ستار عاشق اهل بیت (ع) بود. اکثر شبها، نافله میخواند✨. من سؤالات مذهبی را از او میپرسیدم. صبر ایوب را برایم تعریف میکرد. داستان اکثر پیغمبران را برایم میگفت🌱. گاهی با داستانهایی که از پیامبران برایم تعریف میکرد به خواب میرفتم، وقتی نصف شب بیدار میشدم میدیدم به اتاقی دیگر رفته و با خدا نجوا میکند.🌿 صورتش خیس اشک میشد. صدایش را میشنیدم که از ته دل آرزوی #شهادت میکرد🕊. ستار میگفت: مرگ عادی، مرگ واقعی است، اما شهادت عین زندگی و زنده بودن است. هر موقع بیرون میرفتیم و نیازمندی را میدید به او کمک میکرد. میگفتم به اینها پول نده شاید واقعاً نیازمند نباشند، اما ستار میگفت: باید بدون حساب کمک کنیم☝️. اگر افراد سالخورده را در خیابان میدید سوار ماشین میکرد و به مقصد میرساند. هر موقع وضع بیحجابی را در جامعه میدید ناراحت میشد😔. میگفت: اینها از حضرت زهرا (س) خجالت نمیکشند💔. چرا کسی وضع جامعه را کنترل نمیکند؟!
ایشان نبوغ نظامی خیلی خوبی داشت. طوری که ژنرالهای سوری به همسرم پیشنهاد میدهند در قالب ارتش آنها و با مزایای خاصی در کنارشان باشد❗️ ستار نمیپذیرد و به آنها میگوید من سرباز #ولایت_فقیه هستم و جز در این لباس خدمت نمیکنم☝️. همرزمانش میگویند حاج قاسم برای ایمان و ولایتمداری ستار بر دستانش #بوسه زده بود.❤️
شهید مدافع حرم ستار عباسی✨
@Modafeaneharaam
🔸من حدود دو ساعت با ابوحامد ملاقات داشتم. او برای ما یک برادر و یا یک پدر بود. خاطره ای از "سیلی زدن" یک پسر به ابوحامد دارم. اما او رزمنده را ناز کرد و به او #بوسه می زد و می گفت: مرد دلاوری به من سیلی زده ❗️
همواره اهل گذشت بود. زمانی که بچه ها شهید می شدند؛ خودش می رفت و آنها را بر می گرداند. یک بار 500 متر طناب گرفت و 13 یا 14 #شهیدمان را از 300 متری دشمن آورد⚰
یکبار سر غذا بودیم سربازی گفت: هنوز گرسنه ام ابوحامد غذای خودش را آورد و به او داد. پسر شرمنده شد😞
من در طول 26 سال زندگی ام مانند او را ندیده ام. کسی می گفت: دو تا از بچه ها دعوا کرده بودند، رفته بود بین آنها گفته بود: #من رو بزنید ولی با هم دعوا نکنید❌ دو پسر خجالت کشیده بودند. و وقتی #شهید_شد بچه ها خیلی ناراحت بودند ...😔
#شهید_علیرضا_توسلی
#فرمانده_لشگر_فاطمیون
@Modafeaneharaam
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
#احترام_به_پدر_و_مادر 🕊🌺
🌸علیرضا محبت و ارادت بی نظیری به پدرو مادرش داشت. ما هفته ای دو تا سه بار پدرو مادرش را زیارت میکردیم.. ولی هربار که با پدرو مادرش روبرو میشد گویا یکسال هست که اونها رو ندیده. پدرشو در #آغوش میکشیدو #سرو_روی پدر رو بوسه باران میکرد. #دست پدر رو میبوسید و #بغض به گلو با پدرش حال و احوال پرسی میکرد.
🌸بعد از اون میرفت توی آشپزخونه سراغ مادرش.. #دست و روی مادر رو #میبوسید و از آغوش مادرش دل نمیکند.. دست مادرو میگرفت و کنار خود مینشاند.
🌸وقتی که پدر مینشست #کف #پاهای پدر رو #بوسه باران میکرد. دوسال بعد از ازدواجمون اولین باری که تلفنی بهش خبر دادن که مادر بخاطر بالارفتن فشار در بیمارستان بستریه خیلی حالش بد شد.فشارش افتادو نتونست روی پاهاش بند بشه.آب قند بهش دادم.ازش خواستم که خودشو کنترل کنه.نباید اینقدر بیتابی کنه.ولی گفت من تحمل مریضی مادرمو ندارم.نمیتونم طاقت بیارم که حتی یک سرفه بکنه.و بعد فورا خودش رو پیش مادرش رسوند.
محبتش به پدرو مادر از نوع خدایی و آسمونی بود.
#شهادت_۹۳/۱۲/۲۹
#شیخ_هلال_سوریه
@Modafeaneharaam