#عکسوخاطراتشُهدا 🥀
✨مثل یک میل ورزشی
در اطراف #شهر_مهاباد ارتفاعی بود که به آن #کوه_عروس_و_داماد میگفتند و مشرف به شهر و در تصرف دشمن بود.
این ارتفاع همان جایی بود که هنگام سال تحویل ، دشمنان از روی آن خمپاره ی به سوی بچههای ما شلیک کرد و چندین نفر از جمله #شهید_کموشی و #شهید_اسماعیلی به شهادت رسیدند. بنابراین گرفتن این ارتفاعات برای ما خیلی مهم بود.
فروردین سال ۶۱ توانستیم طی عملیاتی این ارتفاعات را از دشمن پس بگیریم. #شهید_احمد_الهیاری آن زمان #راننده بود و قرار بود برای بچهها #غذا بیاورد ولی چون مسیر ناهموار و مرتفع بود ، #خودروی_تویوتایش به ته دره #سقوط کرد.
من و #شهید_سعید_قنبری که یک دوربین معمولی داشت به طرف او رفتیم . #الهیاری بدون اینکه حتی یک قطره خون از بینی اش آمده باشد در حالی که یک #اسلحه پنجاه کیلویی کالیبر ۵۰ را مثل یک #میل_ورزشی به دوش گرفته بود و به سمت بالای دره در حرکت بود.
آن لحظه من با دوربین شهید قنبری در این حالت از او عکس گرفتم ، البته آن لحظه عکاسی از او برایم زیاد مهم نبود اما بعدها صبوری و استقامت و شجاعت او که در عکس به تصویر کشیده شده بود ، برایم خیلی جالب بود.
#راوی: جانباز محمدعلی حضرتی
#ماندگاران
#عکسوخاطراتشُهدا 🥀
✨حجله دامادیام،سنگرم
#سعید_قنبری که به جبهه رفت ، نامزدش همکار ما در واحد #تعاون_سپاه پاسداران بود.هر روز با چند نفر از خواهرها به خانه شهدا میرفتند تا با خانوادهها دیدار کنند. ایشان هر وقت عملیات میشد به واحد مربوطه مراجعه میکردند و اسامی مجروحین را میگرفتند که برای عیادت از آنها برود.
هر روز در تعاون سپاه خبرهای جدید پخش میشد و بچهها پیگیر شناسایی #مجروحین و #شهدای عملیات بودند.
یک روز از قُم زنگ زدند و آمار شهدا را برای ما ارسال کردند.
لیست را که دریافت کردیم اسم #شهید_قنبری هم جزو #شهدا بود بلافاصله همه بچههای سپاه از شهادت ایشان مطلع شدند و این در حالی بود که نامزد او هم مرتب وضعیت #سعید را از بچهها سوال میکرد.
هیچکس جرات بروز آن را نداشتند آخر قرار بود بعد از #بازگشت_سعید از جبهه #مقدمات_عروسی یه شان را فراهم کنند.
سرانجام گفتن موضوع به نامزد سعید به عهده من گذاشته شد. به سختی این کار را انجام دادم.
زمان تشییع جنازه سعید فرا رسید آن روز ماشین پدر بزرگوار #شهیدان_مافی را امانت گرفتیم و تزیین کردیم و جلوی تشییع کنندگان پیکر #شهید_سعید_قنبری حرکت دادیم.
هدف ما از این کار اثبات عشق و علاقه جوانان به پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی و مقاومت در مقابل متجاوزان بعثی بود.
آن روز نوشتههای روی ماشین نصب شده بود که توجه خیلیها را جلب کرد:
🌺مهمان عروسیم مهدی صاحب زمان
🌺نقل عروسیم رگبار گلولهها
🌺اسلحه دسته گل دامادیام
🌺حجله دامادیام سنگر من
#راوی: رضا رجبعلی
#ماندگاران