eitaa logo
🥀🕊شهید محمود نریمانی🕊🥀
196 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
6 فایل
🌷از تبار مدافعان حرم عمه سادات ❣تولد:1366/10/12 💔شهادت:1395/5/10 محل شهادت:سوریه_حماه براثر انفجار مین ⚫️مصادف با شهادت امام جعفرصادق علیه السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
1_106548962.mp3
1.61M
هرکسی به جایی رسید اثر دعای پدر و مادر بود #استاد_عالی @modafeharamnarimani
آتش نشان بسیجی که دوست داشت مدافع حرم شود #شهید_آتش_نشان_بهنام_میرزاخانی #بمناسبت_روز_آتش_نشان_و_ایمنی @modafeharamarimani
🍃🌸شیرین گندمک 🌸🍃 رزمنده ها کم کم سوار اتوبوس می شدند. بابا خیلی فرصت نداشت. من موقع خداحافظی؛ جایم را توی بغل بابا خوش دیده بودم. مامان خیلی سعی می کرد که به بهانه های مختلف و با وعده و وعید دادن های چرب و شیرین، از بغل او جدایم کند. ولی نه بابا دل می کَند و نه من . همینطور که توی بغلش بودم؛ من رو به اونطرف خیابان برد و از مغازه برایم یک بسته پفک و شیرین گندمک خرید. 🌷من هم تو عالم بچّگیم، خوراکی هارا گرفتم و آغوش گرمش را رها کردم. همیشه بخاطر اینکه با چند تا دانه پفک و شیرین گندمک از بابا جدا شدم، خودم و بچگی ام را نفرین می کنم. #دانه_گندمی؛ حضرت آدم را از بهشت جدا کرد و دانه شیرین گندمی، مرا از بابا... 📚گل پر ؛دلگویه های دختران شهدا ،صفحه۸۵ @modafeharamnarimani
از یکی از همراهانش در بیمارستان سوال می کند فردا چه روزی است؟ گویی شهادت را دریافته بود و زیر لب شهادتین را زمزمه می کرد.در جواب گفتند:فردا روز جمعه مصادف است با رحلت رسول اکرم ص و شهادت امام حسن مجتبی ع. سردار رشید باهمان حالت عارفانه همرزمان شهیدش را صدا می زند.به شهید کلهر و شهید میررضی می گوید:خاطرات بیاد ماندنی جبهه های نبرد دوباره در مقابل دیدگانش ظاهر می شوند و هرگز آن خاطرات را فراموش نخواهد کرد. و با همان حالت ملکوتی از درد زهرآلود شیمیایی به خود می پیچید.خون زیادی از بدنش رفته بود,تکان شدید بدنش مانند بال بال زدن کبوتری می ماند که با سینه سرخش پرواز می کرد تا به اوج برسد و به انتظار طلوعی دوباره,روح بی قرارش برای همیشه آرام گرفت.١٣۶٨/٧/٧ ✍قلم در نوشتن از حماسه شما عاجز است.شما که تاریکی شبها را با تکبیرهای فاتحانه اتان در هم شکستید و روزهای سپیدی را برای وطن به ارمغان آوردید.ما مانده ایم و موسم یاد شما که روزهای ما را ترمیم می کند. #سردار_شهید_احمد_بابکان @modafeharamnarimani
اول صفر ورود اسرای کربلا به شام همه شهر تزیین شده بود.مردم لباس نو پوشیده بودند و به هم تبریک می گفتند.فردی خبری را با شادی و صدای بلند در سطح شهر جار می زد: بشتابید!قرار است اسرای خارجی را وارد شهر کنند. یزید دستور داد جارچیان در شهر جار بزنند که سرهای بریده و زنان و کودکان کسانی به شهر وارد می شوند که شمنان ما بوده و به قصد براندازی حکومت,عازم عراق بودند که خلیفه ابن زیاد آنها را کشته است.هرکس خلیفه را دوست دارد باید امروز شادی کند. آواز شادی برپا بود.مردم گروه گروه به سوی دروازه شهر کوفه رفتند. اهل بیت ع که مصیبت زده و داغدار بودند همراه با نیزه دارانی که راس مطهر شهدا را حمل می کردند به دمشق وارد شدند.ام کلثوم به شمر لعنت الله علیه گفت:ما را از دروازه ای وارد دمشق کن که مردم کمتری آنجا باشند تا چشم هایشان به نوامیس اهل بیت رسول خدا جلب نشود.شمر هم برخلاف گفته ایشان اسرا را به همراه نوامیس رسول خدا از شلوغ ترین دروازه شهر وارد دمشق کرد. ادامه دارد... @modafeharamnarimani
دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است هوای شام چرا اینقدر نفس گیر است لباس عید به تن کرده اند مردم شام فضای شهر چراغان و غرق تزویر است @modafeharamnarimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیکی به پدر و مادر و لبخند رضایت امام حسین ع #استاد_عالی @modafeharamnarimani
یکی از افسران عراقی میگوید: توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست وخبر کشته شدن پسرم رو بهم داد. خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست! افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد. من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم. به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم. ✔️... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است! اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟ پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای. اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم. قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید... 📗 منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1 صفحه 54 @modafeharamnarimani ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
🥀🕊شهید محمود نریمانی🕊🥀
از یکی از همراهانش در بیمارستان سوال می کند فردا چه روزی است؟ گویی شهادت را دریافته بود و زیر لب شه
امام خمینی ره: من در بین شما باشم یا نباشم نگذارید این انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد @modafeharamnarimani
ابو ثمامه صائدی(صیداوی) عمربن عبدالله معروف به ابوثمامه از چهره های سرشناس شیعه در کوفه بود که در شجاعت و اسلحه شناسی زبانزد خاص و عام بود. وقتی مسلم بن عقیل برای بیعت گرفتن از مردم وارد کوفه شد ابوثمامه را مسئول دریافت کمک های مالی و تهیه اسلحه کرد. وی پس از پراکنده شدن مردم از دور مسلم و پیش از شروع درگیریهای کربلا خود را از کوفه به کربلا رساند و در زمره یاران امام حسین ع قرار گرفت. نقل می کنند روز عاشورا نزدیک ظهر خود را به امام رساند و به آن حضرت عرض کرد:جانم فدای شما! دشمنان لحظه به لحظه نزدیک تر می شوند.دوست دارم مانع حرکت آنها به سوی شما باشم هر چند در این راه کشته شوم اما قبل از شهادت می خواهم نماز ظهر را با شما بخوانم. امام نگاهی به آسمان کردند و فرمودند:نماز را به یاد ما اوردی.خدا تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد.آن گاه ابو ثمامه و جمعی دیگر با امام به نماز ایستادند. او پس از نماز به میدان رفت و پس از دلاوریهای زیاد به شهادت رسید. @modafeharamnarimani
💢این عکس رو مقایسه کنین با خبر اسارت ۷۰۰۰ از نیروهای اموزش دیده‌ی عربستان توسط انصارالله یمن. ✍ قدرت ایمان هزاران برابر بیشتر از قدرت سلاح هاست. والله که وعده خدا در راه است️✌️ @rayehe313 @modafeharamnarimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمانی که بعضی ها قصد دارند با حذف نام شهید آنها را فراموش کنیم مردانی برای زنده ماندن نام شهید تلاش میکنن و چقدر ستودنی است این تلاش #شهردار_اردبیل #دست_مریزاد @modafeharamnarimani
حق پیروز است و باطل نابود شدنی و این یعنی تحقق وعده الهی @modafeharamnarimani
مردم با دیدن خاندان نبوت دهان به ناسزا گشودند و اهل بیتی که برای نجات اسلام جنگ کرده بودند و حالا اسیر شده بودند را خارجی می نامیدند. طبق برخی روایات اهل بیت ع را سه روز در دروازه شهر دمشق نگاه داشتند و سپس وارد شهر کردند. یزید دستور داده بود کاخ را تزیین کرده و اسیران را به قصر وارد کنند.اسیران درحالی وارد مجلس یزید شدند که با طناب آنها را به هم بسته بودند. یزید در حضور اسیران سر امام حسین ع را در ظرف طلا گذاشته و با چوب دستی به آن می زد.وقتی سکینه و فاطمه ,دختران امام حسین ع این صحنه را دیدند چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه شروع به گریه کردند. بنا بر روایتی از امام رضا ع که شیخ صدوق نقل می کند: یزید سر امام حسین ع را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد.سپس با یارانش مشغول غذا خوردن شد و پس از آن میز بازی را روی آن تشت گذاشت و با یارانش سرگرم بازی شدند.گفته اند هنگامی که در بازی می برد جام آب جو را گرفته و می نوشید و ته مانده آن را در کنار تشت که سر بریده امام ع در آن بود بر زمین می ریخت. عده ای از حاضران اعتراض کردند.از جمله یحیی بن حکم که یزید با مشت به سینه وی زد.ابوبرزه اسلمی هم اعتراض کرد که به دستور یزید از مجلس اخراج شد. ادامه دارد... @modafeharamnarimani
🥀🕊شهید محمود نریمانی🕊🥀
مردم با دیدن خاندان نبوت دهان به ناسزا گشودند و اهل بیتی که برای نجات اسلام جنگ کرده بودند و حالا اس
یا زینب س اگر آن روز مدافعانت آن جا حضور داشتند کاخ یزید را بر سرش خراب می کردند و هیبت پوشالی فرزند حرام زاده را درهم می ریختند و حالا مدافعان حرمت با هیبت و صلابت ایستادگی می کنند و از هیچ کس و هیچ چیزی هراس ندارند و تا نابودی کامل یزیدزادگان دست از پای نمی کشند. @modafeharamnarimani
عمروبن قرظه انصاری قرظه انصاری از اصحاب باوفای رسول خدا بود که در جنگ احد شرکت کرد و از مکتب نوپای اسلام دفاع کرد.پس از رحلت پیامبر در کوفه سکونت گزید و در جنگهای جمل و صفین و نهروان در رکاب امیرالمومنین علی ع به جهاد پرداخت. قرظه انصاری پسری داشت بنام عمرو که به همراه امام حسین ع در کربلا حضور یافت و محافظت از جان حضرت را عهده دار شد و هر تیر و شمشیری که به طرف امام ع پرتاب می شد به جان خود می خرید. در میدان نبرد اینگونه رجز می خواند: سپاه انصار باور دارند که من از اهل حرم دفاع می کنم.ضربت من ضربت جوانی سربلند و پیش آهنگ است.جان و مالم فدای حسین ع. نقل می کنند:بر بدنش زخم بسیار وارد شد و جسمش بی رمق افتاده بود.در لحظات آخر چشم باز کرد و به امام حسین ع عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! آیا شرط جان بازی به جای آوردم؟حضرت فرمودند: آری. سلام ما را به رسول خدا برسان @modafeharamnarimani
صحنه برای شکستن روحیه اسرا در ظاهر امر هیچ کاستی نداشت.زینب س کهن ترین جامه های خود را پوشیده است و آرام و ناشناس در کناری نشسته بود. ابن زیاد که به احتمال زیاد زینب س را می شناخت برای تحقیر پرسید:این زن کیست؟ یکی از زنان گفت:این زینب است.دختر علی و فاطمه. ابن زیاد گفت:سپاس خداوندی را که شما را رسوا کرد و قصه و فتنه شما را دروغ گردانید. زینب س فرمود: سپاس خداوندی را سزاست که ما را به وجود محمد ص گرامی داشت و ما را پاک و پیراسته گردانید.نه چنان است که تو می گویی,بلکه تبهکار رسوا و بدکار تکذیب می شود. ابن زیاد گفت:کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ زینب س فرمود: جز زیبایی چیزی ندیدم.شهادت برای آنان مقدر شده بود.به زودی خداوند آنان و تو را فراهم می آورد تا در پیشگاه خداوند حجت گویید و داوری خواهید.نگاه کن در آن روز پیروزی و رستگاری از آن کیست.مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه. ابن زیاد چه انتظاری داشت و چه شد.سخن زینب س تیر خلاصی بود بر قلب ماهیت پست او. زینب صبور علی ع با آرامش و وقار و تسلط خود تیشه بر ریشه فخر فروشی و نخوت ابن زیاد زد و جشن پیروزی او را تبدیل به ماتم کرد. "ما رایت الا جمیلا" چشم بصیرت زینب چه صحنه ای را می بیند و زبان فصیح زینب چه سخنی را می راند. به راستی او رتبه ای قریب به ولایت برادران دارد. ادامه دارد... @modafeharamnarimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: 👈 جمهوری اسلامی #کاهش_تعهدات هسته‌ای را با جدیت کامل ادامه خواهد داد. ۹۸/۷/۱۰ 💻 @Khamenei_ir
در خرابه کنار عمه زینب س نشسته بود.جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ زینب س فرمود: عزیزم! به خانه هایشان می روند.پرسید:عمه مگر ما خانه نداریم؟ عمه جواب داد: چرا عزیزم,خانه ما مدینه است.تا نام مدینه را شنید خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.بلافاصله پرسید:عمه پدرم کجاست؟ عمه جواب داد:به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت .به گوشه خرابه رفت و زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت.ظاهرا در عالم رویا پدر را دید.سراسیمه از خواب بیدار شد.مجددا سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی کرد. به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند. خبر را به یزید رساندند.دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند.راس مطهر امام حسین ع را در میان طبق جای داده وارد خرابه کردند و مقابل دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد و سر مطهر امام ع را دید.سر را برداشت و در آغوش کشید.بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد.آه و ناله اش بلندتر شد.گفت: پدر جان! چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان! چه کسی رگهای گردنت را برید؟ پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان! کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم ولی محاسنت را به خونت خضاب نمی دیدم. دختر خردسال امام ع آنقدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله کرد تا خاموش شد.همه خیال کردند به خواب رفته.وقتی سراغ او آمدند از دنیا رفته بود.رقیه س را شبانه غسل دادند و در همان خرابه به خاک سپردند. 🏴🏴🏴🏴🏴 @modafeharamnarimani
🥀🕊شهید محمود نریمانی🕊🥀
رهبر انقلاب: 👈 جمهوری اسلامی #کاهش_تعهدات هسته‌ای را با جدیت کامل ادامه خواهد داد. ۹۸/۷/۱۰ 💻 @Khame
🚨 رهبر انقلاب در دیدار فرماندهان سپاه اعلام کردند: 👈 سیاست فشار حداکثری آمریکا شکست خورد 🔻 آمریکایی‌ها در سیاست شکست خوردند. خیال میکردند اگر سیاست فشار حداکثری روی ایران متمرکز شود، جمهوری اسلامی مجبور به نرمش میشود؛ تا این ساعت به حول و قوه‌ی الهی فهمیدند فشار حداکثری، خودشان را دچار مشکل کرده و تا این اواخر برای اینکه یک حالت نمادینی برای تسلیم ایران درست کنند و رئیس‌جمهور کشورمان را وادار به ملاقات کنند به التماس هم افتادند و رفقای اروپایی‌شان را واسطه قرار دادند؛ تا آخر هم موفق نشدند و این سیاست تا آخر هم شکست خواهد خورد. ۹۸/۷/۱۰ 💻 @Khamenei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جای طناب رو تنمه بابایی... زخمیه دور گردنم بابایی... روضه جانسوز حضرت رقیه س🏴🏴 @modafeharamnarimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بالت شکسته است پرت را تکان مده بابا رسیده است کنار تو,جان مده از پنجه های زبر و حرامی سخن بگو اما دو گوش غارتی ات را نشان مده @modafeharamnarimani