eitaa logo
مدافعان ظهور
387 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
6هزار ویدیو
82 فایل
ارتباط با خادم کانال @alishh.. با به اشتراک گذاشتن لینک کانال مدافعان ظهور،در ثواب راه اندازی آن و نشر مطالب شریک باشید ★ به بهانه یه لبخند مهدی فاطمه★ لینک کانال در پیام رسان ایتا👇 @modafeanzuhur ویا https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📖 *امیر شهریار چشم هاش ۴ تا شد و با تعجب پرسید : - تو از کجا میدونی؟ صدف عابدینی خیلی ریلکس جواب داد : - بهتره اول اون لیستی که برای دوست پدرم فرستادم و جوابش رو فرستاده نگاه کنیم ، شاید یه چیزی دستگیرمون شد!‌ شهریار که به شدت کنجکاو بود پرسید : -‌ چقدر سریع جواب دادن ... البته طبیعیه دیگه سیستم‌ دم دستشونه و یه شماره حساب یا کارت ملی رو میزنن و تا مافیهاخالدون هر کی رو که بخوان در میارن ...! بخونید زودتر دیگه نصف جون شدیم ... صدف خانم گوشی دستش رو بالاتر گرفت و شروع کرد به خوندن : ۱- عزیز ناصری ، سوء پیشینه داره و چندین بار به جرم دزدی و اخاذی دستگیرش کردن. شهریار یهو گفت : - ای بر پدرت لعنت ... این یکی از همون دزد های کارخونه ست ها ... ؟ صدف خانم‌ ادامه داد : ۲- پژمان امان وردی ، مهندسی شیمی داره و توی یکی از بخش های تولیدی مواد شوینده کار میکنه؛ سوءپیشینه هم‌ نداره. با تعجب گفتم : - یعنی ربط یه مهندس شیمی با آقای مقدم‌ چی میتونه باشه؟ شهریار روی منبر رفت و گفت : - چشمم آب نمیخوره کار خیری انجام بده تا آقای مقدم هر ماه بهش پول مفت بده! صدف خانم نگاه غضبناکی به شهریار انداخت که به معنی این بود که سکوت کنیم و نظر ندیم‌ و ادامه داد : ۳- نگار پژواک ، توی ماجرای کوی دانشگاه یکی از افرادی بوده که بهش مشکوک بودن اما جرم و نفوذش اثبات نشده ؛ الانم رئیس یکی از دانشگاه های غیردولتیه ۴- زانیار ملکزاده ، یکی از لیدر های مطرح فوتباله که از قضا خیلی هم اهل پارتی گرفتنه و اکثر مهمونی های فوتبالیست ها رو این برگزار میکنه! شهریار که در آستانه ی خفه شدن بود گفت : - این مرتیکه ی عوضی رو من میشناسم ، چند وقت پیش هم‌ تو سایت های شرط بندی با یکی از این خواننده های اون ور آبی شریک شده بود! همینم‌باعث شد چند تا از فوتبالیست های خودمون پاشون به اون سایت شرط بندی باز بشه! خدا میدونه چقدر پول این بیت المال ننه مرده رو توی این سایت کوفتی باختن ...! خانم مقدم با تعجب گفت : - شما که این همه اطلاعات دارین ، حتماً خیلی ها اینا رو میدونن ... پس چطور این آدم رو تا حالا دستگیر نکردن؟! شهریار پوزخندی زد و گفت : - ای خواهر من دلت خوشه ها؟ چند روز بعدش که مردم خبردار شدن و صداشون در اومد یهو از ناکجا آباد یکی تکذیبیه داد و تموم شد! صدف عابدینی که از تذکر دادن به شهریار رسماً ناامید شده بود ادامه داد : ۵- فتحعلی اجاق ، یکی از واردکننده های معروفه! شهریار به صورت ریز و زیر لبی گفت : - معلوم نیست چه کوفتی رو وارد میکنه که آقای مقدم‌ هر ماه بهش تشویقی هم میده ... ! من که از شهریار متعجب تر بودم گفتم : - کاش میفهمیدیم مبالغی که بهشون قبلاً پرداخت میشده چقدر بوده؟ همچین آدمی بعیده که به پول نیاز داشته باشه ... خانم مقدم با تاسف سری تکون داد و گفت : - بیشتر به نظر میاد افرادی هستن که بخاطر اهداف مشترکی با بابا همکاری میکنن! صدف خانم ادامه داد : ۶- سودابه عیّار ، لیسانس شیمی داشته ، بخاطر مصرف و ساخت مواد مخدر صنعتی از دانشگاه اخراج شده ...! ۷- سید امیرعلی شعبان زاده ، رئیس یکی از حوزه های علمیه ست! در حالی که به شدت سرم تیر میکشید پرسیدم : - فکر کنم داریم به جاهای باریکی میرسیم ... آخه رئیس حوزه علمیه؟ صدف عابدینی جواب داد : - البته رئیس یکی از شعبه های شهرستانه! که از قضا خیلی هم اسم‌ درآورده! شهریار با دست سالمش به پیشونیش کوبید و با حالت گریه شبیه سخنران معروف گفت : - خدایا بسه دیگه ... خدایا خسته شدیم دیگه ... صدف خانم ادامه داد : ۸- فواد متقی ، معاون یکی از بخش های صدا و سیماست ...! یهو شهریار گفت : - خودشه ... مطمئنم‌خودشه ... همون پسره ست! با تعجب گفتم : - کدوم پسره ...؟ شهریار با هیجان گفت : - همون مرده دیگه ...همون که بابای آریا گفت پرونده ش رو دارن پیگیری میکنن‌ . گفت جدیداً معاون یکی از بخش های صدا سیما شده ... حتی مخفف اسمش هم گفت : ف ‌. م !! رو بهش گفتم : - آقای عظیمی که اسمش رو نگفت ... حرف درست نکن واسه مردم بابا! شهریار در حالی که داشت با گوشیش ور میرفت جواب داد : - برو بابا تو حافظه نداری که! مطمئنم خودشه ... الو ... سلام آقای عظیمی حالتون چطوره؟ صدف عابدینی در تلاش بود که به شهریار بفهمونه که گوشی رو قطع کنه و چیزی نپرسه ... اما شهریار اهمیتی نداد و ادامه داد : 👇