eitaa logo
مدافعان ظهور
393 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
74 فایل
ارتباط با خادم کانال @alishh.. با به اشتراک گذاشتن لینک کانال مدافعان ظهور،در ثواب راه اندازی آن و نشر مطالب شریک باشید ★ به بهانه یه لبخند مهدی فاطمه★ لینک کانال در پیام رسان ایتا👇 @modafeanzuhur ویا https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مشاهده در ایتا
دانلود
رسانه ها در اختیارشون هستند هر وقت بخوان بازار رو ملتهب کنند با رسانه بازار رو داغ میکنند مثل دلار و سکه به نظر بنده الان سیستم امنیتی کشور باید رد این آقازاده ها و مافیا رو بزنه و هرکدوم به هر مدیر و وزیر دولتی هم متصل بود اون شخص رو هم عزل کنه
ما الان داریم در حوزه نظامی رشد میکنیم و مردم دارن این رشد رو میبینند
در حوزه اقتصادی هم تمام زیرساختها فراهمه دیپلماسی فعال سیاسی و بازاریابی بین المللی هم انجام شده باید با یک طرح ضربتی این مافیا جمع آوری بشه
وقتی دشمن در شب حمله ایران به اسرائیل تصمیم گرفته بود که دلار رو به صد هزار تومن برسونه ولی سیستم امنیتی با هوشیاری تمام در عرض کمتر از نصف روز عده زیادی از دلالان و این مافیای کف بازار رو دستگیر کرد دلار نه تنها بالا نرفت بلکه پایین هم اومد
قطعا برای پیشرفت در حوزه اقتصادی عوض شدن مسئولین تمام رده های بالایی و میانی و زیرین نفت الزامی است تعویض مدیران وزارت صمت الزامی است و قوه قضاییه باید محکم وارد این بازی بشه الان بهترین زمان برای قطع کردن سر این اژدهای هفت سره
دولت باید به سمت تشکیل اتاق فکرهای نخبگانی برود تا از پتانسیل ذهن جوانها برای طراحی های اقتصادی کمک بگیرد
دولت میدونه که فقط یکسال وقت داره اگر کوتاهی کنه قطعا مردم بهش پشت خواهند کرد الان زمان طرح ضربتی مقابله با آقازاده ها و دلالان و مافیای اقتصادیه باید اونهایی که در مقابل ریل اقتصاد سنگ اندازی میکنند شناسایی و مجازات بشن
باز هم میگم بگذارید یک عده بگن متوهمه ما به زودی رشد عجیبی در حوزه اقتصاد خواهیم کرد و کشور وارد دوران طلایی عجیبی خواهد شد این حرف رو با تمام اعتقادم عرض میکنم
به امید روزهای طلایی کشور
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همگی
نکته روز: امام علی علیه السلام فرموده است:اگر رزق و روزی و ثروت زیادی می خواهی و دوست داری از هر بنده و آزادی بی نیاز باشی و به زودی به آرزوهایت برسی و از غل و غش و حیله در امان باشی؛ پس فاتحة الکتاب را بخوان که اسرار عجیبی در ان نهفته است.سوره حمد را در پنج نوبت صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا برای رسیدن به آرزوها و حاجت ها 100 مرتبه بخوانید.
فضائل علوی: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هر کس فضیلتی از امیرالمؤمنین علیه السلام را نشر دهد خداوند گناه گذشته وآینده او را می بخشد. 📗کشف اليقين في فضائل اميرالمومنين علیه السلام(علامه حلی) 💢 حضرت امیرالمومنین ع فرمودند : منم ماه رمضان ، منم شب قدر ، منم امّ الکتاب ، منم فصل الخطاب ، منم سوره حمد ، منم صاحب نماز در سفر و حَضَر . بلکه ما خود نمازیم و روزه‌ایم و شب‌هاییم و روزهاییم و ماه‌هاییم و سال‌هاییم --------------------- 📕 مناقب آل ابی طالب علیه‌السلام ج ۲ ص ۱۳۷ 📕 بحارالانوار ج ۳۸ ص ۷۸
نکته مهدوی : رفقا تا میتونید مردم رو با امام زمام عج آشتی بدید به هر بهانه ای که میتونید یاد امام زمان زمان عج رو جاری کنید الان زمان جمع کردن یار برای امام زمانه والله قسم هر کی زندگیشو به امام زمان عج سپرد عاقبت بخیر شد والله قسم هر کس برای امام زمان عج کار کرد زندگیش پر رونق شد تا میتپنید کاری بکنید که امام زمان عج ازتون راضی بشه یکی از راههای رضایت خدا و امام زمان عج اینه که برای اومدنش نذر و دعا بکنی بهشت را به بها دهند نه به بهانه امام زمان رو هم به بها دهند نه به بهانه یعنی باید برای اومدنش کار کرد تا بدستش آورد اگه دوست داری توام به جمع ٩٧۵٣ نفری باشگاه امام زمانی ها بپیوندی بسم الله شماره کارت 6277607000317003 بنام قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
8⃣1⃣
📚 📖 *امیر دختر خاله م " اعظم " که حکم خواهر بزرگترم رو داشت با همون لحن مهربون و لهجه دارش با صدای بلند گفت : - به به بالاخره عروس خانم هم اومدن ... زنا شروع کردن به کِل کشیدن! خانم مقدم که به اصرار مامان مجبور شده بود لباس مجلسی بخره و به آرایشگاه بره وارد. خودم و جمع و جور کردم و کت شلوار جدید دامادی بدجور تو تنم احساس غریبی میکرد! اونقدر که به صدا در اومده بود و ازم خواهش میکرد که فقط یه کم شبیه داماد های واقعی رفتار کنم. خانم مقدم که انگار از منم خجالتی تر بود با اون لباس سنگین و کار شده و آرایشی که هیچوقت نداشت ، سرش رو به سنگ فرش دوخته بود! به آرومی کنارم نشست سرش رو نزدیکم آورد ، آروم دم گوشم گفت : - آقا شهریار و نامزدش اومدن! با ناباوری سرم رو بالا بردم و توی چشم هاش نگاه کردم و پرسشگر پرسیدم : - شهریار خودمون رو میگی؟! در حالی که سعی میکرد جلوی فک و فامیلایی که چشم از تازه عروس و دوماد برنمیداشتن طبیعی رفتار کنه با لبخند نمایشی گفت : - آره همین الان دم ورودی دیدمشون! با عجله از جام پاشدم و از خانم هایی که سد راهم بودن عذرخواهی کردم و به حیاط باغ وارد شدم. باغ آقا بزرگ اونقدر بزرگ نبود که لازم بشه دنبال مهمون غریبه بگردم! سمت چپ ته باغ یه پسر کت شلواری که از قضا مثل من کت سفید هم تن زده بود نمایان شد! مشغول روبوسی با بابا بود ...! با عجله و تعجب فراوان خودم رو بهش رسوندم و با دیدن دستی که آتل گرفته وبال گردنش بود نگاش کردم و گفتم : - تو اینجا چکار میکنی پسر؟! با دیدن من یهو به سمتم برگشت و خواستیم همدیگه رو بغل کنیم که بی هوا به دست مصدومش برخورد کردم. فریادش به هوا رفت و داد زد : - آخ آخ چیکار میکنی؟ قطع عضوم کردی بابا ... بغل و ماچ و بوسه نخواستیم! خندیدم و اینبار محتاط تر در بغلش کردم و گفتم : - اینجا رو چطوری پیدا کردی؟ بادی به غبغب انداخت و در حالی باند دستش رو مرتب میکرد جواب داد : - چی فکر کردی داداش؟ من مویرگی با خانواده خودت و زنت در ارتباطم! از داداشت لوکیشن رو گرفتم! در حالی که کنار هم روی صندلی مینشستیم گفتم : - با چی اومدی روز عیدی؟! شهریار ابرویی به نشانه موفقیت بالا داد و گفت : - من که گفتم مویرگی آشنا دارم دادا ... اما از شوخی بگذریم " صدف خانم " یه بار گفته بود دختر خاله ش توی دفتر حمل و نقل کار میکنه و هر وقت دنبال بلیطی چیزی باشه خیلی زود براش پیدا میکنه. من دیدم دم عیدی از دست اون یاجوج و ماجوج دیوونه شدم ... گفتم شهریار فایده نداره تو که شکست عشقی هم خوردی ، دختره فعلاً قصد ازدواج نداره ؛ حداقل به بهونه ی بلیط هواپیما یه پیام بهش بده بلکه سر صحبت رو باز کردی و ... خلاصه که پیام دادم و قربون حکمت خدا که زود جواب داد و بلیط رو اوکی کرد! خودمم جون تو کف بُر شدم ها؟ آخه دم عیدی بلیط گیر شاه هم نمیفته ... اما گیر آقا شهریار اومد! دیگه خراب رفیقیم دلم نیومد تو این مراسم هم تنهات بزارم! این پدر زن عوضیت ترسیدم کار دستت بده! راستی ندیدمش نیومده؟! سری تکون دادم و با لبخند به آقای مقدم که از دور به سمت مون می اومد نگاه کردم و گفتم : - اتفاقاَ خیلی از دیدنت خوشحال شده چون که پشت سرته و داره میاد!! شهریار چهره در هم کشید و گفت : - ای بر خر مگس معرکه لعنت!! چهره م رو طبیعی کردم و گفتم : - نگفتی صدف خانم چطور همراهت اومد؟! شهریار در حالی که جلوی آقای مقدم از جاش پا میشد گفت : - دم عیدی با خانواده برای زیارت مشهد اومده بودن ظاهراً ، دیگه وقتی فهمید مراسم شماست خودش رو رسوند و گفت چند ساله مراسم عروسی نرفته و دوست داره رسم و رسومات اینجا رو هم ببینه! قبل از تموم شدن حرفش آقای مقدم پیش دستی کرد و به سمت شهریار اومد و با لبخند گفت : - به به ... پارسال دوست امسال آشنا ...! ظاهراً همه ی خوبان اینجا جمع شدن. شهریار که مشخص بود کاملاً زورکی آقای مقدم رو بغل میکنه‌ جواب داد : - سلام از ماست ... بله ماشاالله همه ی خوبان اینجا جمع شدن. احوالتون چطوره؟ همچنان که اون دو نفر مشغول چاق سلامتی بودن به بقیه ی حضار نگاهی انداختم ... فامیل های نزدیکی که سابق بر این اعتقاد داشتن بچه زرنگ فامیل به هیچ دردی نمیخوره و عرضه ی بالا کشیدن دماغش رو هم نداره ؛ الان داماد نماینده مجلس شده بود!!! نیازی به حرف زدن نبود ... برق حسادت توی چشم‌هاشون کاملاً مشخص بود! ته دلم نیشخندی زدم و با خودم فکر کردم : - وای به اون روزایی که ندونسته یکی رو دیدم و به حالش غبطه خوردم و هیچوقت از مکنونات قلبی که داشت با خبر نبودم ... مثل من که الان دل شوره ی عجیبی داشتم! و دلم میخواست این لباس و هر چیزی که باعث میشد از این جمع متفاوت باشم رو بریزم دور ... تا فقط کمی احساس آرامش بکنم! 👇
مدافعان ظهور
📚 #کاردینال 📖 #قسمت_هشتاد_و_یکم ✍ #م_علیپور *امیر دختر خاله م " اعظم " که حکم خواهر بزرگترم رو
توی افکارم بودم که یهو با شنیدن صدای " صدف خانم " که دسته گل خیلی بزرگی دستش بود نیم متر از جا پریدم ... - سلام ... حالتون چطوره تبریک میگم! داشتم سلام‌ علیک میکردیم که یهو آقای مقدم متوجه ما شد و نزدیکتر اومد و رو به شهریار گفت : - به به ... پس معلومه این دو تا رفیق گرمابه و گلستان ، تو سال جدید تصمیم گرفتن که با هم قاطی مرغا بشن! صدف عابدینی که انگار با دیدن آقای مقدم حتی از شهریار هم ناراحت تر بود ، برای حفظ ظاهر گفت : - بله دیگه دلم نیومد شهریار جان رو تنها بفرستم ... شهریار که با شنیدن اسمش با پسوند " جان " حسابی کیف کرده بود جواب داد : - عزیزم اون دسته گل رو بده نگه دارم سنگینه ... تو چرا هنوز قسمت خانم ها نرفتی؟! صدف خانم داشت دسته گل بزرگ رو با اون کفش های پاشنه دار حمل میکرد و گفت : - منو اشتباه راهنمایی کردن ... رفتم خونه باغ اون وری ... آخ آخ ... وای .... یهو پاشنه بلند کفشش به لباس بلندش گیر کرد و قبل از اینکه دسته گل به شهریار برسه ، مستقیم تو بغل آقای مقدم فرود اومد!! آقای مقدم شروع به خندیدن کرد و گفت : - ظاهراً این دسته گل به بنده رسید ... چطوره همینجا یه خانم بیرجندی هم برای خودم بگیرم؟! صدف که حسابی خجالت کشیده بود با عجله دسته گل رو از دست آقای مقدم گرفت و گفت : - فکر نکنم خانومتون چندان هم عقیده باهاتون باشن ...! رو به صدف عابدینی قسمت خانم ها رو نشون دادم و راهنماییش کردم!‌ شهریاری سری به نشونه ی تاسف تکون داد و آروم رو به من گفت : - مردم رو برق میگیره ما رو ...! یه کم خنگ میزنه کلاً ... اما دختر خیلی خوب و مهربونیه! آقای مقدم که مشخص بود کاملاً حرفای شهریار رو شنیده بود گفت : - از من که سن پدر شما رو دارم این نصیحت رو قبول کن که زن هر چی خنگ تر بهتر! اصلاً مرد باهوش هیچوقت دنبال زن باهوش نمیگرده. زن مثل گُله ... فقط باید دید و بویید و لذت برد! در حالی که از این تفکرش به شدت بدم اومده بود ، دست رو شونه ی من گذاشت و با خنده گفت : - البته من پیشاپیش از اینکه هُدی رو بهت دادم عذرخواهی میکنم! فکر نمیکنم تا آخر عمرت هم بتونی دختر ریزبین و سختگیری مثل دختر من رو پیدا کنی!! عمو نادر رو به جمعیت گفت : - آقایون همگی بفرمایید که قراره شام تقسیم بشه! صدای موسیقی محلی بیشتر از قبل شنیده شد و روی میز مشترکی کنار آقای مقدم نشستیم. شهریار رو به من گفت : - تو چرا اینجا ور دل ما نشستی؟ پاشو برو پیش خانومت الان تنهاست! با تردید از جام پاشدم و سینی غذاهای سفارشی رو جلوی آقای نماینده مجلس و شهریار گذاشتن ... شهریار در حالی که رون مرغ رو جدا کرده بود و میخواست توی دهنش بزاره با تاکید گفت : - پاشو برو دیگه ...! داشتم به سمت سالن خانم ها میرفتم که حس کردم صدای کسی بین صدای موسیقی و سر و صدای شام خوردن محو شد. سرم رو برگردوندم که بفهمم اون صدا از کجا بود؟! یهو آقای مرادی ، همسایه کناری رو دیدم که از ته باغ به سمت ما می اومد و داشت چیزی میگفت که صداش بین موسیقی خفه شده بود ... با عجله به سمت موسیقی رفتم و ازشون خواستم صداش رو کم کنن! اینبار صدای آقای مرادی که به شدت نفس نفس میزد با اندک جوونی که براش مونده بود گفت : - آقای نعمتی ... سوخت ... خونه تون سوخت ... ! ادامه دارد ...
💠 حضرت علامه حسن زاده آملی(ره) 🔹 صورت هر چیز، آن حقیقت و گوهری است که آن چیز واجد آن است، و با هیچ عارضه و حادثه و در هیچ حالی از احوال و موطنی از مَواطِن از او گرفته نمی‌شود یعنی، هویّت و ذاتی شیء؛ که سلب و ازاله و انفکاک شیء از ذات خود محال است، و صورت شیء، همان ذاتیات شیء است. 🔸 مثلا یک شخص انسان را در نظر بگیرید، پیوسته در حرکت و تغییر و تبديل است، غذا می‌خورد، نیرو می‌گيرد، نیرو به تحليل می‌رود، باز بَدَل آنچه تحليل رفته است؛ طلب می‌کند، و غذا می‌خورد تا نیرو، بَدَل ما یتحلّل قرار گیرد؛ و با این همه تحليل‌ها و تبديل‌ها، صورت انسانی که آن شخص بدان صورت باقی است، هرچند ساله که گردد؛ می‌گوید: "من"، صد و اَند ساله هم که شد افعالش را به همان "من" نسبت می‌دهد. 🔹 یعنی شخصیت و هویت او محفوظ است، اگرچه مستمراً به فراگرفتن معارف، اشتداد و سِعه‌ی وجودی تحصیل کند. 📘 دروس معرفت نفس/ درس پنجاه و چهارم/ ص۲۱۴ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💠 استاد صمدی آملی حفظه الله 🔹 سراسر عالم، علم انباشته ی روی هم است. و تمامی کلمات و موجودات نظام هستی به عنوان شکارگاه انسانند. قوه‌ی خيال باید در شکارگاه عالم، آنچه را که با تير عقل، در مقام تفکّر، شکار کرده است، بی کم و کاست تحویل انسان دهد. 🔸 حیوانات بر خلاف انسان ها در صدد فهم عالم نیستند. آنها فقط می خوابند و در بیداری هم، در پی شکار و دشمنی با یکدیگرند، امّا انسان، آفرينش متفاوتی با تمام موجودات دارد. او علاوه بر اين که باید لقمه‌ای به بدنش برساند تا از پای در نیاید، باید مابقی وقت خود را در شکارگاه، جهت تغذیه به جانش مصرف کند. 📘 شرح مراتب طهارت/ج۱/مجلس سیزدهم/ ص۱۸۴ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💠 استاد صمدی آملی حفظه الله 💫 لطائفِ ابتدا به بسم‌الله الرّحمن الرّحیم 🔹 چون بسم‌الله الرّحمن الرّحیم وجود واحد است؛ و وجود، مساوق با حق است و حق، اصل است و همین یک اصل و یک حق، بیش نیست که صمد است؛ پس، آغاز از او و انجام به اوست؛ یعنی اوست و شئون او. زیرا "لَم یَلِد و َلَم یُولَد* وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً اَحَد" است، و غیر را در حيطه‌ی وجود او راهی نیست، تا لازم آید علت و معلول، بدان نحوی که در فلسفه‌ی رائج در اذهان سافله مطرح است، تصور گردد. لذا بدایت در "بَدَءتُ" قیام فعل به فاعل حقيقی به نحو قوام وجودی و انتشای عینی و عینیّت است؛ نه قیام حلولی. 🔸 بسم‌الله الرّحمن الرّحیم عین حقیقت کتاب تکوینی آفاقی و متن کتاب تکوینی انفسی و تابلوی کتاب تدوینی کتبی است، و اوّل آن هم، "بَس" است و حرف اوّل قرآن کتبی و حرف آخر آن را هم جمع کنی، "بَس" است، و آن چه که تو طالب آنی نیز در همین باء و سین است که شروع بسمله بدوست؛ پس، از تو حرکت و از خدا برکت. 📘 ترجمه و شرح قصيده‌ی عائره‌ی ینبوع الحیوه/ بيت اول/ ص۲۵ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
4_5985783461011527271.mp3
13.79M
🎙 جلسهٔ هشتم در محضر (دامت برکاته) 🔻 عناوین: - (02:00) سیر کمیل با سخنان امام - (03:00) شرح [ ... جذب الاحدیت لصفة التوحید ... ] - (05:00) جذب صفت توحید از مرتبه احدیت است - (06:00) تفاوت توحید و وحدت - (09:00) علامت رسیدن به مراتب واحدیت و احدیت در مکاشفات سالک : (11:00) شرح روایت [ الفقر سواد الوجه] (14:00) مقام مقربین و ابرار در آیه ۵ سوره انسان - (17:00) کمال واقعی عارف - (23:00) مقام استقامت @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
بهشت و جهنّم در همین‌جاست @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0