#تــݪنگــر
❌🔴...اصل میدی؟؟؟؟....🔴❌
😱آغاز یک #گناه بزرگ.....🚨
😏شاید فکر میکنی #سرگرمی است
😒و شاید #حوصله ات سر رفته تنهایی
😞احساس #تنهایی میکنی.....
⭕️ای #جوان به گوش باش
⭕️ای جوان #مراقب باش
⭕️که #شیطان بر تو دام نهاده است
⚠️متاسفانه در #فضای_مجازی پر از گروههایی است که جز آشنا شدن های خلاف شرع چیز دیگری👈 #هدف نیست....
😳ای #جوان مگر اصل تو...
✅ #مسلمان بودنت نیست❗️❗️
✅ #اسلام دین پاکت نیست❗️❗️
✅ #پیامبرت حضرت❤️םבםב❤ﷺنیست
😏مگر از امت اش نیستی....؟؟!!!
😔وای به روزی که در #قیامت پیامبرمان بگوید تو از امت من نیستی....
📲پس این شروع #شیطانی 😈 و #گفتگو را آغاز نکن.....❌
@modafeaneharam
#حدیث
🔅 #پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
✍️ شعبانُ شَهري و رَمَضانُ شَهرُ اللّه ِ فَمَن صامَ شَهري كُنتُ لَهُ شَفيعا يَومَ القِيامَةِ ؛
🔴 #شعبان ، ماه من و #رمضان ماه #خداوند است . هر كه ماه مرا #روزه بدارد ، در روز #قيامت شفيع او خواهم بود .
📚بحار الأنوار ، ج 97 ، ص 83 .
___
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
#داستان_های_اخلاقی ⭕️ به اهل زمین رحم کن؛ تا اهل آسمان به تو رحم کند. @modafesneharaam
#داستان_های_اخلاقی
✍️فقیه کامل، حاج ملأ احمد نراقی در کتاب خزائن خود نقل کرده از شخصی که از اصحاب بعضی از صلحا بود که پس از مردن آن مرد صالح، او را در خواب دیدم، از او پرسیدم که خداوند با تو چه کرده، گفت: خداوند مرا در محضر جلال خود واداشت و فرمود «آیا دانستی که برای چه تو را #آمرزیدم؟»
گفتم: به فلان و فلان.
فرمود: نه، به هیچ از اینها تو را نیامرزیدم.
گفتم: الهی! پس به چه مرا آمرزیدی؟
فرمود: آیا به خاطر داری وقتی را که در کوچههای بغداد راه میرفتی، پس گربه کوچکی را دیدی که سرما او را عاجز کرده بود و او از شدت یخ و سرما پناه میبرد به پایه کنار دیوار، او را گرفتی به خاطر #ترحم به او و در میان پوستین خود که در برداشتی، جای دادی که او را از سرما نگاه دارد.
گفتم: آری.
فرمود: چون بر آن گربه ترحم کردی، ما بر تو رحم کردیم.
🔅ازاینرو، در #روایات آمده که فردای #قیامت برخی افراد از #خداوند میخواهند که به آنان ترحم شود، خطاب میرسد که شما در دنیا به یک گنجشک هم رحم نکردید! پس چگونه امروز انتظار ترحم و بخشش دارید؟! و لذا در روایت دیگری #حضرت_رسول اکرم (صلیالله علیه و آله) فرمودند: «لایرحمالله من لایرحمالناس» خداوند به کسی که به مردم رحم نمیکند (حتی حیوانات)، به او رحم نخواهد کرد.
📚آموزههای اخلاقی در کلام معصومین (ع)، ص ۲۹۳-۲۹۴
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_بیست_و_هشتم 💠 تا بیمارستان به جای او هزار بار مُردم و زنده شدم تا بدن نیمه
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_نهم
💠 نگاهش روی صورتم میگشت و باید تکلیف این زن #تکفیری روشن میشد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت :«تو اینو از کجا میشناختی؟»
دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و ابوجعده روی سرم خراب شده بود که صدایم شکست :«شبی که سعد میخواست بره #ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!»
💠 بیغیرتی سعد دلش را از جا کَند، میترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد و من میخواستم خیالش را تخت کنم که #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) را به شهادت گرفتم :«همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد #حرم، فکر میکرد وهابیام. میخواستن با بهم زدن مجلس، تحریکشون کنن و همه رو بکشن!»
که به یاد نگاه مهربان و نجیب مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید :«ولی همین آقا و یه عده دیگه از مدافعای #شیعه و #سنی حرم نذاشتن و منو نجات دادن!»
💠 میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه میکنم و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش اسم رمز بود که بدون خطا به هدف زد :«میخواست به #ارتش_آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟»
به نشانه تأیید پلکی زدم و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد و خیره در نگاهم هشدار داد :«همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی #ایران!»
💠 از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکهای از جانم در اینجا جا مانده و او بیتوجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد :«خودم میرسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمیگردی #تهران و میری خونه دایی تا من مأموریتم تموم شه و برگردم!»
حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود که داغ #فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم :«چرا خونه خودمون نرم؟»
💠 بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید :«بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!» و رنگ من از خبری که برایش اینهمه مقدمهچینی میکرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم :«چی شده داداش؟»
سرش را چرخاند، میخواست از چشمانم فرار کند، دنبال کمکی میگشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد :«هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو #کاظمین بمبگذاری کردن، چند نفر #شهید شدن.»
💠 مقابل چشمانم نفسنفس میزد، کلماتش را میشمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد و کلام آخر او جانم را در جا گرفت :«مامان بابا تو اون اتوبوس بودن...»
دیگر نشنیدم چه میگوید، هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم. باورم نمیشد پدر و مادرم از دستم رفته باشند که به گلویم التماس میکردم بلکه با ضجهای راحتم کند و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که بهجای نفس، قلبم از گلو بالا میآمد.
💠 ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ میزدم، صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم میدرخشید و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمیدانستم بدن آنها چند تکه شده که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم.
در آغوش ابوالفضل بالبال میزدم که فرصت جبران بیوفاییهایم از دستم رفته و دیدار پدر و مادرم به #قیامت رفته بود.
💠 اینبار نه حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام)، نه چهارراه #زینبیه، نه بیمارستان #دمشق که آتش تکفیریها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم.
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود تا پس از چند ماه با هم برای پدر و مادر شهیدمان عزاداری کنیم و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد :«من جواب #سردار_همدانی رو چی بدم؟ نمیگه تو اومدی اینجا آموزش نیروهای #سوری یا پرستاری خواهرت؟»
💠 و من شرمنده پدر و مادرم بودم که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا ببخشند و از این حسرت و دلتنگی فقط گریه میکردم.
چشمانش را از صورتم میگرداند تا اشکش را نبینم و دلش میخواست فقط خندههایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت :«این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!»
💠 و همان دیشب از نقش نگاهم، احساسم را خوانده و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بیپرده پرسید :«فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam
#انتشاردسته_نوشته🌼
وعدهٔ شهید #نوید_صفری در دستنوشتهاش:
زیارت عالی و والا مقام و پر فیض، #زیارت_عاشورا را بخوانید و از طرف من به حضرت ابراز ارادت کنید، حتما هر کجا باشم خود را در کنار شما خواهم رساند. بر شما باد خواندن عاشورا عاشورا عاشورا که این سخن، سخن امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است، و بدانید هر که ۴۰ روز #عاشورا بخواند و ثوابش را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در #آخرت برای او جبران کنم. حتی یک زیارت عاشورا هم #قیامت میکند با #روضه #ارباب از طرف مادرش و خواهرش. انشاءالله شرمندهٔ شما نباشم به امید حضرت حق.
#چله_زیارت_عاشورا
#چله_حاجت_روایی
#شهیدمدافع_حرم_نویدصفری
#شهادت۱۳۹۶/۰۸/۱۸🌷
#مصادف_بااربعین_حسینی
#سالروز_شهادت🌹
@Modafeaneharaam
🚨🚨کانال #زندگی پس از #زندگی افتتاح شد👇👇
https://eitaa.com/joinchat/787349625C44347bd843
❤️بــــــــیا اینــــــــــجا👆
👈بعد از پوشاندن #قبر چه اتفاقی برای میت میافتد⁉️
👈#برزخ برای چه کسانی سخت و طاقتفرساست⁉️
👈چه گناهانی در برزخ #تسویه میشوند⁉️
👈عذاب #قیامت برای چه کسانی نیست⁉️
🔴🔴کانالی که همه باید داشته باشیم 👇👇
✅کانال #جهانِ_پس_ازمرگ😔 به همه سوالات پاسخ داده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/787349625C44347bd843
☄️فیلم کامل #سیاحت غرب☝️
☄️نجات از #عالم_برزخ! ماجرای وساطت حضرت زهرا (س) برای نجات عالِمی از برزخ☝️
🚨🚨کانال #زندگی پس از #زندگی افتتاح شد👇👇
https://eitaa.com/joinchat/787349625C44347bd843
❤️بــــــــیا اینــــــــــجا👆
👈بعد از پوشاندن #قبر چه اتفاقی برای میت میافتد⁉️
👈#برزخ برای چه کسانی سخت و طاقتفرساست⁉️
👈چه گناهانی در برزخ #تسویه میشوند⁉️
👈عذاب #قیامت برای چه کسانی نیست⁉️
🔴🔴کانالی که همه باید داشته باشیم 👇👇
✅کانال #جهانِ_پس_ازمرگ😔 به همه سوالات پاسخ داده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/787349625C44347bd843
☄️فیلم کامل #سیاحت غرب☝️
☄️نجات از #عالم_برزخ! ماجرای وساطت حضرت زهرا (س) برای نجات عالِمی از برزخ☝️