eitaa logo
از مسجد, تا اجتماع
91 دنبال‌کننده
20 عکس
14 ویدیو
0 فایل
امام جماعت مسجدی هستم در جنوب تهران، علوم اجتماعی خوانده ام و در این کانال، مدیریت اجتماعی را از دریچه ی مدیریت مسجد نگاه و تجربیاتم را عرضه می کنم. @mrkarbs
مشاهده در ایتا
دانلود
۵ 📌مدیریت اجتماعی، رشد اجتماعی 🔹قبل غروب که به مسجد می روم، مسجد هنوز خلوت است. هر چه غروب نزدیک تر می شود، رفت و آمدها بیشتر می شود و گفت و گوهای بیشتری در می گیرد. گفت و گوهایی که پس از چند دقیقه رویکرد درخواست و مطالبه به خود می گیرد و هر کسی از دیدگاه خود، چیزی را مطالبه می کند. از تغییر جای صندلی ها و پشتی ها گرفته تا لامپ در ورودی و آبسردکن و جاکفشی و سرعت نماز و سر و صدای بچه هاو.... به تعداد آدم ها دیدگاه وجود دارد و هر کسی هم از زاویه ی نگاه خودش آن را مطالبه می کند. بسیاری از آن دیدگاه ها پشتوانه ی نظری ندارد، یعنی درباره ی جوانبش فکر دقیق نشده، با اینحال بصورت یک مطالبه ی جدی پیش کشیده می شود، بنحوی که اگر عملی نشود موجب دلخوری و سرخوردگی مطالبه کننده، و حتی بدنامی آن شخص مسئول می شود؛ که ما پیشنهاد خیرخواهانه ای دادیم، اما امام جماعت به پشیزی نخرید و.... این وضعیت برای امام جماعت مسجد، واقعا سرگیجه آور است و من این حالت را بارها تجربه کرده ام. اما این همه ی ماجرا نیست و ماجرا به اینجا ختم نمی شود. .‌.. ادامه ی ماجرارا بعدها خواهم نوشت، انشالله کلیت جامعه نیز دقیقا همین گونه است، هر کسی اوضاع جامعه را از همان نقطه ای که ایستاده رصد و تحلیل می کند، البته یک مدیر اجتماعی باید همه ی حرف ها را بشنود و از این فرصت برای اطلاع از ذهنیات جامعه استفاده کند؛ اما طبیعتاً قادر به اجابت همه ی آنها نیست؛ در نتیجه تنها کاری که از او بر می آید در وهله ی اول اتخاذ بهترین تصمیم و سپس حرف زدن با مردم درباره ی آن و اقناع کردن ایشان است. در یک مورد، در ورودی مسجد با یکی از خانمها -که نقش اپوزیسیون را داشته و اعتراضات خانمها نوعا توسط او رهبری می شود- برخورد کردم. با صدای بلند و لحن هیجانی شروع به صحبت کرد و یکی از تصمیمات اخیر مسجد درباره ی شبستان بانوان را به باد انتقاد گرفت و مرا طوری در محظور قرار داد که اگر نتوانم در مقابل این تصمیم هیئت امنا بایستم، معلوم می شود که مدیر ناتوانی هستم و.... . قدرت کلامی و اثر روانی اش بر مردم بالا بود نسبتا. اجازه دادم که سیر حرفهایش را بزند، وقتی از نفس افتاد دهانش بسته و گوشش باز شد، یک یک دلایل آن تصمیم هیئت امنا را برایش شرح دادم و به او تفهیم کردم که شما مسئله را فقط از زاویه دید خودتان می بینید، اما این تصمیم برآیند چند مسئله ی مهم و بهم پیوسته در مسجد بوده که شما برخی را می دانید و برخی را نه، و من در زمان مقتضی درباره ی آنها صحبت خواهم کرد. از آن روز به بعد تقریبا کنش خاصی از او مشاهده نشده، تقریبا اقناع شد و آنجا بود که فهمیدم علت بسیاری از قضاوت ها و رفتارها بی اطلاعی از برخی جزییات و نداشتن نگاه کلان است. از عموم مردم نمی شود انتظار داشت از همان ابتدا چنین نگاهی داشته باشند؛ اما از یک مدیر اجتماعی یا سازمانی می توان انتظار داشت که رفته رفته این نگاه را به مجموعه ی تحت امرش القا کند و آنها را بالا بیاورد. @modmasjed