eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
■●تفسیر نهرهای بهشتی (سوره محمّد، آیۀ ۱۵) از نگاه علامه طهرانی●■ ■ ، علوم است که در مبتدئین و ضعفای راه پیمایان راهِ خداست ■و ، اختصاص به افراد متوسّط دارد که با ملاحظۀ جذبات الهیّه و مشاهدۀ صفات سرگرمند ■و اختصاص به افرادی دارد که بواسطۀ تجلّیات جمال و عشق به آن ذات لایزال، هستی خود را فراموش کرده، محو در انوار او شده‌اند... ■ غیر متغیّر و متعفّن اختصاص به افرادی دارد که به مقام قلب رسیده و همه گونه علوم و معارف الهیّه در قلب آن‌ها بدون دخالت نفس و زَیغِ اهواء طلوع نموده است. ■● امام شناسی، ج۱، ص۱۸۷●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرح_دروس_معرفت_نفس □حالا چه گرفتاری ای در این چهار #مرغ است که باید آنها را بکشیم: ○نماید هر یک
□حالا از اینجا را شروع می فرمایند که مبادا دنبال این باشی که واقعا چهارتا را بگیری و بکشی ؛ خیر؛ آن چهارتا مرغ در درون حضرتعالی هستند. ○ترا هر چهارمرغ اندر نهاد است ○که روحت از عروجش اوفتادست □این چهار در درونِ خودت هست، این کشتن هنر است نه اینکه تفنگ بدست بگیری و یک را بیندازی؛ خیر. □به شکارِ حیوانِ بیشه رفتن هنر نیست. یک سنگ برداری و در روز در و ، به آن ستونِ سنگی یا خاکی یا سیمانی بزنی هنر نیست؛ درونِ خودت را بزن. تا از صفات حیوانی به در آئی. آن آجر را سنگ زدن که مشکلی ندارد، هر کسی چند روزی برود این کار را می کند، الان هم که ماشاءالله اینقدر برویم و برویم فراوان شده است، خوب حالا برویم و برگردیم، نتیجه چیست؟ فَتَحَصَّلَ مِمّا عَمِلتَ؟ از آنچه که کردیم چه شده است؟ ○ترا هر چهار مرغ اندر نهاد است ○که روحت از عروجش اوفتادست □این چهار تا نمی گذارند تو بالا بروی، اگر این چهار تا گذاشتند و از دستشان در رفتی به بالای می رسی. □چرا به جناب ابراهیم خلیل گفتند این چهار مرغ را بکش و ببر بالای ده تا قُلّۀ کوه بگذار؟ آخر قلۀ کوه یعنی چه؟ یعنی و _وجودیِ_مافوق، آنها قلل و کوه های وجودیِ عالم اند. □اگر می خواهی از این در بروی و بیابی و از عادت درآئی و به آن قله های عوالم وجودیِ مافوق برسی که ات باشد و اِنّا اِلَیهِ راجِعون و تو باشد، راهش کشتن این چهار مرغ درون است. □وقتی کشتی حالا بالا می روی! این چهار مرغ را ببر بالای ده تا قله بگذار، وقتی به می رسی می بینی چه عجب، تمامِ آنها را که کشتی حالا زنده شان کن،حالا می فهمی زندگی یعنی چه؟ حالا به حیوانات طور دیگری نگاه می کنی. حالا وقتی می گوید من کیستم، طور دیگری خودش را می بیند. □الان وقتی به من و شما بگوید من کیستم، می گوئیم خوب همین هستم که می بینی؛ می خورم، راه می روم، حرف می زنم و ... ، من من هستم دیگر، من کیستم ندارد! □بعد وقتی از این در رفت و بالا رفت و حقایقِ وجودی اش مکشوف شد می گوید عجب! پس تا حالا می گفتی من من هستم، همان مقدار نبود، من من ها بودم. که بالای ده تا قله بگذار؛ □این ده تا قله چیست؛ که جناب بیاید این پنج و آن پنج ، همگی را عقلانی کند، بعد می بینی عجب، این پنج حس ظاهریِ تور شکار و آن پنج حس باطنی تور شکار که در نشئۀ ظاهری و عالَم خواب، تو را با عالَم، خویت داده بود و با عالَم عادت کردی که صبح تا غروب ببینی و بشنوی و بچشی و ببویی و لمسش کنی، شب هم در خواب همینطور، که اَشکال و صُور و حیوانات و مار و عقرب و ... را ببینی! نخیر، □انسان باید از اینها در بیاید تا به قله های عروجی انسان برسد، بعد می بیند خروج از عادت عجیب لذتی داشت؛ منتها تا از این عادت در آئیم سخت است. □از مادر که متولد شدیم چقدر بر مادر عزیز و نازنین سخت گذشت تا متولد شویم، چقدر جان به لب آورده است؟! خیلی زجر کشیده است! حالا من و شما هم بخواهیم از که با آن خو کرده ایم زاییده شویم حالا می بینیم زائیدن مادر چقدر درد داشت. حتی اگر بگوئیم این هزار برابر آن اولی درد دارد و زجر دارد کم گفته ایم! هزار برابر چرا؟ ○الهی جان به لب آمد تا جام به لب آمد □○شرح دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرح_دروس_معرفت_نفس □حالا از اینجا #تفسیرِ_انفسی را شروع می فرمایند که مبادا دنبال این باشی که واق
□حالا دارد می کند؛ ، نماد بودن نفس است، یعنی نفسی که خسیس و پست است. □هر انسانی که صفت پستی دارد، می گویند مثل اردک است! نخیر، آزاد مرد باشید! □لذا این بیت می گوید تا زمانی که نفست خسیس است و پستی، بدان که اردک صفتی، بطّی! خوب، حالا بطّی، چی هستی و کجائی هستی؟ با لای و لجن در بحر و شطی. اگر در دریا هم باشد باز می رود در یک گوشه ای که لجن بخورد. □در دریا! در دریا مگر نیستی؟ مگر این ، نیست؟ مگر هر کلمه کلمۀ وجودی این نظام عالم، جوی های صاف و آبِ زلال الهی نیست که «و اَنزَلنا مِنَ السّماء ماءا»؟ ما از این آسمان وجودیِ عوالِمِ مافوق، آب را برایِ شما نازل کردیم؛ این زمین، آب است، آسمان آب است، ستاره آب است، دریاها آب هستند، درختان همه آب هستند، حیوانات همه آب هستند، یعنی همه علم اند، همه حقیقت اند، «و اَنزَلنا مِنَّ السَّماء حَقّا»؛ «وَ اَنزَلنا مِنَ السَّماء خَلقا» ؛ «وَ اَنزلنا مِنَ السَّماء مُوجُودا»؛ «وَ اَنزَلنا مِنَ السَّماء ماءا»، □ما از آسمان و از و از خود برای شما اینهمه آب آفریدیم؛ شما در این دریا هستید؛ در این اقیانوسِ بیکرانِ عالَم هستید، در این جوی ها و در این جدول ها هستید، اما: ○ترا تا خسّت نفس است بطّی              ○که با لای و لجن در بحر و شطّی □اردک ها را دیدید؟ در داخل جوی آبِ به این خوبی، آب هست، علف و سبزه زارِ خوش نیز در کنارش هست، ایشان به آنجا که یک چند تا کرم و آب گندیده هست می رود و این بیلچه (نوکش) را گرفته و در داخل لای و لجن می کند تا چند تا کرم درآورد و بخورد؛ این علف نازنین را بخور! ○همی جوشد ز شهوت دیک دانی           ○زخارف آن طاووس است و آنی □اگر از نفس تو می جوشد، خودت را متوجه باش که دیک (خروس) صفتی، اگر دنبال (زیبائیهای ظاهری دنیا و نشئۀ طبیعت) هستی که وقت خود را برای آن هدر می دهی، بدان که هستی و ارزش تو به همین است. □میلیاردر بشود، ارزشش همان میلیارد است، هیچ ارزش ندارد. ولو اگر یک هم بدست بگیرد و همان کشکول برایش زیبایی باشد، ارزشش همان است. □اگر و نیز برایش اسبابِ فخر باشد؛ ارزشش همان چند متر پارچه هست، هیچی بالاتر نیست. هر کس به هر چیز که دل بست ارزش او همان است، حتی فرمودند به هم اگر دل ببندید، ارزش تو همان مقدار است. به هم که دل بستید ارزش شما همانند مقدارِ بهشت است. □فقط فرمودند تنها چیزی که از همه چیز برای دل بستن بهتر است خداست، دل به خدا ببند که «جز هوای تو نیست در سرِ ما». اگر به خدا هم دل بستی، البته ارزش تو خداست. حالا ببین به چه دل بستی، به همان اندازه ارزش داری!  □○شرح دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei