eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
□" کاروان امید "□ ○حافظ مبُر امّید که آن یوسفِ مصری ○باز آید و از کلبه احزان به در آیی □امیدها چون صبح صادق از پشت کوه صبر طالع می شوند و یعقوب ها را از کلبه احزان بِدَر می کنند پیش از آنکه قافله یوسف بر بلندای شهر خیمه زند و همین سخن حافظ نیز می تواند نقش طلایه کاروانِ امیدها و شادی ها باشد. □○برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●" گناه بزرگ "●■ ●مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن ●که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست ■این منشور جهانی که از کمینگاه غیرت الهی بیرون جسته و در کلام حافظ شکل گرفته است فرمان عزت و پاس حرمت جمیع آفریدگان خدا است که هیچ کس را نشاید به قدر دانه خردلی نسبت به دیگری جور و ستم روا دارد. و اگر کسی به گستاخی این فرمان قدسی را بشکند چه کسی او را از صاعقه قهر الهی مصون خواهد داشت. این بیت تفسیری است بر آن کلام الهی که فرمود الکافرونَ هُمُ الظالِمون کافران همان ستمکاران اند (بقره: ۲۵۴)، از آنکه جوهر کفر همان ستمکاری و تجاوز به حقوق دیگران است و پرهیز از آن، فراغت از کفر و گناه خواهد بود. فرامین اصلی همه ادیان را می توان در دو اصل خلاصه کرد: یکی آنکه آدمی آزارش به کسی نرسد (گناه) و دیگر آنکه خیر و برکتی از او به مردمان برسد (ثواب). ■●برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ " به قلم حسین الهی قمشه ای●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○" راه رستگاری "○□ ○دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ ○که رستگاری جاوید در کم آزاری است □مهم ترین پرسش همۀ آدمیان همین است که ما برای رسیدن به رستگاری چه باید بکنیم؟ 》و پاسخ مکرر حافظ این بوده است که رستگاری و رسیدن به بهشت جاوید در این است که تا حد امکان مایۀ آزار هیچ کس نباشیم و تا آنجا که توانیم مایۀ سرخوشی و دل خوشی همگان شویم؛ چنانکه در کلام حضرت رضا در بیان صفات خردمندان آمده است: ، یعنی مومن کسی است که مردم به خیرش امیدوارند و از شرّ او ایمنند. □○برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●" همه شما فقیرید "●□ □فقیر یعنی آنکه خود را در برابر حق، مالک هیچ چیز نمی داند و معنی آن آیت الهی را که فرمود: " ای مردم همه شما فقیرید و غنی بالذات تنها خداست " دریافته است و بدین مسکینی مستحق زکات حسن آن جمال نامتناهی شده است: □من اگر کامروا گشتم و خوشدل نه عجب □مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند □نصاب حسن در حد کمال است □زکاتم ده که مسکین و فقیرم : □قماش هستی ما را به ناز خویش بسوز □که آن زکات لطیفت نصیب مسکین است □●برگرفته از کتاب " مقالات " به قلم حسین الهی قمشه ای●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○" دهش و بخشش "○□ □○بخشیدن در پاسخ درخواست نیکوست، اما نیکوتر از آن بخشیدن است پیش از درخواست، از راه فهم. □○و برای انسان گشاده دست جستجوی پذیرنده بخشش لذتی است که بر لذت بخشیدن فزونی دارد. □○آیا چیزی هست که باید از بخشش آن دریغ کرد؟ هر چه هست روزی بناچار خود بخود بخشیده خواهد شد، پس چه بهتر اکنون که کسی را بدان نیازی هست آن را ببخشی تا فرصت بخشش از آن تو باشد و بر وارثان نماند. ○خزینه داری میراث خوارگان کفر است ○به قول ساقی و مطرب به فتوی دف و نی □○برگرفته از کتاب " پیامبر " ترجمه و توضیح: حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○" پاسخ به پرسشهای جهانی "○□ ○حال ما در حالت هجران و ابرام رقیب ○جمله می داند خدای حال گردان غم مخور □این بیت احساسی را که هزاران تن ممکن است در مرحله ای از زندگی در دل داشته باشند پاسخ می دهد. چه بسیار که آدمیان از خود می پرسند که آیا خداوند هستی از وضع و احوال سخت ما در این دامگاه عالم خاک باخبر است؟ و پاسخ حافظ این است که البته باخبر است و همین خبر که او می داند مایۀ تسلای خاطر ماست، افزون بر اینکه چه بسیار موهبت ها در نقاب محنت ها به آدمی روی می کند و از همه خوش تر این بشارت است که: ○شنیده ام که بر این طارم زراندود است ○خطی که عاقبت کار جمله محمود است ○ز تاب قهر میندیش و ناامید مباش ○که زیر سایۀ جود است آنچه موجود است ○بسا قفلا که بندش ناپدید است ○چو وابینی، نه قفل است آن کلید است □○برگرفته از پیشگفتار کتاب " گنجینه آشنا " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■●" حاکمیت تقدیر الهی در جهان "●■ ■آدمی وقتی مطلوبی از او فوت می گردد غرق اندوه و غصه می شود، زیرا گمان دارد که آن مطلوب به او تعلق داشته است و باید که او بدان می رسید امّا چون بداند که این مطلوب در قضای الهی به نام او نرفته است احساس تعلقی به آن نمی کند و آن را از خود نمی داند که بر فقدان آن افسوس خورَد و نیز از آنچه از خوبی ها و نعمت ها به او می رسد چون بداند که آن خوبیها به حقیقت از آن او بوده و اگر به وی رسیده بر حسب تصادف نبوده است. ■بنابراین شادی و غرور بی جا از به دست آوردن آن حاصل نمی کند و در شمار "مختال فخور" که محبوب خداوند نیست نخواهد بود. مختال فخور آن کس باشد که به داشته های خود مغرور شود و بر دیگران فخر فروشی کند و آن را از جانب خداوند نداند و صرفاً به خود منسوب کند و به همین سبب در برآوردن حاجات دیگران بخل و خسّت ورزد و روی از خدای غنی و ستوده صفات بگرداند. ●بد و نیک هر دو ز یزدان بوَد ●لب مرد باید که خندان بود ●گر رنج پیشت آید و گر راحت ای حکیم ●نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند ■●برگرفته از کتاب " در صحبت قرآن " تفسیر آیات ۲۲و۲۳ سوره حدید به قلم حسین الهی قمشه ای●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○" خیر و شر "○□ □و چه بسیار اتفاق افتد که امری شما را ناگوار آید در حالی که آن به خیر و صلاح شماست. و چه بسیار امری را بسیار دوست می دارید و آن شما را شر و فساد خواهد بود و خداوند به مصالح امور آگاه است و شما را از آن آگاهی نیست.(بقره: ۲۱۶) □از شفاخانهٔ آن طبیب غیبی دارویی آمده است که دوای بسیاری از بیماریهای جسم و جان است و در عین حال از منشأ پیدایش بیماری نیز خبر می دهد. چه بسیار رنجها و محرومیت‌ها محصول آن است که آدمیان هم به ظاهر قضاوت می کنند هم تنها به حال می اندیشند در حالی که خردمند در باطن اشیاء نظر می کند و به عاقبت کارها نیز می اندیشد. بدیهی است آن خیری که روی در شر داشته باشد از همان آغاز شر است و آن شیرینی که مقدمهٔ بیماری است از همان آغاز در کام خردمندان تلخ می آید و در مقابل اگر رنجی در کار باشد که راه رسیدن به شادی و خوشبختی است آن عین خیر است و باید آن رنج را به جان خرید. ○دلتنگ نباید بود از طعن حسود ای دل ○شاید که چو وابینی خیر تو در آن باشد □○برگرفته از کتاب " در صحبت قرآن " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○" یار هم باشیم "○□ ○ملول از همرهان بودن طریقِ کاروانی نیست ○بِکِش دشواریِ منزل به یادِ عهدِ آسانی □اکنون که ما قافله آدمیان فراخنای جهان را صحرا به صحرا و کوه به کوه طی می کنیم مباد که با همراهان و همسفران تندی و تلخی کنیم و ملالت و ملامت پیش آوریم بلکه باید به یاد آن روز خوش که در منزل پایان فرود می آییم و بارهای فراق را از دوش می افکنیم و به دیدار اهل و عزیزان خود می رسیم و وجد و سرور و شادی می کنیم، این دشواری های گذران قافله را بر خود آسان گردانیم. این بیت خود یک افیون آرام بخش و بی زیان است که در دکان هیچ عطاری یافت نمی شود مگر فریدالدین عطار نیشابوری و سعدی و حافظ شیرازی. □○برگرفته از کتاب "در صحبت حافظ" به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○" خرقۀ آلوده "○□ ○شرمم از خرقۀ آلودۀ خود می آید ○که بر او وصله به صد شعبده پیراسته ام □○ما را شرم می آید که چون آن صوفی مدعی خرقه ای از زهد و پرهیز بر تن کنیم و بر آن خرقه با هزار نیرنگ و شعبده وصله های رنگارنگ و ناهمگون زنیم و خلق را بفریبیم که ما مردان خداییم، ما را با حُسن و ملاحت چه کار؟ آن صوفیان مدعی از این طراری و خودنمایی راه به جایی جز شرنگِ شرم و شرارۀ حسرت نخواهند برد. خوش تر آن است که ما این فرصت کوتاه عمر را غنیمت شماریم و در صحبت نازنینان باشیم و هیچ بهره ای در زندگی خوش تر از مصاحبت مستمر با زیبایی و دانایی و نیکویی نیست و هرچه ارزش در جهان پدید آمده است محصول کار این گونه عاشقان و مستان است و آن صوفیان مصلحت اندیش که دانسته اند چگونه ساده دلان را به خود جذب کنند و بی هیچ هنر، خود را بر کرسی سروری خلق بنشانند، نه خود سودی برند نه کس را سودی رسانند، مگر گمراهی و کج راهی. در حالی که فرمان گوهر انسانی این است که باید چون شمع ایستاد و سوخت و روشنایی بخشید. باید پاسبان حرم دل بود که مبادا گرگی چون حرص یا پلنگی چون غرور بدان وارد شود و با این خواست پیوسته می توان امید داشت که اگر آن ماه بی نقصان به ایوان درآید نامحرمی در میان نباشد. و باید به میخانه رفت و به مستی از خویش عریان شد و آن ماه حسن را جامه چاک و بی حجاب در آغوش گرفت. □○برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●" در پی کم و بیش "●□ ●ز سنگِ حادثه خواهی که منحنی نشوی ●مباش همچو ترازو تو در پیِ کم و بیش □این بیت از بدایع صنعت مراعات النظیر و حفظ هم آهنگی ها و تناسبات است. معنی بیت آن است که اگر خواهی از سنگ فتنه روزگار در امان باشی چون ترازو مباش که به اندک تفاوت و کوچک ترین سنگ و وزنه ای به این سوی و آن سوی متمایل می شود □و پیام این است که در امور دنیا سختگیری و حساسیت نباید نشان داد و در پی بیش و کم نباید بود زیرا خداوند کم و بیش جهان را در مجموع متاع حقیر و لهو و بازیچه خوانده است (آیات ۳۸ سوره توبه و ۳۲ سوره انعام). از این رو " زیادِ " دنیا بسیار کم است تا به کم چه رسد که خود هیچ نیست. □●برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ " به قلم حسین الهی قمشه ای●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●شرح بیتی از غزل عرشی جناب عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافی صد بلا بکند حکیم دکتر دینانی●□ □دلا بسوز که ....،عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش که| یک کرشمه تلافی صد بلا بکند. □ بعد از اون مقدمات که در مطلع بیان کرده و با یک بیت کوتاه به چند مطلب حکمی و فلسفی مهم اشاره کرده حالا یک فضای دیگر می‌گشاید. یعنی نهایت زیبایی. حالا یار پریچهره که عین زیبایی است گاهی ممکن است یک هم داشته باشد. □هم نگاه دارد و اصلاً اون نگاه پریچهرگی لطف است و گاهی ممکن است عتاب هم داشته باشد و حالا اون عتابش هم زیباست اگر یار پریچهره و کسی این یار زیبا را بشناسد حالا از زیبائی پایینی گرفته تا زیبایی مطلق اگر کسی این یار پریچهره را بشناسد که اون نگاه همش لطف است اما در درون لطف گاهی یه قهر هم هست گاهی یک عتابی هم هست اصلاً بدون عتاب نمی‌شود و اگر عتابی آمد اون را نازنین بدان و رنجیده مشو حالا عتاب یار پریچهره چیست؟ یعنی انسان و متأله که در راه و حقیقی قدم بر می‌دارد و زیبایی حق را در همه چیز میبیند و حقیقی‌اش حق تعالی است فکر نکن که ندارد و در راه دارد، سختی دارد، گرسنگی دارد خیلی سختی است البته برای همه هست و شاید سالک راه حق و خدا بیش‌تر این سختی‌هایی که در زندگی برای سالک راه حق پیش آید اینها عتاب است چون همه چیز از جانب معشوق است و چیزی از غیر او نیست می‌گوید اگر این سختی‌ها برایت پیش می‌آید رنجیده مشو. او عتاب کرده و عتاب یعنی نوعی زدن و سختی نشان دادن حالا تو این را کن و رنجیده مشو. کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم | که درطریقت ما کافری است رنجیدن و رنجیدن کُفراست این چون از ناحیه‌ی معشوق است عتابش هم زیباست. پرخاشش هم زیباست، اگر سختی هم پیش آمد زیباست اون را عاشقانه تحمل کن و تحمل سختی و رنج مال انسان است. که یک تلافی صد بکند حالا اگر عتاب کرد اون وقت کرشمه هم دارد اون وقت می‌دونی کرشمه‌اش چقدر زیباست و کرشمه‌ی محبانه و کرشمه معشوقانه تمام این سختیها را جبران می‌کند دیگه اصلاً سختی نمی‌بیند. با یک کرشمه هزار بلا را رفع می‌کند. □نکته مهم استاد اِنَ مَعَ العُسرِ یُسری= هر که سختی نکشد مشکلش آسان نشود. □متأسفانه ما فکر می‌کنیم هر چه بیش‌تر نوازش ببینیم کمال پیدا می‌کنیم در حالی که قهر و لطف و عتاب و خطاب اینها لازمه‌ی انسان است و اصلاً در قاموس آفرینش نهاده شده است. این یک توحیدی است و این آیه صریح در است می‌گوید مع العُسر یُسری نمی‌گوید بعد از عُسر و بعد از سختی آسانی می‌آید بلکه می‌گوید در درون سختی آسانی می‌آید و سختی در درون خود آسانی را می‌زاید، از درون سختی آسایش می‌آید چنانچه از درون آسانی هم سختی بیرون می‌آید یعنی از درون رنج آسایشی پدید می‌آید و این دیالکتیک نه تنها در نهاد است در کل عالم است این زمستان و تابستان بهار و پاییز. شب و روز جوانی و پیری سختی و آسانی و تلخی و شیرینی و این تقابل‌ها در کل جهان هستی است و در درون انسان هم هست و هر چه که در بیرون هست در درون هم هست و هر چه در درون است انعکاس در بیرون دارد از درون سختی آسانی فرا می‌رسد. درون رنج و فراق تا کسی درد فراق را نچشیده باشد وصال چه معنی دارد. وصال وقتی شیرین است و لذت بخش است که درد فراق را کسی چشیده باشد بدون درد معنی درستی ندارد. □عتاب یار آمیخته شده است با عشق یار وتوجه یار، خطاب یار که این لازمه‌ی تکامل انسان است به یقین هر که سختی نکشد مشکلش آسان نشود. ●آتش کوره‌ی آهن گر و پُتک دودمش ●نخورد آهن اگر تیز و درخشان نشود ●چابک از آسیاب تا به تنور سوزان ●ندود گندم اگر لایق دندان نشود ●در بیابان بلا هر که نشد پرورده ●رهنورد کتل عشق دوران نشود. □اینجا می‌گوید عتاب اون مشرق طلوع کرشمه است نیاز نیمه شبی را تعبیر می‌کند به آه و می‌گوید وقتی انسان در شدت خواستن قرار می‌گیرد و از اون طرف هم فراق مانع رسیدن می‌شود یک حالتی در قلب سالک پیش می‌آید که تعبیر به آه می‌کنند. مولا آه آه من قلة الزاد ، لذا اون ظرفی که می‌تواند آه عاشق را تحمل کند شب است به همین دلیل عاشقان در ناله می‌کنند. @mohamad_hosein_tabatabaei
□○" صیقلی کن، صیقلی کن، صیقلی "○□ ○غسل در اشک زدم کاهلِ طریقت گویند ○پاک شو اوّل و پس دیده بر آن پاک انداز □اهل طریقت دانند که برای مشاهده حقیقت دیده ها را باید شست و دل ها را باید صیقلی و شفاف کرد: ○تا در او انوارِ قدسی رو نهد ○عکس حوری و پری در وی جهد ○شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام ○تا نگردد ز تو این دیرِ خراب آلوده □و این شست و شوی دیده و دل را اشک ندامتی باید از هر آنچه سستی و کاهلی است، یا اشک حسرتی در آرزویی و یا اشک شوقی و های و هویی که آدمی را در خود غرق کند و غسل تعمید دهد: ○همنشینی گفتش ای شیخ کبار ○خیز و این وسواس را غسلی برآر ○شیخ گفتش امشب از خونِ جگر ○کرده ام صد بار غسل، ای بی هنر □ویلیام بلیک، شاعر و نقّاش اشراقی انگلیس، گفته: اگر مسیرهای ادراک پاکیزه شوند هر چیز چنان که حقیقتاً هست رخ خواهد نمود و نشان خواهد داد که چگونه در عین همه محدودیت ها هر موجودی بی نهایت است. و ای بسا که معنی آن حدیث نبوی که فرمود: " ربِّ أرِنی ألأشیاءِ کما هی " همین باشد. □○برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
○بهای باده‌ی چون لعل چیست جوهر عقل ○بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد □می‌گوید باده‌ی چون لعل همون باده‌ی است به نظر من این است اول یک مقدمه عرض کنم که اشخاصی که به وادی راه ندارند می‌گویند حافظ با مخالف بوده و عقل را با مقابل قرار داده اند این حرف بی‌اساس است و در این بیت با صراحت بیان کرده ما باده‌ی چون لعل یعنی باده‌ی قرمز باده‌ی سرخ و صاف، سُکرآور و آفرین که باده‌ی معرفت است و خوی صاف عاشق حالا بهای این معرفت چیست؟ و اگر بخواهیم این معرفت را به دست آوریم چه کنیم؟ مُفتی این را نمی‌دهند بهای تحصیل این باده‌ی معرفت چیست؟ جوهر عقل □شما تمام اسکناس‌های عالم را بدهی اون باده‌ی معرفت را به شما نمی‌دهند پس با چه چیزی می‌شود؟ جوهر عقل و جوهر عقل قیمتی است و جوهر هم همان است با عقل می‌توانی معرفت بخری اگر عقل نداشته باشی با تمام اسکناس‌های عالم نمی‌توانی یک ذره معرفت بخری معرفت با ، ، با هر چه بگویی خریدنی نیست. معرفت با جوهر عقل به دست می‌آید پس مقام عقل را حافظ ستایش می‌کند و در عین حال در ماه این حرف را می‌زند می‌گوید همون معرفت ماه رمضان را هم که با عبادات و ادعیه و و شب زنده داری انجام می‌دهد باید با عقل همراه باشد، با معرفت همراه باشد، با آگاهی همراه باشد، وقتی که عقل داشته باشی و این کارها را بکنی معرفت به دست می‌آید. □حافظ می‌گوید جوهر عقل اساس به دست آوردن معرفت است و بدون عقل معرفت به دست نمی‌آید پس عقل خیلی گران‌بهاست. همه‌ی عالم را بخری، فرعون زمان باشی تُرک فلک غارت می‌کند اما معرفت را که با گوهر عقل به دست می‌آید ترک فلک نمی‌تواند غارت کند و توانایی ندارد اصلاً فلک بر محور معرفت می‌چرخد و معرفت نباشد فلک چه کاره است و فلک نوکر معرفت است و عالم نوکر معرفت است. دور فلک درنگ ندارد شتاب کن یعنی شتاب به معرفت بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد یعنی این دیگر سود خالص است که با جوهر عقل معرفت به دست آوردی و ضرر در این معامله نیست و ابدی است و غارت نمی‌شود. سرمایه‌ای به دست آورد که هیچ چیز نتواند غارتش کند ازلی و ابدی باشد اون معرفت است. @mohamad_hosein_tabatabaei
□○شرح بیتی از غزل عرشی جناب حافظ○□ ○به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید ○ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها □عشق اولاً به اختیار نمی‌آید و همین را دارد اشاره می‌کند به ساقی که با اون دوران آن جام که جام است اگر اون دوران نیاید عشق نمی‌آید. اگر معرفت نباشد عشق نمی‌آید. می‌خواهد که به واسطه‌ی دوران جام معرفت عشق پیدا شود این را تقاضا می‌کند و این در واقع شبه دعاست و یا حقیقتاً دعاست می‌خواهد از حق تعالی اول هم گمان می‌کرد که عاشق شدن سخت نیست ولی هنگامی که وارد وادی عشق شد دید با چه وادی سهمناکی روبه‌روست و با چه راه طولانی و سهمناکی روبه‌روست. راه بی‌پایان و سخت و مشکل طی بیابان‌ها، صعب العبور، صخره‌ها، کوه‌ها، دریاها در راه است و این‌ها مشکلاتش است، شدن کار آسانی نیست و کار همه کس نیست و همه کس هم عاشق نمی‌شود و نمی‌تونه بشود آدم عافیت طلب با عاشق شدن هزار فرسنگ فاصله دارد عافیت طلب باید برود دنبال عافیتش. نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست/ عاشقی شیوه‌ی رندان بلاکش باشد. □پس بنابراین راه عشق راه صعب العبوری است و به اختیار هم نیست و البته معرفت که آمد عشق هم به دنبالش می‌آید و حافظ از همین جا شروع کرده و پاسخ این سؤال در بیت دوم است (به بوی نافه ا‌ی کآخر صبا زان طره بگشاید) اولاً صبا یک پیک خوبی است برای حافظ، باد صبا خیلی آشنایی دارد مثل حالا که عصر اطلاعات نبوده ، پیک حافظ نسیم صباست. بادی است که می‌وزد و پیام حافظ را می‌رساند و پیام معشوق را هم می‌آورد، صبا وزش معنوی است و تنها وزش باد ظاهری نیست. باد ظاهری یک بوی ظاهری را می‌آورد ولی اون وزش معنوی و اون باد صبایی که پیام حافظ را می‌برد و پیام معشوق را برای حافظ می‌آورد همان نفخه‌ی الهی است و وزش معنوی است. □طره بگشاید، طره چیست؟ ناف آهوی مشکین است و اون وقتی گشوده می‌شود و بوی عطر این عطر عشق است، عطر معرفت است، عطر معنوی است. □ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها: اجازه بدهید من اون کلمه جعد را معنی کنم. وقتی اون طره گشوده می‌شود یعنی نفخه‌ی الهی می‌رسد نفخه است، عطر است، اون بوی عطر عشق هم اون صبا یعنی پیک معنویت اون نفخه‌ی الهی می‌رساند به شامه‌ی باطنی آدمی وقتی اون می‌آید حالا جعد مشکین، زلف مجعد است، زلف سیاه بود، معمولاً و مجعد هم بوده. بعدها خواهیم گفت که وقتی حافظ از زلف سخن می‌گوید و از مجعد بودن زلف اشاره به عالم کثرت است. حق تبارک و تعالی واحد علی ال اطلاق است واحد محض است اما هر لحظه تجلی دارد و تجلیات حق این عالم است این عالم با کثرت‌هایی که درش است و کثرت‌های این عالم غیرمتنهای است، شب داره، زشت داره، زیبا، جلال، جمال، بهار، زمستان، گل، خار، بیابان، دریا و صحرا و هم چیز دارد، در این عالم و کثرت‌های این عالم تجلی حق است این تجلی به زلف تشبیه شده چون کثیراست، کثرت را به زلف تشبیه می‌کند حافظ وهر جا حافظ از زلف معشوق صحبت کرد اشاره به کثرت تجلیات است و کثرت هم کثرت این عالم است. یعنی در مظاهر این عالم جلوه ی معشوق می‌بیند یعنی هر عارفی، عارف در کثرت‌های این عالم وحدت می‌بیند اصلاً فرق عارف و غیر عارف همین است مردم عادی کثرت بین هستند و فقط کثرت‌ها را می‌بینند. عارف در درون کثرت‌ها وحدت را می‌بیند، کثرت هم سیاهی است، زلف است. در درون زلف زیبا وحدت می‌بیند اون مجعد بودن هم یعنی هم کثرت است و هم این کثرت پیچ در پیچ است. تازه کثرت هم یکنواخت نیست، کثرت‌ها هم یکنواخت نیستند در درون هر کثرتی یک کثرت دیگری است. در درون هر کثرتی دوباره کثرتی دیگری است مجعد و پیچ در پیچ یعنی در درون کثرات‌ لایتناهی عالم آفرینش و پیچ در پیچ این عالم واقعاً پیچ در پیچ است حافظ یک وحدتی دارد می‌بیند و او درون این کثرت به یک وحدتی حرکت می‌کند واون راه سخت هم همین است که شما بتوانی از درون کثرت به وحدت برسید اینه که در بیت دوم می‌گوید از اون طره که گشوده شود چه خون افتاد در دل‌ها. □حکیم دکتر دینانی□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○" دیدارهای بصیرت بخش "○□ ○من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت ○کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم □کسانی هستند (چون انبیاء و اولیا و عاشقان حضرت حق) که دیدن ایشان آدمی را چشم باطن می بخشد و چگونه می توان از آن کس که آدمی را چشم بخشیده است چشم برداشت. از جمله بخشندگان چشم حضرت زیبائی است که طبیب صاحبدلان است و به قول شکسپیر عشق نابینا برای معالجه نزد او رفت و او چشمش را بینا کرد و بدین سبب عشق با زیبایی همنشین شد و چگونه می توانست او را ترک کند. ○به چشم عشق توان دید روی شاهد غیب ○که نور دیده عاشق ز قاف تا قاف است □○برگرفته از کتاب " مائده های فرهنگی " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○" عیدهای درونی "○□ ○ساقیا، آمدن عید مبارک بادت ○وآن مواعید که کردی مَرَواد از یادت □عامه مردمان را عید روزی معین است چون آغاز بهار یا پایان رمضان یا ایام طواف و قربانی؛ اما برای عارفان که به گفتهٔ سعدی " هر دمی " دو عید کنند، عید یک حال و هوای قدسی است که از انبساط روح و احساس حضور در بهشت معرفت و صحبت کروبیان عالم بالا حاصل می شود. اینجا خطاب حافظ با ساقی ازل است که وعده های خوش می دهد و عهدهای دلکش می کند اما به ظاهر هیچ یک را جامه عمل نمی پوشاند و زمزمهٔ اعتراض دائم به گوش می رسد که آن شراب طهور و آن بادهٔ رحیق که فرمودی کجاست و آن شراب سلسبیلی که چاشنی از زنجبیل دارد کی خواهد بود، و شعر در بیان مراتب شوق بدان شراب های روحانی است. □○برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●" جمع فرشتگان در انسان "●□ □عارفان گفته اند که فرشتگان به سبب آنکه آئینهٔ تمام نمای جمال الهی نیستند هیچ گاه به مرتبهٔ عشق نمی رسند بلکه پیوسته هر یک مدهوش و سرمست گوشه ای از جمال الهی اند و همان گوشه را محراب عبادت کرده و به خدمت خلق و فرمانبرداری مشغولند. امّا انسان که قلبش آیینهٔ تمام نمای جمال و جلال الهی است و اسماء و صفات الهی را تمام در پیش چشم دارد اگر از مرتبهٔ استعداد به فعلیّت رسد و بر تخت خلافت الهی بنشیند عاشق کامل است. ●فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان ●بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز □●برگرفته از کتاب " در صحبت قرآن " به قلم حسین الهی قمشه ای●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●" باغ هستی "●□ ●باغِ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است ●شمشادِ خانه پرورِ من از که کمتر است □در باغ هستیِ من شمشادی هست که مرا از تمنای هر سرو و صنوبر در باغ های جهان بی نیاز کرده است و آن حضور مستمر آفریدگاری است که در دل من خانه دارد: ●یکی درخت گل اندر فضای خلوتِ ماست ●که سروهای چمن پیش قامتش پستند □●برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ " به قلم‌ حسین الهی قمشه ای●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
●رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس ●گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت ●در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا ●سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
□○" از گره‌گشایان باش "○□ ○چو غنچه گرچه فروبستگی‌ست کارِ جهان ○تو همچو بادِ بهاری گره‌گشا می‌باش □اگر می‌بینی کار جهان بستگی در بستگی و مشکل در مشکل و پیچ در پیچ است و همه را از پای در‌آورده است، بیندیش که تو می‌توانی این مشکل را اندکی بر مردمان سهل کنی: □به هنری که از خود نشان دهی و چراغ شادیِ ایشان شوی یا علمی که به کار آوری و در گشایش مشکلات خرج کنی، یا خیری کنی که دل‌ها در ایمان به خیر و خوبی بدان گرم شوند و سرمشقی برای خوبی از کار تو بر گیرند، ☑️این است معنی عشق به زیبایی و دانایی و نیکویی. □○برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○حکیم دکتر دینانی○□ □عشق همیشه توأم با غم است اصلاً بی‌غم نداریم، عاشق بی‌درد شما تا حالا در این عالم دیده‌ای؟ توأم با دردمندی است اما عشق ملک توأم با دردمندی نیست ملک هم خدا را می‌شناسد در حد خودش تنزیهی است آنها عُباد حقند هم خدا را عبادت می‌کنند و هم خدا را دوست دارند و به یک معنی عاشق حقند اما نیستند ملائکه را حس نمی‌کنند همیشه در یک مقام معین هستند همیشه یا در حال رکوع یا در حال سجود یا در حال تشبیه یا در حال ورد هستند یا در حال ذکرند در یک حالت هستند. ترقی هم ندارند تعالی و ترقی ندارد همونی که هست از ازل تا ابد همان است جبرئیل از ازل تا حالا یک ذره ترقی نکرده و مقامش بالاتر نرفته، انسان تعالی دارد مرتب این تعالی مسأله‌ی مهمی است یعنی انسان برعکس فرشته توقف ندارد فرشته همواره در یک حال است و مقام معلوم دارد همیشه در یک مقام است اما انسان مقام معلوم ندارد مقامش نامعلوم است و همیشه در حال تعالی است و انسان کاملی که عاشق حق است دردمند است تمام اولیا تمام عرفا. سُلاک راه حق دردمندند فراق دارند اصلاً گاهی چنان ناله می‌زند که اون ناله عالم را می‌سوزاند. ناله‌ی هجران، عطار از هجران ابدی صحبت می‌کند این درد غم است درد فراق است البته وصال هم هست اما هم هست. یک لحظه وصال است یک لحظه فراق است اینکه می‌گوید فرشته عشق ندارد، عشق بدون درد را می‌گوید می‌خواهد بگوید دردمندانه از آن انسان است و عاشق هم همیشه دردمند است حتی عشق مجاز هم توأم با درد است و اگر عاشقی درد نداشت او شیاد و دروغگوست. انسان سلوکش و عشق الهی‌اش توأم با دردمندی و هجران است همان است که موجب تعالی می‌شود و الا اگر یک مقام و معین داشت و راحت بود در یک مقامی تا ابد می‌ماند مثل فرشته که تعالی نداشت، تمام این مسأله تعالی انسان است تعالی هی بالا و بالا و بالاتر تا چه حد؟ تا بی‌پایان. ○رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند ○ بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت. ☑️همچنان می‌رو به پایانش مرس @mohamad_hosein_tabatabaei
○بهای باده‌ی چون لعل چیست جوهر عقل ○بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد □می‌گوید باده‌ی چون لعل همون باده‌ی است به نظر من این است اول یک مقدمه عرض کنم که اشخاصی که به وادی راه ندارند می‌گویند حافظ با مخالف بوده و عقل را با مقابل قرار داده اند این حرف بی‌اساس است و در این بیت با صراحت بیان کرده ما باده‌ی چون لعل یعنی باده‌ی قرمز باده‌ی سرخ و صاف، سُکرآور و آفرین که باده‌ی معرفت است و خوی صاف عاشق حالا بهای این معرفت چیست؟ و اگر بخواهیم این معرفت را به دست آوریم چه کنیم؟ مُفتی این را نمی‌دهند بهای تحصیل این باده‌ی معرفت چیست؟ جوهر عقل □شما تمام اسکناس‌های عالم را بدهی اون باده‌ی معرفت را به شما نمی‌دهند پس با چه چیزی می‌شود؟ جوهر عقل و جوهر عقل قیمتی است و جوهر هم همان است با عقل می‌توانی معرفت بخری اگر عقل نداشته باشی با تمام اسکناس‌های عالم نمی‌توانی یک ذره معرفت بخری معرفت با ، ، با هر چه بگویی خریدنی نیست. معرفت با جوهر عقل به دست می‌آید پس مقام عقل را حافظ ستایش می‌کند و در عین حال در ماه این حرف را می‌زند می‌گوید همون معرفت ماه رمضان را هم که با عبادات و ادعیه و و شب زنده داری انجام می‌دهد باید با عقل همراه باشد، با معرفت همراه باشد، با آگاهی همراه باشد، وقتی که عقل داشته باشی و این کارها را بکنی معرفت به دست می‌آید. □حافظ می‌گوید جوهر عقل اساس به دست آوردن معرفت است و بدون عقل معرفت به دست نمی‌آید پس عقل خیلی گران‌بهاست. همه‌ی عالم را بخری، فرعون زمان باشی تُرک فلک غارت می‌کند اما معرفت را که با گوهر عقل به دست می‌آید ترک فلک نمی‌تواند غارت کند و توانایی ندارد اصلاً فلک بر محور معرفت می‌چرخد و معرفت نباشد فلک چه کاره است و فلک نوکر معرفت است و عالم نوکر معرفت است. دور فلک درنگ ندارد شتاب کن یعنی شتاب به معرفت بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد یعنی این دیگر سود خالص است که با جوهر عقل معرفت به دست آوردی و ضرر در این معامله نیست و ابدی است و غارت نمی‌شود. سرمایه‌ای به دست آورد که هیچ چیز نتواند غارتش کند ازلی و ابدی باشد اون معرفت است. @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️بلندای محفوظات حافظ ▪️اگر می گوید که مرا کردند، آن در بخش و است، اما آنجا که حافظ است و محفوظات او، که (هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم)؛* گفت: من طرزی حرف نزدم که کسی با سی، چهل سال درس خواندن بفهمد! (من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست / تو نیز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی)!* یک وقتی سیدنا الاستاد مرحوم این این را معنا کرد، این یک درس اسفارِ‌ خارج بود؛ (پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد).* _______________________________ * دیوان حافظ / غزلیات / شماره ۳۱۹ * دیوان حافظ / غزلیات / شماره ۴۷۶ * دیوان حافظ / غزلیات / شماره ۱۰۵ ◾️سخنرانی افتتاحیه کنگره اندیشه های اخلاقی _ عرفانی حضرت امام خمینی (ره) _ قم ؛ ۱۳۸۲/۰۳/۰۷◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
▪️شهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السّلام را به محضر امام زمان ارواحنا فداه و شیعیان آن حضرت تسلیت عر
☑️امام کاظم (علیه السلام): ▪️لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ حِجابٌ غَيْرُ خَلْقِهِ، إحْتَجَبَ بِغَيْرِ حِجابٍ مَحْجُوبٍ، وَاستَتَرَ بِغَيْرِ سَتْرٍ مَسْتُورٍ، لا إلهَ إلّا هُوَ الكَبيرُ المُتعال ▪️ميان خدا و آفریدگان، پرده‌ای جز آفرینش نیست. در پرده است بی‌آنکه مانعی آویخته باشد و پوشیده است بى‌آنكه پرده‌اى او را پوشانده باشد. معبودى جز او، كه بزرگ و بلندمرتبه است، نمى‌باشد. : ▪️ميان عاشق و معشوق، هيچ حايل نيست ▪️تو خود حجاب خودى، حافظ! از ميان برخيز @mohamad_hosein_tabatabaei