#لباس_تک_سایز
🔹سالہاست دنبالش هستم ، لباسی ساده ، بی رنگ ، بدونِ وصلہ و البته #شیک
پیداش نمی کنم ، کمیاب شده ، بہ هر کسے نمیدهند ، میگن تک سایز شده ، تن هر کسے نمیرود.
.
🔸براے اینکہ آخر قصّہ زندگیت ، خیلے شیک و تَرو تمیز برے پیش خالقت ، باید #شہید بشے.
.
🔹#شہادت اتفاقے نیست ، مثل یہ لباسِ #تک_سایز مےمونہ ، زمانے اندازت میشہ کہ بہش برسے ، براے رسیدن بہش باید بزرگ بشے ، جسمتو نمےگم ، بزرگے روحتو مےگم کہ ازش دمیده شدے ، بہ همون #پاکے ، باید #بگذرے ، دل بکنے ، اول از #خودت ، لذتہایے کہ دستت رو مےگیره همونایے کہ نمےذاره اندازت بشہ ، باید #ساده بشے ، باید بےرنگ ، زلال مثل آب کہ اگہ تشنہ نشے بہ آب نمےرسے.
.
🔸اگہ مےخواے #آسمونے بشے اول باید #خاکے بشے ، زخمے بشے ، درد بکشے ، گریہ کنے ، آه بکشے
.
🔹خلاصہ براے اینکہ بہش برسے باید نخوای کہ #دیده بشے .
آره خواهرم ، برادرم #شہادت_اتفاقے_نیست.
#بہ_رسم_رفاقت_دعا_براے_شہادت
.
#ارسالی_اعضا
#لباس_تک_سایز
🔹سالہاست دنبالش هستم ، لباسی ساده ، بی رنگ ، بدونِ وصلہ و البته #شیک
پیداش نمی کنم ، کمیاب شده ، بہ هر کسے نمیدهند ، میگن تک سایز شده ، تن هر کسے نمیرود.
.
🔸براے اینکہ آخر قصّہ زندگیت ، خیلے شیک و تَرو تمیز برے پیش خالقت ، باید #شہید بشے.
.
🔹#شہادت اتفاقے نیست ، مثل یہ لباسِ #تک_سایز مےمونہ ، زمانے اندازت میشہ کہ بہش برسے ، براے رسیدن بہش باید بزرگ بشے ، جسمتو نمےگم ، بزرگے روحتو مےگم کہ ازش دمیده شدے ، بہ همون #پاکے ، باید #بگذرے ، دل بکنے ، اول از #خودت ، لذتہایے کہ دستت رو مےگیره همونایے کہ نمےذاره اندازت بشہ ، باید #ساده بشے ، باید بےرنگ ، زلال مثل آب کہ اگہ تشنہ نشے بہ آب نمےرسے.
.
🔸اگہ مےخواے #آسمونے بشے اول باید #خاکے بشے ، زخمے بشے ، درد بکشے ، گریہ کنے ، آه بکشے
.
🔹خلاصہ براے اینکہ بہش برسے باید نخوای کہ #دیده بشے .
آره خواهرم ، برادرم #شہادت_اتفاقے_نیست.
#بہ_رسم_رفاقت_دعا_براے_شہادت
.
🔺الگو برداری از شهداء 📣
روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94😔
🔴«مراقبه و محاسبه نفس»
🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷
🔻سيد اهل #مراقبه و #محاسبه بود. از #اعمال خود مراقبت مىكرد و از خودش #حساب مىكشيد. اما اين مسائل در #ظاهر زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار #عادى و #ساده ظاهر مىشد. مىگفت، شوخى مىكرد، مىخنديد. بىرياى #بىريا بود. بايد با سيد رفت و آمد مىكرديد تا متوجه #اخلاص در #اعمال و محاسبه و مراقبه او مىشديد.
🔸این #معنويت از پاى #درس #بزرگان و سخنرانهاى هيئت و ارتباط قوى با #شهدا بدست آمده بود. او مرتب به #مسجد مىرفت و از #كلام بزرگان استفاده مىنمود.
🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از #عرفاى شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى #مكتب اين پير فرزانه. ايشان تكتك بچهها را #توصيه مىكرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همهمان #منقلب شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز #نگاه نكنيد، #گناه نكنيد!!» جملهاى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى #متأثر شدم. بعد از نصيحتهاى آن #عارف همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك #اشاره كافى بود كه راهش را پيدا كند و همينطور هم شد.
🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى #سوخته و #متورم شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چهقدر #اصرار كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه #سيد براى #تنبيه خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبتها بود كه سيد را #آسمانى كرد.💔
📚 برشى از كتاب مهمان شام، زندگىنامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى🌹
@Modafeaneharaam
#شهید_مدافع_حرم_محمدحسین_عزیزآبادی 🕊🌺
#گوشه_اے_از_خصوصیت_اخلاقے
محمدحسین مردی بسیار #خوش #اخلاق و پر #انرژی بود یادمه بابام میگفت هر ماموریتی باهم میرفتیم #محمدحسین اگه می بود #خوش #میگذشت به بچه ها #روحیه میداد تا جایی ک من ازش شناخت داشتم #همیشه #میخندید میگفت دنیارو زیاد #سخت #نگير مهم اون دنیاس #ســــــــــاده زندگی میکرد.
یادمه خونمون رو میخاستیم درست کنیم یکم نیاز ب تعمیر داشت بابام زنگ زد گفت محمدحسین میای #کمک کنی #گفت: اره در ضمن ماه رمضون بود اومد کمکمون ی با زبان روزه!! خیلی #بی_حال شده بود ولی بازم #میخندید.
یادش بخیر تا اسم رفیق میومد بابام محمدحسین رو مثال میزد وقتی خبر شهداتشو دادن خیلی گریه کردم بابام میگفت عزیز آرزوش #شهادت بود جات واقعا خالی شد
#شهادت۹۴/۸/۱۳ #محــــــــــرم
#نحوه_شهادت #تیربه_سینه_مطهر💔
#_نیشابور
@Modafeaneharaam
🔺الگو برداری از شهداء 📣
روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94
🔴«مراقبه و محاسبه نفس»
🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷
🔻سيد اهل #مراقبه و #محاسبه بود. از #اعمال خود مراقبت مىكرد و از خودش #حساب مىكشيد. اما اين مسائل در #ظاهر زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار #عادى و #ساده ظاهر مىشد. مىگفت، شوخى مىكرد، مىخنديد. بىرياى #بىريا بود. بايد با سيد رفت و آمد مىكرديد تا متوجه #اخلاص در #اعمال و محاسبه و مراقبه او مىشديد.
🔸این #معنويت از پاى #درس #بزرگان و سخنرانهاى هيئت و ارتباط قوى با #شهدا بدست آمده بود. او مرتب به #مسجد مىرفت و از #كلام بزرگان استفاده مىنمود.
🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از #عرفاى شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى #مكتب اين پير فرزانه. ايشان تكتك بچهها را #توصيه مىكرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همهمان #منقلب شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز #نگاه نكنيد، #گناه نكنيد!!» جملهاى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى #متأثر شدم. بعد از نصيحتهاى آن #عارف همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك #اشاره كافى بود كه راهش را پيدا كند و همينطور هم شد.
🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى #سوخته و #متورم شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چهقدر #اصرار كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه #سيد براى #تنبيه خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبتها بود كه سيد را #آسمانى كرد.
📚 برشى از كتاب مهمان شام، زندگىنامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى
@Modafeaneharaam