eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
35.3هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
11هزار ویدیو
265 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 کپی آزاد💐 ارتباط👇 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c کانال عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
💕🌻🌷🌹💕🌺🍁🌹 یه همیشه فقط حواسش به حرفای شه نه هیچکس دیگه یه بچه حزب اللهی هم حواسش به هست هم حواسش به دعای عهد و زیارت عاشوراش ترک نمیشه نمازاش اول وقته هم تفریحش با دوستاش. سینما و پارک رفتنش سرجاشه هم هیئت و جلسات مذهبیش واسش حرف اولو میزنه وقتی باعث ناراحتی یکی بشه تا از دلش در نیاره آروم نمیشه در عین اینکه حواسش به هست هم خیلی براش مهمه بچه حزب اللهی تنهایی رو حس نمیکنه. چون تا فکر کنه تنها شده یاد اماما و شهدا میفته که هیچوقت تنهاش نمیذارن و بهش یادآوری میکنند که خدا رو داره اونوقته که وقتی دلش میگیره میره سراغ « الا بذکر الله تطمئن القلوب » وقتی دلش هوای گریه داشته باشه به جای آهنگای غمگین میره سراغ روضه ی اربابش چونکه میدونه امامش بهش گفته هر وقت خواستید گریه کنید بر امام حسین علیه السلام گریه کنید بچه حزب اللهی وقتشو تلف نمیکنه بحثای الکی رو میذاره کنار ش ترک نمیشه بچه حزب اللهیا حواسشون به همدیگه هست که یه وقت گم نشن! از راه اصلی منحرف نشن 🌹🌹💕💕💕🌻🌻🌻🌺🌺🌷🌷🍁🍁🌹🌹 ✍مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا کانالی متفاوت در ایتا ڪلیڪ ڪنید 👇 🌺🍃@mabareshohada 🍃🌺
🔺الگو برداری از شهداء 📣 روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94😔 🔴«مراقبه و محاسبه نفس» 🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷 🔻سيد اهل و بود. از خود مراقبت مى‌كرد و از خودش مى‌كشيد. اما اين مسائل در زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار و ظاهر مى‌شد. مى‌گفت، شوخى مى‌كرد، مى‌خنديد. بى‌رياى بود. بايد با سيد رفت و آمد مى‌كرديد تا متوجه در و محاسبه و مراقبه او مى‌شديد. 🔸این از پاى و سخنران‌هاى هيئت و ارتباط قوى با بدست آمده بود. او مرتب به مى‌رفت و از بزرگان استفاده مى‌نمود. 🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى اين پير فرزانه. ايشان تك‌تك بچه‌ها را مى‌كرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همه‌مان شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز نكنيد، نكنيد!!» جمله‌اى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى شدم. بعد از نصيحت‌هاى آن همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك كافى بود كه راهش را پيدا كند و همين‌طور هم شد. 🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى و شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چه‌قدر كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه براى خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبت‌ها بود كه سيد را كرد.💔 📚 برشى از كتاب مهمان شام، زندگى‌نامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى🌹 @Modafeaneharaam
شهدا نماز شبشان نمیشد 💕✨ و 🕊🌺 🌒 را برای درس خوندن به اتاق پذیرایی رفتم دیدم، محمودرضا قبل از من اونجاست‌‌، اما نمی خواند‌ ، با اینکه اون موقع ۱۳ سالش بود به سن تکلیف نرسیده بود شبها دیگه هم دیدم بلند شده و نماز شب می خونه 🌸هر شب هم که میگذشت تر میشد، حتی یک بار نماز شبش حدود دوساعت طول کشید هنوز چهره اش یادمه که نماز شب هاش رو چه قدر با حال میخواند. 💕 💠همانا انسان گناهی می کند و به سبب آن از نماز شب می شود سرعت تاثیر در آدمی ازسرعت تاثیر کارد در گوشت بیشتر است ۴ @Modafeaneharaam
🔺الگو برداری از شهداء 📣 روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94 🔴«مراقبه و محاسبه نفس» 🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷 🔻سيد اهل و بود. از خود مراقبت مى‌كرد و از خودش مى‌كشيد. اما اين مسائل در زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار و ظاهر مى‌شد. مى‌گفت، شوخى مى‌كرد، مى‌خنديد. بى‌رياى بود. بايد با سيد رفت و آمد مى‌كرديد تا متوجه در و محاسبه و مراقبه او مى‌شديد. 🔸این از پاى و سخنران‌هاى هيئت و ارتباط قوى با بدست آمده بود. او مرتب به مى‌رفت و از بزرگان استفاده مى‌نمود. 🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى اين پير فرزانه. ايشان تك‌تك بچه‌ها را مى‌كرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همه‌مان شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز نكنيد، نكنيد!!» جمله‌اى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى شدم. بعد از نصيحت‌هاى آن همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك كافى بود كه راهش را پيدا كند و همين‌طور هم شد. 🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى و شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چه‌قدر كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه براى خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبت‌ها بود كه سيد را كرد. 📚 برشى از كتاب مهمان شام، زندگى‌نامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى @Modafeaneharaam