eitaa logo
مدافعان ظهور
389 دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
74 فایل
ارتباط با خادم کانال @alishh.. با به اشتراک گذاشتن لینک کانال مدافعان ظهور،در ثواب راه اندازی آن و نشر مطالب شریک باشید ★ به بهانه یه لبخند مهدی فاطمه★ لینک کانال در پیام رسان ایتا👇 @modafeanzuhur ویا https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مشاهده در ایتا
دانلود
نکته روز: در کتاب امالی از شیخ صدوق نقل شده است که علی (ع) فرمود: اگر بدانید آیت الکرسی چه اندازه با اهمیت و با ارزش است در هیچ حالی آن را ترک نمی‌کنید. برای رفع و از بین بردن مشکلات خود به آیت الکرسی پناه ببرید، اگر مشکلی دارید و یا اگر گرفتارید، اگر بیمارید، اگر تمام درهای این عالم به روی شما بسته شده است چرا از آیت الکرسی غافلید. با ایمان کامل و اعتقاد به اثر بخوانید و نتیجه بگیرید کما اینکه خواندن و نتیجه گرفتند. تو روز یک دقیقه برای خدا و امام زمان عج وقت بگذار 🦋 یک دقیقه طلایی همین الان شروع کن به خوندن آیت الکرسی و بعدش یک سلام بده به امام زمان کلا یک دقیقه هم وقت نمی‌بره
وقتی هر روز به امام زمان عج سلام دادی همونجا بگو آقاجان فداتون بشم ، حواستون به من و زندگیم و بچه هام باشه همه رو به شما سپردم 💥 و اما یک نکته خیلی مهم وقتی میگیم روزتون رو با نذر برای تعجیل در فرج مولامون شروع کنید یه عده خیال میکنند این مقداری که نذر میکنند از دستشون میره نه رفیق من شرفم رو گرو میذارم که شما هر چی بدی قطعا چندین برابرش بهتون برمیگرده و زندگیت با پول امام زمان عج قاطی میشه و برکت میگیره کافیه یه بار به امام زمان عج اعتماد کنید و روزتون رو با نذر برای تعجیل در فرج مولامون شروع کنید 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💠 بزن رو لینک https://ppng.ir/d/3VxA
💪رای من قدرتمند است... 👊 می شود دشمن را زیر یک بند انگشت له کرد. 👆👆👆
👿 وقتی که دشمنانت بی صبرانه منتظرند خسته شوی تا حمله کنند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☫روایت پیــــشرفت اجرای مصوبات مجلس توسط دولت 👆👆👆👆 افزایش تولید صنعت برق خاموشی های مکرر در کشور طی سالیان گذشته باعث شد تا با تلاش دولت سیزدهم ۷۰۰۰ مگاوات طی ۲ سال گذشته به ظرفیت تولید برق اضافه شود.
4_5951674668992696886.mp3
16.81M
🎙 جلسهٔ هشتم در محضر (طال‌عمره) تاریخ - ۹۴/۴/۷ 🔻عناوین : (01:00)سه خصوصیت قلب محبوب خداوند در روایت {روي أن لله في عباده آنية وهو القلب، فأحبها إليه أصفاها وأصلبها وأرقها: أصلبها في دين الله، وأصفاها من الذنوب، وأرقها على الاخوان} ↩️(02:00)منظور از صافترین قلب در حدیث ↩️(03:00)سخت‌ترین قلب در حدیث ↩️(09:00)رقیق‌ترین قلب در حدیث (11:00)دلیل سردشدن دنیا در قلب اصحاب در محضر ائمه ع و پیامبر ص در روایت {عن سَلاّم : كنتُ عند أبي جعفرٍ عليه السلام فَدَخَلَ علَيهِ حُمرانُ بنُ أعيَنَ فَسَأَلَهُ عن أشياءَ ، فلَمّا هَمَّ حُمرانُ بالقِيامِ قالَ لأبي جعفرٍ عليه السلام : اُخبِرُكَ أطالَ اللّه بَقاكَ ...}‍ ↩️(18:00)لزوم مراقبه در خروج محبت دنیا از قلب (یاد مرگ ، بهترین مراقبه) ↩️(28:00)معنای باطنی راه رفتن بر روی آب و هوا در روایات @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
🌷سالروز ولادت حضرت علی‌اکبر(ع) مبارک🌷 🔰علی‌اکبر در کتاب وجودی کربلا- شماره ۱🔰 ✍ حضرت استاد صمدی آملی: 🔹حالات حضرت علی‌اکبر جهت حضور در میدان تا لحظه شهادت لطائف معرفتی دارد: ۱) اینکه علی اکبر قبل از رفتن به میدان به محضر امام و حجت عصر تَشَرُّف یافته همین اصل حضور با بدن عنصری در محضر ولی‌الله(ع) یک تاثیرات در تمام عوالم وجودی نفس ناطقه علی اکبر(ع) داشته است. ۲) به زبان آوردن این درخواست، اذن و اجازه توسط رزمنده از حجت الهیّه(ع) برای حضور در رزم 3) حُجّة الله《حضرت کَون جامع》است؛ یعنی جامع حضرات عوالم غیب و شهود بی‌نهایت در نظام وجود است. این "اِذنِ توحیدی" امام(ع) برای روح و جسم علی اکبر_ از جدول وجودی حضرت کَون جامع نظام وجود- یک نحوه تطابق اَتَم "دفعی" برای علی اکبر با تمام عوالم وجودی بی‌نهایت غیب و شهود ایجاد می‌کند. البته این تطابق اَتَم به قدر سعه وجودی این شخص رزمنده با حفظ مراتب برای هر رزمنده تفاوت دارد. ۴) ما در کتب تاریخی از جزئیات ذکر و دستورالعمل امام(ع) به رزمندگان خبری نداریم. امام شاهد تاثیرات خارق‌العاده این اذن قبل از رزم بر حالات این رزمندگان در میدان جهاد هستیم. @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰علی‌اکبر در کتاب وجودی کربلا- شماره۲🔰 ✍ ۵) این که امام فرمودند : قبل میدان جلوی من کمی راه برو تا نگاهت کنم، به یک جنبه ، بحث عاطفی پدر و فرزندی مرسوم است. اما اهل معرفت می‌دانند که نگاه معنادار حُجّة الله در نظام وجود یک تاثیر تکوینی و ملکوتی بر جان این رزمنده دارد چون این نگاه "حضرت کَون جامع" از بین حضرات خمس است که این نگاه جامع غیب و شهود است. تمام این حالات حجت الهی بر تمام آلات و ادوات حرب در دست و تن رزمنده و بر مرکب سواری و جان رزمنده و حتی بر دشمنان مقابل نیز تاثیرات شگرف دارد. ۶)  در حین رفتن به میدان و دور شدن علی‌اکبر مجدد یک "نگاه تیز" حُجّة الله در نظام وجود به علی اکبر که این خود یک تاثیرات دیگر تکوینی بر نفس و جان رزمنده دارد ۷) امام(ع) در حین دور شدن علی اکبر دعایی  خواندند که تک تک عبارات یک حساب خاص در متنِ ملکوتِ جان علی اکبر(ع) داشت. 🔹 هر کلمه این دعا نزد "اَهل‌ُالله" حاوی معانی عرشیه می‌باشد. فرمودند: « اللهمَّ اشْهَد علي هؤلاءِ القَومِ فَقَد بَرَزَ اِلَيهِم غُلامٌ اَشبَهُ النّاسِ خَلقاً و خُلقاً و مَنطِقاً بِرَسُولکَ کُنّا اِذا اشتَقنا اِلی نَبِیکَ نَظَرنا اِلی وَجهِه.." @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰علی‌اکبر در کتاب وجودی کربلا- شماره۳🔰 ✍۸)نگاه به آسمان از امام در حال دعا اثراتی باطنی دارد ۹)  بر اساس اذن الهیّه درونی امام(ع)- که جان مبارکشان متصل دائم به مبدا عالم است- حالتی از حضرت به قرار ذیل ساطع و رویت شد که هر کدام یک دستورالعمل خاص و یک اذن تکوینی خاص حاصل از حکومت مطلق سلطان توحیدصمدی قرآنی بر جان "حضرت کون جامع" امام، حجة الله و ولی‌الله در نظام وجود است.  الف) نگاه به آسمان ب) دست مبارک چپ را زیر قبضه محاسن بردند ج) نوک تیز قبضه محاسن مبارک را به سمت آسمان هدایت فرمودند. د) براساس ضوابط توحیدی و باطنی عالم، دست راست و انگشت اشاره دست راست را به حالت اشاره به سمت آسمان بردند. 🔸جزء به جزء این حالات سراسر رموز باطنی و ملکوتی دارد که ما در راه ماندگان فقط ظواهرش را می‌بینیم. 🔹 قرآن در مورد این حالات امام(ع) می‌فرماید: 《 وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ: شما فقط "قَدَرِ معلوم" و ظواهر حالات را ادراک می‌کنید در حالی که در تک تک این حالات "حُجة الله نظام وجود" خزائن بی‌نهایتی از اسرار و رموز و تاثیرات تکوینی محفوف و مکتوم است》 @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰علی‌اکبر در کتاب وجودی کربلا- شماره(۴)🔰 ✍۱۰) وقتی علی اکبر پس از یک رزم سنگین به خیمه بازگشت به محضر آقا عرض نمودند: تشنگی مرا هلاکت نموده، اگر آبی باشد که عطش بنشانم، رزم نمایانی نمایم. 🔸این جا علیرغم اطلاع علی اکبر از نبود آب در خیام، روشن است که این عطش و این طلب آب از سوی حضرت علی اکبر معنایی بلند و رفیع دارد .  ۱۱) امام در جواب فرمودند: 《هات لسانک : علی جان زبانت به دهان من بده》 این حالت هم از اسرار و رموز لطیف در کتاب وجودی کربلاست. 🔹 این 《کام گرفتن》 از دهان حجت الهی، غوغایی در جسم و جان سالک در میدان نبرد ایجاد می‌کند. 🔸 گاه حقایق ذوقی این رموز و اسرار به کلام در نمی‌آید و فقط بایست چشید و شهود نمود. 🔹همه این حالات موجب شد که دشمن از کشتن تن به تن علی(ع) ناامید شد، لذا گفتند: «وَ هَجَموا علیّ مِن کلِّ جانِب: از همه سو به علی اکبر حمله‌ور شدند. 🔸آن چه علی اکبر و سایر شهدای کربلا را در قلوب اهل ولا ماندگار کرد فقط یک عمل بود و آن 《ادب مع‌الامام》 در تمام حالات در کربلا بود.🔸 @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
بریم با هم قسمت ٣۶ داستان کاردینال رو بخونیم
3⃣6⃣
📚 📖 شهریار با تعجب به گوشیش زل زد و گفت : - باورم نمیشه این آدم هر ماه انقدر پول به حساب مردم میریزه! بابا من هیچوقت یک دهم‌صفرهایی که الان برام واریز شد توی کارتم نبوده ...! بنظرم فردا برم حسابم رو تغییر کاربری بدم بتونم از این گردش حسابم وام بگیرم. شنیدم اگه گردش حساب بالا باشه میتونیم وام‌ با سود کم بگیریم. در حال لباس عوض کردن جواب دادم : - به جای اینکه به فکر وام گرفتن با گردش حسابِ پول مردم باشی، تلاش کن خودت دو لقمه نون دربیاری که بی شیله پیله باشه. مطمئن باش این بانک ها جایی نمیخوابن که آب زیرشون بره. حکایت همکاری با بانک هم شبیه طلا فروختنه، که تو هرکاری بکنی بازم ضرر میکنی! اصلاً هم نمیفهمی چی شد و چیکار کردن. وقتی وام میگیری انگار توی یه لوپ افتادی که هر کاری میکنی صاف بشو نیست! انگار پول توی چاه میندازی این لامصب پُر نمیشه که نمیشه! نمیدونم قضیه وام چیه که برکت توش نیست.‌ اگه میخوای برکت توی زندگیت بیاد و هیچ وقت بدون روزی نباشی هر وقت پول کم آوردی زود صدقه بده، من همینجا تضمین میکنم که بلافاصله ۱۰ برابرش بهت برمیگرده ... شهریار با خنده گفت : - اون وقت این تضمین رو بر چه پایه و اساسی میدی بالام جان؟! لبخندی زدم و گفتم : - بر اساس آیه قرآن که میگه : کیه که به خدا وام‌ نیکو بده که خدا ۱۰ برابرش رو بهش برگردونه؟ شهریار با خنده گفت : - ای ول نمیدونستم از این آیه های تجاری هم بلدی. در حالی که برای سومین بار لباسم رو عوض میکردم رو به شهریار برگشتم و گفتم : - این چطوره ...؟ شهریار بالاخره دست از شمردن صفرهای پول واریزی به کارتش برداشت و به من چشم دوخت و گفت : - میگم تو چرا انقدر دست هات درازه؟! یه کم شبیه شترمرغ متحرک شدی !‌ اما از لباس قبلی بهتره. راستی تو توی عروسی ها چی تن میکنی؟ کت و شلواری؟ کراواتی؟ نکنه با همین شلوار جین و تک پوش اسپرت عروسی میری؟! توی آینه به خودم زل زدم. از سر اجبار شلوارِ جین خودم رو با کت چرم شهریار تن کرده بودم. رو به شهریار گفتم : - چطوری هاست که تو با این قد کوتاهت ، شماره ی پات از من بزرگتره؟ الان مجبورم برای پوشیدن اون نیم‌ بوت هات کفی بندازم. شهریار کنارم وایساد و سرشونه های کت رو درست کرد و گفت : - مگه نشنیدی که میگن آدم های رئوف و مهربون پاهای بزرگی دارن؟ با خنده گفتم : - ما که شنیدیم میگن کسی که گوش های بزرگی داره مهربونه! پا رو تا حالا نشنیده بودیم والا ... دو تا گوش هام رو وارسی کرد و در آخر کشید و گفت : - حالا که نگاه میکنم حتی توی گوش هم ،من از تو مهربون تر و رئوف ترم. ضمناً این کت از اون کت شلوار نامزدیت خیلی بهتره ... جون میداد الان سوار موتور سنگین بشی و یار رو پشتت سوار کنی و آهنگ ... یهو گوشیم شروع به زنگ خوردن کرد. خانم مقدم بود. نفسم توی سینه حبس شد ... تا حالا هیچوقت با هم تلفنی حرف نزده بودیم. گوشی رو برداشتم و جواب دادم : - سلام ... - سلام من پایین دم در دفتر وایسادم. همینقدر مختصر و مفید. قبل اینکه بخوام جوابی بدم گوشی رو قطع کرد. با عجله به سمت‌ آینه پریدم و گفتم : - این چرا تنهایی اومده؟! آقای مقدم که گفت باهم دنبالم میان؟‌ شهریار نیم بوت چرمش رو که هارمونی خوبی با کتش داشت جلوم گذاشت و گفت : - چقدر نِق میزنی تو! مگه بده عروس خودش دنبالت اومده؟ زود این کفش رو پات کن ببین با یه کفی خوبه؟ باهاش راه برو یهو از پات درنیاد آبرومون رو ببری! کفش رو به پا کردم و چند قدم راه رفتم. از آینه قدی به خودم نگاهی انداختم. در حالت عادی امیرنعمتی محال بود که همچین تیپی رو بخره یا بزنه! اما حق با شهریار بود. این تیپ از بقیه بیشتر بهم می اومد. رو به شهریار گفتم : - بابت لباس ها ممنون، خیلی خوب شد. شهریار مشتی به شونه هام زد و گفت : - ببین آسه میری و میای مراقب باش چیزی روش نریزه. گِلی نشه و ... خدا میدونه هنوز قسط هاشو ندادم. اگه بلایی سر اینا بیاد شک نکن تاوان رو از آقای مقدم میگیرم ها! با خنده ازش خداحافظی کردم و به سمت در رفتم. ماشین مدل بالایی که کاملاً دخترونه و عروسکی بود دم در بود‌. پس این همون عروسکی بود که آقای مقدم ازش یاد کرده بود و قبل تصادف از من میخواست دخترش رو ترغیب کنم تا اون ماشین مشتی ممدلی رو ول کنه و سوار ماشین قبلیش بشه. حس کنجکاوی تموم وجود رو پر کرد. چی باعث شده بود که خانم مقدم سابق ، این همه امکانات و رفاه رو بیخیال بشه و سوار یه ماشین درب و داغون بشه و توی یه آموزشگاه نمور زندگی کنه و واسه چندرغاز حاضر بشه زبان درس بده؟‌ ای کاش حافظه شو از دست نداده بود تا میتونستم ازش بپرسم که چی به سرت اومده بود ... دخترِ آقا زاده؟ 👇
مدافعان ظهور
📚 #کاردینال 📖 #قسمت_سی_و_ششم ✍ #م_علیپور شهریار با تعجب به گوشیش زل زد و گفت : - باورم نمیشه ا
سوار ماشین شدم و سلام کردم. جوابم رو داد و رو به من گفت : - در داشبورد رو باز کن.‌ شانس آوردیم مامان برعکس ما حواسش جمع بود! در داشبورد رو باز کردم و به جعبه ی سرمه ای زل زدم. همون جعبه ی حلقه های جواهر نشنان بود. که سر سفره ی عقد به اجبار جلوی مردم دستمون کرده بودیم رو به خانم مقدم انگشتر رو گرفتم : - هیچ حواسم نبود که باید توی همچین مراسم هایی حلقه دست کرد!! ناباورانه نگاهم کرد و سرعتش کم شد و گفت : - حلقه رو باید همه جا به دست کرد سوال من این وسط اینه که چرا باید حلقه های ما دست مامان باشه؟! نفس عمیقی کشیدم و جواب دادم : - خب بنظرم با این قیمت هایی که دارن همون بهتر که دست خودمون نبود، چون هیچ معلوم نبود توی تصادفی که کردیم چه بلایی سرشون می اومد. ضمناً من اصلاً دوست ندارم طلا بپوشم چه زرد چه سفید و چه جواهر! خانم مقدم سرعتش رو بیشتر کرد و گفت : - پس حدسم درست بود که این انگشترها اصلاً سلیقه ی من و تو نیست! چون من یه رینگ ساده می پسندم و تو هم میگی دوست نداشتی طلا باشه. این انگشتر های جواهر که کلی پول خودش و جواهر و نگین روشه ، از نظر من هیچ زیبایی نداره و قطعاً سلیقه ی مامانه که عاشق تجملاته. شرط میبندم توی مراسم نامزدی هم بساطی به راه انداخته تا هر چه بیشتر چشم فک و فامیل رو دربیاره. جوابی برای دادن نداشتم و زل زدم به رانندگی خوبی که داشت و انگار یادش رفته بود که داره با سرعت زیاد و تسلط خوبی رانندگی میکنه. چون که رانندگی هم مثل دوچرخه سواری یه حرفه بود که با از دست دادن حافظه فراموشمون نمیشد. خانم مقدم ادامه داد : - من یه چیزای گنگ و مبهمی یادمه که عمو عماد و بابا باهمدیگه جر و بحث کردن و دیگه ما خونه شون نرفتیم. اما میدونم که اونا همیشه دوست های صمیمی بودن. در واقع اول عمو عماد با خاله ازدواج کرده و بعدشم بابا از مامان خواستگاری کرده و به فاصله ی کمی قاطی مرغا شدن. اما بابا همیشه میگفت که عمو عماد بهش حسادت میکنه ... و دوست داره جای اون باشه! اما من که نفهمیدم چرا باید به بابا حسادت کنه؟ خاله اینا خیلی وضعشون از ما بهتر بود ... با تعجب گفتم : - مگه شما قبلاً وضع تون خوب نبود؟ خانم مقدم جواب داد : - وضع ما هم خوب بود. چون که کلی ارث به بابا رسیده بود اما وضع عمو عماد اون موقع خیلی بهتر از ما بود. رو به خانم مقدم گفتم : - این عمو عماد شما چند تا بچه داره ...؟ خانم مقدم در حال دور زدن، نگاه دوباره ای به GPS انداخت و گفت : - خوبه که هادی آدرس رو برام فرستاد مگه نه؟‌ خب عمو عماد ۲ تا بچه داره. پسر اولش آرمین که هم سن و سال من و هادی و به شدت خنگ تشریف داره.‌ البته مامان میگفت تو این سالها به ضرب و زور پول فرستادنش که خارج درس بخونه! پسر دومش هم آرتین که از حامد یکسال بزرگتره و خیلی با هم صمیمی بودن. مامان میگفت حسابی الان بزرگ شده و کارگردانی میخونه‌. طفلی حامد همیشه وقتی تنها بود پیش آرتین میرفت. حالا که بحث حامد رو پیش کشیده بود تصمیم‌ گرفتم کنجکاوی کنم و پرسیدم : - اون روز گفتی که حامد گفته یکی شبا توی اتاقش می اومده و بهش میگفته که دختر نیست، یادته؟ خانم مقدم سرعتش کم شد و گفت : - هنوز یادش میفتم بدنم مور مور میشه. خیلی روزای بدی بود. هر شب توی اتاق من میخوابید و کابوس می دید. مدام جیغ میزد و میخواست که ولش کنن و دست از سرش بردارن. فقط تا همینجا یادمه که من از معلمم پرسیدم که برادرم اینجوری شده و حالش بده. اونم گفت که جنی شده و باید قرآن روی سرش بزاریم تا بتونه راحت بخوابه. منم هر شب قرآن روی سرش میزاشتم و حالش داشت بهتر میشد ... تا اینکه یه شب ... خانم مقدم به وضوح صداش لرزید و با مِن مِن گفت : - تا اینکه یه شب یهو از خواب پرید شروع کرد با صدای خیلی وحشتناکی داد و فریاد کشیدن. قرآن رو برداشت و محکم به زمین کوبید. هر‌ چی من دستاش رو گرفتم و بهش گفتم آروم باش گوش نداد. یهو سمت من اومد. وای ... قیافه ش یادم نمیره ... چشم هاش پر از خون بود! موهام رو به شدت کشید و با یه صدای عجیب و غریب داد زد : - تو نمیتونی نجاتش بدی! اون معامله کرده ... اون معامله کرده و حامد مااااالِ منه ! حامد ماللل منه و تو نمیتونی نجاتش بدی! بعدش محکم منو به دیوار اتاقم کوبید و از حال رفتم. به اینجا که رسید کنار خیابون وایساد. شروع کرد به گریه کردن. شونه های دخترونه ش به لرزه افتاد و رو بهم گفت : - چرا اون خاطرات رو یادم میاری لعنتی؟ من دیگه چیزی یادم نمیاد. اما حامد الان حالش خوبه ... مطمئنم حالش خوبه درسته ...؟‌ تو حامد رو توی نامزدی ما یادته ...؟ بابا گفت حامد برای نامزدی ما اومده و حالش خوب خوبه! تو حامد رو دیدی مگه نه؟ تو رو خدا بهم بگو که حامد حالش خوب شده ...؟‌ ادامه دارد ...
إلهی، حسن را شیر و پلنگ بدرد و با احمق به سر نبرد! فراز ۲۹۴ @modafeanzuhur
افسانه و قصه های باطل نخوانید : ✨✨ 🌳یکی از عهدهای شیخ الرییس در رساله عهدش این است که رمّان و قصه های باطل نخواند . حرفها و افسانه های باطل ، ذهن را کج و معوج میکند و نفس را از درست اندیشی و درست یابی عدول می دهد و منحرف می‌گرداند. افسانه ها و قصه های هرزه و اندیشه های ناپاک و پلید و حرف های نامربوط ، فکر را از استقامت باز می دارند و انسان را از درست اندیشی و درست بینی دور می گردانند . 🌹 📗 ص ۱۱ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید 🙏💢
. 🌛عروس ماه 🌜 فصل دوم: ☀️طلوع خورشید☀️ قسمت سوم موقعیت اخلاقی، اجتماعی و سیاسی امام حسن عسکری علیه‌السلام، در میان مردم و حتی در میان افراد حکومت مشهود بود و کسی در وقار، عفاف و بزرگ منشی مثل او نبود. ایشان به شدت تحت نظر بود و به ناچار، باید هفته‌ای دو بار در کاخ خلافت حضور می‌یافت. بسیاری از مردم از پیش گویی امام حسن عسکری و امامان پیشین درباره تولدِ منجیِ موعود، مهدی علیه السلام آگاه بودند. از سوی دیگر رابطه امام با مردم به تدریج از طریق نامه ها و گفتگو با نمایندگان مورد اعتمادش شکل می‌گرفت. رفتار امام، آماده کردن جامعه برای پذیرفتن امامی است که سالهای آینده از دیدگان پنهان خواهد شد. منزل امام در محله ای به نام عسکر بود که به معنی پایگاه نظامی است و خانه امام، مانند دژی محاصره شده بود. هرگونه ارتباطی با امام جرم محسوب می‌شد. ماموران عباسی وقت و بی وقت به طور ناگهانی به خانه امام می‌ریختند و به تفتیش می‌پرداختند. علاوه بر آن جاسوسانی از زنان قابله را استخدام کرده بودند تا اگر اثری از حامله بودن در نرجس دیدند گزارش بدهند. به خاطر ترس از نیروهای امنیتی کسی جرات دیدار با امام را نداشت. تنها حکیمه، عمه امام با او در ارتباط بود. عمه نیز در حقیقت چشم به انتظار موعود بود؛ پسری که زمان به دنیا آمدنش به درازا کشیده بود. او با خود فکر می‌کرد در این اوضاع مهدی علیه‌السلام چگونه به دنیا خواهد آمد؟ و چگونه جانش در امان خواهد بود؟ ادامه دارد.. ✍نویسنده و پژوهشگر:فاطمه استیری 📝ویـراسـتـــار:دکتـر زهـــرا خـلخـالـی @modafeanzuhur
بسم‌الله الرحمن الرحیم
هوالعشق
سلامی به زیبایی گل نرگس تقدیم وجود نازنین مولامون ، اربابمون ، یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی عج
سلام به همگی
نکته روز: جزو بهترین اعمال در شب جمعه و روز جمعه ، خوندن سوره جمعه و غسل جمعه است . از امام صادق علیه السلام نقل شده: هر کس این سوره را در هر شب جمعه بخواند کفاره گناهان ما بین  دو جمعه خواهد بود. پیامبر اکرم(صلی الله و علیه وآله) در اهمیت غسل روز جمعه فرموده است: «هیچگاه غسل جمعه را ترک نکن، هر چند ناچار باشی از پول غذا و خوراک خود صرفه جویی کرده و برای غسل خرج کنی؛ زیرا غسل جمعه یکی از بزرگ ‌ترین و برترین کارهای مستحب است.»
و نکته همیشگی سلام به امام زمان فراموش نشه کارهاتون رو به امام زمان عج بسپارید