■●"جبر و اختیار "●■
■گفتكوى پر هياهوى " جبر و اختيار " در ديوان حافظ با شناخت عشق و عاشق و معشوق پايان مى يابد.
زيرا عشق ترك اختيار عاشق است در برابر معشوق که گفته اند " بنده را با اختيار چه كار "
و با نفى اختيار جبر نيز منتفى است
زيرا جبر، نهادن اختيارى است به جاى اختيار ديگر
■و اينجا سالبه به انتفاءِ موضوع است
زيرا اختيارى در كار نيست تا نفى شود
و اختيار ديگرى به جاى آن بنشيند.
بدین نگاه عشق نهايت اختيار است،
زيرا تمامى وجود عاشق تبديل به يك اختيار مى شود
و آن اختيارِ معشوق است
■و چون عاشق را چاره اى از اين اختيار نيست گاه از اين بى اختيارى كه عين شوق و عشق است تعبير به جبر مى شود.
●رضا به داده بده وز جَبین گره بگشای
●که بر من و تو در اختیار نگشوده است
#حافظ
□●ما اسیر جبرِ عشقیم، ای خرد، معذور دار
●عاقلان مستانه گفتند اختیاری داشتیم
#مهدی_الهی_قمشه_ای
●هرگه که بر گیرم قلم، تا ز اختیار آرم رقم
●جز شرح جبر عشق تو، ناید به تحریر ای صنم
#مهدی_الهی_قمشه_ای
■در ساحت اندیشه اختیار مطلق از آن خداست و اختیار ما که آن نیز در کارست، مجرای مشیت الهی است.
یعنی اراده معشوق بدین تعلق گرفته است که ما به اختیار خود به کاری مشغول شویم اما در ساحت عمل ادب این است که ما کارها را به اراده خویش منسوب کنیم و بار مسئولیت هر کار را بر دوش خود گیریم
■و اگر کاری را به حضرت حق منسوب کنیم آن عین خیر است
زیرا " از خیّر محض جز نکویی ناید "
و اما سخن اشعری و معتزلی نزد عارفان منزلتی ندارد
و هردو باطل است زیرا نگاهی نادرست به داستان جبر و اختیار کرده اند.
■●برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ "
به قلم حسین الهی قمشه ای●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
□○" كعبه عشاق "○□
□به کعبه رفتم و آنجا هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یادِ روی تو کردم
شِعار کعبه چو دیدم سیاه، دست تمنا
دراز جانب شَعرِ سياهِ موى تو كردم
چو حلقه درِ كعبه به صد نياز گرفتم
دعاى حلقه گيسوى مشكبوى تو كردم
نهاده خلق حرم سوى كعبه روى عبادت
من از ميان همه روى دل بهسوى تو كردم
مرا به هیچ مقامی نبود غیر تو نامی
طواف و سعی که کردم به جستجوی تو کردم
به موقف عرفات ایستاده خلق دعا خوان
من از دعا لب خود بسته گفت و گوی تو کردم
فتاده اهل مَنی در پی مُنا و مقاصد
چو "جامى" از همه فارغ من آرزوى تو كردم
#جامى
□غزلیات جامى از نقطه هاى اوج
غزل سرايى در ادب پارسى است؛
عرفان عاشقانه در آن موج مى زند
و آكنده از هم آهنگى و زيبايى متعالى است.
□مُنا به معنى آرزو است
و اشارتى است كه عامه مردمان
از اين سفر الهى
در پى هواهاى نفسانى خويشند
به گرد يار نمى گردند
و در راه او سعى نمى كنند
به صورت ها سخت وابسته اند
و از سيرت انبيا و اوليا دور افتاده اند
شمارش ها را نگه مى دارند
اما خواست معشوق را
كه عشق به مردمان
و خدمت به ايشان است
در شمار نمى آورند:
□حاجى عاقل طواف چند کند، هفت بار
حاجى ديوانه ام، من نشمارم طواف
#مولانا
□من خواستم بتخانه دل كعبه سازم
عشقا تو باز اين كعبه را بتخانه كردى
خلقى به دور خانه مشغول طوافند
ما را اسير عشق صاحبخانه كردى
#مهدی_الهى_قمشه_اى
□○نوشته حسین الهی قمشه ای○□
@mohamad_hosein_tabatabaei