eitaa logo
مدافعان ظهور
393 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
74 فایل
ارتباط با خادم کانال @alishh.. با به اشتراک گذاشتن لینک کانال مدافعان ظهور،در ثواب راه اندازی آن و نشر مطالب شریک باشید ★ به بهانه یه لبخند مهدی فاطمه★ لینک کانال در پیام رسان ایتا👇 @modafeanzuhur ویا https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مشاهده در ایتا
دانلود
نکته روز: خواندن سوره «یس» به قدری برکات داره که اگر کسی هر روز یکبار اون رو بخونه ، زندگیش پر برکت میشه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به امیرالمؤمنین فرمودند: ای علی! «یس» را بخوان که در آن ده اثر است: هر که آن را قرائت کند: 1) اگر گرسنه باشد سیرگردد؛ 2) اگر تشنه باشد، سیراب گردد؛ 3) اگر عریان باشد، پوشانیده گردد؛ 4) اگر عزب باشد، ازدواج کند؛  5) اگر ترسان باشد، امنیت یابد؛ 6) اگر مریض باشد، عافیت یابد؛ 7) اگر زندانی باشد، نجات یابد؛ 8) اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود؛ 9) نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد؛ 10) اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند
و اما سخن و توصیه هر روزه امام زمان عج رو یاد کنید حتی به یک سلام و اگر میخواهید مشکلاتتون حل بشه کارهاتون رو به امام زمان عج بسپارید بهترین چیز اینه که اول هفته رو با نذر بر تعجیل فرجش شروع کنید و به باشگاه امام زمانی های ما ملحق بشید و پیامکی از ابراهیم هادی دریافت کنید بزن رو لینک و اول هفته ات رو امام زمانی کن https://ppng.ir/d/3VxA
والسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 حضرت علّامه حسن‌زاده آملی (ره) 🔸 مهم‌ترین شعب تزکیه، تطهیر سرّ و ذات انسان از شکّ و ریب در ایمان بالله است که با نور معرفت از ظلمات اوهام و وساوس به در آید و به حلّیّت توحید حقیقی متحلّی گردد. 📚 نقش عرفای اسلام در احیای معارف اسلامی/ ص ۵ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
🔸 استاد صمدی آملی حفظه الله 🔸 مطلوب مقیّد، ظرف جان انسان را پُر می‌کند و مطلوب مطلق، بر سعه‌ی وجودی ظرف جانش می‌افزاید. و لذا حرکت و توقّف سالک، رابطه‌ی مستقیم با مطلوب نهایی و غایت ذهنی وی دارد. 📚 شرح انسان کامل از دیدگاه نهج‌البلاغه/ ص ۷۶ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
🇮🇷 الله‌اکبر؛ الله اکبر 🇮🇷🇮🇷این نغمۀ پیروزی است که در آسمان ایران پیچیده❣ بانگ زیبای الله اکبـــــــــر بر فراز بام‌ها 🇮🇷الله اکبر 🇮🇷الله اکبر 🇮🇷الله اکبر 🇮🇷الله اکبر 🇮🇷الله اکبر ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌
از هر چه بگذریم ، سخن از قسمت ٢٧ داستان کاردینال نمیشه گذشت حتما مطالعه کنید
📚 باد به سردی می وزید. کلاهم رو بیشتر روی پیشونیم کشیدم. توی افکارم غوطه ور بودم و پرنده ی خیالم به پرواز در اومده بود. مثلاً کار شخصی رو بهونه کرده بودم تا از آموزشگاه بیرون بزنم ، اما خودم میدونستم که دلم نمیخواست با رفتارهای سرد و بی تفاوت خانم مقدم روبرو بشم. یه لحظه با خودم گفتم : - برای چی ازش دلخور شدی؟ مگه قرار بود احساسی وسط باشه؟ یا مثلاً توقع داشتی تحویلت بگیره که‌ اینقدر آشفته ای؟‌ کِشمَکش درونی تمومی نداشت . - نه ... فقط توقع داشتم که یه کم بهتر برخورد میکرد. حداقل مثل یه هم دانشگاهی! یه هم کلاسی ... نه شبیه دشمن! اصلاً چرا وقتی منو دید که با شهریار وارد آموزشگاه شدم اینجوری برخورد کرد و گفت : - کلاس تک نفره هست، شما اینجا چه میکنید؟ این حرفش دیگه ته بی احترامی بود. من که نه براش این مدت مزاحمت ایجاد کردم نه کاری باهاش دارم، پس چرا اینطور رفتار میکنه؟ شاید بهتر باشه که فردا به آقای مقدم زنگ بزنم و بگم که دخترش دوست نداره هر چند صوری منو نامزد خودش بدونه که یه سلام و احوالپرسی خشک و خالی بکنه. چه برسه به اینکه‌مثه نامزدها با هم بیرون بریم و یه نمای الکی عاشقانه از خودمون ثبت کنیم! نمیدونم چقدر گذشت که با صدای گوشیم به خودم اومدم. شهریار بود ! با صدای بلند که نزدیک بود گوشم کر بشه گفت : - یالا بیا آموزشگاه ... زود باش! به سرعت به سمت آموزشگاه دوییدم. رسماً با دیدن شهریار و خانم مقدم که کنار ماشین بودن به نفس نفس افتادم. شهریار با خنده رو به خانم مقدم گفت : - قیافه شو نگاه کن تو رو خدا! عین پروفسور پَشَندی می مونه ... یالا بیا هل بده ببینم ماشین خانم مقدم باطریش خراب شده روشن نمیشه. خانم مقدم کماکان بدون هیچ سلام و حرفی پشت فرمون نشست و سوئیچ رو روشن کرد اما خاموش شد. من و شهریار در حالی که نفس نفس میزدیم در حال هل دادن بودیم. رو به شهریار گفتم : - واسه چی باید هُلش بدیم آخه؟ - چون که من یه ِغلطی کردم و به نامزدت گفتم امیر این همه راه اومده شما رو ببینه! با عصبانیت گفتم : - با این ماشین؟ شهریار در حالی که زور های آخرش رو میزد ، ماشین یهو استارت خورد و روشن شد‌. ایستاد و با موفقیت نفس‌نفس زد و گفت : - نه عشقم! قرار شده ماشین آقای مقدم رو الان بفرستن تا برای یه بستنی نعمت که میخوای دخترش رو مهمون کنی سوار ماشین لوکس شون بشی!‌ سوار ماشین شدم، شهریار گفت : - جلو می نشستی‌ بابا! سرم رو تکون دادم و گفتم : - راحتم. اصلاً دلم نمیخواست حس کنه به زور میخوام خودم رو بهش بچسبونم. تمام مدتی که به دفتر رسیدیم شهریار و خانم مقدم مشغول حرف زدن بودن. از اصطلاحات زبان بگیر تا دود ماشین و اگزوز و تعمیرات تخصصی ماشین و کشف سوراخ لایه اُزون و ... ظاهراً تنها چیزی که این وسط بودن و نبودش چندان اهمیتی نداشت وجود من بود. ای کاش اون روز کذایی ، شهریار برای گرفتن جزوه به دانشگاه میرفت و خانم مقدم رو توی اون اوضاع میدید چه بسا الان خبری از نامزدی صوری نبود و همینطور که الان با هم گرم گرفته بودن ، میتونستن واقعی تر به هم فکر کنن. و شاید نامزدی صوری به عقد دائمی و عاشقانه تبدیل میشد ... با صدای شهریار که در حال پیاده شدن بود به خودم اومدم : - خب خانم مقدم دیگه تاکید نکنم که وقتی پاتون رو روی کلاج میزارید یهووویی گاز ندین این ماشین مثه اون عروسک خوشگل تون نیست. این ممدلی جان باید باهاش لوطی وار برونید تا باهاتون راه بیاد. اه ... راستی این امیر هم سر راه یه رستوران ببرید طفلی فکر کنم گشنه ست. ناهار درست و حسابی هم نخوردیم! از صبح هم همه ش مشغول تمیزکاری بودیم. خانم مقدم رو به شهریار گفتم : - شما هم دوست دارین میتونید برای شام بیاین؟ شهریار که مشخص بود قلباً خیلی ناراحته که داره این پیشنهاد رو رد میکنه گفت : - دوستان به جای ما!‌ حقیقتش من خیلی درس دارم باید برم الان به‌ کارام برسم. بعد روش رو به سمت ما گرفت و خداحافظی کرد. ماشین مشتی ممدلی بوق کامیونی شو به احترام شهریار زد و به راه افتاد. خانم مقدم بدون هیچ حرف اضافه ای پرسید : - کدوم دستوران برم؟ زبونم به سقف دهنم چسبیده بود. به‌سختی تکونش دادم و با صدای خفه ای که شک داشتم صدای من باشه جواب دادم : - فرقی نمیکنه. خانم مقدم بدون اینکه سوال دیگه ای بپرسه شروع به رانندگی کرد. احساسات متغییری رو داشتم تجربه میکردم. احساس خشم فرو خورده احساس ناراحتی احساس یاس احساس سرخوردگی و همچنان خشم و خشم‌! بارون قطره قطره روی شیشه ی ترک خورده ی ماشین نشست. به پنجره و هوای دلچسب بیرون خیره شدم. خانم مقدم ظاهراً به سمت مسیری که آدرسش رو خیلی خوب بلد بود در حال حرکت بود. رو بهش گفتم : - میخواین خارج شهر برین؟ سرش رو به علامت مثبت تکون داد و به رانندگی ادامه داد. 👇
مدافعان ظهور
📚 #کاردینال #قسمت_بیست_و_هفتم ✍ #م_علیپور باد به سردی می وزید. کلاهم رو بیشتر روی پیشونیم کشیدم.
بارون با شدت هر چه تمامتر می بارید. با خودم فکر کردم مقصدش کجاست؟ از توی GPS رستوران هایی که فکر میکردم ممکنه همین نزدیکی ها باشن رو سرچ کردم اما چیزی عایدم نشد. با اینکه خیلی از دست خانم مقدم دلخور بودم اما تصمیم گرفتم قفل سکوت رو بشکنم : - خانم مقدم نمیخواین بگین کجا داریم میریم؟‌ تو این هوای بارونی بهتر نیست یه جای نزدیکتر می رفتیم؟ لاستیک هاتون خیلی صافن و جاده لغزنده ست. خانم مقدم با نیشخند جواب داد : - نترسین قول میدم سالم برتون گردونم پیش رفیقِ شفیق تون! از متلکش دلخور شدم و دندونم رو به هم سابیدم : - ظاهراً رفیق شفیق شما هم هستن. بالاخره شاگرد خصوصی تونن. خانم مقدم تک سرفه ای زد و گفت : - شاگردی که گوش استادش رو میبُره و ازش درس یاد میگیره تا به چند برابر قیمت به کسی دیگه یاد بده، و از اون بنده خدا هم کلی پول به جیب بزنه نمیتونه رفیق شفیق باشه! میتونه‌ یه شارلاتان شیّاد باشه همین! چشم هام از تعجب گرد شد. اونقدر که نتونستم به علامت سوالی که توی ذهنم اومد غلبه کنم و زود پرسیدم : - شما از کجا میدونید؟! خانم مقدم با نیشخند جواب داد : - از اونجایی که آدما یادشون میره زمین گرده نمیدونن که ممکنه اون آموزشگاه بالاشهری که رفیق تون به اون دختر ننه مرده درس میده و کرایه کرده ، آموزشگاه دختر عموی من باشه که از قضا اون شب آقای شفیع زاده رو توی مراسم ما می بینه و از اونجایی که آقا شهریار شما اونقدر پرحرف و وراجه که همه اونو از صدفرسخی تشخیص میدن، خیلی زود اومد و به من گفت که رفیقِ نامزدت یکی از مدرس هاییه که یکی از کلاس هاش رو چندبار برای تدریس اجاره کرده!! یهو آه از نهادم پرید. اونقدر که از خجالت نتونستم هیچ جوابی بدم‌‌. دلم میخواست همون لحظه زمین شکافته میشد و من مثل یه قطره آب میشدم و توی دل زمین دفن میشدم. ای که مردشورت رو ببرن شهریار! خانم مقدم که ظاهراً تازه نطقش باز شده بود ادامه داد : - همون موقع که اون رفیق شارلاتانت رو شناختم فهمیدم که شما دو تا بچه شهرستانی تازه تهران اومده شغلتون اینه! که دخترای پولدار رو گیر بیارین و تلکه شون کنید.‌ واِلا چه لزومی داشت که بین اون همممممه پسر همکلاسی ، شما که اصلا با من صنمی نداشتی بیای و شال بیاری؟ مگه غیر از اینه که با اون رفیق عوضی تر از خودت ، از خیلی وقتِ پیش برای نزدیک شدن به من برنامه داشتین؟! اولش که به بهونه ی تدریس زبان بعدشم که به بهانه ی کمک رسانی و فردین بازی ... خودش شروع کرد با عصبانیت خندیدن و روی فرمان ماشین کوبیدن. وارد پیچ سنگینی شده بودیم بارون به شدت میبارید و خانم مقدم با بوق کامیون گاز میداد و میرفت. با ناراحتی جواب دادم : - باور کنید اینطوری نیست میدونم شهریار اشتباهی کرده اما ... باور کنید من اصلاً برای نزدیک شدن به شما نقشه ای نداشتم. خانم مقدم به بوق کامیونی فشار داد و شروع کرد به فریاد زدن : - برای من نه!‌ برای بابام نقشه داشتین‌ ... خواستم جواب در خوری بدم اما ماشین جلویی نور بالا زد و کور شدم یهو تعادل ماشین بهم خورد و شروع کرد به لیز خوردن از جاده منحرف شدیم و بووووووم .... به جسم سختی برخورد کردیم شیشه ی ترک خورده ی جلوی ماشین، با صدای گوش خراشی شکست. و دیگه چیزی نفهمیدم ... ادامه دارد ...
إلهی، تو را دارم چه کم دارم، پس چه غم دارم. فراز ۲۸۶ @modafeanzuhur
مدافعان ظهور
#شرح_دروس_معرفت_نفس #جلسه_نودوسه_۹۳ #شرح_کتاب_معرفت_نفس #علامه_حسن_زاده_آملی #استاد_صمدي_آملي @mo
✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ ▫️✨✨▫️ ✨▫️ 🔸جناب شیخ طبق مبنای قرآن کریم ، اول ما را سیر فکری داده که ما کتاب وجودی عالم را درست بخوانیم و لذا در نمط اول و دوم اشارات در باره ی جسم و جسم کل بحث نمودند. چرا؟ چون نظر آقایان این است که انسان قبل از سیر و سلوک عملی، اول مسائل طبیعیات فلسفه را ادراک کند که یک شناختی نسبت به خودش و موجودات اطرافش داشته باشد بعد آهسته آهسنه در مقام تفکر وارد شود که با اینها یک حشر فکری پیدا کند. درست همان روشی که قرآن فرمود: « یتفکّرون فی خلق السموات والارض » ( آل عمران /۱۹۲) یعنی نشئه طبیعت به عنوان نردبان شما جهت مسافرت به ماوراء طبیعت می شود. 🔸حشر با همین ظاهرعالم و تفکر در آن، اسرار و حقایق ماوراء طبیعت را تمثل می دهد. 🔸 پس جهت سیر علمی و عملی ابتدا باید به شناخت موجودات عالم بپردازیم و لذا حرف جناب شیخ الرئیس یک حرف ظاهری نبود، بلکه یک دستور العمل بود تا این که می رسیم به نمط سوم که ما یک حقیقتی داریم که غیر از جسم و بدن است. @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید🙏💢
مدافعان ظهور
✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ ▫️✨✨▫️ ✨▫️ 🔸جناب شیخ طبق مبنای قرآن کریم ، اول ما را سیر فکری داده که ما کتاب وجودی
✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ ▫️✨✨▫️ ✨▫️ ▫️ 🌸 شراب طهور 🔸نمط های هفت تا ده اشارات واقعا می و میخانه است که انسان را جان می دهد و به سعادت الهی اش می رساند و مست و محو حق تعالی می نماید که همان شراب طهوری است که قرآن می فرماید: " و سقیهم ربهم شرابا طهورا " ( انسان/ 22 ) 🔸شراب طهور قرآنی انسان را به مافوق عقل سوق می دهد. شراب انگوری، عقل را از انسان می گیرد و مادون عقل می کند ولی شراب طهور، انسان را مافوق عقل می کند که همان مقام تجرد فوق عقلانی نفس ناطقه است. 🔸مراد عرفا از می و میخانه، همان خمر قرآنی است. ✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ @modafeanzuhur اولین دستورالعملی که به سالکین در مسیر راه می دهند این است که در مسایل علمی قوی شوند. اشارات شیخ الرییس یک سیر عرفان نظری و عملی است که در حقیقت تفسیر انفسی قرآن کریم است. در نمط سوم اشارات آمده است: ما در رحم و دامن طبیعت هستیم و می خواهیم تکامل علمی و عملی پیدا کنیم که این عالم ماده، همانند مادری است که ما را می پروراند و تغذیه مان می کند تا عقل مان قوی شود و فکرمان بالا بیاید تا به عوالم وجودی سفر کنیم. @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید🙏💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 یک دلیل قرآنی برای شرکت در راهپیمایی 🔹 حجت الاسلام محسن قرائتی : 🔵 هیچ حرکت دسته‌جمعی که کفار را عصبانی کند صورت نمی‌گیرد، مگر اینکه برای آن پاداش عمل صالح ثبت می‌شود. آری، راهپیمایی‌هایی که دشمنان اسلام و مسلمین را عصبانی کند، عمل صالح است. خداوند در آیه ۱۲۰‌ سوره توبه می‌فرماید: 🔹 «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ» 🔺 «اهل مدینه و بادیه‌نشینان اطراف‌شان نباید هرگز از (همراهی) پیغمبر تخلف کنند و نه هرگز جان خود را از جان او عزیزتر شمارند، زیرا هیچ رنج تشنگی و خستگی و گرسنگی در راه خدا نکشند و هیچ قدمی در جایی که کفار را خشمگین کند ننهند و هیچ دستبردی به دشمنان نرسانند جز آنکه در مقابل هر یک از این رنج و آلام عمل صالحی در نامه اعمالشان نوشته شود که خدا هرگز اجر نیکوکاران را ضایع نخواهد گذاشت.» 🌕 از این آیه قرآن نتیجه می‌گیریم، راهپیمایی‌هایی که دشمنان اسلام و مسلمین را عصبانی می‌کند، عمل صالح است. این راهپیمایی‏‌ها (بخصوص آنگاه که از طریق وسایل ارتباطی و ماهواره‏‌ها منعکس می‌شود) اگر برای اهداف مقدسی صورت گیرد، نوعی حضور در صحنه، عبادت دسته جمعی و امر به معروف و نهی از منکر عملی و عامل تقویت روحیّه مردم و تهدید دشمن است. @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
بسم‌الله الرحمن الرحیم
و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد
سلام علیکم جمیعا
عرض ادب و احترام خدمت همه شما عزیزان
امروز قصد این رو داشتم تا در مورد انتخاب اصلح صحبت کنم ولیکن چون امشب مصادف با شب ٢٢ بهمنه میخوام در مورد معجزه حضور و ارتباط اون با ظهور صحبت کنم
بلاشک انقلاب اسلامی ایران طلیعه دار و زمینه ساز ظهوره و ان شاالله به همین زودیها به نهضت جهانی امام زمان عج متصل خواهد شد
و هر کسی به هر اندازه در اعتلای این انقلاب سهیم بشه به همون اندازه در ظهور تاثیرگذاره