از یکی از همراهانش در بیمارستان سوال می کند فردا چه روزی است؟
گویی شهادت را دریافته بود و زیر لب شهادتین را زمزمه می کرد.در جواب گفتند:فردا روز جمعه مصادف است با رحلت رسول اکرم ص و شهادت امام حسن مجتبی ع.
سردار رشید باهمان حالت عارفانه همرزمان شهیدش را صدا می زند.به شهید کلهر و شهید میررضی می گوید:خاطرات بیاد ماندنی جبهه های نبرد دوباره در مقابل دیدگانش ظاهر می شوند و هرگز آن خاطرات را فراموش نخواهد کرد.
و با همان حالت ملکوتی از درد زهرآلود شیمیایی به خود می پیچید.خون زیادی از بدنش رفته بود,تکان شدید بدنش مانند بال بال زدن کبوتری می ماند که با سینه سرخش پرواز می کرد تا به اوج برسد و به انتظار طلوعی دوباره,روح بی قرارش برای همیشه آرام گرفت.١٣۶٨/٧/٧
✍قلم در نوشتن از حماسه شما عاجز است.شما که تاریکی شبها را با تکبیرهای فاتحانه اتان در هم شکستید و روزهای سپیدی را برای وطن به ارمغان آوردید.ما مانده ایم و موسم یاد شما که روزهای ما را ترمیم می کند.
#سردار_شهید_احمد_بابکان
@modafeharamnarimani
🥀🕊شهید محمود نریمانی🕊🥀
از یکی از همراهانش در بیمارستان سوال می کند فردا چه روزی است؟ گویی شهادت را دریافته بود و زیر لب شه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول صفر ورود اسرای کربلا به شام
همه شهر تزیین شده بود.مردم لباس نو پوشیده بودند و به هم تبریک می گفتند.فردی خبری را با شادی و صدای بلند در سطح شهر جار می زد:
بشتابید!قرار است اسرای خارجی را وارد شهر کنند.
یزید دستور داد جارچیان در شهر جار بزنند که سرهای بریده و زنان و کودکان کسانی به شهر وارد می شوند که شمنان ما بوده و به قصد براندازی حکومت,عازم عراق بودند که خلیفه ابن زیاد آنها را کشته است.هرکس خلیفه را دوست دارد باید امروز شادی کند.
آواز شادی برپا بود.مردم گروه گروه به سوی دروازه شهر کوفه رفتند.
اهل بیت ع که مصیبت زده و داغدار بودند همراه با نیزه دارانی که راس مطهر شهدا را حمل می کردند به دمشق وارد شدند.ام کلثوم به شمر لعنت الله علیه گفت:ما را از دروازه ای وارد دمشق کن که مردم کمتری آنجا باشند تا چشم هایشان به نوامیس اهل بیت رسول خدا جلب نشود.شمر هم برخلاف گفته ایشان اسرا را به همراه نوامیس رسول خدا از شلوغ ترین دروازه شهر وارد دمشق کرد.
ادامه دارد...
#امان_از_دل_زینب
@modafeharamnarimani
دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است
هوای شام چرا اینقدر نفس گیر است
لباس عید به تن کرده اند مردم شام
فضای شهر چراغان و غرق تزویر است
@modafeharamnarimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیکی به پدر و مادر و لبخند رضایت امام حسین ع
#استاد_عالی
@modafeharamnarimani
یکی از افسران عراقی میگوید:
توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست وخبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.
خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم.
اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست!
افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده.
هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد.
من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.
به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم.
اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم.
چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد.
خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم.
✔️... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است!
اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟
پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده.
وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم.
بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای.
اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم.
قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید...
📗 منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1 صفحه 54
@modafeharamnarimani
🥀🕊شهید محمود نریمانی🕊🥀
از یکی از همراهانش در بیمارستان سوال می کند فردا چه روزی است؟ گویی شهادت را دریافته بود و زیر لب شه
امام خمینی ره:
من در بین شما باشم یا نباشم نگذارید این انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد
@modafeharamnarimani
#یاران_باوفا
ابو ثمامه صائدی(صیداوی)
عمربن عبدالله معروف به ابوثمامه از چهره های سرشناس شیعه در کوفه بود که در شجاعت و اسلحه شناسی زبانزد خاص و عام بود.
وقتی مسلم بن عقیل برای بیعت گرفتن از مردم وارد کوفه شد ابوثمامه را مسئول دریافت کمک های مالی و تهیه اسلحه کرد.
وی پس از پراکنده شدن مردم از دور مسلم و پیش از شروع درگیریهای کربلا خود را از کوفه به کربلا رساند و در زمره یاران امام حسین ع قرار گرفت.
نقل می کنند روز عاشورا نزدیک ظهر خود را به امام رساند و به آن حضرت عرض کرد:جانم فدای شما!
دشمنان لحظه به لحظه نزدیک تر می شوند.دوست دارم مانع حرکت آنها به سوی شما باشم هر چند در این راه کشته شوم اما قبل از شهادت می خواهم نماز ظهر را با شما بخوانم.
امام نگاهی به آسمان کردند و فرمودند:نماز را به یاد ما اوردی.خدا تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد.آن گاه ابو ثمامه و جمعی دیگر با امام به نماز ایستادند.
او پس از نماز به میدان رفت و پس از دلاوریهای زیاد به شهادت رسید.
#اللهم_الرزقنی_شفاعت_الحسین_یوم_الورود
#لبیک_یا_حسین
@modafeharamnarimani
مردم با دیدن خاندان نبوت دهان به ناسزا گشودند و اهل بیتی که برای نجات اسلام جنگ کرده بودند و حالا اسیر شده بودند را خارجی می نامیدند.
طبق برخی روایات اهل بیت ع را سه روز در دروازه شهر دمشق نگاه داشتند و سپس وارد شهر کردند.
یزید دستور داده بود کاخ را تزیین کرده و اسیران را به قصر وارد کنند.اسیران درحالی وارد مجلس یزید شدند که با طناب آنها را به هم بسته بودند.
یزید در حضور اسیران سر امام حسین ع را در ظرف طلا گذاشته و با چوب دستی به آن می زد.وقتی سکینه و فاطمه ,دختران امام حسین ع این صحنه را دیدند چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه شروع به گریه کردند.
بنا بر روایتی از امام رضا ع که شیخ صدوق نقل می کند: یزید سر امام حسین ع را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد.سپس با یارانش مشغول غذا خوردن شد و پس از آن میز بازی را روی آن تشت گذاشت و با یارانش سرگرم بازی شدند.گفته اند هنگامی که در بازی می برد جام آب جو را گرفته و می نوشید و ته مانده آن را در کنار تشت که سر بریده امام ع در آن بود بر زمین می ریخت.
عده ای از حاضران اعتراض کردند.از جمله یحیی بن حکم که یزید با مشت به سینه وی زد.ابوبرزه اسلمی هم اعتراض کرد که به دستور یزید از مجلس اخراج شد.
ادامه دارد...
#امان_از_دل_زینب
@modafeharamnarimani
🥀🕊شهید محمود نریمانی🕊🥀
مردم با دیدن خاندان نبوت دهان به ناسزا گشودند و اهل بیتی که برای نجات اسلام جنگ کرده بودند و حالا اس
یا زینب س
اگر آن روز مدافعانت آن جا حضور داشتند کاخ یزید را بر سرش خراب می کردند و هیبت پوشالی فرزند حرام زاده را درهم می ریختند
و حالا مدافعان حرمت با هیبت و صلابت ایستادگی می کنند و از هیچ کس و هیچ چیزی هراس ندارند و تا نابودی کامل یزیدزادگان دست از پای نمی کشند.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@modafeharamnarimani
#یاران_باوفا
عمروبن قرظه انصاری
قرظه انصاری از اصحاب باوفای رسول خدا بود که در جنگ احد شرکت کرد و از مکتب نوپای اسلام دفاع کرد.پس از رحلت پیامبر در کوفه سکونت گزید و در جنگهای جمل و صفین و نهروان در رکاب امیرالمومنین علی ع به جهاد پرداخت.
قرظه انصاری پسری داشت بنام عمرو که به همراه امام حسین ع در کربلا حضور یافت و محافظت از جان حضرت را عهده دار شد و هر تیر و شمشیری که به طرف امام ع پرتاب می شد به جان خود می خرید.
در میدان نبرد اینگونه رجز می خواند:
سپاه انصار باور دارند که من از اهل حرم دفاع می کنم.ضربت من ضربت جوانی سربلند و پیش آهنگ است.جان و مالم فدای حسین ع.
نقل می کنند:بر بدنش زخم بسیار وارد شد و جسمش بی رمق افتاده بود.در لحظات آخر چشم باز کرد و به امام حسین ع عرض کرد: ای فرزند رسول خدا!
آیا شرط جان بازی به جای آوردم؟حضرت فرمودند: آری.
سلام ما را به رسول خدا برسان
#اللهم_الرزقنی_شفاعت_الحسین_یوم_الورود
#لبیک_یا_حسین
@modafeharamnarimani
صحنه برای شکستن روحیه اسرا در ظاهر امر هیچ کاستی نداشت.زینب س کهن ترین جامه های خود را پوشیده است و آرام و ناشناس در کناری نشسته بود.
ابن زیاد که به احتمال زیاد زینب س را می شناخت برای تحقیر پرسید:این زن کیست؟
یکی از زنان گفت:این زینب است.دختر علی و فاطمه.
ابن زیاد گفت:سپاس خداوندی را که شما را رسوا کرد و قصه و فتنه شما را دروغ گردانید.
زینب س فرمود: سپاس خداوندی را سزاست که ما را به وجود محمد ص گرامی داشت و ما را پاک و پیراسته گردانید.نه چنان است که تو می گویی,بلکه تبهکار رسوا و بدکار تکذیب می شود.
ابن زیاد گفت:کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟
زینب س فرمود: جز زیبایی چیزی ندیدم.شهادت برای آنان مقدر شده بود.به زودی خداوند آنان و تو را فراهم می آورد تا در پیشگاه خداوند حجت گویید و داوری خواهید.نگاه کن در آن روز پیروزی و رستگاری از آن کیست.مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه.
ابن زیاد چه انتظاری داشت و چه شد.سخن زینب س تیر خلاصی بود بر قلب ماهیت پست او.
زینب صبور علی ع با آرامش و وقار و تسلط خود تیشه بر ریشه فخر فروشی و نخوت ابن زیاد زد و جشن پیروزی او را تبدیل به ماتم کرد.
"ما رایت الا جمیلا"
چشم بصیرت زینب چه صحنه ای را می بیند و زبان فصیح زینب چه سخنی را می راند.
به راستی او رتبه ای قریب به ولایت برادران دارد.
ادامه دارد...
#امان_از_دل_زینب
@modafeharamnarimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب:
👈 جمهوری اسلامی #کاهش_تعهدات هستهای را با جدیت کامل ادامه خواهد داد. ۹۸/۷/۱۰
💻 @Khamenei_ir
در خرابه کنار عمه زینب س نشسته بود.جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ زینب س فرمود: عزیزم! به خانه هایشان می روند.پرسید:عمه مگر ما خانه نداریم؟
عمه جواب داد: چرا عزیزم,خانه ما مدینه است.تا نام مدینه را شنید خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.بلافاصله پرسید:عمه پدرم کجاست؟
عمه جواب داد:به سفر رفته.
طفل دیگر سخن نگفت .به گوشه خرابه رفت و زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت.
پاسی از شب گذشت.ظاهرا در عالم رویا پدر را دید.سراسیمه از خواب بیدار شد.مجددا سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی کرد. به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند.دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند.راس مطهر امام حسین ع را در میان طبق جای داده وارد خرابه کردند و مقابل دختر قرار دادند.
سرپوش طبق را کنار زد و سر مطهر امام ع را دید.سر را برداشت و در آغوش کشید.بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد.آه و ناله اش بلندتر شد.گفت:
پدر جان! چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟
پدر جان! چه کسی رگهای گردنت را برید؟
پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟
پدر جان! کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم ولی محاسنت را به خونت خضاب نمی دیدم.
دختر خردسال امام ع آنقدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله کرد تا خاموش شد.همه خیال کردند به خواب رفته.وقتی سراغ او آمدند از دنیا رفته بود.رقیه س را شبانه غسل دادند و در همان خرابه به خاک سپردند.
🏴🏴🏴🏴🏴
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
@modafeharamnarimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور حضرت زهرا س در روضه امام حسین ع
@modafeharamnarimani
🥀🕊شهید محمود نریمانی🕊🥀
رهبر انقلاب: 👈 جمهوری اسلامی #کاهش_تعهدات هستهای را با جدیت کامل ادامه خواهد داد. ۹۸/۷/۱۰ 💻 @Khame
🚨 رهبر انقلاب در دیدار فرماندهان سپاه اعلام کردند:
👈 سیاست فشار حداکثری آمریکا شکست خورد
🔻 آمریکاییها در سیاست #فشار_حداکثری شکست خوردند. خیال میکردند اگر سیاست فشار حداکثری روی ایران متمرکز شود، جمهوری اسلامی مجبور به نرمش میشود؛ تا این ساعت به حول و قوهی الهی فهمیدند فشار حداکثری، خودشان را دچار مشکل کرده و تا این اواخر برای اینکه یک حالت نمادینی برای تسلیم ایران درست کنند و رئیسجمهور کشورمان را وادار به ملاقات کنند به التماس هم افتادند و رفقای اروپاییشان را واسطه قرار دادند؛ تا آخر هم موفق نشدند و این سیاست تا آخر هم شکست خواهد خورد. ۹۸/۷/۱۰
💻 @Khamenei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جای طناب رو تنمه بابایی...
زخمیه دور گردنم بابایی...
روضه جانسوز حضرت رقیه س🏴🏴
@modafeharamnarimani
بالت شکسته است پرت را تکان مده
بابا رسیده است کنار تو,جان مده
از پنجه های زبر و حرامی سخن بگو
اما دو گوش غارتی ات را نشان مده
@modafeharamnarimani
شعر کودکانه شهادت حضرت رقیه س.m4a
4.41M
قصه بگم براتون
از ی گل مهربون
گل امام سوم
رقیه خوش زبون
#با_صدای_کودکانه
@modafeharamnarimani
🥀🕊شهید محمود نریمانی🕊🥀
صحنه برای شکستن روحیه اسرا در ظاهر امر هیچ کاستی نداشت.زینب س کهن ترین جامه های خود را پوشیده است و
یزید با غرور و نخوت مسئله وحی و نبوت رسول اکرم ص را به مسخره گرفت.وقتی به سر امام حسین ع اهانت کرد و فریاد معترضان بلند شد,زینب س به سخن آمد و خطبه خویش را آغاز کرد.
الحَمدُلله رَبِّ العالَمین...صَدَقَ اللهُ سُبحانَه ثُمَّ کانَ عاقِبَہ الَذینَ اَساءٌ السوای اَن کَذَّبوا بِآیاتِ الله و کانوا بہ یَستَهزِوءن
زینب س سخنان خویش را با سپاس پروردگار جهانیان و درود بر جدش محمد ص آغاز می کند.او در حقیقت با این جمله خودش را به حاضران می شناساند و خود را نواده سید انبیا محمد مصطفی ص معرفی می کند تا حاضران به نیکی بدانند که این خانواده ی دربند,نوادگان رسول خدا هستند نه اسیران بلا و کفر.
آری,چه زیباست استشهاد به این آیه که آنرا پیش درآمد خطابه خود قرار داد.آیه ای که بیان می کند:پس فرجام کار کسانی که با کفر به خدا و تکذیب پیامبر ص و ارتکاب معاصی,مبتلا به صفتی شده اند که مایه ناخشنودی صاحب خود می شوند سرانجام آن گرفتار شدن به عذاب دوزخ است,چرا که آیات خدا و حقایق ثابت را دروغ شمردند و مقدسات دین را به ریشخند گرفتند.
این آیات در مقام پاسخ به ابیاتی بود که یزید در انکار وحی و نبوت بر زبان راند:"بنی هاشم شاهی را لوث کردند و بازیچه خود ساختند.حال آنکه نه از آسمان , وحی و نبوت نازل شده ونه از آسمان خبری به او رسیده.
دختر قهرمان علی ع یزید را با اسم صدا می زند که با این کار قصد دارد آشکارا نشان دهد که به خلافت یزید پلید کمترین اعتقادی ندارد:
"ای یزید! آیا چنان می پنداری که فضای آسمان و زمین را بر ما تنگ کرده ای و ما را همانند اسیران به هر شهر و دیار سوق داده و کشانده ای؟
می پنداری ما نزد خداوند خوار و زبون هستیم و تو در پیشگاه خدا عزیز هستی؟
فکر می کنی این تسلطی که بر ما پیدا کرده ای به خاطر مقامی است که در پیش خدا داری؟به همین جهت باد در دماغ انداخته ای و با غرور و نخوت به اطراف خود می نگری و شادمانی از اینکه می بینی دنیا بر وفق مراد توست وکار ما طبق دلخواه تو روبراه شده و ملک و پادشاهی ما بر تو هموار گشته؟
اندکی آهسته تر و آرام تر!
مگر گفتار خدای عزوجل را فراموش کرده ای که می فرماید:"آنان که کافر شدند گمان نکنند مهلتی که ما به آنان داده ایم برای ایشان خوب است بلکه ما آنها را مهلت داده ایم تا بر گناه خود بیفزایند و عذابی خوار کننده در پیش ما دارند".
زینب س با سوالاتی که مفهوم انکار داشت باطل را که در لباس حق جلوه گر شده بود رسوا کرد و گمان آنها را گناه دانست.
آن عالمه غیر معلمه نشان داد که گناه این ستمکاران جز "انَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثم" نیست و سخن زینب جز تفسیر قرآن نخواهد بود.
همه تکیه زینب در ابتدای سخن بر اثبات کفر یزید در حضور آن همه بزرگان و سفیران کشورهای خارجی و سرداران حاضر در مجلس است و چنانکه می بینیم تا آخر خطبه بر این محور تکیه کرد.
سپس آن حضرت اصل فرومایه و نسب زشت یزید را به او گوشزد می کند: آیا این عدل است ای پسر آزاد شدگان که همسر آزاد و کنیزان خود را در پس پرده ها جا داده ای و دختران رسول خدا را مانند اسیران وارد ساخته و مورد تماشای این و آن قرار داده ای؟
در اینجا اشاره زینب س به فتح مکه بود و فرمود: هنگامی که رسول خدا مکه را فتح کرد و این شهر تحت سلطه سربازان آن جناب قرار گرفت آن حضرت به آسانی می توانست در برابر جنگ افروزی ها و فتنه انگیزی های طولانی مدت و فراوان مشرکان مکه (از جمله ابوسفیان ومعاویه ,پدر بزرگ و پدر یزید) در برابر شخص رسول الله بطور خاص و مسلمانان بطور عام ,آنان را به قتل برساند ولی آن حضرت به رغم آن همه کینه توزی ها و دشمنی ها رو به آنان کرد و فرمود: ای جماعت قریش! گمان نکنید با شما چه خواهیم کرد .بروید که شما آزاد شدگانید.
زینب س در خطبه خود به یزید هشدار می دهد و می فرماید: یزید! با این جنایت به خود لطمه زده ای و پوست درون خود شکافته ای و بزودی در محکمه عدل الهی به رسول خدا وارد می شوی و باید جوابگوی خونی باشی که از ذریه او بر زمین ریخته ای.
این برای تو کافیست که در روز قیامت قاضی دادگاه,خدای متعال طرف دعوی و خونخواه رسول خدا و پشتیبان او جبرئیل باشد.اگر تو جنگ و اسارت را برای خود غنیمتی دانسته ای باید بدانی که غرامت سنگینی از این بابت باید بپردازی و این در روزی است که در آن چیزی جز آن چه را قبلا ذخیره کرده ای نخواهی یافت.
و بالاخره در خطبه زینب س داد و رحمت خواهی برای شهیدان است و لعنت و نفرین برای قاتلان.
تحقیر یزید و توبیخ او و سخنان افتخار آمیز برای شهدا و خاندان پیامبر و ذریه اوست.
خطبه های آن بانوی بزرگوار جز در بیان مقام توحید,معاد,عدل و امامت نبود.او حتی فروع دین را در سخنان خویش جای داده بود.
آیا از دختر قهرمان علی ع و فرزند پیامبر ص جز این انتظار می رفت؟؟...
ادامه دارد...
#امان_از_دل_زینب
@modafeharamnarimani