محبت خدا
#آزادی_انسان 🌱🌱 133 (#حافظ)قرار بود سفری به هندوستان بکند تا کنار دریا رفت ، ولی آنجا گفت نه ، ما
#آزادی_انسان 🌱🌱
134
#مهاجرت_از_عادات👉😊
انسان به یک چیزهایی #عادت پیدا می کند ؛ عرف جامعه برای او یک اصل می شود و یک عادت جسمی یا روحی برای او پیدا می شود .✔️
🔺عادت جسمی مثل #عادت_به_سیگار_کشیدن ؛خیلی از افراد که سیگار می کشند ، وقتی پزشک به آنها می گوید : سیگار نکش ، جواب می دهند : عادت کرده ام ، نمی توانم عادتم را ترک کنم ؛ 😒
🔺ترک عادت موجب #مرض است که حرف مفتی است .
《المهاجر من هجر السیئات 》👉
👈مرد آن است که بتواند از انچه که به او چسبیده است ، جدا شود و هجرت کند .✅👌
👈تو اگر از یک #سیگار کشیدن نتوانی هجرت کنی ، انسان نیستی .👌☝️
مرحوم ایت الله حجت (اعلی الله مقامه) یک سیگاری بود که من واقعا هنوز نظیر او را ندیده ام ؛ گاهی سیگار از سیگار قطع نمی شد ؛ گاهی هم که قطع می شد ، طولی نمی کشید .
ایشان اکثر اوقات سیگار می کشید .
وقتی مریض شدند ، برای معالجه به تهران امدند و در تهران اطبا گفتند ، چون بیماری ریوی هم دارید ، باید سیگار را ترک کنید .
ایشان ابتدا به شوخی گفته بود : من این سینه را برای سیگار می خواهم ؛ اگر سیگار نباشد ، سینه را می خواهم چه کنم ؟
گفتند : به هر حال برایتان خطر دارد و واقعا مضر است . فرمود : مضر است ؟گفتند : بله .
گفت : نمی کشم .👉
یک《 نمی کشم》 کار را تمام کرد.👌
یک عزم و تصمیم ، این مرد را بصورت یک #مهاجر از یک عادت قرار داد.👌
می گویند : #مامون عادت به #خاک_خوردن داشت .
اطبا و دیگران را جمع کرد تا کاری کنند که خاک خوردن را ترک کند . معجون دادند ، گفتند : چنین کن ، چنان کن و هر کس چیزی گفت ، فایده نبخشید .
روزی در این زمینه صحبت می کردند .
ژنده پوشی که دم در نشسته بود گفت : دوای این درد نزد من است . پرسیدند : چیست ؟
گفت : 《عزمه من عزمات الملوک》👉😊
#یک_تصمیم_شاهانه.👉👌
به رگ غیرت مامون برخورد ، گفت : راست می گوید ، و همان شد .
🌺انسان نباید این قدر #اسیر_عادات باشد.
متاسفانه باید عرض کنم که #عادات_اجتماعی ، بیشتر در میان خانم ها رایج است تا آقایان .
مثلا #رسم چنین است که در روز سوم و هفتم و چهلم میت ، چنین و چنان کنند یا در عروسی رسم این است که روی #سر_عروس_قند_بسایند و امثال اینها.✔️
می گویند : رسم است ، چه می شود کرد ؟
مگر می شود آن را زیر پا گذاشت ؟!
⁉️🤔
حال چه فلسفه ای دارد و چرا ؟
جواب می دهند: رسم است دیگر ، رسم را که نمی شود ، انجام نداد .
😒
👈این یعنی#زبونی ، #حقارت و #بیچارگی .👌😔
انسان نباید این قدر اسیر عرف ها باشد .👉
آدم باید تابع منطق باشد .👌
البته مثل امروزی ها هم نباید بی جهت سنت شکن بود و گفت : من با هر چه سنت است مخالفم ! خیر ، من با هر چه سنت است ، مخالف نیستم ..؛ با هر چیزی که منطق دارد موافق و با هر چه که منطق ندارد ، مخالفم .
آن هم از آن طرف افتادن است .
بنابراین #اسلام ، هجرت را در زندگی انسان ها یک #اصل می داند .
معنایش چیست ؟
#احیا و #پرورش_شخصیت_انسان ، مبارزه با یکی از اساسی ترین عوامل #زبونی و #اسارت_انسان .
ای انسان ! اسیر محیطی که در آن متولد شده ای نباش ، اسیر خشت و گل نباش
انسان باید برای خود #آزادی #حریت و #استقلال قائل باشد که نه خود را اسیر و زبون منطقه و آب و گل کند ،و نه اسیر و زبون عادات و عرفیات و اخلاق زشتی که محیط به او تحمیل کرده است باشد : 《المهاجر من هجر السیئات 》 ،
🌺 #مهاجر کسی است که بتواند از سیئات ، بدی ها ، پلیدی ها ، زشتی ها ، و صفات بد جدا شود .👌
#هجرت یعنی #جدا_شدن از زشتی هایی که بر انسان احاطه پیدا کرده ، آزاد کردن خود از پلیدی ها ی مادی و معنوی که بر انسان احاطه پیدا کرده است .
🌀پس نتیجه می گیریم که هجرت ، خود یک #عامل_تربیتی است .
برویم سراغ #جهاد👉
ادامه دارد..
🌱🌱🌱
در راستای شناخت_اسلام_ناب👉
@mohabbatkhoda
👌 اداي واجب ، موجب نجات
❤️قال رسول الله - صلي الله عليه وآله❤️ - :
قال الله تعالي : (لاينجوا مني عبدي الا باداء ما افترضت عليه ) ؛
♦️خداوند فرموده است : (بنده ام از من نجات نمي يابد ، مگر با اداي آن چه كه بر او واجب كرده ام )♦️ .
📝(محجة البيضاء ، ج 1 ، ص 398)
@mohabbatkhoda
#آجرکاللهیاصاحبالزمان 🥀🍂
فاطمه امشب به سامرّا عزا برپا کند
دیده را یاد امام عسکری دریا کند
ای خوش آن چشمی که امشب با امام عصر خود
خون دل جاری به رخ در مرگ آن مولا کند
#شهادت_امام_حسن_عسکری(ع)🍂
تسلیت باد🥀🏴
@mohabbatkhoda
🔻پخش زنده سخنرانی علیرضا پناهیان از شبکه یک سیما
👈🏼امشب، حوالی ساعت ۱۹:۳۰
@Panahian_ir
مداحی آنلاین - خوشی باهات کرده چرا قهر - سیدرضا نریمانی.mp3
3.81M
🔳 #شهادت_امام_حسن_عسکری(ع)
🌴خوشی باهات کرده چرا قهر
🌴روضه ام اینه تا ابدالدهر
🎤 #سید_رضا_نریمانی
@mohabbatkhoda
@dars_akhlaq...mp3
3.11M
🔊 کلیپ صوتی
🎙 #مقام_معظم_رهبری
🏴موضوع:بمناسبت شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام
#شهادت
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
@mohabbatkhoda
#گفتار_بزرگان
✍حضرت آیت الله بهجت (ره) :
وقتي كه روح انسان به عالم ديگر رفت ، مي فهمد اين همه تشريفات در دنيا لازم نبود.
📚در محضر بهجت، ج٢،ص۴٠۵
@mohabbatkhoda
#قسمت ۱۱۸
زیبایی بینظیر خلیج فارس چشمانمان را خیره کرده و جادوی پژواک غلطیدن
امواج با ابهتش، گوش ِ هایمان را سحر می ِ کرد. شب ساحل، آنقدر شورانگیز و
رؤیایی بود که حتی با همدیگر هم حرفی نمیزدیم و تنها به خط محو پیوند دریا و آسمان نظاره میکردیم که مجید سر
ِ حرف را باز کرد: »الهه جان! دوست دارم برام
حرف بزنی!« با این کلامش رو گرداندم و به چشمانش نگاه کردم که تلاطم
ُ
احساسش کم از خروش خلیج فارس نداشت و با لبخندی پرسیدم: »خب
دوست داری از چی حرف بزنم؟« در جواب لبخندم، صورت او هم به خندهای
ملیح باز شد و گفت: »از خودت بگو... بگو دوست داری من برات چی کار کنم؟«
و شنیدن این جمله سخاوتمندانه همان و بیتاب شدن دل من همان! ای کاش
میشد و زبانم قدرت بیان پیدا میکرد و میگفتم که دلم میخواهد دست از
مذهب تشیع بردارد و به مذهب اهل تسنن درآید که مذهب عامه مسلمانان
است. اما در همین مدت کوتاه زندگی مشترکمان، دلبستگی عمیقش به تشیع را
به خوبی حس کرده و میدانستم که طرح چنین درخواستی، دوباره بر بلور زلال عشقمان خش میاندازد که سکوتم طولانی شد و دل مجید را لرزاند: »الهه جان!
چی میخوای بگی که انقدر فکر میکنی؟« به آرامی خندیدم و با گفتن »هیچی!«
سرم را پایین انداخته و با این کارم دلش را بیتاب تر کردم. از روی حصیر بلند شد،
با پای برهنه روی ماسههای نرم و نمنا ک ساحل مقابلم نشست و با صدایی که از
بارش احساسش تَر شده بود، پرسید: »الهه جان! نمیخوای با من حرف بزنی؟
نمیخوای حرف دلت رو به من بگی؟« آهنگ صدایش، ندای نگاهش و حتی
نغمه نفسهایش، آنقدر عاشقانه بود که باور کردم میتوانم هر چه در دل دارم به
زبان بیاورم و همچنانکه نگاهم به دریا بود، دلم را هم به دریا زدم: »مجید! دلم
میخواد بهت یه چیزایی بگم، ولی میترسم ناراحتت کنم...« بیآنکه چیزی
بگوید، لبخندی ملیح صورتش را پر کرد و با نگاه لبریز از آرامشش اجازه داد تا هر
چه میخواهم بگویم. سرم را پایین انداختم تا هنگام رساندن کلامم به گوشش،
نگاهم به چشمانش نیفتد و با صدایی آهسته آغاز کردم: »مجید! به نظر تو سُنی
@mohabbatkhoda
#قسمت ۱۱۹
بودن چه اشکالی داره که حاضر نیستی قبولش کنی؟ به قول خودت ما مثل هم
نماز میخونیم، روزه میگیریم، قرآن میخونیم، حتی اهل بیت پیامبر^+ برای همه
ما محترم هستن. پس چرا باید شماها خودتون رو از بقیه مسلمونا جدا کنین؟«
حرفم که به اینجا رسید، جرأت کردم تا سرم را بالا بیاورم و نگاهم را به چشمانش
بدوزم که دیدم صورت گندمگونش زیر نور زرد چراغهای ساحل سرخ شده و
نگاهش به جای دلش میلرزد. از خطوط صورتش هیچ چیز نمیخواندم جز غم
غریبی که در چشمانش میجوشید و با سکوت نجیبانه ای پنهانش میکرد که
سرانجام با صدایی آهسته پرسید: »کی گفته ما خودمون رو از بقیه مسلمونا جدا میکنیم؟« و من با عجله جواب دادم: »خب شما سه خلیفه اول پیامبر^+ رو قبول
ندارید، در حالیکه ائمه شیعه برای همه مسلمونا محترم هستن.« با شنیدن این
جمله خودش را خسته روی ماسهها رها کرد و برای چند لحظه فقط نگاهم کرد.
در مقابل نگاه ناراحتش، با دلخوری پرسیدم: »مگه قول ندادی که از حرفم ناراحت
نمیشی؟« لبخندی مهربان تقدیمم کرد و با لحنی مهربانتر، پاسخ گالیه پُر نازم را
داد: »من ناراحت نشدم، فقط نمیدونم باید چی بگم... یعنی نمیخوام یه چیزی
َ
بگم که باز ناراحتت کنم...« سپس با پرنده نگاهش به اوج آسمان چشمانم پر
کشید و تمنا کرد: »الهه جان! من عاشق یه دختر سنی هستم و خودم یه پسر شیعه!
هیچ کدوم از این دو تا هم قابل تغییر نیستن، حالا تو بگو من چی کار کنم؟!!!«
صدایش در غرش غلطیدن موجی تنومند روی تن ساحل پیچید و یکبار دیگر به
من فهماند که هنوز زمان آن نرسیده که دل او بیچون و چرا، پذیرای مذهب اهل
تسنن شود و من باید باز هم صبوری به خرج داده و به روزهای آینده دل ببندم. به
روزهایی که برتری مذهب اهل تسنن برایش اثبات شده و به میل خودش پذیرای
این مذهب شود و شاید از سکوتم فهمید که چقدر در خودم فرو رفته ام که با سر زانو
خودش را روی ماسهها به سمتم کشید و دلداری ام داد: »الهه جان! میشه بخندی و فعلا
ً فراموشش کنی؟« و من هم به قدری دلبسته اش بودم که دلم نیاید بیش از
این اندوهش را تماشا کنم، لبخندی زدم و در حالیکه سفره را از سبد بیرون
@mohabbatkhoda
#قسمت ۱۲۰
میکشیدم، پاسخ دادم: »آره مجید جان! چرا نمیشه؟ حالا بیا دستپخت خوشمزه
الهه رو بخور!« به لطف خدای مهربان، پیوند عشق مان آنچنان متین و مستحکم
بود که به همین دلداری کوتاه او و تعارف ساده من، همه چیز را فراموش کرده و برای
لذت بردن از یک شام لذیذ، آن هم در دامان زیبای خلیج فارس، روبروی هم
بنشینیم. انگار از این همه صفای دلهایمان، دل دریایی خلیج فارس هم به وجد
آمده و حسابی موج میزد. هر لقمه را با دنیایی شور و شادی به دهان میبردیم و
میان خندههای پر نشاطمان فرو میدادیم که صدای توقف پرهیاهوی اتومبیلی در
چند متری مان، خلوت عاشقانه مان را به هم زد و توجه مان را به خودش جلب کرد.
خودروی شاسی بلند سفید رنگی با سر و صدای فراوان ترمز کرد و چند پسر و دختر
با سر و وضعی نامناسب پیاده شدند. با پیاده شدن دختری که روسری اش روی
شانه اش افتاده بود، مجید سرش را برگرداند و با خشمی که آشکارا در صورتش
دویده بود، خودش را مشغول غذا خوردن کرد. از اینکه اینچنین آدمهایی سکوت
لبریز از طراوت و تازگیمان را به هم زده و مزاحم لحظات با صفایمان شده بودند،
سخت ناراحت شده بودم که صدای گوش خراش آهنگشان هم اضافه شد و
بساط رقص و آواز به راه انداختند. حالا دیگر موضوع مزاحمت شخصی نبود و از
اینکه میدیدم با بیمبالاتی از حدود الهی هم تجاوز میکنند، عذاب میکشیدم.
چند نفری هم دورشان جمع شده و مراسم پُر گناهشان را گرمتر میکردند. سایه
ِ اخم صورت مجید هر لحظه پر رنگتر میشد و دیگر در چهره مهربان و آرام
اثری از خنده نبود که زیر چشمی نگاهم کرد و با ناراحتی گفت: »الهه جان! اگه
ِسختت نیس، حصیر رو جمع کنیم بریم یه جای دیگه.« و بیآنکه معطل من
شود، از جا بلند شد و در حالیکه سبد را بر میداشت، کفشهایش را پوشید. من
هم که با این وضعیت دیگر تمایلی به ماندن نداشتم، سفره را جمع کردم و در سبد
انداختم و دمپایی ام را پوشیدم. مجید با دست دیگرش حصیر را با عجله جمع
کرد و در جهت مخالف آنها حرکت کردیم و در گوشهای که دیگر صدای ساز و
آوازشان را نمیشنیدیم و تنها از دور سایه شان پیدا بود، نشستیم. دوباره سفره را
@mohabbatkhoda
#سلام_امام_زمانم
تسلیت_امام_زمانم
پدریدر دممرگ است وبه بالین پسرش
پسری اشک فشان است به حال پدرش
پدری جام شهادت به لبش بوسه زده
پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش
#السلام_علیک_یا_ابا_لمهدی_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
@mohabbatkhoda
#نگاهی_به_زندگانی_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام👉
وجود مقدس امام حسن عسکری علیه السلام از ائمه ای هستند که تحت فشار بسیار بودند..
چون هر چه که دوران ائمه علیهم السلام به دوره امام عصر نزدیک تر می شد کار بر آنها سخت تر می گردید..
ایشان در #سامراء بودند که در آن وقت مرکز خلافت معتصم بود.
امام حسن عسکری و امام هادی علیهما السلام اجبارا در سامراء به سر می بردند ، در محلی که به نام( #العسکر ) یا ( #العسکری ) نامیده می شد.
یعنی محلی که محل سپاهیان و در واقع پادگان بود .
یعنی خانه ای که در آن زندگی می کردند برایشان انتخاب شده بود که مخصوصا در پادگان باشند و تحت نظر .
ایشان در #28_سالگی از دنیا رفتند
و پدر بزرگوارشان در 42 سالگی از دنیارفتند.
دوره اماتشان فقط #شش_سال طول کشید .
به نص تواریخ ، تمام این شش سال یا در #حبس بودند یا اگر هم آزاد بودند #ممنوع_المعاشره و #ممنوع_الملاقاه بودند.
اگر هم احیانا رفت و آمدهایی می شد یا گاهی حضرت را می خواستند ، تحت نظر بودند ، وضع عجیبی بود.
🥀▪️🥀▪️🥀▪️
#هیبت و #جلال_امام_عسکری_علیه_السلام
می دانید که هر یک از ائمه علیهم السلام گویی یک خصلت خاص بیشتر در او ظهور داشته است.
وجود مقدس امام عسکری علیه السلام به جلالت و هیبت و رواء با اصطلاح ممتاز بودند.
یعنی اساسا #عظمت و #هیبت و #جلالت در قیافه ایشان به نحوی بود که هر کس که ایشان را ملاقات می کرد قبل از اینکه ایشان سخن بگویند و او از علم ایشان چیزی بفهمد ، تحت تاثیر آن سیما قرار می گرفت .
وقتی که سخن می گفتند و دریای مواجی شروع می کرد به سخن گفتن ، دیگر تکلیفش روشن است.
حتی دشمنان با اینکه ایشان را سخت تحت تعقیب داشتند و گاهی به زندان می بردند وقتی که با حضرت رو به رو می شدند وضع عجیبی داشتند ،
نمی توانستند در مقابل ایشان خضوع نکنند.
🥀▪️🥀▪️🥀▪️
#علت_تحت_نظر_بودن_امام
علت عمده اینکه این قدر امام شدید تحت نظر بود این بود که این مطلب شایع بود و می دانستند که مهدی امت از صلب این وجود مقدس ظهور خواهد کرد.
همان کاری که فرعون با بنی اسرائیل می کرد ...
چون شنیده بود کسی از بنی اسرائیل متولد می شود که زوال ملک فرعون و فرعونیان به دست او خواهد بود
پسرهای بنی اسراییل را می کشت...
زنان هایی را مامور کرده بود بروند در خانه ها و ببینند کدام زن باردار بود ...
این کار را دستگاه خلافت با امام حسن عسکری انجام می داد..
این احمق فکر نمی کرد که این خبر راست است مگر تو می توانی جلوی امر الهی را بگیری ؟!
هر چند وقت یک بار می فرستادند به خانه حضرت به تفتیش، مخصوصا وقتی که امام از دنیا رفت، چون گاهی می شنیدند که حضرت مهدی علیه السلام متولد شده است .
راجع به ولادت ایشان هم داستان را همه شنیده اید که خدای متعال ولادت این وجود مقدس را مخفی کرد ودر حین ولادت کمتر کسی متوجه شد .ایشان شش ساله بودند که پدر بزرگوارشان از دنیا رفتند.
در دوران کودکی ، شیعیان خاص از هر جا که می آمدند حضرت ایشان را به آنها ارائه می دادند ، ولی عموم مردم اطلاع نداشتند ، اما این خبر بالاخره پیچیده بود که پسری برای حسن بن علی عسکری علیه السلام متولد شده است و او را مخفی می کند.
گاهی میفرستادند به خانه حضرت که این بچه را به خیال خود پیدا کنند و بکشند و از بین ببرند ، ولی هرکاری که خدا می خواهد مگر بنده می تواند بر ضد آن عمل کند ؟!
یعنی وقتی قضای حتمی الهی در یک جا باشد دیگر بشر نمی تواند کاری در آنجا بکند .
بعداز وفات حضرت و نیز مقارن با وفات حضرت ، مامورین ریختند خانه امام را تفتیش کامل کردند و زن های جاسوسه خودشان را فرستادند که تمام زن ها کنیر و غیر کنیز را تحت نظر بگیرند ، ببینند آیا زن بارداری وجود دارد یا نه ؟ یکی از کنیزان را احتمال دادند که باردار باشد .او را بردند تا یکسال نگاه داشتند ،بعد فهمیدند که اشتباه کرده اند و چنین قضیه ای نبوده است .
#سیره_معصومین
استاد مطهری رحمه الله علیه
🥀▪️🥀▪️🥀▪️
سلام و عرض تسلیت بمناسبت شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
بمحضر امام عصر عجل الله تعالی فرجه
امیدوارم نور هدایت این امام همام و پسر نازنینش برقلبهای مشتاق عالمیان بتابد
و چراغ ظهور و حضور فرزند عزیزش مهدی فاطمه عج بزودی روشن گردد
و قلبهای تاریک ما رو روشن کند 🙏🙏😢
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه والنصر
#حدیث_امروز
🔳امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید:
🔆 مَنْ لَمْ یَتَّقِ وُجُوهَ النّاسِ لَمْ یَتَّقِ اللهَ.
▪️ کسی که در مقابل مردم بی باک باشد و رعایت مسائل اخلاقی و حقوق مردم را نکند، تقوای الهی را نیز رعایت نمیکند.
📘«بحارالأنوار، ج. ۶۸، ص. ۳۳۶»
@mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 برای امام زمان(عج) دلبری کنید!
👈🏻 سفارش راهبردی امام حسن عسکری(ع) در مورد اهل سنت
#تصویری
@mohabbatkhoda