eitaa logo
ره توشه مبلغین
3.7هزار دنبال‌کننده
449 عکس
22 ویدیو
351 فایل
📋📄کانال مخصوص محتوای تخصصی تبلیغ 🎤✔ 🎤سخنرانی های کوتاه⌛⏰ 📕 محتوای مناسبتی... سبکی متفاوت در ارائه ی محتوای تبلیغی... مدیر کانال جهت نظرات و پیشنهادات و تبادل و ... @abdolmahdi70 👆👈👈لطفا قبل از ترک کانال علت ترک را به مدیر بگویید🌟⭐
مشاهده در ایتا
دانلود
💠مثل نرم كننده پوست! وقتي پوست دستتان بر اثر سرما خشك مي‌شود چه مي‌كنيد؟ سنگ پا مي‌كشيد؟ نه! چرا؟ چون بهبودي كه نمي بخشد هيچ آسيب هم مي‌زند. به همين خاطر از ماده اي نرم و لطيف مثل كِرم استفاده مي‌كنيد و اينجاست كه پوست دست شما دوباره نرمي و لطافت خود را پيدا مي‌كند. و اين يعني نرمش، نرمش مي‌آورد. در زندگي زناشويي و اساساً روابط اجتماعي هم ماجرا از همين قرار است. پس اگر كسي با شما خشك و خشن رفتار كرد و شما هم با نرمش و لطافت با او رفتار كنيد او هم مثل شما لطيف و نرم خو خواهد شد. البته اين نسخه شفابخش از علي (ع) است كه فرمود: «لِن لِمَن غالَظَك، يوشَك اَن يلِين لَك» با كسي كه با تو با غلظت و شدت و خشونت رفتار مي‌كند، نرم باش. هيچ دور نيست كه او نيز مثل شما نرم خو شود. کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
💠مثل شمع! شمع را ببين هر چه به آن نزديك و نزديك‌تر باشي نور و روشنايي بيشتري دريافت مي‌كني. قرآن كريم مي‌خواهد ما هم از جنس شمع و هم صفت شمع باشيم. مي‌گويد: به گونه‌اي باش كه هر كس به تو نزديك‌تر بود، بهره و سود بيشتري ببرد. و نزديك‌ترين كسان به ما نخست پدر و مادرند و آن‌گاه همسر، و سپس فرزندان، و در آخر هم، بستگان و خويشان. يعني اول پدر و مادر خودت را مورد لطف و محبت قرار بده، آن‌گاه نزديكانت را، همچون همسر، فرزندان و خويشان. کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
منبر ترحیم #منبر_ترحیم کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
مقدمه سخنرانی که از نظر گرامیتان می گذرد، توسط حجت الاسلام والمسلمین عرفان، در مجلس ترحیم یکی از کسبه، ایراد شده است. این مطالب علاوه بر قابل استفاده بودن در مراسم ختم بازاریها، می تواند مبلّغین گرامی را در جهت تهیه و تدوین سخنرانیهای مشابه در این خصوص یاری کند. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. حسبنا الله و نعم الوکیل، نعم المولی و نعم النصیر. و افوّض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد. تقدیم به محضر اعلای حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان(ع) یک صلوات بلند عنایت فرمایید! این جلسه گرانقدر برای تمجید و پاس داشت یاد مرحوم...، تشکیل شده است. امیدوارم که خدای متعال روح آن مرحوم را با حبیب بن مظاهر و حسین بن علی محشور، و به بازماندگانش عزت و صبر عنایت نماید. لهو و الها در قرآن بحث کوتاهی که خدمت شما تقدیم می کنم، درباره لهو و الها در قرآن است. عزیزان من! یکی از مشکلات تاریخی بشر، جهل است و دیگری غفلت. این دو با هم فرق دارند؛ جهل نادانستن است؛ اما غفلت این است که انسان به مسائل اساسی زندگی اش بی توجه باشد و به آنچه که باید توجه کند، توجه نکرده و به آنچه که باید اهمیت بدهد، اهمیت ندهد و مسئله ای را که اولویت دارد، کنار گذاشته، و آن را که اولویت ندارد، با اهمیت تلقی کند. بازیها را به جدی و جدیها را به بازی گرفته باشد؛ این غفلت است. غفلت از جهل حساس تر است؛ چرا که جهل با علم زدوده می شود؛ ولی غفلت با آموزشگاهها و دانشگاهها، رفع نمی گردد. اگر کسی در مقطعی عالم شود، دیگر جاهل نیست؛ اما قلمرو غفلت، بیماری فراگیر و خطرناکی می تواند باشد که حتی دامنگیر عالمان نیز بشود. تفاوت در این است که برای برطرف شدن جهل به علم نیاز است؛ ولی برطرف شدن غفلت، نیاز به ذکر دارد. غفلت یکی از مسائل مهم در باب غفلت این است که چه چیزهایی باعث غافل شدن ما می شود؟ بنده در ادامه عرایضم به بخشی از این علل فهرست وار اشاره می کنم: یکی از چیزهایی که باعث غفلت ما می شود، امر تماشاگری است که امروز در دنیا رایج شده. انسانِ امروز چشمانش را به تماشا سپرده است. وقتی در خیابان راه می رویم و هرچیزی را می بینیم، دل به تماشای آن می سپریم؛ وقتی که به خانه می رسیم: اینترنت، تلویزیون و امثال اینها ما را به تماشا می خوانند. طبیعی است که اگر انسان غرق تماشا شود، غافل می شود؛ غافل از خویش، خدا، سرنوشت و مرگ خویش. او دیگر فراموش می کند که حساب و کتابی هست، و او پا به دنیا گذاشته است تا خود را بسازد. اجازه بدهید در این رابطه به چند مورد از احوالات یکی از علما اشاره کنم: مرحوم راشد، فرزند حاج آخوند ملا عباس تربتی، نقل می کند که: وقتی پدرش حاج آخوند از خیابان و بازار می گذشت، به اطراف نگاه نمی کرد. زمانی که در مشهد مقدس دور آستانه امام رضا(ع) فلکه ای احداث کردند و با احداث آن فلکه، قبرستان قتلگاه، داخل مشهد و جانب شمالی صحن کهنه که قبرستان بزرگ و مهمی بود، از بین رفت و این کارها، کارهای مهم و جالب توجه هرکس بود، من همراه حاج آخوند از در غربی صحن کهنه بیرون رفتیم و در ابتدای «بالا خیابان» که حالا (1354 شمسی) نامش «خیابان نادری» است، می رفتیم. وقتی به بست بالا خیابان رسیدیم که در آنجا دو دهانه فلکه به هم می پیوست، گفتم: این فلکه ای است که احداث کرده اند. مرحوم حاج آخوند نگاه نکرد. از ایشان پرسیدم: آیا نگاه کردنش گناه دارد؟ گفت: نه، گناه ندارد؛ ولی به همین اندازه حواسم پرت می شود. همچنین در همان سال (1317ه‍. ش) که برای دیدن من - که نمی توانستم به تربت بروم و مادرم بی تابی می کرد - به تهران آمد، هر جا می رفتیم؛ فرضاً از مقابل مجلس و میدان بهارستان می گذشتیم و من می گفتم: اینجا فلان جاست، نگاه نمی کرد و فقط به جلوی پایش نگاه می کرد که می خواست راه برود. خودش می گفت: پیش از آنکه با مادرت ازدواج کنم، نام دختری را در «کاریزک» برای من برده بودند که ازدواج با او سر نگرفت و من هر گاه از کوچه آنها می گذشتم، حتی به در خانه آنها نگاه نمی کردم.[2] خاطره دیگر؛ در سال 1322. ش، پدرم مریض و در مشهد بود. من با همسرِ فعلیم که آن زمان تازه با وی ازدواج کرده بودم، برای زیارت و همچنین عیادت حاج آخوند به مشهد رفتیم. اوایل رجعت چادر بود؛ اما هنوز کاملاً رجعت نکرده بود. همسر من همانند پیش از ازدواجش با من مانتو می پوشید و روسری بزرگ تری بر سر می افکند که موها و زیر گلویش را می پوشانید. با همین لباس به مشهد رفتیم و در همان منزلِ مرحوم حاج آخوند، اقامت کردیم. روزی مرحوم حاج آخوند می خواست برای زیارت به حرم مشرف شود؛ چون مریض بود و ضعف داشت و نمی توانست پیاده برود، برایش درشکه آوردند. همسر من گفت: من نیز همراه او می ایم. من گفتم: تو چادر نداری، خوب نیست همراه پدرم باشی. پدرم متوجه گفتگوی ما شد و گفت: کو! ببینم لباسش چگونه است؟ و چنان می نمود که تا آن وقت درست به این زن که عروس و محرمش
بود، نگاه نکرده بود. همین که او را با مانتو و روسری دید، گفت: «اینکه پوشیده است. بیا بابا سوار شو!» و او را در کنار خود در درشکه نشانید.[3] این مسئله شرح مفصلی دارد. اگر ما بخواهیم از غفلت نجات پیدا بکنیم، باید خودمان را از تماشاگری نجات بدهیم. بزرگان و عارفان و سالکان برای اینکه در خیابان غرق تماشا نشوند، چگونه راه می رفتند؟ در فرصت ماه رمضان که در آن ثواب اعمال مضاعف می شود، انسان هوشیار چه می کند؟ ایا غیر از این است که سعی می کند حداکثر استفاده را از این ایام ببرد؟ اما درست در همین ایام، تماشاگری باعث غفلت بعضیها می شود؛ سریالهای ماه رمضان آن قدر او را غرق تماشاگری می کند که غافل از اهمیت این شبها می شود. از ناصرالدین شاه جمله ای نقل شده است که: «کی شود که ماه رمضان برسد تا شکم سیر زولبیا بامیه بخوریم.» این جمله شرح حال عده ای است که با خودشان می گویند: «کی شود ماه رمضان برسد تا حسابی سریال ببینیم.» تکاثر یا زیاده خواهی یکی از عوامل دیگری که ما را به غفلت می کشاند، تکاثر و یا زیاده خواهی است. «اَلْهَاکُمُ التَّکَاثُر»[4]، لهو؛ یعنی مشغول شدن. الهاء؛ یعنی مشغول کردن. زیاده خواهی ما را از چیزهای مهم به چیزهایی که در زندگی و اینده ما هیچ نقشی ندارد، مشغول می گرداند. زیاده خواهی همیشه مادی نیست؛ گاهی نیز فرهنگی است. گاهی دل ما می خواهد خانه بیش تر، ماشین با مدل بالاتر و وسایلی با کیفت و یا کمیت بهتری داشته باشیم؛ ولی گاهی این تکاثر، تکاثر فرهنگی است؛ یعنی کسی می خواهد بیش تر کتاب بنویسد، بیش تر مقاله چاپ بکند. همانند گروه اول، این فرد نیز، اگر با اخلاص نباشد، اهل تکاثر است. یکی می گوید: «من صد و ده کتاب نوشتم»، دیگری می گوید: «من سیصد کتاب نوشتم»، آن دیگری می گوید: «سی سفر تبلیغی رفتم»، اینها هم نوعی تکاثر است. اگر اخلاص باشد، تکاثر نیست؛ البته ما نمی گوییم کثرت کتاب نباشد؛ بلکه باید مواظب بود که این کثرت، موجب غفلت نگردد. از دیگر امور موجب غفلت، روزمرّگی است؛ در قرآن می خوانیم: «لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِاللَّه»؛[5] «اموال و اولاد شما، باعث غفلتتان از یاد خدا نگردد.» جالب اینجاست که اولاد بعد از اموال ذکر شده است؛ یعنی آن چیزی که بیش تر عامل غفلت می شود، اموال و ثروت اندوزی است؛ که بعضاً آنچنان در کسب و کار غرق می شویم که حلال و حرام، انصاف و وجوهات را فراموش می کنیم. اما به این مناسبت که شغل این مرحوم کسب و تجارت بوده است، این نکته را بدانیم که قرآن کریم گروهی از تاجران و کاسبان را نام می برد که اهل داد و ستد، و تجارت هستند؛ ولی کار آنها را از یاد خدا غافل نمی کند: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّه »؛[6] «مردانی که تجارت و خرید و فروش آنها را از یاد خدا باز نمی دارد.»[7] مردانی که تجارت آنها را مشغول نمی کند؛ از چه؟ از اولویتها، از چیزهایی که در سرنوشت ما اهمیت دارد؛ یعنی اینها اهل تجارت و کسب هستند؛ ولی غافل نیستند. به برخی از نمونه های تاریخی این گونه مردان اشاره ای کنم. گویی حق این صنف به خوبی ادا نشده است. بزرگ مردانی در بین تاجران و کاسبان بودند که به مقامات عالیه ای رسیدند و هیچگاه پول و اشتغال نتوانست آنها را از یاد خدا باز گرداند. عنوانهای روایی اصحاب را ببینید! بسیارشان عنوان شغلی آنها است. از جمله، «صفوان جمال» که از شخصیتهای بزرگ تاریخ تشیع بوده است، درباره ایشان «کامل الزیارت» چنین نقل می کند: ایشان بیست سال به زیارت امیرالمؤمنین(ع) می رفته و گاهی در این زیارت رفتنها همراه امام صادق(ع) بوده است. آن هم زمانی به زیارت قبر امیرالمؤمنین(ع) علی(ع) می رفت که قبر حضرت بر توده مردم آشکار نبود.[8] جَمّال «جَمّال»؛ یعنی شتردار. ایشان از همان کسانی هستند که «دعای علقمه»[9] و «زیارت اربعین»[10] بوسیله ایشان نقل شده است. وی همان کسی است که وقتی امام کاظم7 فرمودند: شترهایت را به چه کسی اجاره داده ای؟ عرض کرد: به هارون الرشید برای سفر حج، نه برای لهو و لعب. امام فرمودند: دوست داری اینها زنده بمانند و کرایه تو را بدهند؟ گفت: بله. حضرت او را نکوهش کردند و فرمودند: کسی که به زنده ماندن اینها راضی باشد، از آنها بوده و جایش دوزخ است. پس صفوان شترهایش را فروخت. وقتی خبر به هارون الرشید رسید، صفوان را خواست و گفت: اگر سابقه دوستی ما با تو نبود، تو را می کشتم.[11] کاسبان محترم توجه دارند که طبق متن روایات، هر کس به انجام عملی راضی باشد در ثواب و عقاب آن عمل شریک است.[12] بنابر این، از معامله با افراد ربا خوار و آنهایی که اهل خمس نیستند، باید پرهیز کنیم. اگر این گونه شود، آنها نیز مجبور به اصلاح اعمالشان خواهند بود. این یک کاسب بود. ببینید در تاریخ ما چه کاسبان عظیمی بودند که راوی و اصحاب ائمه: نیز بودند، و در تاریخ با عنوان تجاریشان مشهور شده اند. یکی از
راویان، «صفوان بن یحیی است» که عنوان تجاری بیاع، «بیاع سابوری» دارد. او از اصحاب چند امام است و در سال 210 ه. ق از دنیا رفته است. گرچه در بازار به ظاهر مشغول خرید و فروش متاع دنیوی بود؛ ولی یکی از وکیلان امام رضا(ع) بوده است.[13] پی فروش یکی از عنوانهای شغلی دیگر در روایات «زید شحام» یعنی پی فروش است. او مقامش خیلی بالا است؛ از جمله در روایات و رجال نقل شده این است که روزی به امام صادق(ع) عرض کرد: «من از اصحاب یمین هستم؟ امام صادق(ع) فرمودند: بله».[14] معلوم می شود که انسان می تواند در عین اینکه در بازار مشغول کسب و کار دنیایی است، از درجه ایمان بالایی نیز برخوردار باشد. در حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده است که فرمودند: «هر گاه در کسی جهل، حماقت، شتابکاری در امور (بدون تدبر و تفکر) و بد اخلاقی را دیدی، بدان که (طینت) او از أصحاب شمال است (و از أهل جهنم)؛ و اگر دیدی کسی با وقار و خوش اخلاق است، بدان که (طینت) او از أصحاب یمین (و از أهل بهشت) می باشد.[15] اخلاق خوش، وقار و حوصله هم نشانه ایمان است و هم زینت کسب و کار؛ پس ایمانِ یک کاسب باید باعث جذب مشتری و رضایت آنها شود. جایگاه کاسبان و تاجران را ببینید. عنوان شغلی دیگر، «بشار مکاری» است. ایشان از یاران خاص امام صادق(ع) بوده است. مکاری؛ یعنی کرایه دهنده؛ ایشان مرکبهایی داشته که کرایه می داده است. از جمله خصوصیتی که برای این کاسب در روایات نقل شده این است که: روزی خدمت امام صادق(ع) رسید، امام از ظرف خرمایی که پیش رویش بود به بشار تعارف کرد، بشار جواب داد: در راه با صحنه ای مواجه شدم که اشتهایم را کور کرد؛ نمی توانم چیزی بخورم. امام اصرار کرد و او در اثر این اصرارِ امام نشست و مشغول خوردن شد. امام از او پرسید: که در راه چه دیدی؟ عرض کرد: مأموران پیرزنی از محبان شما را گرفته بودند و در حالی که بر سرش می زدند، به سمت زندان می بردند.[16] داستان ادامه دارد؛ ولی من می خواهم به این خصوصیت بشار اشاره کنم که نسبت به رنج دیگر شیعیان بی تفاوت نبوده است؛ این آقای کاسب و بازاری با دیدن رنج یک شیعه به قدری ناراحت می شود که اشتهایش کور می گردد. این کاسب را با کاسبانی که به نیازمندی مشتریانشان توجه نمی کنند و کاملاً بی تفاوت، فکر گرفتن پول خود هستند، مقایسه کنید! حتی حاضر نیستند برای او اندکی تخفیف قائل شوند؛ دکتری که شیعه علی بن ابی طالب8 را به خاطر فقر، ویزیت نمی کند یا قصابی که گرسنه ای از شیعیان علی(ع) را دست خالی بر می گرداند. بزّاز یکی دیگر از عنوانهای شغلی در اصحاب ائمه: بزاز است، به نام «محمد بن ابی عمیر». او پارچه فروش مشهوری بود که نود و چهار کتاب روایی تألیف کرده و سرمایه اش پانصد هزار درهم بوده است. وقتی توسط بنی عباس به زندان افتاد، آنها تمام سرمایه اش را خوردند و وقتی که او از زندان آزاد شد، کاملاً فقیر بود. یکی از شیعیانی که به او بدهکار بود، در جریان این فقر قرار گرفت. خانه اش را به ده هزار درهم فروخت و به نزد محمد بن ابی عمیر برد تا بدهکاری خود را بدهد. وقتی که پول را نزد محمد بن ابی عمیر آورد -چقدر این کاسبان ساخته شده بودند. شغل او بزازی بود؛ ولی به چه مقاماتی رسیده بود! - محمد بن ابی عمیر گفت: این پول را از کجا آوردی؟ به تو ارثی رسیده و یا کسی آن را به تو بخشیده است؟ گفت: نه به ارث رسیده، و نه کسی به من بخشیده است. پرسید: پس چگونه بدست آوردی؟ گفت: خانه ام را فروختم. ابن ابی عمیر گفت: درست است که من در حال حاضر به یک درهم محتاجم؛ ولی آن را از تو قبول نمی کنم؛ چرا که امام صادق(ع) فرموده است: «لایخرُجُ الرَّجُلُ عَنْ مَسْقَطِ رَأْسِهِ بِدِینٍ؛ کسی به خاطر بدهکاری از خانه و زادگاهش رانده نمی شود.»[17] خانه از مستثنیات دِین است. خودش فقیر و محتاج یک درهم پول است؛ ولی هنوز پایبند احکام شرعی معامله است. در زمان ما چطور؟ بعضاً کاسبی که بیست سال در بازار مغازه دارد، یک بار هم احکام تجارت را نخوانده است. مشتری جنسی را که خریده است و می خواهد برگرداند؛ اما او پس نمی گیرد، یا شرایطی را که موجب رِبایی شدن معامله می شود، نمی داند و به راحتی برنج با کیفیت را با برنج کم کیفیت معاوضه می کند، مقداری پول هم سر می گیرد، بدون اینکه توجه داشته باشد که ایا مرجع او این کار را حرام می داند یا نه؟ کاسبان محترم باید به رساله مرجع تقلید خودشان مراجعه کنند و حتماً یک دور احکام تجارت را بخوانند تا مبادا در معاملاتشان گرفتار حرام شوند. نخّاس یکی دیگر از عنوانهای شغلی اصحاب و راویان «نخاس» است که به دو معنا می باشد؛ مرکب فروش، کسانی که قاطر و الاغ و امثال اینها را می فروشند، و همچنین به برده فروش نخاس گفته می شود. برخی از راویانِ روایات ما عنوان نخاس در هر دو معنا را دارند؛ برخی مرکب فروش و برخی برده فروش بودند؛ با این وجود صاحب مقامات عظیم نیز بودند. از جمله این افراد «بُشر بن سلیمان» می ب
ان کرده ای که مبادا فردا تو را تنها بگذارند؟ حسین(ع) فرمود: بلی، آنان را بارها آزمایش کرده ام، و تا زنده هستند، از من و بانوان و اطفال حمایت و حفاظت خواهند کرد! بعد حسین(ع) از خیمه زینب بیرون آمد، و به خیمه حبیب بن مظاهر رفت و مشاهده کرد که حبیب برای اطمینان خاطر و دلداری زینب، مطلب را با سایر یاران در میان گذاشت و آنان سرهای خود را برهنه کردند و قبضه شمشیرها را در دست فشردند و برای حفاظت از بانوان و ناموس پیامبر(ص) - که زینب 3 روی آن حساسیت فوق العاده داشت- با ادای سوگند، برای چندمین بار اعلام وفاداری کردند.[25] پی نوشت ها: [1]. در مجلس ختم یکی از تجار اصفهان، پای منبر حضرت حجه الاسلام عرفان حاضر شدم و از سخنرانی ایشان بسیار لذت بردم. این نوشته برداشت آزادی برگرفته از سخنرانی ایشان است. امیدوارم طلاب محترم از آن بهره کافی ببرند؛ و اگر در نوشته نقصانی است، به حساب ضعف قلم بنده و مطالبی که خود به آن افزوده ام بگذارند. [2]. فضیلتهای فراموش شده، مرحوم حسینعلی راشد، انتشارات روزنامه اطلاعات، چاپ بیست و نهم، ص164. .[3] همان، ص151. [4]. تکاثر/1. [5]. منافقون/9. [6]. نور / 37. [7]. بهتر است سخنران مستندات برخی از روایات و ایات را در بین سخنرانی اش بیان کند. .[8] کامل الزیارات، ابن قولویه، نشر مرتضوی، ص33. .[9] مصباح المجتهدین، شیخ طوسی، مؤسسة فقه الشیعة، چاپ اول، بیروت، 1411 هجری، ص777. .[10] مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی، اسوه، ص467. [11]. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ترجمه غفاری، ج 6، ص410. [12]. عن الجابر: سَمِعْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللَّهِ9 یَقُولُ: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ؛ هر کس قومی را دوست داشته باشد، با آنها محشور می شود.» بحار الانوار، علامه مجلسی، موسسه وفاء، البیروت، 1404 هجری قمری، جلد 65، ص130. [13]. رجال ابن داوود، ابن داوود حلی، انتشارات دانشگاه تهران، ص 188. [14]. رجال کشّی، محمد بن عمر کشی، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348، ص337. .[15] علل الشرائع، شیخ صدوق، سید هدایت الله مسترحمی ، ترجمه مسترحمی، ص 188. .[16] مستدرک الوسایل، محدث نوری، مؤسسه آل البیت، قم، 1408 ه. ق، ج 3، ص 418. .[17] علل الشرائع، ج 2، ص 529. .[18] بحار الانوار، علامه مجلسی، مؤسسة الوفاء، بیروت - لبنان، ج51، ص6. [19]. چهل حدیث ، حضرت امام خمینی(ره)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ بیستم ، ص435. [20]. زندگانی چهارده معصوم: ، عزیز الله عطاردی ، نشر اسلامیه، ص 252. «و تو دهمین نفری هستی که به این مصیبت گرفتار می شوند». .[21] إرشاد القلوب إلی الصواب ، شیخ حسن دیلمی ، نشر شریف رضی ، چاپ اول ، ج 2، ص225. .[22] رجال کشّی، محمد بن عمر کشی، انتشارات دانشگاه مشهد، ص 78. .[23] فرسان الهیجاء فی تراجم حالات اصحاب حضرت سیدالشهداء7، نویسنده و مترجم؛ شیخ ذبیح الله محلاتی، انتشارات مرکز نشر کتاب، ج1، ص 92. [24]. سیمای زینب کبری، علی اکبر بابازاده، انتشارات میکاییل، ص 89. .[25] مقتل الحسین، سیدعبدالرزاق مقرم، نشر آل علی(ع)، ص 266 منبع: مجله مبلغان شهریور و مهر 1388 شماره  120(به نقل از حوزه  کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
اشد که از اصحاب امام هادی و امام عسکری8 بوده است. افتخار بزرگ تاریخی ایشان این است که از نسل «ابو ایوب انصاری» است که پیامبر اکرم 9 در هنگامی که وارد مدینه شدند، به خانه او رفتند. افتخار بزرگ دیگر بشر بن سلیمان نخاس (برده فروش) این است که امام هادی7 نامه ای به زبان فرنگی نوشتند - که در تاریخ ضبط شده است - و به بشر دادند و او را مأمور خرید حضرت نرجس خاتون کردند. امام هادی7 به ایشان فرمودند: «به جهت قرابت معنویی که با ما داری، می خواهیم این افتخار را به تو بدهیم.»[18] این افتخار عظیم به مردی داده شد که عنوان شغلی نخاس داشت. از این نمونه در تاریخ تشیع و اسلام فراوان است که شناخته شده نیست. «قال الله تعالی عزّوجلّ: إنَّ أَوْلِیَائِی تَحْتَ قَبَایِی لاَ یَعْرِفُهُمْ غَیْرِی[19]؛دوستان من زیر قبا و پوشش من به سر می برند و کسی جز من از آنان خبر ندارد.» تمّار از جمله کاسبان مؤمن، «میثم تمار» است؛ تمار عنوان شغل خرما فروشی است. ببینید این تاجر به کجا رسیده است که وقتی دختر امیرالمؤمنین علی(ع)، خدیجه - که از زن دیگری غیر از حضرت زهرا(س) بود- از دنیا رفت به امیرالمؤمنین علی(ع) گفتند: این دختر را در کدام قبرستان به خاک بسپاریم؟ امیرالمؤمنین فرمودند: در مغازه میثم تمار. گفتند: آنجا که قبرستان نیست. حضرت فرمودند: «آنجا به خاک بسپارید که روزها، هم به زیارت میثم تمار بروم و هم قبر دخترم.» قبر روبروی مسجد کوفه می باشد که مغازه میثم تمار بوده است. مورخین نقل کرده اند که: امیرالمؤمنین بارها به مغازه میثم تمار می رفتند و به او در فروختن خرما کمک می کردند. باز مورخان نقل کرده اند که امیرالمؤمنین علی(ع) چیزهایی را به میثم تمار آموختند که پرده برداری از عالم غیب بود. از جمله خبرهای غیبی که حضرت علی(ع) به میثم داده بود، خبر دار زدن او به وسیله ابن زیاد بود که با حربه دهم[20] بر در خانه «عمرو بن حریث»، مضروب واقع می شود امام(ع) نخلی را که در آینده میثم بر آن مصلوب می شود، به او نشان داد؛ لذا میثم کنار آن درخت می آمد، نماز می خواند و به عمرو بن حریث می گفت: «من همسایه تو خواهم شد؛ پس برای من همسایه خوبی باش!» پس از چندی «عبید اللَّه بن زیاد» روی کار آمد و او را مصلوب نمود و با حربه ای او را مضروب ساخت .[21] «فضیل بن زبیر» نقل می کند که: «روزی میثم در کوفه و در مجمع گروهی از بنی اسد با حبیب بن مظاهر مواجه گردید. این دو نفر شروع به صحبت کردند؛ حبیب سخن را به اینجا رسانید: من پیرمردی را با این خصوصیات که موی سرش رفته و شکمش به جلو آمده و شغلش خربزه فروشی در دارالرزق است می بینم که در آینده نه چندان دور در راه محبت خاندان پیامبر به دار آویخته می شود (منظور وی میثم تمار بود(. میثم در پاسخ وی گفت: من نیز مردی را با این خصوصیات که دارای صورت سرخ و موهای پرپشت است، می شناسم که برای یاری فرزند پیامبر حرکت می کند و در این راه کشته می شود و سرش را در شهر کوفه می گردانند (منظورِ میثم، حبیب بن مظاهر بود(. حبیب و میثم پس از گفتگو از آن محل دور شدند. کسانی که در آنجا نشسته بودند و گفتگوی این دو شاگرد علی(ع) را می شنیدند، گفتند: ما در تمام عمر دروغگوتر از این دو ندیده ایم. بلافاصله «رشید حجری» رسید و از آنها سراغ حبیب و میثم را گرفت، گفتند: چند لحظه پیش در اینجا بودند و ضمناً گفتگویشان را که برای آنان اعجاب انگیز و غیرقابل قبول بود، به رشید بازگو نمودند. رشید گفت: خدا میثم را رحمت کند که در باره حبیب این جمله را فراموش کرده است که بگوید: به کسی که سر بریده او را به کوفه می آورد، یکصد درهم بیش از دیگران جایزه خواهند داد. رشید این بگفت و از آنجا دور شد. آن چند نفر به صورت همدیگر نگاه کردند و گفتند: این سومی را دروغگوتر از دو نفر اول دریافتیم. فضیل می گوید: ولی طولی نکشید با چشم خود دیدیم که میثم را در کنار خانه عمرو بن حریث به دار زده اند و حبیب به امام حسین7 پیوست.»[22] کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
منبرک مهدوی
حضرت صاحب الزمان(عج) با اینکه از نظر ما غایب هستند، اما همواره از اعمال آگاهند، و این گناهان ماست که باعث شده تا ایشان را نبینیم، و تعداد کمی از افراد قادر به دیدار با ایشان هستند؛ در ادامه، داستانی از تشرف مردی کفاش خدمت امام زمان(عج) را بخوانید. سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»، سید عرض کرد: «آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم». حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد. پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»، سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت: «قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید!» حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.» منبع: کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
شیوه های بیان احکام #روش_تبلیغ #شیوه_بیان_احکام #قالب_بیان_احکام کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
💠قالب سؤالهاى هوشى💠 كليه مسائل شرعى كه چند شرط يا مورد دارند را مى توان با اين شيوه، عرضه نمود. نحوه اجراى برنامه در اين شيوه به اين صورت است كه چند مورد يا چند شرط يك حكم شرعى بيان مى شود و به گونه اى سؤال طراحى مى شود كه نوجوانان و جوانان با بيان حتى يك شرط يا مورد از شروط و موارد مطرح شده به جواب برسند. اين شيوه از چند جهت مفيد است: 1. موجب مشاركت مخاطبان در بحث مى شود. 2. موجب تكرار شروط و موارد گفته شده توسط مخاطبان و بهتر جاگرفتن مباحث در ذهن نوجوانان و جوانان مى شود. 3. بچه ها براى پيدا كردن جواب، به مربى يا بزرگترهاى خانواده و يا رساله هاى عمليه مراجعه مى كنند و زمينه خوبى براى بيان احكام در جلسه بعد و ماندگارى مسئله در ذهن فراهم مى گردد. در ذيل به چند نمونه از اجراى برنامه به اين شيوه اشاره مى شود: نمونه اول: على و جواد از اصفهان به تهران رفته اند، در هنگام فرا رسيدن وقت نماز ظهر و عصر، على نماز ظهر و عصر خود را دو ركعتى ـ يعنى شكسته ـ مى خواند ولى جواد چهار ركعتى. چرا؟ ـ شايد فكر مى كنيد جواد خانه اش در تهران است و پدر و مادرش در آنجا زندگى مى كنند، امّا اين طور نيست. ـ يا فكر مى كنيد جواد براى فرار از انجام دستور الهى به تهران مى رود، امّا اين طور نيست. همه جوابهاى شما درست است اما هيچكدام از اينها نيست، پس چرا جواد نماز خود را چهار ركعتى مى خواند؟ جواب: نماز مسافر با 8 شرط شكسته است و در مسئله فوق به برخى از آنها اشاره شده است. (موارد مبتلا به ديگر را مخاطبين با كمك مربى مطرح مى نمايند.) نمونه دوم: فاطمه براى ديدن دوستش زهرا به خانه او رفت. هنگام فرا رسيدن وقت نماز، فاطمه تيمم كرد و زهرا وضو گرفت. چرا؟ ـ شايد فكر مى كنيد براى زهرا آب به قدر وضو بوده ولى براى فاطمه نه، اما اينطور نيست. ـ يا ممكن است بگوييد فاطمه بر اثر كهولت سن (پيرى) و يا ترس از جانور و يا دزد تيمّم كرده، اما اينطور نيست. ـ يا به نظر مى رسد كه به وسيله استعمال آب مرض يا عيبى در فاطمه پيدا مى شود، يا مرضش طول مى كشد، يا شدّت پيدا مى كند، يا به سختى معالجه مى شود، اما اين طور نيست. ـ يا فكر مى كنيد بدن يا لباس فاطمه نجس بوده و كمى آب داشته كه اگر با آن وضو مى گرفت براى آب كشيدن بدن يا لباسش آب باقى نمى ماند، اما اين طور نيست. همه جوابهاى شما درست است، اما هيچكدام از اينها نيست. پس چرا فاطمه تيمم كرده است؟ جواب: در هفت مورد به جاى وضو مى توان تيمم كرد، در اين جا فقط به چهار مورد آن اشاره شده است. کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
فیش احکام #احکام #خوردنی_و_نوشیدنی کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
احکام خوردنی ها و نوشیدنی ها(۱) 💠خوردن و آشامیدن چیز نجس و متنجس حرام است. ♦️مثلا: خونی که روی پوسته ی خارجی تخم مرغ وجود دارد نجس است(تمام مراجع) اگر دست تر به این پوسته زده شدو نجس می شود و به جایی هم بخورد نجس است اگر داخل قابلمه آب پز شود آب و قابلمه نجس می شود همچنین اگر به جایی ترشح کند. اگر تخم مرغ را بشکنند و محتویات تخم مرغ به پوسته ی خونی بخورد نجس میشود. کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
منبرک قرآنی #قرآن #منبرک کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیات 1 تا 3 سوره مبارکه «عصر» به راه‌های خوشبختی اشاره کرده است که متن آن در ادامه می‌آید؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ «وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛ به عصر سوگند، که انسان‌ها همه در زیانند. مگر آنان که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و به استقامت توصیه نموده‌اند». (عصر/ 1 تا 3) چهار دستور قرآن برای رسیدن به خوشبختى قابل توجه اینکه قرآن براى نجات از آن خسران عظیم، برنامه جامعى تنظیم کرده، که در آن بر چهار اصل تکیه شده است: اصل اول: در این برنامه، «ایمان» است، که زیربناى همه فعالیت‌هاى انسان را تشکیل مى‌دهد، چرا که تلاش‌هاى عملى انسان از مبانى فکرى و اعتقادى او سرچشمه مى‌گیرد، نه همچون حیوانات که حرکاتشان به خاطر انگیزه‌هاى غریزى است. و به تعبیر دیگر: اعمال انسان تبلورى است از عقاید و افکار او، و به همین دلیل، تمام انبیاى الهى، قبل از هر چیز، به اصلاح مبانى عقیدتى امت‌ها مى‌پرداختند، مخصوصاً با شرک که سرچشمه انواع رذایل، بدبختى‌ها و پراکندگى‌ها است، به مبارزه مى‌پرداختند. جالب این که: «ایمان» در اینجا به طور مطلق ذکر شده است، تا شامل ایمان به همه مقدسات گردد، یعنى: از ایمان به خدا و صفات او گرفته، تا ایمان به قیامت، حساب، جزا، کتب آسمانى، انبیاى الهى و اوصیاى آنها. در اصل دوم، به میوه درختِ بارور و پر ثمره ایمان پرداخته، از «اعمال صالح» سخن مى‌گوید. چه تعبیر وسیع و پر محتوایى، آرى «صالحات» همان «اعمال شایسته»، نه فقط عبادات، نه تنها انفاق فى سبیل اللّه، نه فقط جهاد در راه خدا، نه تنها کسب علم و دانش، بلکه هر کار شایسته‌اى که وسیله تکامل نفوس، پرورش اخلاق، قرب الى اللّه و پیشرفت جامعه انسانى در تمام زمینه‌ها شود. این تعبیر، حتى کارهاى کوچکى همچون برداشتن یک سنگ مزاحم را از سر راه مردم شامل مى‌شود، تا نجات میلیون‌ها میلیون انسان از گمراهى و ضلالت و نشر آئین حق و عدالت در تمام جهان. و اگر در حدیثى، از امام صادق(علیه السلام) «اعمال صالح» به «مواسات و مساوات با برادران دینى» تفسیر شده، از قبیل بیان مصداق روشن است. ممکن است گاهى اوقات، اعمال صالح از بعضى از انسان‌هاى غیر مؤمن سر زند، ولى مسلماً ریشه‌دار، پایدار و گسترده نیست، چرا که از انگیزه‌هاى عمیق الهى سرچشمه نمى‌گیرد، و از جامعیت برخوردار نیست. قرآن در اینجا «صالحات» را مخصوصاً به صورت «جمع» آورده، جمعى که با «الف و لام» همراه است، و معنى عموم دارد. و بیانگر این حقیقت است که: راه جلوگیرى از آن خسران طبیعى و قهرى بعد از ایمان، انجام همه اعمال صالح است، نه تنها قناعت به یک یا چند عمل صالح، و به راستى، اگر ایمان عمیقاً در جان انسان جاى گیرد، چنین آثارى را از خود ظاهر مى‌سازد. ایمان، تنها یک اندیشه و اعتقاد در زوایاى روح و فاقد هر گونه تأثیر نیست، ایمان تمام وجود انسان را به رنگ خود درمى‌آورد. ایمان، همانند چراغ پر نورى است که درون اطاقى روشن شود، نه تنها فضاى اطاق را نورانى مى‌کند، بلکه شعاع آن از تمام دریچه‌هاى اطاق به بیرون مى‌افتد، و هر کس از خارج بگذرد، به خوبى مى‌فهمد آنجا چراغ پر نورى روشن است. همین گونه، وقتى چراغ ایمان در سراى قلب انسان روشن شود، نور آن از «زبان»، «چشم»، «گوش» و «دست و پاى انسان» منعکس مى‌شود، حرکات هر کدام از آنها نشان مى‌دهد، نورى در قلب است که اشعه‌اش بیرون تافته. به همین دلیل، در آیات قرآن، غالباً «عمل صالح» همراه «ایمان» به عنوان «لازم و ملزوم» یکدیگر آمده است، در آیه 97 سوره «نحل» مى‌خوانیم: مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَة: «هر فردى از مرد یا زن، عمل صالحى انجام دهد، در حالى که ایمان دارد، ما او را با حیات پاکیزه‌اى زنده مى‌کنیم». و در آیات 99 و 100 سوره «مؤمنون» مى‌خوانیم: تأسف بدکاران بعد از جدایى از این عالم در این است که چرا عمل صالحى انجام نداده‌اند، و لذا با اصرار زیاد تقاضاى بازگشت براى انجام عمل صالح مى‌کنند: (رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْت). و در آیه 51 سوره «مؤمنون» آمده است: خداوند به رسولانش دستور مى‌دهد: «از طیبات تناول کنید و عمل صالح به جا آورید» (یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً). و از آنجا که ایمان و اعمال صالح، هرگز تداوم نمى‌یابد، مگر این که: حرکتى در اجتماع براى دعوت به سوى حق و شناخت و معرفت آن از یکسو، و دعوت به استقامت و صبر در طریق انجام این دعوت از سوى دیگر، صورت پذیرد، به دنبال این دو اصل، به دو اصل دیگر اشاره مى‌فرماید که در حقیقت ضامن اجراى دو اصل اساسى «ایمان» و «عمل صالح» 
است. کلید رفع موانع عمل به دستورات الهی در اصل سوم، به مسأله «تواصى به حق» یعنى دعوت همگانى و عمومى به سوى حق اشاره مى‌کند، تا همگان حق را از باطل به خوبى بشناسند و هرگز آن را فراموش نکنند، و در مسیر زندگى از آن منحرف نگردند. «تَواصَوا» از ماده «تواصى» همان گونه که «راغب» در «مفردات» آورده، به معنى آن است که بعضى، بعض دیگر را سفارش کنند. و «حق» به معنى «واقعیت» یا «مطابقت با واقعیت» است، در کتاب «وجوه قرآن»، دوازده معنى و مورد استعمال براى این کلمه در قرآن مجید ذکر شده است، مانند: خدا، قرآن، اسلام، توحید، عدل، صدق، آشکار بودن، واجب بودن و مانند اینها، ولى همه آنها به ریشه‌اى که در بالا گفتیم، باز مى‌گردد. به هر حال، جمله «تَواصَوا بِالْحَقِّ» معنى بسیار وسیعى دارد که هم «امر به معروف و نهى از منکر» را شامل مى‌شود، و هم «تعلیم و ارشاد جاهل» و «تنبیه غافل» و «تشویق» و «تبلیغِ»  ایمان و عمل صالح را. بدیهى است، کسانى که یکدیگر را به حق سفارش مى‌کنند، خود باید طرفدار حق و عامل به آن باشند. در اصل چهارم، مسأله شکیبایى و «صبر» و استقامت و سفارش کردن یکدیگر به آن مطرح است، چرا که بعد از مسأله شناخت و آگاهى، هر کس در مسیر عمل در هر گام با موانعى روبرو است، اگر استقامت و صبر نداشته باشد، هرگز نمى‌تواند احقاق حق کند، و عمل صالحى انجام دهد و یا ایمان خود را حفظ کند. سوره‌ای که اصحاب پیامبر(ص) قبل از جدا شدن از هم می‌خواندند آرى، احقاق حق، و اجراى حق، و اداى حق در جامعه، جز با یک حرکت و تصمیم‌گیرى عمومى و استقامت و ایستادگى در برابر موانع ممکن نیست. «صبر» در اینجا نیز معنى وسیع و گسترده‌اى دارد، که هم صبر بر اطاعت را شامل مى‌شود، هم صبر در برابر انگیزه‌هاى معصیت، و هم صبر در برابر مصائب و حوادث ناگوار، و از دست دادن نیروها و سرمایه‌ها و ثمرات. با توجه به آنچه در بالا در مورد این اصول چهارگانه که به حق، جامع‌ترین برنامه حیات و سعادت انسان‌ها است، گفته شد، روشن مى‌شود: چرا در روایات آمده است: «وقتى اصحاب و یاران پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به یکدیگر مى‌رسیدند، پیش از آن که از هم جدا شوند، سوره «و العصر» را مى‌خواندند، و محتواى بزرگ این سوره کوچک را یادآور مى‌شدند، سپس با یکدیگر خدا حافظى کرده به سراغ کار خود مى‌رفتند». به راستى، اگر مسلمانان امروز، همین اصول چهارگانه را در زندگى فردى و اجتماعى خود اجرا کنند، مشکلات و نابسامانى‌هاى آنها حل مى‌شود، عقب ماندگى‌ها جبران مى‌گردد، و ضعف‌ها و شکست‌ها به پیروزى مبدل مى‌شود، و شرّ اشرار جهان از آنها قطع مى‌گردد. کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
منبرک تمثیلی
💠مثل شب تار! در يك شب تار و تاريك و ظلماني كه پيرامون‌ات چاه و چاله هم زياد باشد، البته احتياط مي‌كني، مي‌ايستي و حركت نمي‌كني. قرآن مي‌گويد: اگر يك مطلبي برايت روشن نبود و تاريك و مبهم بود آنجا هم حركت نكن! آنجا هم بايست! آنجا هم زود داوري و قضاوت نكن! چيزي كه نسبت به آن آگاه نيستي و آگاهي و اطلاع نداري دنبال نكن، چون آسيب مي‌بيني. کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
💠شاخه های درخت ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯾﺪ ﮐﻪ ﻧﻮﮎ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﺭﯾﮏ ﻭ ﺷﮑﻨﻨﺪﻩ ﺍﻧﺪ . . ﻭ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺗﻨﻪ ﯼ ﺧﻮﺩﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ، ﺿﻌﯿﻒ ﺗﺮ ﻭ ﺷﮑﻨﻨﺪﻩ ﺗﺮ ﻭﻧﺎﺯﮎ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ . . . ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﻢ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺿﺨﯿﻢ ﺗﺮ ﻭ ﻗﻮﯾﺘﺮ . ﺣﺎﻝ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ . ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ " ﺧﺪﺍﺳﺖ " ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ،ﻋﺎﺟﺰﺗﺮ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ . . . ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻪ " ﺧﺪﺍ" ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪﺗﺮ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﺗﺮﯾﻢ. اینکه پیامبر (ص) اینهمه در بین عالم و آدم توانا می نماید ، بخاطر این است که نسبت به حق و حقیقت ، که خدا و راه خداست هیچگاه کوتاه نیامد و کوتاهی نکرد و فاصله نگرفت و دور نشد . لایقصر عن الحق 📚کتاب سلوک باران – حجت الاسلام محمد رضا رنجبر کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
💠سبزیجات این سبزی ها و حبوبات خیلی بخیل هستند ، هیچ کدام از آنها حاضر نیستند ، طعم خودشان را به دیگری بدهند ، مگر اینکه پای آب و آتش در میان باشد ، آن وقت نسبت به هم بخشنده می شوند ، سبزی ها طعم خودشان را به حبوبات و حبوبات هم طعم خودشان را به سبزیجات می دهند ، انسانها هم همین طور هستند ، بخیل ، ممسک و اهل گذشت نیستند ، مگر اینکه پای آب حیات که ، پیامبر (ص) و عشق و ارادت او که حکم آتش را دارد ، در میان باشد ، اینجاست که ، نسبت به هم ، کریم و سخی و بخشنده می شوند ، در جمعی که ، پیامبر (ص) قرار داشت یوقرون الکبیر و یرحمون الصغیر ... کوچکترها به بزرگترها ، حرمت می نهادند ، ارزش قائل بودند ، بزرگترها هم نیست به کوچکترها ، رحم و عطوفت داشتند ، در جامعه ای که پیامبر (ص) باشد ، گذشت و بخشش و مروت وجوانمردی است. 📚کتاب سلوک باران – حجت الاسلام محمد رضا رنجبر کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20