🔖منبر کوتاه 🔖
#بنزین
🔴چرا رهبری از افزایش قیمت بنزین حمایت کردند!؟
🔹به احتمال زیاد در ذهن شما این سؤال پیش آمده است که چرا رهبری از افزایش قیمت بنزین حمایت کردند در حالیکه اکثر مردم ناراضی هستند!؟
📍اولا امام خامنه ای در طول سی سال گذشته بیش از هر فردی در سطوح بالای نظام اسلامی هم عملا ملتزم به قانون بودند و هم از فعالیت های قانونی حمایت کرده و می کنند، بنابراین قانون مداری اقتضاء میکند تا در این جایگاه از اصل تصمیم سران کشور که در چارچوب قانون اتفاق افتاده حمایت کنند ولو در برخی زمینه ها و جزئیات اشکال داشته باشد که دارد!
📍ثانیا اگر تصور کنیم که رهبری باید بصورت دستوری تصمیم سران کشور در زمینه اصلاح قیمت بنزین را ملغی کنند حداقل سه پیامد خواهد داشت:
1.همان دیکتاتوری خواهد شد که سالها شبکه های رسانه ای بیگانه آرزوی آن را به سر میبرند تا بتوانند موج سواری کرده و اثبات کنند که کشور بر اساس دموکراسی و انتخاب مردم مدیریت نمی شود، بلکه همان دیکتاتوری هست که ما سالها میگفتیم و شما نمی پذیرفتید،حتی امروز بعد از سخنان رهبری مبنی بر حمایت از اصل تصمیم، ملغی کردن طرح های دو و سه فوریتی را به سخنان رهبری منتسب کردند در حالیکه سخنان ایشان در این زمینه نبود بلکه فرمودند بنده در این زمینه تخصص ندارم ولی از تصمیمات سران کشور حمایت میکنم نه اینکه این تصمیم هیچ مشکلی ندارد و هیچ اقدامی در جهت تدبیر بهتر تصمیم نباید صورت بگیرد!
2.این اقدام بر خلاف لوازم دموکراسی و مردم سالاری است چون رهبری نباید تصمیمات مسئولینی که با رأی مردم انتخاب شده اند را ملغی کنند، بلکه قانون همین کشور راهکارهای منطقی برای رفع این مشکلات طراحی کرده مثل نظارت و دخالت مجلس در وضع قوانین بازدارنده یا اصلاحی، مگر اینکه این تصمیم جهت گیری های کلی نظام را هدف گرفته باشد که در اینجا لازم است رهبری دخالت کرده و تصمیمات را ملغی اعلام کنند!
3.موجب باب شدن بنای غلطی خواهد شد مبنی بر اینکه هرگاه مسئولین تصمیمی گرفتند و عده ای مخالف بودند با یک اغتشاش و ایجاد ناامنی اجتماعی تصمیم تغییر خواهد کرد!
📍ثالثا رهبر انقلاب نسبت به جزئیات این طرح نظری نداده اند بلکه کلیت تصمیم را تأیید کردند، اتفاقا فرمودند این طرح اشکالاتی دارد و مسئولان هرچه می توانند از مشکلات این کار کم کنند چون الان گرانی هست، بنا باشد باز اضافه بشود برای مردم خیلی مشکلات درست میکند، این سخن یعنی طرح اشکالاتی دارد که باید تدبیر شود!
📍رابعا اگر برخی تا این حد توقع دارند که رهبری در جزئیات مسائل کشور ورود و دخالت کنند چرا در ایام انتخابات به فرمایشات ایشان توجه نمیکنند و در انتخاب های خود دقت نمیکنند که طبق ملاک های ایشان باشد؟! در سال 94 چقدر توصیه کردند که به لیستی که شبکه رسانه ای انگلیس خبیث تأیید کرده رأی ندهید چرا اکثریت توجه نکردند؟! عاقلانه است که ما با انتخاب اشتباه خود برای کشور مشکل درست کنیم بعد رهبری را مسئول حل مشکلات بدانیم و توقع داشته باشیم ایشان مشکلات را حل کنند؟!
📍خامسا ایشان از افزایش قیمت بنزین حمایت نکردند، بلکه از تصمیم اصلاح قیمت سوخت حمایت کردند که افزایش قیمت سوخت یکی از این تصمیم هاست و اجزاء دیگری مانند اصلاح یارانه حاصل از درآمد این افزایش و نحوه پرداخت آن به اقشار کمتر برخوردار و... دارد که لازم است مسئولین نسبت به اجراء آن دقت بیشتری اعمال کنند تا با حداقل آسیب به سرانجام برسد!
حجت الاسلام حمیدقدیری
✍دانلود فــــیــــــش منبر و مرثیه👇
╭┅─────────┅╮
🌺 @fishemenbar
╰┅─────────┅╯
🔹میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا کهکشان است...
خیلی سبک سنگین کردم که چطوری اینو بگم و اصلا آیا بگم یا نگم؟!
اما ...
باید گفت...
هر چیزی جای خودش
هر کسی هم جای خودش
ممکنه عالم یا مرجع محترمی به این رسیده باشند که در موضوعات ولو جزئی هم ورود کنند و نظر بدهند، خیلی هم خوب ... خدا از همه قبول کنه.
اما یه وقت هست که ولی فقیه و امام المسلمین قراره درباره چیزی اظهار رای و نظر کنند.
خب فرق میکنه.
باید جوانب الاطراف و کامل باشه و مو با درز حرف و نظر نرود!
به خاطر همین، گلایه ها و زمان شناس بودن برای تصمیمات، مخصوصا تصمیماتی که به جیب و سفره مردم گره خورده، یه طرف!
اما عمل به قانون و مقید به اصل جمهوری بودن هم یک طرف!
وقتی ما میگیم در هوش و سیاست و آینده نگری، حضرت آقا کاملا متفاوت هستند و اصلا یه چیز دیگه اند، منظورمون همین جاها روشن میشه!
حرف بسیاره و الان فرصت بیان خیلی از حرف ها نیست
اما فقط همینو بگم که:
اگه شخص ولی فقیه ورود به معنای خاص کرده بودند و امر به برگرداندن تصمیم سه قوا به حالت قبل داده بودند،
🔺آیا شاهد استعفای تعداد بیشتری از نمایندگان نبودیم؟
🔺آیا شاهد استعفای بعضی از سران قوا نبودیم؟
🔺آیا کل مملکت را فلج نمیکردند و همه را از کارهای اجرایی و خدماتی منع و دلسرد نمیکردند؟!
📢 در یه کلمه: آیا بهانه برای ترکوندن کل ایران و مختل کردن زندگی مردم به دست بعضیا نمی افتاد؟!!!
و ...
منم میگم ایشالله نبودیما
اما اگه اینطوری میشد چی؟
الان طی مدت دو سه روز، منافقین و اغتشاشگران را جمع میکنیم و به مطالبات به حق مردم شریف و مظلوممون جواب مناسب میدیم.
اما دیگه اون موقع نمیشد جمعش کرد و ... دیگه نگم چه میشد؟!!!
این است معنای #ولایت_مطلقه_فقیه
این است تصمیم #فقیه_جامع_الشرائط
این است درآوردن چشم #فتنه در نطفه
و این است معنای اعتماد و خیال جمعی ما از تصمیمات و درایت #ولی_فقیه
بقیش باشه واسه بعد از این گرد و خاک ها ...
✍حدادپور جهرمی
@eslame_rastin
مبلعان گرامی
مقام معطم رهبری خود را فدای بی تدبیری دولت کرد
بر ما واجب است که از مولایمان دفاع کنیم
سلام دوستان همراه
ان شاء الله کانال به همت شما موضوعات زیر را ارسال می کند
💠شنبه ها⬅️احکام+روش بیان احکام
💠یکشنبه ها⬅️روش تبلیغ(سخنرانی،کلاسداری،بیان حدیث)
💠دوشنبه ها⬅️نکات قرآنی
💠سه شنبه ها⬅️منبرک تمثیلی
💠 چهارشنبه ها⬅️منبر ترحیم
💠پنجشنبه ها⬅️منبرک موضوعی(نماز،حدیث،اخلاق و...)
💠 جمعه ها⬅️منبرک مهدوی
✅☺️ در مناسبات مذهبی و ملی هم محتوای مناسب ارسال می شود
کانال ره توشه مبلغین
👇👇👇👇👇👇
@mobaleqin20
May 11
حديث يكى از منابع اصلى و مهم دين است. قرآن مىفرمايد:
ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي، كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض
همانا من دو چيز بزرگ ميان شما مسلمانان ميگذارم كه اگر شما بر آن دو چيز چنگ بزنيد هرگز بعد از من گرفتار ضلالت و گمراهى
نميشويد، يكى كتاب خدا «قرآن» است و ديگرى عترت من، و اين دو از هم جدا نميشوند تا اينكه در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند.
براى بهره بردارى و بيان حديث، توجه به نكاتى چند لازم است، همچون: اصول بيان حديث، شيوه هاى بيان حديث، جاذبهها و زيبايىهاى حديث و ...
طبق روال یکشنبه ها نكاتی در باب روش بیان حدیث ارائه می شود بدان اميد كه بتواند انگيزه بيشترى براى ارتباط مردم با احاديث معصومين عليهم السلام ايجاد نمايد.
#روش_تبلیغ
#روش_بیان_حدیث
روش بیان حدیث(۱)
شيوه سؤالى
از بهترين شيوههاى آموزشى، شيوه سؤالى است كه براى مخاطبان ايجاد انگيزه مىشود. بسيارى از احاديث به گونه سؤالى مطرح شده است. در اينجا به چند نمونه از آنها اشاره مىشود:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در سخنانى فرمود:
أَ لَا أُحَدِّثُكُمْ عَنْ أَقْوَامٍ لَيْسُوا بِأَنْبِيَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ يَغْبِطُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ الْأَنْبِيَاءُ وَ الشُّهَدَاءُ بِمَنَازِلِهِمْ مِنَ اللَّهِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ قِيلَ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هُمُ الَّذِينَ يُحَبّبُونَ عِبَادَ اللَّهِ إِلَى اللَّهِ وَ يُحَبّبُونَ اللَّهَ إِلَى عِبَادِهِ قُلْنَا هَذَا حَبَّبُوا اللَّهَ إِلَى عِبَادِهِ فَكَيْفَ يُحَبّبُونَ عِبَادَ اللَّهِ إِلَى اللَّهِ قَالَ يَأْمُرُونَهُمْ بِمَا يُحِبُّ اللَّهُ وَ يَنْهَوْنَهُمْ عَمَّا يَكْرَهُ اللَّهُ فَإِذَا أَطَاعُوهُمْ أَحَبَّهُمُ اللَّه
آيا براى شما از اقوامى بگويم كه نه پيامبر بودند و نه شهيد، اما در روز قيامت، پيامبران و شهيدان به خاطر مقامى كه نزد خداوند دارند و بر روى منبرهايى از نورند به آنان غبطه مىخورند؟ گفته شد: اى رسول خدا آنان كيانند؟ فرمود: آنان كسانى هستند كه خدا را در نظر مردم و مردم را در نظر خداوند محبوب مىسازند. گفتيم: اين كه خداوند را در نظر بندگان محبوب مىسازند روشن است اما چگونه بندگان خدا را در نظر خداوند محبوب مىسازند؟ فرمود: آنان را بدان چه خداوند دوست مىدارد فرمان مىدهند و از آن چه خداوند ناپسند مىشمارد نهيشان مىكنند وقتى مردم از آنان اطاعت كنند خداوند ايشان را دوست خواهد داشت.
أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ خَلَائِقِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ الْعَفْوِ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ أَنْ تَصِلَ مَنْ قَطَعَكَ وَ الْإِحْسَانِ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْكَ وَ إِعْطَاءِ مَنْ حَرَمَك
بهترين اخلاق دنيا و آخرت را به شما خبر ندهم؟ گذشتن از كسى است كه به تو ستم كرده و پيوستن با كسى كه از تو بريده و نيكى با كسى كه به تو بدى كرده و بخشيدن به كسى كه تو را محروم ساخته.
💠برگرفته از کتاب روش بیان حدیث حجت الاسلام محمود اکبری
#روش_تبلیغ
#روش_بیان_حدیث
#حدیث
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
💠مثل شير مادر!
شير مادر براي بچه تا يك زماني سودمند است و زمينه ي رشد و استعداد او را فراهم ميكند، ولي از يك زماني به بعد بايد او را از شير گرفت و گرنه زيان بار است و آثار معكوس دارد. اين را مادرها خوب ميفهمند، اما بچهها نه! و براي همين هم شيون و فرياد ميكنند، ولي مادرها با وجود اين كه كانون مهر و محبت اند، به فرياد و ناله ي آنها اهميت نمي دهند.
خداوند هم نسبت به ما همين طور است. نعمتهايي مثل سلامت و آرامش به ما ميدهد، كه تا يك زماني براي ما خوب و مايه سعادت است؛ ولي از يك مقطعي به بعد زيان بار و خطرناك است، از اين رو آنها را از ما ميگيرد. ولي يادمان باشد؛ ميگيرد تا بيشتر بدهد. همانطور كه يك مادرغذا يي به نام شير را ميگيرد تا سفره اي از غذاهاي متنوع پيش روي فرزند خود بگشايد.
#تمثیلات
#منبرک
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
💠مثل نرم كننده پوست!
وقتي پوست دستتان بر اثر سرما خشك ميشود چه ميكنيد؟ سنگ پا ميكشيد؟ نه! چرا؟
چون بهبودي كه نمي بخشد هيچ آسيب هم ميزند. به همين خاطر از ماده اي نرم و لطيف
مثل كِرم استفاده ميكنيد و اينجاست كه پوست دست شما دوباره نرمي و لطافت خود را پيدا ميكند. و اين يعني نرمش، نرمش ميآورد.
در زندگي زناشويي و اساساً روابط اجتماعي هم ماجرا از همين قرار است. پس اگر كسي با شما خشك و خشن رفتار كرد و شما هم با نرمش و لطافت با او رفتار كنيد او هم مثل شما لطيف و نرم خو خواهد شد.
البته اين نسخه شفابخش از علي (ع) است كه فرمود:
«لِن لِمَن غالَظَك، يوشَك اَن يلِين لَك»
با كسي كه با تو با غلظت و شدت و خشونت رفتار ميكند، نرم باش. هيچ دور نيست كه او نيز مثل شما نرم خو شود.
#تمثیلات
#منبرک
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
💠مثل شمع!
شمع را ببين هر چه به آن نزديك و نزديكتر باشي نور و روشنايي بيشتري دريافت ميكني.
قرآن كريم ميخواهد ما هم از جنس شمع و هم صفت شمع باشيم. ميگويد: به گونهاي باش كه هر كس به تو نزديكتر بود، بهره و سود بيشتري ببرد.
و نزديكترين كسان به ما نخست پدر و مادرند و آنگاه همسر، و سپس فرزندان، و در آخر هم، بستگان و خويشان.
يعني اول پدر و مادر خودت را مورد لطف و محبت قرار بده، آنگاه نزديكانت را، همچون همسر، فرزندان و خويشان.
#تمثیلات
#منبرک
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
مقدمه
سخنرانی که از نظر گرامیتان می گذرد، توسط حجت الاسلام والمسلمین عرفان، در مجلس ترحیم یکی از کسبه، ایراد شده است. این مطالب علاوه بر قابل استفاده بودن در مراسم ختم بازاریها، می تواند مبلّغین گرامی را در جهت تهیه و تدوین سخنرانیهای مشابه در این خصوص یاری کند.
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. حسبنا الله و نعم الوکیل، نعم المولی و نعم النصیر. و افوّض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد.
تقدیم به محضر اعلای حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان(ع) یک صلوات بلند عنایت فرمایید!
این جلسه گرانقدر برای تمجید و پاس داشت یاد مرحوم...، تشکیل شده است. امیدوارم که خدای متعال روح آن مرحوم را با حبیب بن مظاهر و حسین بن علی محشور، و به بازماندگانش عزت و صبر عنایت نماید.
لهو و الها در قرآن
بحث کوتاهی که خدمت شما تقدیم می کنم، درباره لهو و الها در قرآن است. عزیزان من! یکی از مشکلات تاریخی بشر، جهل است و دیگری غفلت. این دو با هم فرق دارند؛ جهل نادانستن است؛ اما غفلت این است که انسان به مسائل اساسی زندگی اش بی توجه باشد و به آنچه که باید توجه کند، توجه نکرده و به آنچه که باید اهمیت بدهد، اهمیت ندهد و مسئله ای را که اولویت دارد، کنار گذاشته، و آن را که اولویت ندارد، با اهمیت تلقی کند. بازیها را به جدی و جدیها را به بازی گرفته باشد؛ این غفلت است.
غفلت از جهل حساس تر است؛ چرا که جهل با علم زدوده می شود؛ ولی غفلت با آموزشگاهها و دانشگاهها، رفع نمی گردد. اگر کسی در مقطعی عالم شود، دیگر جاهل نیست؛ اما قلمرو غفلت، بیماری فراگیر و خطرناکی می تواند باشد که حتی دامنگیر عالمان نیز بشود. تفاوت در این است که برای برطرف شدن جهل به علم نیاز است؛ ولی برطرف شدن غفلت، نیاز به ذکر دارد.
غفلت
یکی از مسائل مهم در باب غفلت این است که چه چیزهایی باعث غافل شدن ما می شود؟ بنده در ادامه عرایضم به بخشی از این علل فهرست وار اشاره می کنم:
یکی از چیزهایی که باعث غفلت ما می شود، امر تماشاگری است که امروز در دنیا رایج شده. انسانِ امروز چشمانش را به تماشا سپرده است. وقتی در خیابان راه می رویم و هرچیزی را می بینیم، دل به تماشای آن می سپریم؛ وقتی که به خانه می رسیم: اینترنت، تلویزیون و امثال اینها ما را به تماشا می خوانند. طبیعی است که اگر انسان غرق تماشا شود، غافل می شود؛ غافل از خویش، خدا، سرنوشت و مرگ خویش. او دیگر فراموش می کند که حساب و کتابی هست، و او پا به دنیا گذاشته است تا خود را بسازد.
اجازه بدهید در این رابطه به چند مورد از احوالات یکی از علما اشاره کنم: مرحوم راشد، فرزند حاج آخوند ملا عباس تربتی، نقل می کند که: وقتی پدرش حاج آخوند از خیابان و بازار می گذشت، به اطراف نگاه نمی کرد. زمانی که در مشهد مقدس دور آستانه امام رضا(ع) فلکه ای احداث کردند و با احداث آن فلکه، قبرستان قتلگاه، داخل مشهد و جانب شمالی صحن کهنه که قبرستان بزرگ و مهمی بود، از بین رفت و این کارها، کارهای مهم و جالب توجه هرکس بود، من همراه حاج آخوند از در غربی صحن کهنه بیرون رفتیم و در ابتدای «بالا خیابان» که حالا (1354 شمسی) نامش «خیابان نادری» است، می رفتیم. وقتی به بست بالا خیابان رسیدیم که در آنجا دو دهانه فلکه به هم می پیوست، گفتم: این فلکه ای است که احداث کرده اند. مرحوم حاج آخوند نگاه نکرد. از ایشان پرسیدم: آیا نگاه کردنش گناه دارد؟ گفت: نه، گناه ندارد؛ ولی به همین اندازه حواسم پرت می شود.
همچنین در همان سال (1317ه. ش) که برای دیدن من - که نمی توانستم به تربت بروم و مادرم بی تابی می کرد - به تهران آمد، هر جا می رفتیم؛ فرضاً از مقابل مجلس و میدان بهارستان می گذشتیم و من می گفتم: اینجا فلان جاست، نگاه نمی کرد و فقط به جلوی پایش نگاه می کرد که می خواست راه برود.
خودش می گفت: پیش از آنکه با مادرت ازدواج کنم، نام دختری را در «کاریزک» برای من برده بودند که ازدواج با او سر نگرفت و من هر گاه از کوچه آنها می گذشتم، حتی به در خانه آنها نگاه نمی کردم.[2]
خاطره دیگر؛ در سال 1322. ش، پدرم مریض و در مشهد بود. من با همسرِ فعلیم که آن زمان تازه با وی ازدواج کرده بودم، برای زیارت و همچنین عیادت حاج آخوند به مشهد رفتیم. اوایل رجعت چادر بود؛ اما هنوز کاملاً رجعت نکرده بود. همسر من همانند پیش از ازدواجش با من مانتو می پوشید و روسری بزرگ تری بر سر می افکند که موها و زیر گلویش را می پوشانید. با همین لباس به مشهد رفتیم و در همان منزلِ مرحوم حاج آخوند، اقامت کردیم.
روزی مرحوم حاج آخوند می خواست برای زیارت به حرم مشرف شود؛ چون مریض بود و ضعف داشت و نمی توانست پیاده برود، برایش درشکه آوردند. همسر من گفت: من نیز همراه او می ایم.
من گفتم: تو چادر نداری، خوب نیست همراه پدرم باشی. پدرم متوجه گفتگوی ما شد و گفت: کو! ببینم لباسش چگونه است؟ و چنان می نمود که تا آن وقت درست به این زن که عروس و محرمش
بود، نگاه نکرده بود. همین که او را با مانتو و روسری دید، گفت: «اینکه پوشیده است. بیا بابا سوار شو!» و او را در کنار خود در درشکه نشانید.[3]
این مسئله شرح مفصلی دارد. اگر ما بخواهیم از غفلت نجات پیدا بکنیم، باید خودمان را از تماشاگری نجات بدهیم. بزرگان و عارفان و سالکان برای اینکه در خیابان غرق تماشا نشوند، چگونه راه می رفتند؟
در فرصت ماه رمضان که در آن ثواب اعمال مضاعف می شود، انسان هوشیار چه می کند؟ ایا غیر از این است که سعی می کند حداکثر استفاده را از این ایام ببرد؟ اما درست در همین ایام، تماشاگری باعث غفلت بعضیها می شود؛ سریالهای ماه رمضان آن قدر او را غرق تماشاگری می کند که غافل از اهمیت این شبها می شود.
از ناصرالدین شاه جمله ای نقل شده است که: «کی شود که ماه رمضان برسد تا شکم سیر زولبیا بامیه بخوریم.» این جمله شرح حال عده ای است که با خودشان می گویند: «کی شود ماه رمضان برسد تا حسابی سریال ببینیم.»
تکاثر یا زیاده خواهی
یکی از عوامل دیگری که ما را به غفلت می کشاند، تکاثر و یا زیاده خواهی است. «اَلْهَاکُمُ التَّکَاثُر»[4]، لهو؛ یعنی مشغول شدن. الهاء؛ یعنی مشغول کردن. زیاده خواهی ما را از چیزهای مهم به چیزهایی که در زندگی و اینده ما هیچ نقشی ندارد، مشغول می گرداند. زیاده خواهی همیشه مادی نیست؛ گاهی نیز فرهنگی است. گاهی دل ما می خواهد خانه بیش تر، ماشین با مدل بالاتر و وسایلی با کیفت و یا کمیت بهتری داشته باشیم؛ ولی گاهی این تکاثر، تکاثر فرهنگی است؛ یعنی کسی می خواهد بیش تر کتاب بنویسد، بیش تر مقاله چاپ بکند. همانند گروه اول، این فرد نیز، اگر با اخلاص نباشد، اهل تکاثر است.
یکی می گوید: «من صد و ده کتاب نوشتم»، دیگری می گوید: «من سیصد کتاب نوشتم»، آن دیگری می گوید: «سی سفر تبلیغی رفتم»، اینها هم نوعی تکاثر است. اگر اخلاص باشد، تکاثر نیست؛ البته ما نمی گوییم کثرت کتاب نباشد؛ بلکه باید مواظب بود که این کثرت، موجب غفلت نگردد.
از دیگر امور موجب غفلت، روزمرّگی است؛ در قرآن می خوانیم: «لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِاللَّه»؛[5] «اموال و اولاد شما، باعث غفلتتان از یاد خدا نگردد.» جالب اینجاست که اولاد بعد از اموال ذکر شده است؛ یعنی آن چیزی که بیش تر عامل غفلت می شود، اموال و ثروت اندوزی است؛ که بعضاً آنچنان در کسب و کار غرق می شویم که حلال و حرام، انصاف و وجوهات را فراموش می کنیم.
اما به این مناسبت که شغل این مرحوم کسب و تجارت بوده است، این نکته را بدانیم که قرآن کریم گروهی از تاجران و کاسبان را نام می برد که اهل داد و ستد، و تجارت هستند؛ ولی کار آنها را از یاد خدا غافل نمی کند: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّه »؛[6] «مردانی که تجارت و خرید و فروش آنها را از یاد خدا باز نمی دارد.»[7]
مردانی که تجارت آنها را مشغول نمی کند؛ از چه؟ از اولویتها، از چیزهایی که در سرنوشت ما اهمیت دارد؛ یعنی اینها اهل تجارت و کسب هستند؛ ولی غافل نیستند.
به برخی از نمونه های تاریخی این گونه مردان اشاره ای کنم. گویی حق این صنف به خوبی ادا نشده است. بزرگ مردانی در بین تاجران و کاسبان بودند که به مقامات عالیه ای رسیدند و هیچگاه پول و اشتغال نتوانست آنها را از یاد خدا باز گرداند. عنوانهای روایی اصحاب را ببینید! بسیارشان عنوان شغلی آنها است.
از جمله، «صفوان جمال» که از شخصیتهای بزرگ تاریخ تشیع بوده است، درباره ایشان «کامل الزیارت» چنین نقل می کند: ایشان بیست سال به زیارت امیرالمؤمنین(ع) می رفته و گاهی در این زیارت رفتنها همراه امام صادق(ع) بوده است. آن هم زمانی به زیارت قبر امیرالمؤمنین(ع) علی(ع) می رفت که قبر حضرت بر توده مردم آشکار نبود.[8]
جَمّال
«جَمّال»؛ یعنی شتردار. ایشان از همان کسانی هستند که «دعای علقمه»[9] و «زیارت اربعین»[10] بوسیله ایشان نقل شده است. وی همان کسی است که وقتی امام کاظم7 فرمودند: شترهایت را به چه کسی اجاره داده ای؟ عرض کرد: به هارون الرشید برای سفر حج، نه برای لهو و لعب. امام فرمودند: دوست داری اینها زنده بمانند و کرایه تو را بدهند؟ گفت: بله. حضرت او را نکوهش کردند و فرمودند: کسی که به زنده ماندن اینها راضی باشد، از آنها بوده و جایش دوزخ است. پس صفوان شترهایش را فروخت. وقتی خبر به هارون الرشید رسید، صفوان را خواست و گفت: اگر سابقه دوستی ما با تو نبود، تو را می کشتم.[11]
کاسبان محترم توجه دارند که طبق متن روایات، هر کس به انجام عملی راضی باشد در ثواب و عقاب آن عمل شریک است.[12] بنابر این، از معامله با افراد ربا خوار و آنهایی که اهل خمس نیستند، باید پرهیز کنیم. اگر این گونه شود، آنها نیز مجبور به اصلاح اعمالشان خواهند بود.
این یک کاسب بود. ببینید در تاریخ ما چه کاسبان عظیمی بودند که راوی و اصحاب ائمه: نیز بودند، و در تاریخ با عنوان تجاریشان مشهور شده اند.
یکی از
راویان، «صفوان بن یحیی است» که عنوان تجاری بیاع، «بیاع سابوری» دارد. او از اصحاب چند امام است و در سال 210 ه. ق از دنیا رفته است. گرچه در بازار به ظاهر مشغول خرید و فروش متاع دنیوی بود؛ ولی یکی از وکیلان امام رضا(ع) بوده است.[13]
پی فروش
یکی از عنوانهای شغلی دیگر در روایات «زید شحام» یعنی پی فروش است. او مقامش خیلی بالا است؛ از جمله در روایات و رجال نقل شده این است که روزی به امام صادق(ع) عرض کرد: «من از اصحاب یمین هستم؟ امام صادق(ع) فرمودند: بله».[14]
معلوم می شود که انسان می تواند در عین اینکه در بازار مشغول کسب و کار دنیایی است، از درجه ایمان بالایی نیز برخوردار باشد. در حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده است که فرمودند: «هر گاه در کسی جهل، حماقت، شتابکاری در امور (بدون تدبر و تفکر) و بد اخلاقی را دیدی، بدان که (طینت) او از أصحاب شمال است (و از أهل جهنم)؛ و اگر دیدی کسی با وقار و خوش اخلاق است، بدان که (طینت) او از أصحاب یمین (و از أهل بهشت) می باشد.[15]
اخلاق خوش، وقار و حوصله هم نشانه ایمان است و هم زینت کسب و کار؛ پس ایمانِ یک کاسب باید باعث جذب مشتری و رضایت آنها شود.
جایگاه کاسبان و تاجران را ببینید. عنوان شغلی دیگر، «بشار مکاری» است. ایشان از یاران خاص امام صادق(ع) بوده است. مکاری؛ یعنی کرایه دهنده؛ ایشان مرکبهایی داشته که کرایه می داده است. از جمله خصوصیتی که برای این کاسب در روایات نقل شده این است که: روزی خدمت امام صادق(ع) رسید، امام از ظرف خرمایی که پیش رویش بود به بشار تعارف کرد، بشار جواب داد: در راه با صحنه ای مواجه شدم که اشتهایم را کور کرد؛ نمی توانم چیزی بخورم. امام اصرار کرد و او در اثر این اصرارِ امام نشست و مشغول خوردن شد.
امام از او پرسید: که در راه چه دیدی؟ عرض کرد: مأموران پیرزنی از محبان شما را گرفته بودند و در حالی که بر سرش می زدند، به سمت زندان می بردند.[16] داستان ادامه دارد؛ ولی من می خواهم به این خصوصیت بشار اشاره کنم که نسبت به رنج دیگر شیعیان بی تفاوت نبوده است؛ این آقای کاسب و بازاری با دیدن رنج یک شیعه به قدری ناراحت می شود که اشتهایش کور می گردد.
این کاسب را با کاسبانی که به نیازمندی مشتریانشان توجه نمی کنند و کاملاً بی تفاوت، فکر گرفتن پول خود هستند، مقایسه کنید! حتی حاضر نیستند برای او اندکی تخفیف قائل شوند؛ دکتری که شیعه علی بن ابی طالب8 را به خاطر فقر، ویزیت نمی کند یا قصابی که گرسنه ای از شیعیان علی(ع) را دست خالی بر می گرداند.
بزّاز
یکی دیگر از عنوانهای شغلی در اصحاب ائمه: بزاز است، به نام «محمد بن ابی عمیر». او پارچه فروش مشهوری بود که نود و چهار کتاب روایی تألیف کرده و سرمایه اش پانصد هزار درهم بوده است. وقتی توسط بنی عباس به زندان افتاد، آنها تمام سرمایه اش را خوردند و وقتی که او از زندان آزاد شد، کاملاً فقیر بود. یکی از شیعیانی که به او بدهکار بود، در جریان این فقر قرار گرفت. خانه اش را به ده هزار درهم فروخت و به نزد محمد بن ابی عمیر برد تا بدهکاری خود را بدهد. وقتی که پول را نزد محمد بن ابی عمیر آورد -چقدر این کاسبان ساخته شده بودند. شغل او بزازی بود؛ ولی به چه مقاماتی رسیده بود! - محمد بن ابی عمیر گفت: این پول را از کجا آوردی؟ به تو ارثی رسیده و یا کسی آن را به تو بخشیده است؟
گفت: نه به ارث رسیده، و نه کسی به من بخشیده است. پرسید: پس چگونه بدست آوردی؟ گفت: خانه ام را فروختم. ابن ابی عمیر گفت: درست است که من در حال حاضر به یک درهم محتاجم؛ ولی آن را از تو قبول نمی کنم؛ چرا که امام صادق(ع) فرموده است: «لایخرُجُ الرَّجُلُ عَنْ مَسْقَطِ رَأْسِهِ بِدِینٍ؛ کسی به خاطر بدهکاری از خانه و زادگاهش رانده نمی شود.»[17] خانه از مستثنیات دِین است.
خودش فقیر و محتاج یک درهم پول است؛ ولی هنوز پایبند احکام شرعی معامله است. در زمان ما چطور؟ بعضاً کاسبی که بیست سال در بازار مغازه دارد، یک بار هم احکام تجارت را نخوانده است. مشتری جنسی را که خریده است و می خواهد برگرداند؛ اما او پس نمی گیرد، یا شرایطی را که موجب رِبایی شدن معامله می شود، نمی داند و به راحتی برنج با کیفیت را با برنج کم کیفیت معاوضه می کند، مقداری پول هم سر می گیرد، بدون اینکه توجه داشته باشد که ایا مرجع او این کار را حرام می داند یا نه؟ کاسبان محترم باید به رساله مرجع تقلید خودشان مراجعه کنند و حتماً یک دور احکام تجارت را بخوانند تا مبادا در معاملاتشان گرفتار حرام شوند.
نخّاس
یکی دیگر از عنوانهای شغلی اصحاب و راویان «نخاس» است که به دو معنا می باشد؛ مرکب فروش، کسانی که قاطر و الاغ و امثال اینها را می فروشند، و همچنین به برده فروش نخاس گفته می شود. برخی از راویانِ روایات ما عنوان نخاس در هر دو معنا را دارند؛ برخی مرکب فروش و برخی برده فروش بودند؛ با این وجود صاحب مقامات عظیم نیز بودند. از جمله این افراد «بُشر بن سلیمان» می ب
ان کرده ای که مبادا فردا تو را تنها بگذارند؟
حسین(ع) فرمود: بلی، آنان را بارها آزمایش کرده ام، و تا زنده هستند، از من و بانوان و اطفال حمایت و حفاظت خواهند کرد! بعد حسین(ع) از خیمه زینب بیرون آمد، و به خیمه حبیب بن مظاهر رفت و مشاهده کرد که حبیب برای اطمینان خاطر و دلداری زینب، مطلب را با سایر یاران در میان گذاشت و آنان سرهای خود را برهنه کردند و قبضه شمشیرها را در دست فشردند و برای حفاظت از بانوان و ناموس پیامبر(ص) - که زینب 3 روی آن حساسیت فوق العاده داشت- با ادای سوگند، برای چندمین بار اعلام وفاداری کردند.[25]
پی نوشت ها:
[1]. در مجلس ختم یکی از تجار اصفهان، پای منبر حضرت حجه الاسلام عرفان حاضر شدم و از سخنرانی ایشان بسیار لذت بردم. این نوشته برداشت آزادی برگرفته از سخنرانی ایشان است. امیدوارم طلاب محترم از آن بهره کافی ببرند؛ و اگر در نوشته نقصانی است، به حساب ضعف قلم بنده و مطالبی که خود به آن افزوده ام بگذارند.
[2]. فضیلتهای فراموش شده، مرحوم حسینعلی راشد، انتشارات روزنامه اطلاعات، چاپ بیست و نهم، ص164.
.[3] همان، ص151.
[4]. تکاثر/1.
[5]. منافقون/9.
[6]. نور / 37.
[7]. بهتر است سخنران مستندات برخی از روایات و ایات را در بین سخنرانی اش بیان کند.
.[8] کامل الزیارات، ابن قولویه، نشر مرتضوی، ص33.
.[9] مصباح المجتهدین، شیخ طوسی، مؤسسة فقه الشیعة، چاپ اول، بیروت، 1411 هجری، ص777.
.[10] مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی، اسوه، ص467.
[11]. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ترجمه غفاری، ج 6، ص410.
[12]. عن الجابر: سَمِعْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللَّهِ9 یَقُولُ: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ؛ هر کس قومی را دوست داشته باشد، با آنها محشور می شود.» بحار الانوار، علامه مجلسی، موسسه وفاء، البیروت، 1404 هجری قمری، جلد 65، ص130.
[13]. رجال ابن داوود، ابن داوود حلی، انتشارات دانشگاه تهران، ص 188.
[14]. رجال کشّی، محمد بن عمر کشی، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348، ص337.
.[15] علل الشرائع، شیخ صدوق، سید هدایت الله مسترحمی ، ترجمه مسترحمی، ص 188.
.[16] مستدرک الوسایل، محدث نوری، مؤسسه آل البیت، قم، 1408 ه. ق، ج 3، ص 418.
.[17] علل الشرائع، ج 2، ص 529.
.[18] بحار الانوار، علامه مجلسی، مؤسسة الوفاء، بیروت - لبنان، ج51، ص6.
[19]. چهل حدیث ، حضرت امام خمینی(ره)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ بیستم ، ص435.
[20]. زندگانی چهارده معصوم: ، عزیز الله عطاردی ، نشر اسلامیه، ص 252. «و تو دهمین نفری هستی که به این مصیبت گرفتار می شوند».
.[21] إرشاد القلوب إلی الصواب ، شیخ حسن دیلمی ، نشر شریف رضی ، چاپ اول ، ج 2، ص225.
.[22] رجال کشّی، محمد بن عمر کشی، انتشارات دانشگاه مشهد، ص 78.
.[23] فرسان الهیجاء فی تراجم حالات اصحاب حضرت سیدالشهداء7، نویسنده و مترجم؛ شیخ ذبیح الله محلاتی، انتشارات مرکز نشر کتاب، ج1، ص 92.
[24]. سیمای زینب کبری، علی اکبر بابازاده، انتشارات میکاییل، ص 89.
.[25] مقتل الحسین، سیدعبدالرزاق مقرم، نشر آل علی(ع)، ص 266
منبع: مجله مبلغان شهریور و مهر 1388 شماره 120(به نقل از حوزه
#منبر_ترحیم
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
اشد که از اصحاب امام هادی و امام عسکری8 بوده است.
افتخار بزرگ تاریخی ایشان این است که از نسل «ابو ایوب انصاری» است که پیامبر اکرم 9 در هنگامی که وارد مدینه شدند، به خانه او رفتند. افتخار بزرگ دیگر بشر بن سلیمان نخاس (برده فروش) این است که امام هادی7 نامه ای به زبان فرنگی نوشتند - که در تاریخ ضبط شده است - و به بشر دادند و او را مأمور خرید حضرت نرجس خاتون کردند. امام هادی7 به ایشان فرمودند: «به جهت قرابت معنویی که با ما داری، می خواهیم این افتخار را به تو بدهیم.»[18]
این افتخار عظیم به مردی داده شد که عنوان شغلی نخاس داشت. از این نمونه در تاریخ تشیع و اسلام فراوان است که شناخته شده نیست.
«قال الله تعالی عزّوجلّ: إنَّ أَوْلِیَائِی تَحْتَ قَبَایِی لاَ یَعْرِفُهُمْ غَیْرِی[19]؛دوستان من زیر قبا و پوشش من به سر می برند و کسی جز من از آنان خبر ندارد.»
تمّار
از جمله کاسبان مؤمن، «میثم تمار» است؛ تمار عنوان شغل خرما فروشی است. ببینید این تاجر به کجا رسیده است که وقتی دختر امیرالمؤمنین علی(ع)، خدیجه - که از زن دیگری غیر از حضرت زهرا(س) بود- از دنیا رفت به امیرالمؤمنین علی(ع) گفتند: این دختر را در کدام قبرستان به خاک بسپاریم؟ امیرالمؤمنین فرمودند: در مغازه میثم تمار. گفتند: آنجا که قبرستان نیست. حضرت فرمودند: «آنجا به خاک بسپارید که روزها، هم به زیارت میثم تمار بروم و هم قبر دخترم.» قبر روبروی مسجد کوفه می باشد که مغازه میثم تمار بوده است. مورخین نقل کرده اند که: امیرالمؤمنین بارها به مغازه میثم تمار می رفتند و به او در فروختن خرما کمک می کردند. باز مورخان نقل کرده اند که امیرالمؤمنین علی(ع) چیزهایی را به میثم تمار آموختند که پرده برداری از عالم غیب بود.
از جمله خبرهای غیبی که حضرت علی(ع) به میثم داده بود، خبر دار زدن او به وسیله ابن زیاد بود که با حربه دهم[20] بر در خانه «عمرو بن حریث»، مضروب واقع می شود امام(ع) نخلی را که در آینده میثم بر آن مصلوب می شود، به او نشان داد؛ لذا میثم کنار آن درخت می آمد، نماز می خواند و به عمرو بن حریث می گفت: «من همسایه تو خواهم شد؛ پس برای من همسایه خوبی باش!» پس از چندی «عبید اللَّه بن زیاد» روی کار آمد و او را مصلوب نمود و با حربه ای او را مضروب ساخت .[21]
«فضیل بن زبیر» نقل می کند که: «روزی میثم در کوفه و در مجمع گروهی از بنی اسد با حبیب بن مظاهر مواجه گردید. این دو نفر شروع به صحبت کردند؛ حبیب سخن را به اینجا رسانید: من پیرمردی را با این خصوصیات که موی سرش رفته و شکمش به جلو آمده و شغلش خربزه فروشی در دارالرزق است می بینم که در آینده نه چندان دور در راه محبت خاندان پیامبر به دار آویخته می شود (منظور وی میثم تمار بود(.
میثم در پاسخ وی گفت: من نیز مردی را با این خصوصیات که دارای صورت سرخ و موهای پرپشت است، می شناسم که برای یاری فرزند پیامبر حرکت می کند و در این راه کشته می شود و سرش را در شهر کوفه می گردانند (منظورِ میثم، حبیب بن مظاهر بود(.
حبیب و میثم پس از گفتگو از آن محل دور شدند. کسانی که در آنجا نشسته بودند و گفتگوی این دو شاگرد علی(ع) را می شنیدند، گفتند: ما در تمام عمر دروغگوتر از این دو ندیده ایم. بلافاصله «رشید حجری» رسید و از آنها سراغ حبیب و میثم را گرفت، گفتند: چند لحظه پیش در اینجا بودند و ضمناً گفتگویشان را که برای آنان اعجاب انگیز و غیرقابل قبول بود، به رشید بازگو نمودند.
رشید گفت: خدا میثم را رحمت کند که در باره حبیب این جمله را فراموش کرده است که بگوید: به کسی که سر بریده او را به کوفه می آورد، یکصد درهم بیش از دیگران جایزه خواهند داد. رشید این بگفت و از آنجا دور شد. آن چند نفر به صورت همدیگر نگاه کردند و گفتند: این سومی را دروغگوتر از دو نفر اول دریافتیم.
فضیل می گوید: ولی طولی نکشید با چشم خود دیدیم که میثم را در کنار خانه عمرو بن حریث به دار زده اند و حبیب به امام حسین7 پیوست.»[22]
#منبر_ترحیم
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
حضرت صاحب الزمان(عج) با اینکه از نظر ما غایب هستند، اما همواره از اعمال آگاهند، و این گناهان ماست که باعث شده تا ایشان را نبینیم، و تعداد کمی از افراد قادر به دیدار با ایشان هستند؛ در ادامه، داستانی از تشرف مردی کفاش خدمت امام زمان(عج) را بخوانید.
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»، سید عرض کرد: «آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم».
حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد. پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»، سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت: «قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید!»
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»
منبع:
کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی
#منبرک
#امام_زمان
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
💠قالب سؤالهاى هوشى💠
كليه مسائل شرعى كه چند شرط يا مورد دارند را مى توان با اين شيوه، عرضه نمود. نحوه اجراى برنامه در اين شيوه به اين صورت است كه چند مورد يا چند شرط يك حكم شرعى بيان مى شود و به گونه اى سؤال طراحى مى شود كه نوجوانان و جوانان با بيان حتى يك شرط يا مورد از شروط و موارد مطرح شده به جواب برسند. اين شيوه از چند جهت مفيد است:
1. موجب مشاركت مخاطبان در بحث مى شود.
2. موجب تكرار شروط و موارد گفته شده توسط مخاطبان و بهتر جاگرفتن مباحث در ذهن نوجوانان و جوانان مى شود.
3. بچه ها براى پيدا كردن جواب، به مربى يا بزرگترهاى خانواده و يا رساله هاى عمليه مراجعه مى كنند و زمينه خوبى براى بيان احكام در جلسه بعد و ماندگارى مسئله در ذهن فراهم مى گردد. در ذيل به
چند نمونه از اجراى برنامه به اين شيوه اشاره مى شود:
نمونه اول: على و جواد از اصفهان به تهران رفته اند، در هنگام فرا رسيدن وقت نماز ظهر و عصر، على نماز ظهر و عصر خود را دو ركعتى ـ يعنى شكسته ـ مى خواند ولى جواد چهار ركعتى. چرا؟
ـ شايد فكر مى كنيد جواد خانه اش در تهران است و پدر و مادرش در آنجا زندگى مى كنند، امّا اين طور نيست.
ـ يا فكر مى كنيد جواد براى فرار از انجام دستور الهى به تهران مى رود، امّا اين طور نيست.
همه جوابهاى شما درست است اما هيچكدام از اينها نيست، پس چرا جواد نماز خود را چهار ركعتى مى خواند؟
جواب: نماز مسافر با 8 شرط شكسته است و در مسئله فوق به برخى از آنها اشاره شده است. (موارد مبتلا به ديگر را مخاطبين با كمك مربى مطرح مى نمايند.)
نمونه دوم: فاطمه براى ديدن دوستش زهرا به خانه او رفت. هنگام فرا رسيدن وقت نماز، فاطمه تيمم كرد و زهرا وضو گرفت. چرا؟
ـ شايد فكر مى كنيد براى زهرا آب به قدر وضو بوده ولى براى فاطمه نه، اما اينطور نيست.
ـ يا ممكن است بگوييد فاطمه بر اثر كهولت سن (پيرى) و يا ترس از جانور و يا دزد تيمّم كرده، اما اينطور نيست.
ـ يا به نظر مى رسد كه به وسيله استعمال آب مرض يا عيبى در فاطمه پيدا مى شود، يا مرضش طول مى كشد، يا شدّت پيدا مى كند، يا به سختى معالجه مى شود، اما اين طور نيست.
ـ يا فكر مى كنيد بدن يا لباس فاطمه نجس بوده و كمى آب داشته كه اگر با آن وضو مى گرفت براى آب كشيدن بدن يا لباسش آب باقى نمى ماند، اما اين طور نيست.
همه جوابهاى شما درست است، اما هيچكدام از اينها نيست. پس چرا فاطمه تيمم كرده است؟
جواب: در هفت مورد به جاى وضو مى توان تيمم كرد، در اين جا فقط به چهار مورد آن اشاره شده است.
#روش_تبلیغ
#شیوه_بیان_احکام
#قالب_بیان_احکام
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20