ما قبلا به این نقطه رسیده بودیم ولی شاید دشمن این رو کمتر قبول داشت
ولیکن الان این افزایش قدرت بازدارندگی موجب شد که ان شاالله دیگه ایران وارد جنگ بیرونی نشود
طبق روایات آخرالزمانی هم احتمال جنگ بیرونی بسیار ضعیفه
شاید عده ای در مورد آذربایجان نظری داشته باشند ولیکن با این اتفاق آذربایجان که هیچ ، ارباب آذربایجان هم جرأت چپ نگاه کردن به ایران رو نخواهند داشت
با پیشرفت و سرعتی که یمن به خودش گرفته تپنسته نیمی از راه بازدارندگی رو بره
الان عربستان جرأت حمله به یمن رو نداره
امارات هم همینطور
این یعنی نیمی از قدرت و راه بازدارندگی
اگر یمن بتونه آمریکا و انگلیس رو هم سرجاشون بنشونه ان شاالله اتفاقات آخرالزمانی شروع به افتادن خواهد کرد
هر چه به قدرت یمن اضافه بشه متاسفانه سوریه میدان جنگ خواهد بود و روی آرامش رو نخواهد دید
برای سوریه برنامه عجیبی دارند
یکی از اتفاقات مهم در وعده صادق این بود که آسمان سوریه مانند یک کریدور کاملا باز برای موشکهای ما بود و این برای ارتش اسرائیل به شدت درد آور بود
به همین دلیل پیشبینی میشه که سوریه دوباره دچار فتنه عظیمتر از داعش بشه
ما با این بازدارندگی نیاز داشتیم
از الان به بعد باید حواسمون به داخل باشه
تا چند وقت آینده خواهید دید که فضای مجازی تبدیل به یک میدان جنگ تمام عیار میشود
ما به دنیا و مردم خودمون نشون دادیم که ما در حوزه نظامی یک برنامه منسجم و قوی داریم و مردم ما به این دلیل خوشحال شدن که متوجه شدن که ما از لحاظ نظامی بسیار قدرتمند شدیم
مسئولین باید به مردم ثابت کنند که ب ای بهبود وضع موجود در حوزه های طلا و ارز و صنعت و کشاورزی و صادرات و تپلید و مشارکت مردم در اقتصاد چه برنامه هایی دارند
عملکرد دولت در حوزه رسانه بسیار ضعیفه
و متاسفانه مردم اطلاعات کافی از عملکرد و برنامه های اقتصادی آینده دولت ندارند
در عوض رسانه الان در دست نفوذی هاست
چندین ساله که حضرت آقا دارند فریاد میزنن فضای مجازی دچار ولنگاری شده
نه فقط در حوزه فرهنگ بلکه در حوزه مدیریت افکار عمومی و مدیریت بازار ارز و سکه و منفی کردن و ترساندن مردم هم برنامه های خاصی داره
دولت باید در حوزه احیا پتانسیل های استانی و ایجاد اشتغال مرتبط با اون برنامه ریزی کنه
و در گام مهم بعدی با مافیای اقتصادی و دلالان بشدت برخورد کنه
اگر این اتفاق بیفته ٨٠ درصد مسیر براش هموار میشه
اکر هم کوتاه بیاد از مردم سیلی خواهد خورد
تنها دست برتر دشمن ، الان رسانه است که حضرت آقا فرمودن : فضای کجازی باید به محل سیلی خوردن دشمن تبدیل بشه
همه در برابر قطع کردن دست دشمن از فضای مجازی مسئولیم
و تا زمانی که همه ما به این درک نرسیم در این راه مسئولیم ، امام زمان عج و ولی فقیه زمان در مظلومیت خواهند ماند
به امید روزی که همه دست در دست هم در کارزار و جنگ مجازی پیروز گردیم
و در آخر
الا ان حزب الله هم الغالبون
📚 #کاردینال
📖 #قسمت_هشتاد_و_دوم
✍ #م_علیپور
*هُدی
اشکام بند نمی اومد ...
خانم نعمتی که انگار توی این چند ساعت به اندازه ی چند سال پیر شده بود به سختی دستی به کمرش گرفت و کنارم نشست.
گریه م بیشتر شد و رسماً به هِق هِق افتادم!
خانم نعمتی بدون اینکه چیزی بگه دستم رو که دور پاهام هاله گرفته بودم جدا کرد و توی دستاش گرفت و آروم نوازشش کرد ...
اشک هام گوله گوله روی حیاط سیاه شده از دور می ریخت!
که ای کاش میتونستم با اشکام کل خونه رو آب و جارو کنم و تموم این دودها برن و تموم بشن ...
آقا شهریار رو به پلیس بازم با تاکید گفت :
- آخه جناب سروان ... این خونه حدود ۳۰ ساله که مال این خانواده ست!
چطور ممکنه دقیقاً همین امشب و همین تایمی که هیچکسی نبوده ، گاز نشتی کنه و همه چیز روی هوا بره؟!
به نظرتون مشکوک نیست؟!
جناب سروان که دیگه از دست شهریار شفیع زاده دیوونه شده بود بازم جواب داد :
- پسرخوب! چند بار برات بگم که کارشناس تشخیص داده نشتی گاز بوده ... چیز عجیبی نیست که! مخصوصاً توی خونه های قدیمی و کُلنگی خیلی این اتفاق میفته.
شما هم انقدر خودت رو ناراحت نکن!
شهریار شفیع زاده که از شدت عصبانیت کبود شده بود جواب داد :
- چی چی رو ناراحت نباشم جناب سروان!
شما خونه زندگی این بنده خداها رو نگاه کن آخه ...؟ یک عمر زحمت کشی و جون کردن این پدر چی شد؟!
آقای نعمتی با قیافه ی غم بار و چهره ای که دود گرفته بود از در خونه که کاملاً سوخته و روی زمین سقوط کرده بود بیرون اومد.
نگاه غم بارش رو با اون کت شلوار تازه ای که مثلاً برای مراسم پسرش پوشیده بود رو به جمعیت گرفت، دستش رو بالا گرفت
و با صدایی که بغض توش بود گفت :
- حاصل یک عمر زحمت کشی این پیرمرد میدونی چی شد آقا شهریار؟!
همه به آقای نعمتی چشم دوختن و مردا بغض شون رو قورت دادن و زنا به گریه افتادن ...
آقای نعمتی کتاب قطور و قدیمی که دستش بود رو بالا گرفت و گفت :
- این خونه و حاصل یک عمر زحمت و خون دل خوردن من و این زن دود شد و تو هوا رفت...
اما میدونید چی باقی موند؟!
این کتاب باقی مونده ... فقط همین باقی مونده!
برید تو اتاق و ببینید که آتیشی که کل خونهرو ویرانه کرده ، اجازه نداشته این سمت از خونه بره ...
فقط این کتاب خدا باقی مونده ... !
یهو صدای جمعیت بلند شد و همگی به گریه افتادن ...
آقای نعمتی گفت :
- مردم این معجزه رو نمی بینید؟!
خدا امروز به من درس مهمی دادش
گفت ببین مرد همه چیز یه روز از دستت میره و دود میشه و هوا میره!
فقط اونی که میمونه کتاب خدا و دین و ایمونی که داری همین!!
حس میکردم بغض داره خفه ممیکنه ...
مردای فامیل دور آقای نعمتی رو گرفتن و هر کسی اول یه دست روی قرآن میکشید و به نشونه ی تبرک روی سر و صورتش میکشید و بعد آقای نعمتی رو در آغوش میگرفت و دلداریش میداد.
خانم نعمتی از کنارم بلند شد و به سمت قرآن و همسرش رفت و صدف عابدینیجاش رو گرفت.
با اومدن صدف حالم بدتر شد و بیشتر به گریه افتادم!
همون لحظه بابا و امیر نعمتی اومدن.
دلم میخواست همون لحظه پاشمو زمین و زمان رو به همبکوبم ... دلم میخواست فریاد بکشم و بابا رو از اونجا دور کنم.
چرا با اینکهکارشناس خیلی زود علت آتیش سوزی رو نشت گاز میدونست ، اما من هنوز معتقد بودم که دست های پشت پرده ای این نامردی رو انجام دادن که لیدر اصلی شون پدر خودم بود ...
شهریار شفیع زاده و صدف نگاه پر از بغض و کینه شون رو به بابا دوختن!
امیر نعمتی با قیافه ی رنگ پریده کنار بابا ایستاده بود.
دلم میخواست داد بزنم و بهش بگم :
- دور بشو... از مردی که با قیافه ی خندون و زبون چرم و نرمش میتونه از پشت بهت خنجر بزنه دور بشو!
اما نتونستم هیچچچ کاری انجام بدم!
فقط نشستم و زار زدم.
بابا به سمت آقای نعمتی رفت و دست روی شونه هاش گذاشت و گفت :
- نبینم غمت رو رفیق؟
بعد رو کرد به جمعیت و با ژست همیگیش گفت :
- گرچه این مراسم اول به کام میزبان و بعدش به کام مهمونا زهر شد ...
اما قول میدم بهتون که به زودی زود همه چی درست میشه!
اصلاَ شما این خونه رو تحویل من بدین!
۳ ماه دیگه یه خونه دو طبقه خوشگل تحویل تون میدم با بهترین امکانات ...!
عموی امیر با تاسف گفت :
- با کدوم پول آخه آقای مقدم عزیز؟ شما خودت رو با ما مقایسه نکن برادر من!
ما هر کدوم یه خونه داریم و یه درآمد بخور و نمیر که یه چیزی توی زندگی مون اگه کم بشه , چند ماه باید گشنگی بکشیم که جبرانش کنیم!
حالا اگه کل زندگی مون ویرانه شد چی ...؟!
👇
مدافعان ظهور
📚 #کاردینال 📖 #قسمت_هشتاد_و_دوم ✍ #م_علیپور *هُدی اشکام بند نمی اومد ... خانم نعمتی که انگار ت
بابا نیشخندی زد و در جواب گفت :
- اولاً که من دادم آمار خونه ی آقای نعمتی رو درآوردن که تا چند سال پیش ظاهراً بیمه داشته!
پس هیچ کاری نداره یه پولی بدیم و بیمه این چند سالم یهوو واریز بشه و با بیمه بتونن کل خسارت رو بگیرن ...
ثانیاً این خونه کلنگی بود و خود به خود وام خوبی برای بازسازی بهش تعلق میگیره ...
ثالثاً الان کاریه که شده و جوش و غصه و گریه و ماتم چیزی رو حل نمیکنه!
باید پشت به پشت هم وایسیم این خونه زندگی رو بازم سرپا کنیم باهاشون!
خود من فردا کله سحر میرم بنگاه و همین اطراف یه خونه نقلی کادوی مراسم دختر و داماد عزیزم میخرم و تا وقتی که خونه ی آقای نعمتی تکمیل میشه ، قدم شون رو جفت چشم های عروس و پسرشونه!
ضمناً این دوتا جوون که فعلاَ درس و دانشگاه دارن و تهران ساکن هستن، ان شاالله خیلی زود همه چی حل میشه و تا چند ماه دیگه همه مون اینجا جمع میشیم و کادوی خونه نویی رو بهشون میدیم!
همگی " الهی آمین " غلیظی گفتن و لبخند کمرنگی به لب آوردن ...!
بازم مثل همیشه ... بابا مجلس رو به دست گرفته بود و همه چیز و همه کس رو با خودش هم سو کرده بود!
از تصور اینکه واقعاً بابا پشت ماجرا باشه به خودم لرزیدم ...
بابا واقعاً کی بود؟ عمروعاص بود یا معاویه؟
که حتی شیطون رو هم درس میداد ...
بازم از شدت غصه و خجالت به هق هق افتادم!
یهو سنگینی نگاه کسی رو بالای سرم احساس کردم و با دیدن لیوان آبی که توی اون لحظه از نوشیدنی بهشتی برام گواراتر بود نگاهی بهش انداختم ...
آروم کنارم نشست و لیوان آب رو به دستم داد و گفت :
- بسه دیگه ... یه کم آب بخور! انقدر گریه نکن!
گریه هام بیشتر شد ...
چرا نمیخواستم این خانواده بهم محبت کنن ...؟
با خجالت سرم رو بلند کردم در حالی که اشک امونم نمیداد گفتم :
- متاسفم ... معذرت میخوام بابت همه چی!
جمعیت حاضر که انگار همگی سکوت کرده بودن تا صدای ما دو نفر رو بشنون در صدد دلجویی بر اومدن و گفتن :
- این چه حرفیه عروس خانم
- مگه تقصیر شماست.
- انقدر گریه نکنید شگون نداره با این لباس ...
نفس عمیقی کشیدم و از جام پاشدم، لیوان آب رو سر کشیدم و به سمت بابا که ته حیاط ایستاده بود رفتم و گفتم :
- میشه با هم صحبت کنیم ...؟
بابا رو به جمعیت لبخندی زد و جواب داد :
- چرا نمیشه دختر گلم!
دستم رو گرفت و از خونه بیرون زدیم ...
به سمت ماشین بابا رفتیم و قبل از اینکه برسیم گفتم :
- اون چیزی که بخاطرش این همه راه اومدین و این آتیش رو به پا کردین بهتون میدم ...
اشکام روی آسفالت قدیمی کوچه ریخت و ادامه دادم :
- فقط دست از سر امیر و خانواده ش بردار ... خواهش میکنم!
بابا لبخندی زد و گفت :
- این شد ... تو دختر باهوشی هستی و میدونم که الان دیگه خوب فهمیدی بازی با دم شیر عاقبت خوشی نداره ... !
ادامه دارد ...
#م_علیپور
✍️ حضرت علامه حسن زاده آملی(ره)
《مآثر آثار》
🔹مؤثر شماره ۳۶
(اتحاد عاقل به معقول)
🔹 "فَلْیَنظُرِ الانسانُ اِلی طَعامِهِ" انسان بِما هُوَ انسان غذای او علم و عمل صالح اوست. کمال انسان و تکمیلِ وی غیر را، به حسب قوّهی نظری و قوّهی عملی او است. و رئیس کمالاتِ معتبر در فوّهی علّامه معرفتالله و در قوّهی عمّاله طاعةالله است. این دو قوّه را درجات است و بدن هم شبکهی اِقتناص علوم و حبالهی اصطیادِ معارف.
🔹 از اُمّهات حکمت متعالیه اتّحادِ مُدرِک به مُدرَک است مطلقاً. در تعریف حکمت فرمودهاند:
"الْحکمة صیرورة الانسان عالماً عقلیاً مُضاهیاً للعالَم العینی"
🔹 که محطّ نظر عالَم عقلی مشابه عالَم عینی شدن است. و تسمیهی آن به اتحاد عاقل به معقول به خاطر شرافت انسان است. و اینکه معقولات شامل همهی اقسام مادون خود، ختی محسوس و مَتخیّل و موهوم است و کلیّات هم کاسباند و هم مُکتسب.
🔹 مبانیای که در قول به اتحاد عاقل به معقول لازم است؛ این است که قائلِ به اتحاد، باید وجود را اصل فارد بداند نه حقایق مُتباینه، و اشتداد در وجود را قبول نماید و قائل به ازدیاد عدد مفارقات باشد. و نفس را به حسب حدوث، جسمانی و سپس نفوس را مختلف و مُشکّک به حسب اِشتداد جوهریِ وجودی بداند.
🔹 نه اینکه مانند جمهور حکمای مشاء یک طور بداند و تفاوت را به علوم و کمالات زائده، یعنی باید حرکت را منوّع بداند و حرکت جوهری را بپذیرد؛ یعنی ذاتِ طبیعت را سیّال بداند نه ثابت. و آنچه را که بر حرکت در جوهر متفرّع است باید قبول کند. مثلاً هیولی را واحد شخصیِ عددی نداند.
🔹 و حرکت در جوهر را واسطهی ربط حادث به قدیم بداند نه حرکت سرمدیِ عَرَضیِ فلکی را و عالم جسم و جسمانی را علاوه بر حدوث ذاتی، حادث به حدوث زمانی هم بداند.
🔹 و علم مطلقاً حضوری، و وزانِ علم را وزانِ وجود، که نتیجهی علم را فوق مقوله و وجود بداند. و نیز در مسیر تکاملیِ نفس، قائل به تجرّد برزخی و تجرّد عقلانی نفس در مقام قوّهی عاقله، و مقام فوق تجرد نفس یعنی به حدّ لایَقِف آن و اتحاد نفس با عقلِ بسیط، بلکه فنای نفس در عقل بسیط، نه صِرف اتصالِ نفس با آن باشد.
🔹 وقتی علم فوق مقوله شد و وزانِ آن وزان وجود، لازم آید که نفس ناطقه خارج از مقولات باشد؛ زیرا علم عینِ نفس ناطقه میگردد که علم و عمل انسانسازند.
📗 مآثر آثار، تدوین استاد صمدی آملی، جلد اوّل، ص ۱۷۷
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💠 استاد صمدی آملی حفظه الله
🔹به عقل رسیدن خیلی مشکل است امّا نگویید که نمی توانیم. در هر شغلی هستی باش؛ امّا عاقل باش. راه انسان شدن این نیست که ما حتماً به حوزه و دانشگاه برویم و درس بخوانیم، من به شما می گویم که اگر فردی به حوزه هم بیاید؛ به همین زودی ها نمی تواند راهِ آدم شدن را پیدا کند. دل خوش نکنيد، این فقط یک حجابی است برای ما که فکر می کنیم برای آدم شدن حتما باید به فلان مرکز رجوع کنیم.
کلّ نظام عالم محل آدم شدن تو است.
📘 شرح مراتب طهارت/ج۱/مجلس دوازدهم/ص۱۷۲
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترمیم_روح_بخاری
#سحرخیزی
#خوابیدن_شب
#دستورالعمل
#استاد_صمدی_آملی
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید 🙏💢