eitaa logo
بی نام و نشان
112 دنبال‌کننده
73 عکس
6 ویدیو
1 فایل
در این دفتر عاریه‌ای، برخی اشعار تازه و کهنهٔ علی مؤیدی را خواهید خواند. درود بر آن رفیقِ گرمابه و گلستانم که این دفتر کاهی را سامان داد! نقد و نظر: @Ali_MoayedI
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم به دوست: در کلبه ای دور از هیاهوهای این قرن بر دامن کوهی که ساکت بود و گمنام چشمم به سیمای اجاقی شعله ور بود هیزم میان چشم من می سوخت آرام ابری به روی کلبه دائم برف می ریخت بادی برای دودکش آواز می خواند غم بود و من، با استکان چای در دست غم، آخرین شعر مرا با ساز می خواند در لابلای برف و شعر و بغض و لبخند وقتی که غم می ریخت چای و شادمان بود ناگاه انگشتی به آرامی به در زد دستان او با کلبه ی ما مهربان بود آری رفیقی دیگر از راهی پر از برف آمد که با یاران دیرینش بجوشد او مرگ بود آری رفیقی آشنا بود آمد که با ما چایِ تنهایی بنوشد دوم اسفندماه 99 @moayedialiqom
در شبِ مردن من سگِ ولگرد به یک تکّهٔ نان دلخوش بود باد همچون شبِ پیش روی گندمزاری با دلی صاف دوید مرغکی از بغلِ لانه پرید در پیِ روزیِ خویش رفت تا آن‌سویِ دشت... مزرعه، کلبه و باغ پُر شد از پَرپر و آوازِ کلاغ صبح با بانگِ خروس خواب پروانهٔ زردی شد و از پیلهٔ هر چشم گریخت مردمان در پیِ خرما و خدا غافل از آنکه شبی مردی از روی زمین رفته و در کولهٔ خویش رنجِ ناگفته، هزاران بُرده‌ست غافل از آنکه در این گوشهٔ شهر مردِ خاکستریِ ساکت و تنها مُرده‌ست... @moayedialiqom