eitaa logo
مدافعان ظهور
389 دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
74 فایل
ارتباط با خادم کانال @alishh.. با به اشتراک گذاشتن لینک کانال مدافعان ظهور،در ثواب راه اندازی آن و نشر مطالب شریک باشید ★ به بهانه یه لبخند مهدی فاطمه★ لینک کانال در پیام رسان ایتا👇 @modafeanzuhur ویا https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مشاهده در ایتا
دانلود
الحمدلله پول آهن‌ها با کمک و یاری شما فراهم و واریز انجام شد
الان برای تهیه بتن و سیمان به شدت نیاز به کمک داریم و برای سه چهار روز آینده باید بونکر و میکسر بتون بیاد برای بتن ریزی فنداسیون
هزینه بتون ریزی هم حداقل ٢۵ میلیون تومن میشه
هر عزیزی که میخواد باقیات و صالحات جاریه برای خودش جمع کنه و امواتش رو هم در این امر خیر دخیل کنه یاعلی بگه و ما رو کمک کنه تا بتونیم این مرحله رو هم به پایان برسونیم
الان زمان یاری بچه های محروم ولی آباد خوزستان مظلومه سهم شما برای ساختن آینده این بچه های محروم چقدره ثواب این عمل تا هفت پشتتون رو درگیر میکنه بزن رو لینک https://ppng.ir/d/3VxA 💠 شماره کارت 6277607000317003 💠 یا شماره کارت 5041721077145895 🦋 به نام قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
9⃣6⃣
آخرین قسمت داستان بسیار زیبای کاردینال تقدیم نگاه سبزتان
📚 📖 *امیر من و شهریار و حاجی و سرگرد نجاتی که حاضرین پشت صحنه ی این تئاتر مستند بودیم همونجا به صندلی میخکوب شده بودیم. شهریار رو به حاجی گفت : - جدی جدی صدف خانم دختر سردار عابدینی هستن؟ همون که ترور شدن ...؟ جالبه که من فقط خبر ترورشون رو سالها قبل خوندم و هیچوقت پیگیر نشدم که شهید شدن یا نه؟ عجب ... من فکر میکردم صدف خانم اسم‌ شون مستعار باشه! آخه مامور مخفی ها مگه اسم مستعار نداشتن؟!‌ حاجی لبخندی زد و گفت : - خانم صدیقه عابدینی تازه به جمع بچه های ما وارد شدن... البته که واقعاً گل کاشتن! من که تا حالا ساکت بودم و مغزم به سرعت در حال کند و کاو بود گفتم : - یعنی واقعاً آقای مقدم بخاطر اینکه خودش رو سپر دخترش کرده بود کشته شد؟ فکر میکردم توی تیراندازی های دستگیری کشته شده ...! سرگرد نجاتی جواب داد : -‌ بچه ها در حال شنود،کاملاً آماده بودن ... چون چند وقتی بود چند تا خونه توی کشور شناسایی شده بودن که بصورت مخفیانه در حال ترویج فرقه ی منحوس بهایی بودن و اون خونه توی مشهد هم یکی از اونا بود‌. وقتی خانم عابدینی ردیاب رو برای آقای مقدم گذاشتن و توی همین خونه پیداشون کردیم متوجه شدیم اتفاقات مهمی قراره اینجا بیفته و همینطور هم شد و سرشبکه ی یهود مخفی به اسم که به نوعی وظیفه ی مدیریت و ساپورت نفوذی ها رو به عهده داشت رونمایی کرد و بعدش هم از آقای مقدم‌خواست که هُدی مقدم رو بکشه ... چون به نفوذش شک کرده بود. و وقتی امتناع آقای مقدم رو دید خودش دست به کار شد. اما آقای مقدم خودش رو سپر دخترش کرد و در نهایت یکی از گلوله ها به قلبش و دومی به پهلوی خانم مقدم برخورد میکنه ... چند دقیقه ی بعد همچنان که در هپروت اتفاقات به سر میبردیم و به اصرار حاجی مشغول خوردن چایی بودیم ، صدف خانم از در وارد شد. چهره ش شبیه کسایی بود که به شدت گریه کرده بود! رو به ما که نمیدونست تموم مکالماتش رو با اون پیرمرد خرفت دیده بودیم گفت : - من میخوام برم به هُدی سر بزنم ... شما هم میاین؟ من از جام پاشدم و به سرعت جواب دادم : - مگه به بخش منتقل شد‌ن؟ صدف خانم در حال خارج شدن از ساختمان گفت : - گفتن صبح به بخش منتقل شده! در حالی که حس میکردم به سختی نفس میکشم پرسیدم : - حالشون چطوره؟ صدف خانم در جواب ما گفت : - خدا بهش رحم کرده که تونستن گلوله رو در بیارن ... گرچه باید استراحت کنه تا حالش بهتر بشه! یهو شهریار که تا حالا آروم بود در حال سوار شدن به ماشین گفت : - ای دل غافل ... آخر داستان نفهمیدیم این عکس های نقاشی شده توی اتاق اون پسره ی دوجسمی چی بود؟ راستی به هوش نیومده ... ؟ صدف‌ خانم در حال بستن کمربندش جواب داد : - ظاهراً خود سیستم افرادی که میخواسته از سر راه برداره رو توسط حامد میکشته! انگار یه جورایی تسخیر میشده و این کار رو انجام میداده شهریار با تعجب گفت : - بسم الله‌ ... این دیگه چه مدلشه!! پس این نقاشی ها چی میگن این وسط؟ هر کی رو میکشته نقاشیش رو هم میکشیده؟ صدف خانم در حالی که به گل فروشی اشاره میکرد که نگه داره جواب داد : - ظاهراً روح حامد بعد از اینکار که توی اختیار خودش نبوده دچار عذاب وجدان میشده و نقاشی از قیافه شون رو میکشیده! رو به صدف خانم پرسیدم : - پس اون چهره هایی که ماسک داشتن چی؟ صدف خانم با تاسف از ماشین پیاده شد و گفت : - در ظاهرا کار رو حامد با شکل و شمایل حوراء انجام میداده ، اما یه عده هم باهاش همکاری میکردن . مثلاً یه پرستار و دکتر باهاش همکاری‌ کردن و اون تصاویر ماسک زده هم‌ برای افرادی بوده که وقتی سرچ کردیم گفته شده بود توی بیمارستان با کرونا فوت شدن ... اما در واقعیت انگار اینطور نبوده! شاید اگه نقاشی هاشون رو روی دیوار اتاق حوراء یا همون حامد پیدا نمیکردیم هیچوقت نمیفهمیدیم‌ علت مرگ بعضی از افراد مهم یا خانواده هاشون که به نوعی چون با سیستم همکاری نکردن ، ادعا شد با کرونا کشته شدن ؛ در حقیقت مرگشون قتل عمد بوده ...! فقط خدا میدونه هر چقدر بگذره چقدر قراره با جنایات این فرقه آشنا بشیم! شهریار سبد گل قرمزی رو گرفت و گفت : - فکر کنم این قشنگ باشه نه؟ شهریار و صدف خانم رو جا گذاشتم و مستقیم به سمت سبد گل سفید بزرگی که پر از شکوفه های سفید و برگ های ریز سبز بود رفتم و برداشتم. 👇۱
مدافعان ظهور
📚 #کاردینال 📖 #قسمت_نود_و_ششم ✍ #م_علیپور *امیر من و شهریار و حاجی و سرگرد نجاتی که حاضرین پش
صدف خانم رو به شهریار گفت : - این دسته گل رو باید آقای نعمتی برای هُدی میخریدن که انتخاب شون رو ظاهراً کردن! گل رز رو که به دوست یا آشنا کادو نمیدن ... فقط‌ برای کسی که دوسش داریم میشه اینو کادو داد! نفس عمیقی کشیدم و دسته گل رو حساب کردم و از مغازه بیرون اومدم. چند دقیقه ی بعد صدف خانم و شهریار هم با دسته گل قرمز از مغازه بیرون اومدن. لبخند کمرنگی زدم و به سبد گل خیره شدم ... تو افکارم غوطه ور بودم که شهریار با خنده رو به من گفت : - تو برو اول با خانم مقدم‌حال و احوال کن ... منم یه کم با صدف خانم در مورد این گل قرمز صحبت کنم شاید به یکی دیگه کادوش دادم و رفتم برای خانم مقدم ابمیوه و کمپوت خریدم ...! تقی به در زدم و در رو باز کردم ...! خانمی که ظاهراً پلیس و مراقب بود از اتاق بیرون اومد و به سربازی که بیرون ایستاده بود پیوست. خانم مقدم با چهره ی رنگ پریده روی تخت دراز کشیده بود. سبد گل رو به آرومی روبروی تختش گذاشتم. خب حالا باید چیکار میکردم؟ کاش یه سرفه بزنم بیدارش کنم ...! چطوره سبد رو بردارم باز با صدای بیشتری روی سکو بزارمش بیدار بشه ... نه! ولش کن بزار استراحت کنه طفلک! همینجا میشینم و چند دقیقه ی دیگه‌ برمیگردم. کارت " با آرزوی سلامتی " رو مرتب تر روی گل گذاشتم. اگه نمیفهمید من گذاشتمش چی؟ آروم کارت رو در آوردم خیلی آروم‌ خواستم زیرش " امیر نعمتی " رو بنویسم! اما " امیر " رو که نوشتم‌ جا کم اومد! خواستم‌ پایین کارت نعمتی رو هم‌اضافه کنم ، اما خیلی زشت میشد ... بی خیال شدم و به همون " امیر" رضایت دادم. روی صندلی که نشستم یهو جیرجیر صندلی های های همراه مثل همیشه در اومد. خانم مقدم که انگار توقع ورود کسی رو نداشت یهو چشم هاش رو باز کرد! با دیدن من یکه ای خورد و خودش رو جمع و جور کرد . خیلی آروم سلام کردم ... پتو رو منظم تر روی خودش کشید و با لحن بی رمقی گفت : - سلام ... به سختی آب دهنم‌ رو قورت دادم و گفتم : - خداروشکر که حالتون بهتر شده ... خوشحال شدم که شنیدم به بخش منتقل شدین! هدی مقدم نگاه سردی بهم انداخت و گفت : - خوشحالی تون بخاطر من بود یا مرگ بابام؟ سری تکون دادم و با ناراحتی جواب دادم : - خیلی دوست داشتم آقای مقدم دستگیر بشن , نه بخاطر عناد شخصی که باهاشون داشتم‌ ... فقط بخاطر کارهای بدی که انجام داده بودن! اما هیچوقت راضی به مرگشون نبودم و خیلی متاسفم!‌ خانم مقدم اشک هاش رو پاک کرد و گفت : - بابا مرد ... حتی نتونستم برای تشییع جنازه اونجا باشم!‌ هادی معلوم نیست کدوم گوری فرار کرده! حامد توی کماست ... مامان هم‌نمیدونم چه بلایی قراره سرش بیاد!‌ فقط میدونم که آه شما بود اگه یهویی خانواده ی ما از هم پاشید ... بابا خیلی به همه ظلم کرد! اما حقش این مرگ بد نبود . بغضش رو قورت داد و در حال پاک کردن اشک های جدیدی که‌ صورتش رو پر کرده بود گفت : - حالا دیگه راحت شدی! میتونی بری و با خیال راحت زندگیت رو بکنی!‌ نگران‌ اون‌ نامزدی صوری هم‌ نباش یه کم که بهتر شدم درستش میکنم !‌ مشتم رو گره کردم و نفس عمیقی کشیدم. زبونم توی دهنم خشک شده بود و نمیدونستم چی باید بگم! به سبد گل اشاره کرد و گفت : - حالا میتونی بری ... لطفاً این سبد گل رو هم با خودت ببر. 👇۲
مدافعان ظهور
صدف خانم رو به شهریار گفت : - این دسته گل رو باید آقای نعمتی برای هُدی میخریدن که انتخاب شون رو ظا
میخواستم برم اما پاهام به زمین چسبیده بود یه حسی درونم گفت : دِ جوون بکن لامصب حرف بزن ... !! کنار سبد ایستادم و با دستام‌ گرفتمش ... زیر لب به سختی کلمات رو کنار هم‌ گذاشتم و گفتم : - میدونی گل های سفید به چه معنی هستن؟ یعنی ... یعنی دوست داشتنِ پاک ... بدون هیچ غریضه و هوس! من ... خب من نمیخوام نامزدی مون رو بهم بزنم!‌ فقط میخوام ادامه بدیم ... هُدی مقدم که تمام مدت ساکت بود با عصبانیت اشک هاش رو کنار زد و گفت : - نمیخوام برام دلسوزی کنی.‌ حالا که هیچکسی رو ندارم میخوای بمونی؟‌ من نیاز به هیچکسی ندارم فهمیدی ... حالا هم‌ پاشو برو آقای نعمتی‌. روی صندلی نشستم و گفتم‌: - شما ... یعنی ... یعنی تو ... برای من همون احساس پاک هستی! که تا به حال به هیچکسی نداشتم. اگه حسی بهت دارم بخاطر آقای مقدم شروع نشده که بخاطر مرگ ایشون از بین بره ... من عاشق اون دختری شدم که اونقدر قوی بود که تونست خودش رو از اون همه امکانات و منجلاب بیرون بکشه و سالم زندگی کنه! تو برای من نماد تمام احساس های پاک و سفیدی ... اینبار میخوام با احساس واقعی خودم ازت خواستگاری کنم ... با من ازدواج میکنی؟ نه صوری ... نه چند روزه و ماه و سال و موقتی ...!‌ تا همیشه ... بیا تا همیشه با هم ازدواج کنیم!‌ پ.ن : اسامی مستعار و اتفاقات قریب به مضمون هستن ، از صبر و شکیبایی تون و اینکه وقت ارزشمندتون رو در اختیار بنده حقیر قرار دادین ممنونم.‌ گاهی وقتا کوچکترین گزارش هایی از ما به سازمان اطلاعات ، ممکنه پاذل های پیچیده و بزرگی رو کامل کنه که هیچوقت به ذهن مون خطور نمیکنه ... تنها راه نجات برای گذشتن از شیب عمیقِ آخرالزمان فقط همینه : آگاه باشیم و آگاهی ببخشیم ... با آرزوی سلامتی برای تمام سربازان وطن ... حتی شما که سرباز سایبری و جهاد تبیین هستید🌹 ✍ 📆 بهار ۱۴۰۳ ۳
إلهی، یکی نان دارد و دندان ندارد، ویکی جان دارد و جانان ندارد. شکرت که حسن هم این دارد و هم آن دارد. فراز۳۵۹ @modafeanzuhur
: ✨✨🌷 ✍️ همنشین از همنشین خو می گیرد و بدان شناخته می شود ، خوشا بحالِ آنکه مُصاحبِ حق تعالی است ، و بقول لبیدبن ربیعه صحابی : والمرءُ یصلحه القرین الصّالح (همنشین صالح انسان را صالح می کند) 📗 ۲۷۶ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
4_5868513953134411910.mp3
16.47M
✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ 🔵 صورتگری اعضا و جوارح انسان اگر چه در مرتبه نازله، به قوه مصوره و نفس ناطقه انسان استناد داده می شود اما با دقت نظر معلوم می شود نفس ناطقه هم واسطه است و مصور اصلی فوق نفس ناطقه است که " هوالذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء ". 🔵 مخرج نفس از نقص به کمال که از او به موجود مجرد عقلی نام می بریم باید قاهر و غالب بر نفس باشد. 🔵 همه موجودات نظام هستی در رحم تصویر می شوند، کانی ها در دل و رحم معدن تصویر می شوند. دریاها، ستارگان، کهکشان ها و هر چه هست یک پارچه در حال صورت یافتن هستند. 🔵 الفاظ برای معانی اعم وضع شده اند و ما همین طور که در سلسله طولی نظام هستی، ماورای طبیعت را اصل می دانیم و نشأه طبیعت را دامنه و ظل و تنزل آن، باید توجه داشته باشیم که اول معنی آن را در مراتب عالیه وجود پیاده کنیم و بعد در نشأه طبیعت. 🔵 فاعل در افاضه تام و قابل نیز در پذیرش تام است. @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید🙏💢
آیه روز
بسم‌الله الرحمن الرحیم
سلام به همگی
نکته روز: همسرتان را با کسی مقایسه نکنید یکی از مهلک ترین آسیب هایی که باعث تخریب رابطه عاطفی می شود مقایسه همسر با شخص دیگری است. ممکن است همسر شما ویژگی های خوبی داشته باشد ولی در زمینه ای خاص ، ضعف داشته باشد. در این صورت شما ممکن است سایر ویژگی های خوب او را نادیده بگیرید و یک ویژگی خاص را در دیگری پیدا کنید و همسرتان را با او مقایسه کنید.
فضائل علوی: از امیرالمومنین سوال شد در زمان کندن و حمل درب خیبر، آیا احساس سنگینی کردید؟ حضرت فرمودند: سنگینی آن از سپری که به دست میگیرم بیشتر نبود منبع: مدینة المعاجز ج۱،ص۱۷۱ جانم به این آقا
نکته مهدوی: شرط عاشقی یاد کردن معشوق و شاد کردن معشوقه هر روز یه کاری بکنید و اونو تقدیم امام زمان عجل الله تعالی فرجه بفرمایید نذر و دعا برای اومدنش فراموش نشه ان شاالله خدا حال دلتونو خوب کنه به جمع باشگاه امام زمانی ها بپیوندید
رفقا کمک به ساخت مدرسه رو فراموش نکنید باید زودتر کار رو جلو ببریم به غدیر نخوریم غدیر خیلی برنامه داریم دم همتون گرم شیر زنها و جوانمردها کجان که یاری کنند بسم الله https://ppng.ir/d/3VxA
💠 حضرت علامه حسن زاده آملی(ره) 🔹 هر نتیجه و کشف علمی و حصول ثمره را مقدماتی و مُعدّاتی و علل و اسبابی است؛ که مُنتِج و مُثمِر نتیجه و ثمره ای خاص است، که جهان هستی به تصادف و اتّفاق و گزاف نیست؛ هیچگاه از گندم توت نمی روید و از قضایای هندسی دستور زبان حاصل نمی شود. 📘 دروس معرفت نفس/ درس پنجاه و نهم/ ص۲۳۰ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💠استاد صمدی آملی حفظه الله 🔹 موجودات عالَم، اسرار انسان‌های اولین و آخرین و موجودات دیگر را ضبط می کنند و در اختیار مَحرمانِ خود قرار می دهند. 🔸 به تعبیر شریف حضرت علامه حسن زاده آملی(ره): اگر منکر حقیقت هستی، فقط کافی است دست خود را به اهل فن بدهی تا ببینی که همه‌ی این امور، ممکن است؛ تنها مشکل، نامَحرم بودن خودِ ما است. 📘 شرح مراتب طهارت/ج۱/مجلس پانزدهم/ص۲۰۴ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💠 استاد صمدی آملی حفظه الله ✨ پیرامون صلوات 🔹 اگر پرسند چرا باید بعد از نام حقّ و حمد الهی بر پیامبر و آل او صلوات فرستاد؟ در جواب باید گفت: حضرت خاتم و آل او، هم در علم و هم در عین، فصل الخطاب، و واسطه ی بین اهل این عالَم و ربّ العالمین هستند؛ یعنی در اعیان ثابته، عين ثابت حضرتش، و آل او، بین اعیان ثابته‌ی موجودات و حق تعالی واسطه‌اند. و در اعیان خارجی نیز او، به عنوان حقیقت محمّدیه(ص)، که همان صادر اول است؛ واسطه‌ی بین خلق و حقّ است؛ لذا خداوند در آیه هفتم سوره‌ی احزاب، پیامبر را از جان های مؤمنین نسبت بدان‌ها بالاتر دانست که: 📖 "النَّبیُّ أَولی بالمُومِنینَ مِن أنفسهِم" و در آیه‌ی پنجاه و هفتم آن آمده است: 📖 "اِنّ الله و َملائِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلی النَّبیَّ ؛ يا اَیُّهَا الَّذینَ آَمَنوا صَلُّوا عَلَیه وَ سَلِّمُوا تَسلیما" 🔸 صلوات مؤمنین به تبع صلوات حقّ تعالی و ملائکه ذکر گردید، لذا طريق صلوات مؤمنین بدین نحو است که می گویند: از خداوند تعالی درخواست می‌نمایم، بر پیامبر و آلش درود فرستد که: "اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد" 🔹 روایات در فضیلت صلوات بر محمّد (ص) و آل او از عامه و خاصه، به شمار نیاید. در روایتی آمده که در شب جمعه ملائکه به عدد ذرّ از آسمان فرود می آیند، در حالی که همه، قلمی از طلا و کاغذهایی از نقره به دست دارند و در شب شنبه چیزی نمی نویسند، مگر صلوات بر محمّد و آل محمّد(ص)، که ثوابش به حصر در نمی آید. 📘 ترجمه و شرح قصيده‌ی عائره‌ی ینبوع الحیوه/بيت سوم/ ص۳۴ @modafeanzuhur کانال مهدوی مدافعان ظهور https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم جمیعا
خیلی کوتاه میگم
محور مقاومت به زودی سورپرایز عظیمی رو رونمایی میکنه
اگر روزی حزب الله لبنان و انصارالله یمن برای کنترل اسرائیل ایجاد شد الان یک گروهی به مراتب بزرگتر در قلب آمریکای جنوبی در حال آماده سازی است