نوبهار است:
نوبهار است ولی غنچه نخندیده هنوز
سبزه در خواب عمیق است، علف بیهوش است
دشت، خاکستری و باغچه خاک آلوده
جغد می خواند و فانوس زمین خاموش است
دوستان منتظر رنگ بهارند، بهار
غفلت از دوست گناه است، به پا خیز ای دشت
شهر من خشک و خموش است، کجایی ای گل؟
شهر من چشم به راه است، به پا خیز ای دشت
دشتِ خاکستری ام سوخته، ای مردم شهر
رنگ سبزی به تنِ سرو جوانش بزنید
چه هراس از غمِ اسفند، از این دیو سیاه
شعله از عشق بگیرید و به جانش بزنید
......
آه ای مردم خونسردِ به خواب آلوده
هرچه فریاد زدم بند زمستان نگسست
هرچه با سنگ زدم، هرچه تقلّا کردم
شیشه ی خواب رفیقان قدیمی نشکست
4 فروردین ماه 1400
#علی_مؤیدی
#چهارپاره
#شعر_بهار
@moayedialiqom