eitaa logo
بی نام و نشان
112 دنبال‌کننده
73 عکس
6 ویدیو
1 فایل
در این دفتر عاریه‌ای، برخی اشعار تازه و کهنهٔ علی مؤیدی را خواهید خواند. درود بر آن رفیقِ گرمابه و گلستانم که این دفتر کاهی را سامان داد! نقد و نظر: @Ali_MoayedI
مشاهده در ایتا
دانلود
دمی با سهراب، دمی با اخوان رفیق جان، «سهراب سپهری» را می شناسی؟ «مهدی اخوان ثالث» را چطور؟ من نیز چندان نمی شناسمشان، چنانکه خود را نیز چندان نمی شناسم. امّا اشعارشان را، کم و بیش، خوانده ام. در این نوشتارِ معلوم الحال، یکی از ویژگی های شعر این دو شاعر صاحب نام را بر دیوار این ویرانه می نگارم تا میراث من باشد برای آیندگانی که، به گمانم، «علی مؤیدی» را به بندگی درگاهشان نیز نخواهند پذیرفت، چه رسد به اینکه نوشته هایش را بخوانند. بگذریم! بی مقدمه بگویم؛ به گمانم، شعر سهراب، در مواقع بسیار، به نقّاشی می مانَد. می دانم، "رنگ" در شعر او پررنگ است ولی اگر مسأله ی "رنگ" را نادیده بگیریم، باز با نقّاشی روبروییم. البتّه، من از نقّاشی چیزی نمی دانم و تفاوت "رنگ روغن" و "مداد شمعی" چندان برایم روشن نیست امّا می توانم "ایستایی تصویری" شعر سهراب را، کم و بیش، حس کنم. گویا در شعر سهراب، تصاویرِ خلق شده، به نحو نقاشی گونه ای، رنگ آمیزی شده و بر سر جایشان "میخکوب" شده اند. در شگفتم که در لباس واژه ها، چگونه می توان نقاشی آفرید. این چند بند از "صدای پای آب" را بخوانید و بیندیشید و بپرسید که آیا هر مصرع، یک تابلوی نقّاشی نیست؟ چیزھا دیدم در روی زمین: کودکی دیدم، ماه را بو می کرد. قفسی بی در دیدم که در آن، روشنی پرپر می زد نردبانی که از آن، عشق می رفت به بام ملکوت من زنی را دیدم ،نور در ھاون می‌کوبید. ظھر در سفره آنان نان بود، سبزی بود، دوری شبنم بود تصویر کودکی در حال بوییدن ماه، تصویر قفسی که در آن نور پرپر می زند، تصویر نردبانی که به سوی ملکوت رفته است، تصویر زنی در حال کوبیدن "نور" در هاون و تصویر سفره ی زیبای آن زن. شاید این مطلب را پس از بررسی شعر اخوان بهتر دریابیم. به گمانم، اخوان به جای نقّاشی، صحنه ی نمایش برپا می کند. شخصیّت های شعر اخوان، از انسانی اش گرفته تا نباتی اش، بر صحنه در حال نقش آفرینی اند. او آنها را چنان به حرکت در می آورد که از دریچه ی واژه ها می توان یک نمایش کامل دید. بندی از شعر زیبای "کتیبه" را بخوانید تا بدانید که اخوان چگونه حرکات و سکنات شخصیت ها را، جزء به جزء، می سراید و آن "موقعیّت" به خصوص را خلق می کند. از سکوت و نگاه شخص بالای سنگ گرفته تا تر کردن زبان و... . یكي از ما كه زنجيرش سبكتر بود به جهد ما درودي گفت و بالا رفت خط پوشيده را از خاك و گل بسترد و با خود خواند و ما بي تاب لبش را با زبان تر كرد ما نيز آنچنان كرديم و ساكت ماند نگاهي كرد سوي ما و ساكت ماند دوباره خواند ، خيره ماند ، پنداري زبانش مرد نگاهش را ربوده بود ناپيداي دوري ، ما خروشيديم بخوان !‌ او همچنان خاموش براي ما بخوان ! خيره به ما ساكت نگا مي كرد پس از لختي در اثنايي كه زنجيرش صدا مي كرد فرود آمد ، گرفتيمش كه پنداري كه مي افتاد نشانديمش بدست ما و دست خويش لعنت كرد چه خواندي ، هان ؟ مكيد آب دهانش را و گفت آرام نوشته بود... اینکه بر آن کتیبه چه نوشته بود، بماند. در اینجا پرسش من این است که در این بند، ما با یک نقّاشی روبروییم یا با "سکانسی" از یک نمایش؟ به گمانم، در بسیاری از شعرهای مهم اخوان، این ویژگی را می توان دید. @moayedialiqom