eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.8هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹سالہاست دنبالش هستم ، لباسی ساده ، بی رنگ ، بدونِ وصلہ و البته پیداش نمی کنم ، کمیاب شده ، بہ هر کسے نمیدهند ، میگن تک سایز شده ، تن هر کسے نمیرود. . 🔸براے اینکہ آخر قصّہ زندگیت ، خیلے شیک و تَرو تمیز برے پیش خالقت ، باید بشے. . 🔹 اتفاقے نیست ، مثل یہ لباسِ مےمونہ ، زمانے اندازت میشہ کہ بہش برسے ، براے رسیدن بہش باید بزرگ بشے ، جسمتو نمےگم ، بزرگے روحتو مےگم کہ ازش دمیده شدے ، بہ همون ، باید ، دل بکنے ، اول از ، لذتہایے کہ دستت رو مےگیره همونایے کہ نمےذاره اندازت بشہ ، باید بشے ، باید بےرنگ ، زلال مثل آب کہ اگہ تشنہ نشے بہ آب نمےرسے. . 🔸اگہ مےخواے بشے اول باید بشے ، زخمے بشے ، درد بکشے ، گریہ کنے ، آه بکشے . 🔹خلاصہ براے اینکہ بہش برسے باید نخوای کہ بشے . آره خواهرم ، برادرم . .
🔹سالہاست دنبالش هستم ، لباسی ساده ، بی رنگ ، بدونِ وصلہ و البته پیداش نمی کنم ، کمیاب شده ، بہ هر کسے نمیدهند ، میگن تک سایز شده ، تن هر کسے نمیرود. . 🔸براے اینکہ آخر قصّہ زندگیت ، خیلے شیک و تَرو تمیز برے پیش خالقت ، باید بشے. . 🔹 اتفاقے نیست ، مثل یہ لباسِ مےمونہ ، زمانے اندازت میشہ کہ بہش برسے ، براے رسیدن بہش باید بزرگ بشے ، جسمتو نمےگم ، بزرگے روحتو مےگم کہ ازش دمیده شدے ، بہ همون ، باید ، دل بکنے ، اول از ، لذتہایے کہ دستت رو مےگیره همونایے کہ نمےذاره اندازت بشہ ، باید بشے ، باید بےرنگ ، زلال مثل آب کہ اگہ تشنہ نشے بہ آب نمےرسے. . 🔸اگہ مےخواے بشے اول باید بشے ، زخمے بشے ، درد بکشے ، گریہ کنے ، آه بکشے . 🔹خلاصہ براے اینکہ بہش برسے باید نخوای کہ بشے . آره خواهرم ، برادرم . .
🔺الگو برداری از شهداء 📣 روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94😔 🔴«مراقبه و محاسبه نفس» 🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷 🔻سيد اهل و بود. از خود مراقبت مى‌كرد و از خودش مى‌كشيد. اما اين مسائل در زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار و ظاهر مى‌شد. مى‌گفت، شوخى مى‌كرد، مى‌خنديد. بى‌رياى بود. بايد با سيد رفت و آمد مى‌كرديد تا متوجه در و محاسبه و مراقبه او مى‌شديد. 🔸این از پاى و سخنران‌هاى هيئت و ارتباط قوى با بدست آمده بود. او مرتب به مى‌رفت و از بزرگان استفاده مى‌نمود. 🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى اين پير فرزانه. ايشان تك‌تك بچه‌ها را مى‌كرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همه‌مان شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز نكنيد، نكنيد!!» جمله‌اى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى شدم. بعد از نصيحت‌هاى آن همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك كافى بود كه راهش را پيدا كند و همين‌طور هم شد. 🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى و شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چه‌قدر كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه براى خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبت‌ها بود كه سيد را كرد.💔 📚 برشى از كتاب مهمان شام، زندگى‌نامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى🌹 @Modafeaneharaam
🕊🌺 محمدحسین مردی بسیار و پر بود یادمه بابام میگفت هر ماموریتی باهم میرفتیم اگه می بود به بچه ها میداد تا جایی ک من ازش شناخت داشتم میگفت دنیارو زیاد مهم اون دنیاس زندگی میکرد. یادمه خونمون رو میخاستیم درست کنیم یکم نیاز ب تعمیر داشت بابام زنگ زد گفت محمدحسین میای کنی : اره در ضمن ماه رمضون بود اومد کمکمون ی با زبان روزه!! خیلی شده بود ولی بازم . یادش بخیر تا اسم رفیق میومد بابام محمدحسین رو مثال میزد وقتی خبر شهداتشو دادن خیلی گریه کردم بابام میگفت عزیز آرزوش بود جات واقعا خالی شد ۹۴/۸/۱۳ 💔 @Modafeaneharaam
🔺الگو برداری از شهداء 📣 روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94 🔴«مراقبه و محاسبه نفس» 🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷 🔻سيد اهل و بود. از خود مراقبت مى‌كرد و از خودش مى‌كشيد. اما اين مسائل در زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار و ظاهر مى‌شد. مى‌گفت، شوخى مى‌كرد، مى‌خنديد. بى‌رياى بود. بايد با سيد رفت و آمد مى‌كرديد تا متوجه در و محاسبه و مراقبه او مى‌شديد. 🔸این از پاى و سخنران‌هاى هيئت و ارتباط قوى با بدست آمده بود. او مرتب به مى‌رفت و از بزرگان استفاده مى‌نمود. 🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى اين پير فرزانه. ايشان تك‌تك بچه‌ها را مى‌كرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همه‌مان شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز نكنيد، نكنيد!!» جمله‌اى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى شدم. بعد از نصيحت‌هاى آن همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك كافى بود كه راهش را پيدا كند و همين‌طور هم شد. 🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى و شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چه‌قدر كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه براى خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبت‌ها بود كه سيد را كرد. 📚 برشى از كتاب مهمان شام، زندگى‌نامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى @Modafeaneharaam