eitaa logo
مجلهٔ مدام
1.5هزار دنبال‌کننده
606 عکس
50 ویدیو
1 فایل
یک ماجرای دنباله‌دار ارتباط با ادمین👇 @modaam_admin https://modaam.yek.link/
مشاهده در ایتا
دانلود
🟡 از میان روایت در «جشن‌ها همیشه بر شانه‌های اندوه سوار می‌شوند. اندوهی که اگر به امید عجین باشد، تدارکی است برای جشن. جشنی که بوی زندگی و شوق دوباره می‌دهد. بعد از آن روز هر بار درگیر اندوهی معنادار بودم، جشنی بزرگ را هم انتظار کشیدم.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟡 از میان روایت در «در خیال لاغر کودکی، آمدن عزیزجون، خاله، دایی، دختردایی و دخترخاله، اتفاق باهیبت تکرارنشدنی‌ای بود که خواب و خوراک را ازم گرفته بود.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟡 از میان روایت در جشن مدام «هر کجا که دلم تنگ شده، قرص هم شده. قرص به اینکه حتماً جایی در گذشته زندگی کرده‌ام که حالا دلتنگ جای خالی آن کیفیت شده‌ام و احتمالاً من واقعاً آن یک هفته را در کنار آن بچه‌ها زندگی کرده بودم که هم‌زندگی من شده بودند. » مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
16.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 از میان روایت در «امید اما هنوز با من است. هنوز یعنی به چیزی بندم عجالتاً. دستگیره‌ای دارم یعنی.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟢 بخشی از داستان «دندان، خداست» نوشتۀ در 📍برای پیوستن به جمع مشترکین مدام، از طریق لینک زیر اقدام کنید: https://survey.porsline.ir/s/KM5LYxSc مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟢 بخشی از داستان «نفرین جشن در تالار جنگلی» نوشتۀ در «آدما وسط شادی یهویی عزادار تموم شدنش می‌شن. اصلاً فکر کن غمه یه‌جور آماده‌‌باشه واسه تموم شدن خوشحالی. به چشم نفرین بهش نگاه نکن.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
7.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢بخشی از داستان «جشنی برای تمام فصول» نوشتۀ در «عبدی قوزکرده رفت طرف سماور که آب ‌جوشیدۀ سردشده توی لیوان بریزد. موهای سفید سینه‌اش از یقۀ زیرپوش آبی بیرون زده بود. + عبدی یکی بهم ایمیل زده اینکه براش جشن گرفتی یه قاتله.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟡 از میان روایت در «شاید زندگی خودش یک جشن مدام باشد. یک جشن سرتاسری که آدم می‌تواند برای خودش دست و پا کند.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟡 از میان روایت در «تا جایی که به خاطر دارم، هیچ ‌وقت از جشن و مهمانی خوشم نمی‌آمد. نه فقط جشن، بلکه هر مناسبتی که قرار است آدم‌ها را گرد هم بیاورد، کلافه‌ام می‌کند.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟢بخشی از داستان «در روشنای باران» نوشتۀ در «بهمن به معاشرت کوتاه چند ساعت گذشته فکر کرد. احساس کرد به نسخۀ ارزشمندی از یک کتاب مقدسِ کهن دست یافته است.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
15.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡از میان روایت در «استقلال که می‌برد مختصات قوانین خانه جابه‌جا می‌شد. بابا تا دوازده شب بیدار می‌ماند و به ما نمی‌گفت: «مگه شما فردا مدرسه ندارین؟» باید آخرین سانس خبر ورزشی را می‌دید و خیالش راحت می‌شد توپ‌های استقلال کنج دروازه جا خوش کرده، بعد تلویزیون را خاموش می‌کرد.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
فرزندم هزار دوست بگیر که هزار دوست هم کم است. لقمان حکیم 🟡 صفحه‌ی آغازین هر شماره‌ی مدام، عبارتی قرآنی، دعا یا روایت است که با خلاقیت مدیر هنری مدام تبدیل به یک اثر هنری می‌شود. برای سفارش مجله، می‌توانید از طریق لینک زیر اقدام کنید👇 modaammag.ir/shop/ مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine