eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.9هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
11.8هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حرم 🇮🇷
🔴 بخشی از دست‌نوشته‌های شهيد مدافع حرم نويد صفرى در مورد «مراقبت و محاسبه نفس» شرايط «» سخت است. اين‌كه مراقب باشيم نگوييم، نكنيم، نگوييم، خلاصه فعل بد و انجام ندهيم، درست است، همه اينها صحيح است و بايد ترك آنها گفت. اما چه مى‌شود كه گاهى حالى و گاهى حالى داريم يا حالات عالى پس از يا جلسات كم‌كم و به مرور زمان از بين مى‌رود، حتى با اين‌كه به خود مى‌دهيم كه «مراقبه» داشته باشيم و همين كار را مى‌كنيم اما پس از مدتى مى‌بينيم كه همان انسان هستيم. به نظر من اين موضوع برمى‌گردد كه ما «» انجام مى‌دهيم اما «» نه. يعنى وقتى اشتباهى از ما سر مى‌زند يا غيبتى را مى‌شنويم، از او مى‌گذريم و «» نمى‌كنيم و حساب نمى‌كنيم كه بابت اين بايد چه كنيم. مثلاً اگر فكرمان جايى رفت كه نبايد برود به خودمان قول بدهيم بابت بابت هر بى‌موردِ مرغ دل، شب هنگام موقع ، در اوج مستى خواب ١٠٠ بفرستيم تا «» مافات شود، ان‌شاءالله @modafeaneharam
بچه بسیجے حیفه کـــه بمیره! بچه بسیجے باید اقتدا کنه به اربابـش و بشه... . بهمون فهموندند که میشه غیر معصـــوم باشی و تو بغل جـون بدی... . ولی اون ها خیلے میکردنا... به هر چیزی 👁ــاه نمی‌کردند... . شما هم اگه میخواین مثـل اون ها بشید؛ نباید 👁ــم هاتون هر چیزی ببینه! 👂ـ هاتون نباید هر چیزی بشنوه! . بچه ها به خدا کنیـد که نمیـرید! و سعی کنید نمیــــرید! تموم تلاشتــون رو کنید که نمیـرید! . بچه بسیجے باید؛ مثل ارباب بی کفنـــش بشه... 🎤 @modafeaneharam
💠شهید محمد حسین محمد خانی 🌹 🌷چله ميگرفت؛ قرار های مختلفی می‌گذاشت؛ #زيارت_عاشورا مي خواند يا يک چله نماز صبح ميرفت کنار شهدای گمنام تيپ الغدير. نيتش را نميدانستيم ،وقتی مدتی بعد از نماز مغرب، زیارت عاشورا ميخواند حدس ميزديم که دوباره چله خوانی دارد. يکی از کار هايی که باب کرده بود و به ما هم ياد داد ، قبل از محرم، شروع ميکرديم به عدس پلو خوردن، ميگفت عدس اشک را زياد ميکند. از چند روز مانده به محرم #مراقبه را شروع میکرد... 🌷یک روز عاشورا یادم هست توی خانه غذا درست کرد، حدود چهل نفر بودیم. روز عجیبی بود. حتی موقع شستن دیگ و پختن غذا هم #روضه می‌خواندند. 💔 تعداد کم بود ولی، اثرش قابل قیاس نبود. عشقِ این بود که با شور و حرارت بخواند. میگفت نباید در بند سبک باشی؛ وقتی هم مثل ما مستمع بود اصلاً کاری به مداح نداشت. هر کسی اسم امام حسین (علیه السلام) را می آورد با خودش حسین حسین میگفت و ناله میکرد.😔 📚کتاب عمار حلب #شهید‌_محمدحسین_‌محمدخانی🌹 پای ‌درس ‌عشق ‌و‌ معرفت‌ شهید❤️ @Modafeaneharaam
🔺الگو برداری از شهداء 📣 روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94😔 🔴«مراقبه و محاسبه نفس» 🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷 🔻سيد اهل و بود. از خود مراقبت مى‌كرد و از خودش مى‌كشيد. اما اين مسائل در زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار و ظاهر مى‌شد. مى‌گفت، شوخى مى‌كرد، مى‌خنديد. بى‌رياى بود. بايد با سيد رفت و آمد مى‌كرديد تا متوجه در و محاسبه و مراقبه او مى‌شديد. 🔸این از پاى و سخنران‌هاى هيئت و ارتباط قوى با بدست آمده بود. او مرتب به مى‌رفت و از بزرگان استفاده مى‌نمود. 🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى اين پير فرزانه. ايشان تك‌تك بچه‌ها را مى‌كرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همه‌مان شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز نكنيد، نكنيد!!» جمله‌اى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى شدم. بعد از نصيحت‌هاى آن همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك كافى بود كه راهش را پيدا كند و همين‌طور هم شد. 🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى و شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چه‌قدر كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه براى خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبت‌ها بود كه سيد را كرد.💔 📚 برشى از كتاب مهمان شام، زندگى‌نامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى🌹 @Modafeaneharaam
🔺الگو برداری از شهداء 📣 روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94 🔴«مراقبه و محاسبه نفس» 🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷 🔻سيد اهل و بود. از خود مراقبت مى‌كرد و از خودش مى‌كشيد. اما اين مسائل در زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار و ظاهر مى‌شد. مى‌گفت، شوخى مى‌كرد، مى‌خنديد. بى‌رياى بود. بايد با سيد رفت و آمد مى‌كرديد تا متوجه در و محاسبه و مراقبه او مى‌شديد. 🔸این از پاى و سخنران‌هاى هيئت و ارتباط قوى با بدست آمده بود. او مرتب به مى‌رفت و از بزرگان استفاده مى‌نمود. 🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى اين پير فرزانه. ايشان تك‌تك بچه‌ها را مى‌كرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همه‌مان شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز نكنيد، نكنيد!!» جمله‌اى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى شدم. بعد از نصيحت‌هاى آن همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك كافى بود كه راهش را پيدا كند و همين‌طور هم شد. 🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى و شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چه‌قدر كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه براى خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبت‌ها بود كه سيد را كرد. 📚 برشى از كتاب مهمان شام، زندگى‌نامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى @Modafeaneharaam