eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
□○عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی○□ □نمی‎دانید در آینده دنیا چه می‎شود. یک نفر نمی‎ماند که امام حسین علیه السّلام را دوست نداشته باشد. از پنجاه سال پیش شروع شد و وقتی به بچّه‎های شما برسد، نمی‎دانید چه می‎شود. چون قرآن مال کافّه‎ی ناس و همه‎ی بشر است، خورشید قرآن که آمد، همه‎ی عالم را زیر سایه‌ی خود گرفت. ولو بعضی بگویند ما مسیحی یا یهودی یا هستیم، قرآن اعتنا نمی‎کند و می‎گوید تو مال منی. خوش به حال شما که اقرار دارید و خودتان با میل و رغبت، این شراب را می‎نوشید، آنها را هم به زور به حلقشان می‎ریزند. عن‎قریب صدا بلند می‎شود. امام صادق علیه السّلام فرمود: یُصلِحُ اللهُ اَمرَهُ فى لَیلَةٍ: خداوند امر ولی‌اش را در یک شب اصلاح می‎کند. وسایلش هم امروز هست؛ تلفن، تلکس، رادیو، تلویزیون، ماهواره و . زمین یک مرتبه پاک می‎شود. همه‎ی خلق خسته شده‎اند و شب و روز عقب صلح و نجات می‎گردند و به محض اینکه اعلام شد، همه زود قبول می‎کنند. وقتی مضطر شدند، زود قبول می‎کنند. □○مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○روز نيمۀ شعبان○□ □روز ولادت باسعادت امام دوازدهم حضرت مهدی حجّة بن الحسن صاحب الزمان عجّل الله تعالى فرجه الشّریف است. □بسيار شایسته است كه شيعيان، در شب و روز نيمۀ شعبان، با تشكيل محافل و مجالس و برپایى سخنرانى‌ها، دربارۀ عظمت این روز و وجود مقدّس امام زمان عليه السلام و شرایط انتظار آن حضرت و دعا برای تعجيل در ظهورش و دفع شبهات دشمنان و ناآگاهان، آن را گرامى بدارند، ولى در همۀ این موارد از كارهای نامناسب وخلاف شرع بپرهيزند و عبادت را با گناه آلوده نسازند. □البتّه زیارت آن حضرت در این روز با استفاده از زیارات معتبر بسيار مناسب است. @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
□برای اثبات لزوم وجود انسان کامل و امام در تمام ادوار، برهان‌های بسیاری مطرح شده است. مثلا در علم کلام از قاعده‌ی لطف سخن به میان آمده است. قاعده‌ی لطف این است که اگر پذیرفتیم که نظام هستی خدایی دارد، این خدا می‌بایست ما را در مسیر کمالات الهی و تحقق حقیقت انسانیت یاری کند. ما از دیگر مخلوقات متمایزیم و خدا فقط به ما اختیار داده است؛ به واسطه‌ی این اختیار می‌توانیم به کمالات بی‌نهایت و یا از طرف دیگر به سمت ظلمت بی‌نهایت صیرورت داشته باشیم، روح انسانی حد یقف در سیر به سمت نور یا ظلمت ندارد اما چون ما انسان هستیم و خدا در ما عقل قرار داده است و انسان خودش به تنهایی این قدرت را ندارد که فقط صرفا بر اساس رسول باطنی (عقل) به آن کمالات لایتناهی الهی برسد لذا بر خدا واجب است که انسانی را بفرستد که راهنمای من و شما باشد و ما را هدایت کند. در این هدایت نیز هیچ گونه جبر و زوری در کار نیست. این انسان مؤید به خداست، خدا او را تأیید کرده و او را رشد داده است تا مانع از حرکت بشریت به سمت ظلمت شود و او را در مسیر فطرت الهی خودش هادی باشد. این یکی از براهین اثبات وجود امام است. □حال کمی بحث را بالاتر از این بحث کلامی ببریم، دلیل جعل امام چیست؟ دلیل جعل امام، بحث بسیار مهم توحید است. اصلا توحید دانسته نمی‌شود مگر به شناخت امام. این بحث بسیار مهم است. وحدت وجودی که عارف (نه فیلسوف) آن را مطرح می‌کند، دانسته نمی‌شود مگر به شناخت امام. اصلا وحدت وجود عارف مبتنی بر فهم حقیقت امام است که از او به نَفَس رحمانی تعبیر می‌شود. چون موجودات ظهور و بروز نفس رحمانی هستند و ایجاد بواسطه‌ی این حقیقت از مرتبه‌ی اسماء الله تا عالم جسمانی تحقق پیدا می‌کند لذا برخی وحدت شخصی وجود عرفانی را وحدت سریانی نامیده اند. حقیقت امام زمان ظل الله و رق منشوری است که تمام موجودات بالعرض از او موجودند و به همین دلیل اطاعت از امام بر همگان تکوینا و تشریعا واجب است. او کسی است که بر زمان و مکان امامت دارد. او فوق زمان، فوق دهر و فوق سرمد است. اصلا وجود ایشان ازلی و ابدی است. ما پیرامون جسم مبارک ایشان که در جایی در این زمین است سخن نمی‌گوییم بلکه از حقیقت او بحث می‌کنیم. او فراتر از زمان است، موضوع زمان نیز بحث بسیار پیچیده‌ای است. همه‌ی متفکران، فلاسفه و فیزیکدانان هنوز در شناخت ماهیت زمان عاجزند. امام زمان فوق زمان و فوق مکان است و ما توحید را نمی‌فهمیم مگر به او. شناخت توحید بدون شناخت امام ممتنع است؛ اینگونه نیست که می‌شود بدون شناخت امام به توحید پی برد ولی دست ما کوتاه باشد، خیر، اصلا نمی‌شود. عارف می‌گوید ذات حق متعال به نفس رحمانی در تمام هستی سریان پیدا کرده است و آن نفس رحمانی همان امامی است که باید او را بشناسیم. بحث امام از این رو خیلی مهم است که اصلا حیات و ممات و قیام و قعود ما به اوست. چطور من می‌توانم کسی را که حرف زدنم، راه رفتنم، وجودم، رزقم و این هوایی که تنفس می‌کنم از اوست و این خورشید، این نظام هستی همه و همه به واسطه‌ی او موجودند را نشناسم؟! این خیلی جهل بزرگی است...
□○عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی○□ □در دوران ظهور، امام زمان علیه السّلام دست دزدی و کلاه‌برداری اشخاص را قطع می‎کنند نه دست انسانیّت آنها را؛ و الاّ با قطع دست بدن مشکلی حل نمی‎شود. دست دزد و کلاه‌بردار را که قطع کنی، هم‌دست‎های او دست او خواهند بود و به وسیله‎ی آنها باز هم مرتکب دزدی و کلاه‌برداری خواهد شد. □در مورد امام زمان علیه السّلام در روایت آمده است که یَحکُمُ بِحُکمِ داود: با حکم حضرت داود علیه السّلام حکم می‎کند. حضرت داود علیه السّلام حکم غیبی صادر می‎کرد و به شواهد و ادلّه وابسته نبود. □در زمان حضرت داود علیه السّلام شخص فقیری مدّت‎ها از خداوند رزق حلالی می‎طلبید. روزی گاوی در خانه‎ی او را شکست و داخل شد. او هم بر این اساس که دعایش مستجاب شده است، گاو را سر برید و گوشت آن را کباب کرد و با خانواده‎اش خوردند. صاحب گاو که به دنبال گاوش می‎گشت، فهمید که آن شخص فقیر گاو را کشته و مصرف کرده است. او را نزد حضرت داود علیه السّلام برد و حضرت داود علیه السّلام از آن شخص فقیر علّت کارش را پرسید. او هم گفت من هفت سال بود دعا می‎کردم خدا رزق حلالی مرحمت کند، وقتی گاو در را شکست و داخل شد، گفتم دعایم مستجاب شده است؛ لذا آن را سر بریدم و با خانواده‎ام خوردم. □حضرت داود علیه السّلام به صاحب گاو فرمود: از شکایتت صرف نظر کن. صاحب گاو عصبانی شد و اعتراض کرد که این چه نحو قضاوت کردن است. حضرت داود علیه السّلام به او فرمود: علاوه بر آن، نصف دارائی‌ات را هم به او بده. صاحب گاو به شدّت بر آشفت. حضرت داود علیه السّلام فرمود تمام دارائی‌ات را به او بده. در اثر این حکم در بین مردم سر و صدا بلند شد. حضرت داود علیه السّلام همراه با مردم بر سر قبر پدر کسی که گاو را کشته بود، حاضر شد و او را زنده کرد و علّت مرگش را از او جویا شد. او گفت پدر این صاحب گاو غلام من بود. او مرا کشت و تمام دارائی‌ام را هم تصاحب کرد. در نتیجه روشن شد علاوه بر اینکه تمام دارائی صاحب گاو متعلّق به آن شخص فقیر است، خود صاحب گاو و فرزندانش هم بچّه‎های غلام پدر او هستند و متعلّق به او می‎باشند. امام زمان علیه السّلام هم این‎گونه حکم می‎کند. □○مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
●من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم ●چه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارم ■واژه انتظار از ریشه (نظر) میباشد که در باب افتعال به کار برده شده است. از مترادف های معنایی آن تانّی و ترقّب قابل اشاره اند که به ترتیب به معنای تامل کردن و چشم داشتن هستند. ■آن چه باعث تمایز این واژه از مترادف های آن می شود، وجود خاصیت مطاوعه در معنای آن است که به طور کلی از خصوصیات باب افتعال به شمار می رود؛ مطاوعه به معنای تأثیر پذیری است و بدین خاطر معنای واژه انتظار برابر با چشم به راه شدن خواهد بود.از مطلب مذکور به این نتیجه میرسیم که انتظار حالت و وصفی است که بر شخص متأثر از یک سلسله امور مترتب  میشود وبین وی وآنچه منتظر آن است رابطه تأثیر و تأثّر برقرار است. ■پس چون فهمیدی انتظار یعنی نظر کردن،حال باید دید شخص منتظر باید به چه نظر کند؟،گویم عاشق منتظر، بباید به حقیقت معشوقش با تمامی مراتب ظاهر و باطنش نظر کند،یعنی نظرش به گونه ای باشد که معشوقش را مقید در وصفی و حالی و مرتبه ای نکند، و او را با تمام جامه هایش دوست بدارد. چنانچه گفته شده: ●به هر رنگی که خواهی جامه میپوش ●که من آن قد رعنا میشناسم
□○عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی○□ □تلاطمات و ناآرامی‎هایی که در روزگار ما در سراسر عالم بروز نموده است، حاوی بشارت بزرگی است. جهان از درد زایمان به خود می‎پیچد و عن‎قریب فرزندی را بیرون خواهد داد. □قبل از بارش باران، تندبادی بر می‎خیزد و گرد و غبار زیادی بر پا می‎کند و همه‎ی خس و خاشاک‎ها و آشغال‎ها را از روی زمین جارو می‎کند. امّا اگر کمی ‎صبر کنیم، باد آرام می‎گیرد و باران می‎بارد و سپس ابرها کنار می‌روند و هوا لطیف و آفتابی می‎شود. آشوب‎ها و نابسامانی‎هایی که در روزگار ما در سراسر جهان پدیدار شده است، نزدیک‎تر شدن هوای لطیف و آسمان صاف و آفتابی عصر ظهور را بشارت می‎دهد. □سواری که از دور می‎آید، پیش از آنکه خودش برسد و دیده شود، گرد و غباری که از زیر پای اسبش بر می‎خیزد، دیده می‎شود. گرد و غبار آشوب‎ها و ناآرامی‎های جهان در روزگار ما، خبر از نزدیک شدن فارِسُ ‎الحِجاز یعنی امام زمان عجّل‌الله‌‌تعالی‌‌فرجه می‎دهد. □کسانی که سال‎ها عَجِّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزَّمان می‎گفتند، چرا از ظهور مشکلات و نابسامانی‎ها کلافه‎اند و تاب تحمّل آن را ندارند؟ این‌ها مقدّمه‎ی ظهور است. پس یا دعای بر تعجیل ظهور حضرت را پس بگیرند یا دست از بی‌‎تابی و بی‌‎قراری بردارند و به آنچه هست تن بدهند. □بعد از هر شلوغی، خلوتی متناسب با آن خواهد بود و هر چه شلوغی بیشتر باشد، خلوت بعد از آن بزرگ‌تر است. در آخرالزّمان شلوغی خیلی زیاد است، به نحوی که یکفُرُ بَعضُهُم بِبَعضٍ وَ یَلعَنُ بَعضُهُم بَعضاً: گروهی گروه دیگر را تکفیر می‎کند و جمعی جمع دیگر را لعنت می‎کند. □○مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□غرض آن که ائمه ی معصومین علیه السلام با این که آن شرایط حساس را داشتند، آن دستورهای سنگین را هم اعمال می فرمودند، که تصورش نیر برای ما مشکل است. حالا اگر کسی بگوید چطور می شود کسی در طول یک شب تا صبح، هزار رکعت نماز بخواند؟! اگر این شب ها را شب های زمستانی چهارده، پانزده ساعته ی حجاز فرض کنیم، شاید وفق بدهد که آقا بتواند در ظرف زمانی یک شب تا به صبح هزار رکعت نماز بخواند. که اگر هر رکعت، یک دقیقه وقت بگیرد، هزار رکعت، هزار دقیقه می شود که شاید در فرض شبهای زمستانی وفق بدهد، اما شب های تابستان چگونه؟(۱۴) @mohamad_hosein_tabatabaei
□یا اگر امیرالمومنین علیه السلام هر شب، زیر هر نخلی، دو رکعت نماز می خواند، اگر درختانی که امام کاشته اند، 500اصله باشد، جمعا هزار رکعت می شود، حال چگونه اقا می رسید، یک شب تا به صبح هزار رکعت نماز زیر 500اصله درخت اقامه کند؟ می بینید دستورهای سنگینی را که کمل دارند، وقتی ما می شنویم و می خواهیم آن را در ظرف زمانی جای دهیم، برای ذهن ما استیحاش ادراکی پیش می آید، اگر چه پاسخش برای کسانی که اهلش هستند، روشن است، اما برای ما که نتوانستیم از عهده ی این امور برآییم، سخت است. در جای خود مضبوط است که روز در شب و شب در روز داخل می شود و هر کدام که اصل باشد دیگری به حساب آن اصل می آید و محاسبه می شود.(۱۵) @mohamad_hosein_tabatabaei
□○شرح کامل بیتی از غزل عرشی جناب حافظ○□ ○به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید ○که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها. □اینجا کاملاً معنویت حافظ آشکار است نمی‌دانم کسانی که حافظ را مادی گرا می‌دانند چرا چشمشان را به روی حقایق می‌بندند. □پیر مغان کیست؟ پیر مغان انسان کامل است انسان راه رفته است ولّی خداست انسان کامل راه و رسم منزل‌ها را می‌شناسد. دشواری و صعب العبوری راه را حافظ گفت که بیابان‌ها و دریاها در پیش است و عبور از این بیابان و با این قافله عبور کردن و از کثرت به وحدت رفتن راه درازی است بدون پیر راه که هدایت کند تو را وبدون هادی نمی‌شود رفت. پیر راه لازم است □پیر مغان اشاره به انسان کامل و انسان کامل هم همیشه در این عالم هست. اگر چه ما نشناسیم شما فکر نکنید این عالم بدون انسان کامل میسر است و اگر انسان کامل وجود نداشته باشد اصلاً این عالم وجود ندارد. یک لحظه، حجت همیشه در این عالم است و اون حجت بالغه و کامله خداوند همان پیر راه است. این انسان کامل گاهی مظهر انسان کامل است و گاهی خود انسان کامل. در هر حال حجت بالغه خداوند است که همیشه هست می‌گوید اگر او به تو دستور می‌دهد حتی سجاده‌ات را به می رنگین کن، بهانه نگیر نگو به عقل من چنین نمی‌رسد باید تسلیم دستور حجت خدا باشی اگر اون حجت بالغه به تو گفت، دستورش را بشنو اینجا راهنما را حافظ لازم می‌داند در طی طریق معرفت طی طریق معرفت بدون راهنما نمی‌شود. اتفاقاً یکی از اختلاف‌هایی که بین عارفان و فیلسوفان هست همین جاست. حافظ اینجا به عنوان عارف سخن می‌گوید. یک فیلسوف می‌گوید من تا اونجایی که عقلم می‌رسد می‌روم و هیچ احتیاجی به هادی (انسان کامل) ندارم و عقل من هادی من است اما البته عقل کامل خودش هادی است اون مرشد است اگر عقل کامل باشد و عقل کامل مال اولیا است نه عقل هردنبیل دنیوی ما را به جایی نمی‌رساند. حافظ هادی را لازم می‌داند و اینجا اشاره به چند مطلب است : □یعنی انسان کامل همیشه در عالم لازم است و اگر لازم نبود خدا انبیا و اولیا را نمی‌فرستاد چرا خدا انبیا و اولیا را فرستاده؟ □خب عقل بهشون داده بوده بروند. دیگر حافظ می‌گوید: اگر پیر مغان در این راه سخت به تو گفت به می سجاده رنگین کن تو رنگین کن و نگران نباش که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها. □سالک کیست؟ اینجا سالک سالک راه حق است اون کسی است که راه را پیموده سالک کسی است که سلوک کرده است این راه را رفته پیچ و خم‌ این راه را می‌داند نشیب و فراز این راه را می‌داند. شب و روز راه را می‌داند، بلندی و پستی راه را می‌داند، مشکلات راه کجاست، این‌ها را می‌داند و به تو می‌گوید از این راه برو. □اینجا حافظ راهنمای کامل را لازم می‌داند. البته گاهی هم گفته شده که حافظ خودش مرشد معینی نداشته و یا اشاره نکرده و یا اویسی بوده و اویسی بودن هم معنی‌اش این نیست که به انسان کامل دسترسی ندارد در عالم معنی دسترسی دارد بلاخره بدون دسترسی به انسان کامل ممکن نیست و یکی در ظاهر دسترسی دارد و یکی کسی که در باطن دسترسی دارد. هر چه بوده حافظ اویسی یا قلندری در اینجا می‌گوید بدون انسان کامل و راهنما که ولّی خدا باشد این راه رفتن سخت است و گاهی انسان از طریق باطن اتصال دارد خب داشته باشد اشکال ندارد. این می انگوری که پیر مغان نمی‌خواهد راه و رسم منزل‌ها که نمی‌خواهد. این صراحت حافظ است کسانی که حافظ را مادی می‌گویند چگونه چشمشان را به روی حقیقت می‌بندد و اونها می‌گویند شما تأویل می‌کنید نه آن‌ها تأویل می‌کنند. □سالک هم راه دارد و هم رسم دارد، هم کیفیت راه رفتنش معلوم است که کجا بروی، کجا بنشینی، کجا استراحت کنی، چقدر راه بروی، اینها را باید هادی راه بگوید حالا ممکن است شما از طریق باطن اتصال داشته باشی با یک مقام معنوی. □استاد نتیجه می‌گیریم که حافظ می‌گوید نترس و اطاعت کن از اون انسان کاملی که تو را راهنمایی می‌کند پیر راه شرط طریق است. ○قطع این مرحله بی‌همرهی خضر مکن ○ظلمات است بترس از خطر گمراهی ○به کوی عشق منه بی‌دلیل راه قدم ○که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد . □به قول این غزل فاتحه الکتاب ابیات حافظ است. می انگوری که صداهتمام نمی‌خواهد . علامه طباطبایی شرحی دارد به می سجاده رنگین کن می را اینجا شریعت گرفته و می‌گوید عبادت خشک فایده ندارد می همان عبادت است وطراوت است و همان عشق است. □یعنی عبادت خشک و خالی فایده ندارد. یعنی اگر سالک بگوید به می سجاده رنگین کن خبر دارد و یک مصلحتی می‌داند تو باید حرف او را گوش کنی نیابد به رأی خودت عمل کنی اینجا عمل به رأی نیست، جای قیاس نیست اینجا باید به حرف انسان کامل توجه کنی. @mohamad_hosein_tabatabaei
□●استاد فاطمی نیا: دستورالعمل برای ایام اخر ماه شعبان●□ □این ایام باقی مانده از ماه شعبان را خیلی غنیمت بشمارید؛ این روزها بسیار حساس است و باید قدر بدانیم ، سعی کنیم با آمادگی کامل وارد ماه رمضان، ماه مهمانی خدا، شویم! □حدیثی از امام رضا(علیه السلام)واردشده است که بسیار پراسرار است وحساسیت ماه شعبان را نشان میدهد. □کسی درماه شعبان خدمت امام رضا علیه السلام شرفیاب شد و از حضرت تقاضای عملی را کرد که در ماه شعبان انجام دهد. حضرت به آن شخص میفرمایند:" در ماه شعبان به خدا عرضه دار و بگو خدایا اگر در این روزهای گذشته از شعبان مرا نیامرزیده ای ، در روزهای باقیمانده از آن بیامرز" □در این ایام باقی مانده خیلی چیزها میتوان کسب کرد! @mohamad_hosein_tabatabaei
□○عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی○□ □○خوب است آدم فرمانبر باشد و حواسش هم باشد که دارد فرمان می‎برد. □○علم و ثروت و مقام و ... تعیّنات انسان است و باید دنبال انسان بیاید، نه اینکه انسان به دنبال آنها برود. شرافت متعلّق به خود انسان است، نه اینکه انسان شرافتش را از تعیّناتش بگیرد. کسی که دنباله‎روی تعیّناتش باشد، هیچ رشد نخواهد داشت. □○مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○ قسمت ۱○□ □امام زمان حقیقتی است که تمام هستی را از خودش پر کرده است و حیات هرچیزی به اوست. ظهور و انتظار و فرج حقیقت امام زمان با ظهور امام زمانی که محدود به بدن عنصری و نفس جزئی می‌باشد متفاوت است. عوام الناس به دنبال این امام زمان و در واقع این بدن و نفس جزئی هستند لکن خواص به دنبال حقیقت و نورانیت امام زمانند. برخی به دنبال شأن صاحب العصری حضرت هستند که به وجهی یعنی او مصاحب عصر است و در متن عصر و زمان حضور دارد تا زمانی که در بعدی از زمان و مکان ظهور بفرمایند. اما خواص به دنبال شأن امام عصری و امام زمانی حضرتند که در این شأن آن جناب فوق زمان و فوق عصر است یا بدنبال بقیة‌الله الاعظم هستند که این لقب حضرت اشاره به مظهریت الله تبارک و تعالی در بین ماسوی الله را دارد یعنی او خلیفه‌ی حق متعال در ایجاد و افاضه‌ی فیض وجود به موجودات است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود اگر من را اینگونه نشناسید که «مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ»، به معرفت امام راه پیدا نکرده‌اید و امام را نشناخته‌اید و هرکس ما را اینگونه نشناسد «فَهُوَ شَاکُّ وَ مَرتَابٌ وَ هُوَ کافِرٌ»! مطلب خیلی عمیق است... انسان اگر امامش را نشناسد سر از کفر درخواهد آورد. □ظهور و انتظار معنای متفاوتی دارد. یک وقتی است که مراد ما از امام زمان، امامِ محدود و مقید به یک نفس و بدن جزئی است که هم اکنون آن حضرت در کره‌ی زمین زندگی می‌کند. اگر فقط و صرفا به دنبال این باشیم که او ظهور کند و منتظر آن فرج آفاقی باشیم و به دنبال ملاقات آن نفس نفیس محدود جزئی باشیم ممکن است حتی برای ما بعد و دوری پیش بیاید، چرا که این نوع از انتظار نقد نیست، نسیه است و برای کسی که ظرفیت و معرفت درست از ملاقات یا انتظار را نداشته باشد بعد و دوری می‌آورد. این نگرش حاکی از عدم رشد و تکامل است، معنای این انتظار این است که تا آن حضرت به آن شکلی که در ذهن خیلی‌ها نقش بسته ظهور نکند، ما فایده‌ی چندانی نمی‌بریم و همه‌ی فایده ها به زمانی محدود می‌شود که ایشان با جسم ظاهریشان ظهور کنند، این نسیه است. اما نه، اگر به دنبال نَفَس رحمانی باشیم، دنبال یک حقیقتی هستیم که این آقای دارای بدن جزئی، صاحب آن حقیقت است. اگر دنبال آن حقیقت باشیم، لحظه‌ای انتظار از من و شما برداشته نمی‌شود و این معنای این سخن است که «افضل الاعمال انتظار الفرج». چرا؟ چون اگر نگاه ما اینگونه باشد، معتقدیم که آقایی داریم که بی‌نهایت کمالات دارد و لحظه به لحظه می‌تواند به ما افاضه‌ی فیض کند و این دیگر نسیه نیست، نقد نقد است. □فرج یعنی چه؟ فرمود فرج ما فرج شماست... شما به دنبال فرج امام زمانی؟! ایشان که فرجش تحقق پیدا کرده است... او هستی را از خودش پر کرده است. تو به دنبال چه هستی؟! چه فرجی؟! دنبال فرج خودت باش. فرج خودت متحقق نمی‌شود مگر اینکه به محضر امام زمان برسی البته نه به محضر بدن جزئی و مبارک آن حضرت، هرچند خوشا به حال کسی که آن نور نیر را ملاقات کند که سعادتی است عظما؛ چون کسی آن بدن جزئی را ببیند طهارت حاصل می‌کند و ملاقات این جسم جزئی حضرت برکات خاصی هم دارد با اینحال اگر کسی امام شناس نباشد او را به آنجا راه نمی‌دهند. اگر هم راه بدهند چه فایده‌ای دارد؟ مگر آنهایی که راه پیدا کردند امام را شهید نکردند؟ مگر آنهایی که در کربلا در مقابل اباعبدالله الحسین علیه السلام صف کشیدند بدن جزئی امام را ندیدند؟! بدن ایشان که کل نیست، حقیقتش کل است. مگر امام را نکشتند؟! مگر دختر اشعث همسر امام حسن مجتبی علیه السلام نبود؟! دیگر در بحث رویت و مشاهده و دیدن امام از این بالاتر می‌خواهید؟! نَفَس ظاهری حضرت به نَفَس این خانم می‌خورد! چه شد؟ چه طرفی بست؟! خودش می‌گفت که ما با نور ایشان زندگی می‌کردیم! آخرش چه کردی؟! ام فضل یا بهتر است بگوییم ام رذل همسر امام جواد علیه السلام با دیدن حضرت به چه کمالی رسید که من و شما به دنبال اذکار و چله ها هستیم تا جسم مبارک ایشان را ببینیم؟! به جان تک تک شما قسم اینجا که نشسته‌ام دارم با خجالت نام ایشان را می‌برم! بعد بروم به دنبال ایشان که ایشان را ببینم؟! بعد فرضاً رفتم و ایشان را هم دیدم، آنگاه چه بگویم؟! بگویم شیعه‌ی خیلی خاصی بودم؟! سلمان بودم؟ ابوذر بودم؟ آیت الله بهجت بودم؟ علامه حسن‌زاده بودم؟! چه بودم؟! به خدا آنهایی که اینگونه هستند در حضور ائمه‌ی اطهار علیهم السلام ذوب می‌شوند! خدا می‌داند که ما از باطن‌های ایشان خبر نداریم...  علی بن مهزیار، عالم فقیه، کسی که امام حسن عسگری علیه السلام را دیده است، انسان بزرگی که بیست سال به شوق حضرت با پای پیاده مکه رفت تا شاید حضرت را زیارت کند وقتی توفیق تشرف یافت تا آخر عمرش سر به بیابان گذاشت و مجنون و آشفته شد...
□چگونه میشود یک نفر مثل اویس قرن، شب تا به صبح بایستد،؟ آیا دچار عارضه ی کمر درد نگردیده؟ یقینا پس از اذان صبح و ادای نماز واجب شرعی اش نیز مقید بوده تا در بین الطلوعین نخوابد، چون بین الطلوعین وقت خواب نیست، کسانی که اهلش هستند بین الطلوعین را وقت شکار می دانند. شب تا به صبح وقت سفر است، مثل شکارچی که تفنگ به دست میگیرد به صحرا و جنگل می رود، این مسیر رفتن او از منزل تا به صحرا و کوه و دشت، ساعت ها وقت می گیرد، ولی برای یک لحظه، در یک وقت حساس، وقتی شکاری را می بیند، می زند، شاید شکار در یک دقیقه، انجام گرفته باشد، اما مسیر رفتن به محل شکارگاه ساعت ها وقت گرفته است(۱۶) @mohamad_hosein_tabatabaei
آیات 1-6 ، آل عمران ، قسمت اول بخش دوم ● ((تنزيل )) بر تدريج نزول دلالت دارد نَزَّلَ عَلَيْك الْكِتَب بِالْحَقِّ مُصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَيْهِ در سابق گفتيم : كلمه ((تنزيل )) بر تدريج دلالت دارد، همچنان كه كلمه ((انزال )) بر نزول يكپارچه دلالت مى كند. ممكن است شما به گفته ما خرده گرفته و بگوييد: همه جا كلمه ((تنزيل )) به معناى نزول تدريجى نيست ، به شهادت اينكه در آيه :((لو لا نزل عليه القرآن جمله واحده )) مى بينيم كه مشركين صريحا اعتراض مى كنند كه چرا قرآن يكپارچه بر آن جناب نازل نشده ، پس تنزيل در اين آيه به معناى نزول دفعى است ، نه تدريجى . و در آيه : ((ان ينزل علينا مائده )) كه حواريين عيسى (عليه السلام ) از آنجناب تقاضا مى كنند تا مائده اى از آسمان برايشان فرستاده شود نيز به اين معنا است ، چون معلوم است نزول مائده دفعى بوده نه تدريجى ، و در آيه شريفه ((لو لا نزل عليه آيه )) كه كلمه ((تنزيل )) در نزول دفعى يك آيه استعمال شده از اين جهت بوده كه يك آيه اگر نازل شود دفعتا مى شود نه به تدريج ، و اگر در آيه ((قل ان اللّه قادر على ان ينزل آيه )) كلمه ((تنزيل )) ظهور در نزول دفعى دارد نه تدريجى ، باز به خاطر اين است كه پاسخ از سؤال جمله قبلى است كه مى گفتند: ((لو لا نزل عليه آيه )). ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 7 و به همين جهت بعضى از مفسرين گفته اند: بهتر آنست كه بگوئيم معناى ((نزل عليك الكتاب )) انزال بعد از انزال و به عبارت ديگر انزال دفعى است تا اين اشكال وارد نشود. ليكن ما در پاسخ مى گوييم : اينكه گفتيم تنزيل به معناى نزول تدريجى است ، لازمه اش اين نيست كه بين نزول يك آيه و آيه ديگر زمان قابل توجهى فاصله شده باشد. توضيح اينكه : هر مركبى را از چند جزء تركيب يافته در نظر بگيريم ، وجودش يك نسبت به مجموع و كل اجزا دارد، و يك نسبت به وجود تك تك اجزاى خود، اگر نسبتى را كه به كل اجزا دارد در نظر بگيريم موجود واحدى خواهد بود، موجودى كه نه تدريج مى پذيرد و نه تقسيم ، و اگر نسبتى را كه وجود آن با وجود تك تك اجزايش دارد در نظر بگيريم البته يك چيز، چند چيز خواهد بود، و تدريج هم مى پذيرد، همچنان كه مى بينيم قرآن كريم فرود آمدن باران را هم به ((انزال )) تعبير كرده و هم به ((تنزيل ))، چنانكه فرموده : ((انزل من السماء ماء))، و هم فرموده : ((و هو الذى ينزل الغيث )). در تعبير اول نسبت وجود باران با سراسر اجزاى آن در نظر گرفته شده و در نتيجه يك امر اعتبار شده ، و در تعبير دوم نسبت وجود باران با اجزاى آن كه يكى پس از ديگرى فرود مى آيد در نظر گرفته شده ، و قهرا يك امر تدريجى اعتبار شده است . پس منظور از نازل شدن ((تدريجى )) قرآن ، اين نيست كه بين نزول يك جزء و جزء ديگر، زمانى طولانى فاصله شده باشد و آياتى كه به عنوان نقض و اشكال ذكر شد، گفتار ما را نقض نمى كند، براى اينكه منظور از نزول قرآن ((جملة واحدة )) در آيه 32 سوره فرقان اين است كه خوب بود اجزاى قرآن بدون وقفه ، و پشت سرهم نازل شود، چنان كه آيات يك واقعه ، پشت سر هم نازل مى شده ، بدون اينكه فاصله زيادى ميان آنها افتاده باشد و اين نوع نزول هم نزول تدريجى است . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 8 پس آيه نامبرده گفتار ما را نقض نمى كند و همچنين ساير آياتى كه به عنوان نقض ذكر كردند، هيچ يك نقض نيست (داستان مائده نيز ناقض ‍ نيست ، براى اينكه نزول آن هم به تدريج است ، اول بايد سفره را انداخت بعد نان و سپس خورش را در آن نهاد ((مترجم ))) و با اين بيان ، جواب از بقيه آياتى كه ذكر شده بود روشن مى شود. و اما اينكه بعضى براى دفع نقض نامبرده گفته اند كه : بهتر آنست بگوييم معناى ((نزل عليك الكتاب )) انزال بعد از انزال و به عبارت ديگر انزال دفعى است علاوه بر اينكه صرف استحسانى است كه به هيچ وجه نبايد در استعمال لغت ها راه يابد، نقض هاى نامبرده را جواب نمى گويد، براى اينكه انزال بعد از انزال نيز تنزيل است ، يعنى نزول تدريجى است ، و بايد از آن به تنزيل تعبير كرد پس اين سؤال باقى است كه چرا فرمود: ((لو لا نزل عليه القرآن جملة واحده )) و يا فرمود: ((ان ينزل علينا مائدة )) و يا ((لو لا نزل عليه ...)). 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□●ماه شعبان ‌المعظّم، ماه رسول الله، ماه مناجاتِ شعبانیه و صلوات شعبانیه، ماه خلوت‌های عاشقانه‌ی عارفان، رو به انقضاء است. از نیمه‌ی این ماه عبور کرده‌ایم و به دهه‌ی آخر این ماه وارد شده‌ایم. □●از این ماه که لحظات بسیار گران‌بهایی داشت؛ هنوز به لطف خدا چند روزی باقی است. ساعات و آناتِ شب و روزِ این ماه لطافت فوق‌العاده‌ای دارد و کسانی که اهلِ مراقبه‌های عبادی و خلوت‌های انس و مناجاتند؛ طعمِ شیرینِ این لحظات و آنات را با ذائقه‌ی جانشان ادراک کرده‌اند و می‌کنند. □●ماهِ شعبان ‌المعظّم که ماهِ تحلیه و آراستن وجود خویش است به همه‌ی آنچه جنبه‌ی خدایی و الهی دارد؛ فرصت مغتنمی برای آماده شدن برای ورود به شهر ‌الله و ضیافة ‌الله، ماهِ مبارکِ رمضان است. □●إن‌شاء‌الله عزیزان از فرصت‌های گران‌بهای ماه رجب برای تخلیه، و فرصت‌های ارزشمند این ماه برای تحلیه، بهره‌ی کافی برده باشند که نزدیک شدنِ ماه رمضانُ المبارک برای آنها توأم با وجد و نشاطی حاکی از آمادگی برای ورود به آن باشد. اگر هم خدای ناکرده کم‌توجّهی و کم‌بهره‌بردنی در روزهای گذشته‌ی این ماه بوده است؛ چند روزِ باقی را مغتنم بدانیم و سعی کنیم خلوت‌های عبادی و معنوی بیشتری داشته باشیم و استعداد و آمادگیِ ورود به شهر الله را در ایّام باقی‌مانده‌ی شعبان ‌المعظّم تهیّه و فراهم کنیم تا با شایستگی و نه با شرمندگی، وارد ماه مبارک رمضان شویم. □●استاد مهدی طيب - جلسه ٢٢ تير ٩١ ●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○تفاوت عقل با سلیقه○□ □بسیاری از مردم، عقل را با سلیقه اشتباه می‌گیرند. فکر می‌کنند که عقلانی بودن یعنی همان سلیقه فرد؛ سلیقه غیر از عقل است. همه آدم‌ها عاقل‌اند و کار خودشان را درست می‌دانند؛ این سلیقه است یا عقل؟ این سلیقه است. □عقل، موازین دارد. اصلِ موازین عقل، قاعده (امتناع اجتماع نقیضین است)؛ اگر براهین شما متکی به این اصل اولی بود، سخن و شما عقلانی است و در فکر شما تناقض دیده نمی‌شود. اگر سیستم فکری داشتی که در آن نبود، شما متفکر بزرگی هستی. □اگر هزار کتاب بنویسی اما در سازمان فکری‌ات یک تناقض پیدا بشود، تمام سازمان فکری‌ات اعتبار ندارد. عقلانی بودن خیلی سخت است. وقتی من از صحبت می‌کنم این عقل را می‌گویم، نه را. □همه کس فکر می‌کند که درست می‌گوید، اما آیا وقتی با موازین محکم عقلی آن را می‌سنجی، تناقض در نظام فکری‌اش پیدا می‌شود یا نه؟ اگر پیدا شود، شر و ور است. زیبا سخن گفتن، دلیل بر عقلانی بودن سخن نیست، سخن را در ظرف منطق بریز و با موازین بسنج، اگر عقلانی بود، متفکر است. اگر عقلانی نبود، حرف مهمل و بیهوده است. حرف بیهوده هم در عالم بسیار زیاد است. @mohamad_hosein_tabatabaei
□○ قسمت ۲○□ □عصر محمدی طلایی ترین عصر این دوره است و بهترین عصر در عصر محمدی، عصر مهدوی است که من و شما در آن به سر می‌بریم لذا غیبت امام زمان برای این است که شیعه به کمال برسد. چطور؟ اگر شیعه معنای غیبت را بفهمد منتظر حقیقی می‌شود و انتظار حقیقی همان است که آمال انبیاء و اولیاء بوده است تا بشر به واسطه‌ی آن انتظار به کمال برسد. وقتی حضرت با جسم ظاهری ظهور کند، مقید است و انسان‌های جاهل او را می‌کشند اما امام با غیبتش می‌خواهد بگوید که آقا اینقدر به دنبال جسم من نباش! من با صد هزار جلوه برون آمده‌ام! با صد هزار دیده مرا تماشا کن! باید معنی غیبت را بفهمیم، امام غایب شده است تا بفهمیم که نفس کلی او غالب بر بدن طبیعی اوست نه اینکه به دنبال غیب بودن بدن باشد و بخواهد پنهان باشد! حضرت همین الان دارد با این بدن عنصری زندگی می‌کند، حضرت هست اما نفس و حقیقت روح او بر بدنش حاکم است و این حقیقت روح، زمان ندارد، ایشان امامِ زمان است، این حقیقت مقید به مکان نیست چرا که امام مکان است. اگر معنای غیبت را فهمیدی اقرأ وارق! □امام می‌گوید خودت را منتظر بار بیاور. منتظر چه چیزی؟ منتظر آن حقیقتی که از طبیعت و نشئه‌ی مادی و حواس ظاهری من غایب است. امام می‌خواهد به ما بگوید در حدود توقف نکن، توجه به غیب کن و به سمت کمال بی منتها حرکت کن چون روح منِ امام حد ندارد؛ من ظل الله هستم، هرچقدر به من قرب پیدا کنی باز هم کم است. باید به حقیقت من مشتاق باشی. خاصیت شوق می‌دانید چیست؟ محب همیشه مشتاق است. خاصیت شوق این است که وقتی محب به مقصد برسد، اشتیاق او فروکش می‌کند. به همین خاطر اگر شوق و اشتیاقت به سمت جسم امام باشد و دنبال جسم و حد محدود باشی گرفتار می‌شوی. شخص مثلا می‌خواهد به حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام برود، دیدید چقدر شوق دارد؟ وقتی که رسید چطور؟ اشتیاقش فروکش می‌کند. محب به واسطه‌ی شوقی که به یک غایت دارد، به سوی او به راه می‌افتد و حرکت می‌کند و اگر به آن غایت برسد متوقف می‌شود. اگر نرسیده باشد بی‌قرار است‌ و دلش در تب و تاب است. وقتی به مقصد برسد و اشتیاق او فروکش کند، آنجا دیگر  سخنی نیست إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا. اما نه، ما یک امام زمانی داریم که هرچقدر به او نزدیک تر بشوی دورتر می‌شوی! یعنی چه؟ نزدیک شده‌ای ولی می‌بینی سبحان الله، کمالات او تمام شدنی نیست لذا حرکت در موضوع امام زمان علیه السلام توقف ندارد. □انتظار تمام نمی‌شود. در این موضوع خدا گفته إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ!! مگر خدا منتظر چیزی می‌شود؟! خدا می‌گوید من منتظرم!! مگر انتظار خدا حد دارد؟! شما می‌خواهی بگویی خدایا یک روزی انتظار تو به سر می‌آید؟! می‌خواهی به خدا حد بزنی؟! این آیه‌ی قرآن می‌خواهد بگوید انتظار تو از سنخ انتظار منِ خدا باشد! منتظر باشید که إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ، من در شما منتظر هستم! این معیت معیت قیومیه است، فهمش نَفَس می‌بُرد! آقا حرکت کن... این می‌شود امید داشتن، این می‌شود ایستا نبودن، اینکه می‌گوییم موضوع امام زمان ارواحنا فداه در شیعه موضوعی است که امید می‌آفریند و انسان را به حرکت در می‌آورد و توقف در کار انسان نیست همین است. کسی که حضرت را بشناسد در مسیر حکومتی که مد نظر اوست حرکت می‌کند و این معنی انتظار و ظهور است.
آیات 1-6، آل عمران، قسمت اول بخش سوم ● وجه اين كه قرآن كريم درباره وحى ، تعبير انزال و تنزيل (فرود آمدن ) را بكار برده است و اما اين سؤال كه اصلا چرا قرآن كريم وحى را به تنزيل و انزال كه لازمه معنايش فرود آمدن از مكانى والا و يا مقامى والا است تعبير فرموده ؟ جوابش اين است كه وقتى مقام خداى تعالى بلندترين مقام باشد و آيات قرآنى و يا اوامر و نواهى از آن مقام بسوى بندگان صادر مى شود قهرا مقام بندگان مقامى پايين تر خواهد بود، كه دستورات الهى در آن مقام مستقر مى شود و خداى تعالى مقام خود را بلند و درجات خود را رفيع خوانده ، فرموده : ((انه على حكيم )). و نيز قرآن كريم را نازل از ناحيه خود خوانده و فرموده : ((و لما جاءهم كتاب من عند اللّه مصدق لما معهم )). پس به اين دو اعتبار، يعنى بلندى مقام خدا، و پستى مقام عبوديت ، صحيح است كه آمدن قرآن از آن مقام به اين مقام را نزول خواند. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 9 و به عبارت ديگر، استقرار وحى در قلب شريف رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را نازل شدن وحى از خدا به آن حضرت دانست . چون خداى تعالى در آيه : ((انه على حكيم )) مقام خود را مقامى والا و بلند خوانده ، البته در آيه : ((و لما جاءهم كتاب من عند اللّه مصدق لما معهم )) استقرار وحى در قلب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را به آمدن كتاب هم تعبير كرده است . و اما اينكه در آيه مورد بحث فرمود: ((بالحق )) مفسرين در معناى آن گفته اند: بطور كلى حق و صدق عبارت است از خبر مطابق با واقع ، با اين تفاوت كه چنين خبرى را از آن جهت كه در مقابلش واقعيتى خارجى و ثابت ، وجود دارد حق گويند، و از اين جهت كه خود خبر مطابق با آن واقعيت خارجى است صدق مى نامند. بنابراين اطلاق كلمه ((حق )) كه به معناى اعيان خارجى و امور واقعى است بر خداى تعالى و گفتن اينكه ((خدا حق است )) و نيز اطلاقش بر حقايق خارجيه و گفتن اينكه ((موجودات خارجى حق هستند)) از اين بابت است كه خبر دادن از خدا و از حقايق خارجيه خبرى است مطابق با واقع ، و به هر حال مراد از ((حق )) در آيه شريفه ، امر ثابت است ، امرى است كه بطلان نمى پذيرد. و ظاهرا حرف ((با)) در كلمه ((بالحق )) مصاحبت را مى رساند، و آيه چنين معنا مى دهد كه : خداى تعالى كتاب را بر تو نازل كرد نازل كردنى همراه با حق ، به طورى كه حق از آن جدا نخواهد بود، و همراه بودنش با حق باعث مى شود كه نه بعدها بطلان عارضش بشود، و نه در حين نزول آميخته با بطلان باشد. پس اين كتاب از اينكه روزى بطلان بر او چيره گردد ايمن است ، پس در جمله ((نزل عليك الكتاب بالحق )) استعاره به كنايه بكار رفته البته مفسرين در معناى حرف ((با)) وجوهى ديگر ذكر كرده اند كه خالى از اشكال نيست . و اما اينكه فرمود: ((مصدقا)) تصديق از ماده صدق است ، وقتى گفته مى شود من گفتار فلانى را تصديق كردم ، معنايش اين است كه با آن معامله صدق نمودم و اعتراف دارم كه او راست مى گويد، و همچنين وقتى گفته مى شود: فلان گفتار را تصديق دارم معنايش اين است كه به راستى و درستى آن اعتراف كردم . و مراد از جمله : ((لما بين يديه )) كتب آسمانى حاضر در عصر نزول قرآن يعنى تورات و انجيل است ، چنانكه در سوره مائده آيه 48 صريحا بيان كرده كه مراد از اين جمله ، تورات و انجيل است كه در هر دو هدايت است . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 10 و اين آيه شريفه خالى از دلالت بر اين معنا نيست كه تورات و انجيلى كه آن روز در دست يهود و نصارا بوده ، همه اش تحريف شده نبوده بلكه پاره اى از مطالب آن همان تورات و انجيل واقعى بوده ، كه بر موسى و عيسى (عليهما السلام ) نازل شده ، اما همه آنها آياتى كه از طرف خدا نازل شده باشد نبوده ، بلكه دستخوش سقط و تحريف شده است . و اين نيز مسلم است كه تورات و انجيل زمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) همين تورات و انجيل چهارگانه (مرقس ، يوحنا، متى و لوقا) زمان ما بوده است . پس قرآن كريم اين تورات و اناجيل را فى الجمله نه صد در صد قبول دارد، و نيز به وقوع تحريف ، و دست خوردگى آن شهادت داده مى فرمايد: ((و لقد اخذ اللّه ميثاق بنى اسرائيل - تا آنجا كه مى فرمايد: و جعلنا قلوبهم قاسيه يحرفون الكلم عن مواضعه ، و نسوا حظا مما ذكروا به - تا آنجا كه مى فرمايد و من الذين قالوا انا نصارى ، اخذنا ميثاقهم ، فنسوا حظا مما ذكروا به ...)) كه ترجمه اش در همين سوره مى آيد و در سه جا از اين آيه از وقوع تحريف و سقط در تورات و انجيل خبر داده است . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□امام صادق عليه السّلام فرمودند: عالم باشى یا جاهل، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى. زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است. □عَلَيْكَ بِالصَّمْتِ تُعَدَّ حَلِيماً جَاهِلًا كُنْتَ أَوْ عَالِماً فَإِنَّ الصَّمْتَ زَيْنٌ لَكَ عِنْدَ الْعُلَمَاءِ وَ سَتْرٌ لَكَ عِنْدَ الْجُهَّال‏. ○تحف العقول، ص ٣٠٥○ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○" تنهایی و مصاحبت "○□ □جاناتان سوییفت نویسنده معروف داستان " سفرهای گالیور " در یکی از مقالات خود گفته است: زندگی خود را به دو بخش تقسیم کنید: تنهایی و مصاحبت؛ و بکوشید که تنهایی شما به درد مصاحبت و مصاحبت شما به درد تنهایی تان بخورد. □این پندی است که اگر آدمیان در گوش کنند بیش از هزار گوشوار دُر و لعل بر زیب و فرّشان می افزاید: وقتی در صحبت یاران نیستیم چه خوشتر که خود را زیور کنیم و بیاراییم برای زمانی که به صحبت ایشان می رسیم و چنانکه خداوند در وصف خود فرموده است: " کل یوم هو فی شأن " یعنی او هر روز در شأنی و تجلی تازه ای است، ما نیز هر روز اطواری دلنواز و احوالی نو رسیده و با طراوت از خود نشان دهیم و به صحبت یکدیگر درآییم با شعری که چون شراب دوساله مستی بخش باشد و به گفته افلاطون خاطرات هزار ساله ما را تازه کند یا حکایتی شگرف و شنیدنی که چشمها را به رخسار شاه پریان بگشاید یا اطوار تازه ای از اسرار عشق و دوستی که دلها را گرمی بخشد یا پندی که چون آویز مروارید گوشها را بیاراید و هوش ها را برباید یا هدیه کوچکی که نهال دوستی را برویاند و ریشه دشمنی را برکند و بدین هدیه های زمینی و آسمانی از ملالت ها بکاهیم و بر شادی ها بیفزاییم و از آن سوی دیگر مصاحبت ما نیز باید با نازنینانی باشد که می توان به روی ایشان می گلگون نوشید و از خوی ایشان فرشتگی آموخت و به هوش باشیم که: نخست موعظه پیر می فروش اینست که از معاشر ناجنس احتراز کنید و بایسته است که آدمی اگر از دیو و دد ملول شده است چراغ به دست در جستجوی انسانهایی باشد که در مواجه با ایشان چون ماه در مقابله با خورشید روشن شود همین گونه مصاحبت های متعالی است که آدمی را از افسردگی و ملالت بیرون می آورد و از کلبه احزان در کنار یوسف می نشاند و خاطره شیرینش می تواند چون یاد خدا یونس را در شکم ماهی از تنهایی برهاند و او را یار و مونس باشد. ○گر تو سنگ خاره و مرمر بُوی ○چون به صاحبدل رسی گوهر شوی ○یک زمانی صحبتی با اولیا ○بهتر از صد ساله طاعت بی ریا ○گر تو بر آنی که به جایی رسی ○رسته ز ظلمت به صفایی رسی ○پاکدلی را به مقابل گرای ○تا شودت زآیینه ظلمت زدای ○ماه چو با مهر مقابل شود ○وا رهد از ظلمت و کامل شود □○نوشته حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□آن ها که اهلش هستند از ابتدای شب یا از نیمه ی شب سفر می کنند به عالم قدس و لذا سحر وقت سیر است و بین الطلوعین وقت صید.(۱۷) @mohamad_hosein_tabatabaei
□حالا شخص این همه راه را از سر شب آمده است تا اذان صبح، اذان صبح که گفته شد و صبح صادق دمید، تا طلوع آفتاب، بین طلوع صبح صادق تا طلوع آفتاب (بین این دو طلوع) وقت شکار جناب عالی است. حالا باید تیر را بزنی و شکار را بگیری، ببینی از اسرار نظام هستی چه خبر می توانی کسب کنی.(۱۸) @mohamad_hosein_tabatabaei
□○مؤثر فی الوجود کیست؟○□ □جناب ابن عربی در کتاب شریف فتوحات مکیه درباره‌ی شرایط عصر مهدوی می‌گوید: «مرد شب می‌کند در حالی که جاهل، ترسو و بخیل است و صبح می‌کند در حالی که داناترین، دلیرترین و بخشنده‌ترین مردمان است». امام اینگونه است. امام زهیر عثمانی را زهیر حسینی می‌کند. امام حرّ بن یزید ریاحی را حرّ اباعبدالله الحسین می‌کند. ما باید خودمان را به دامن امام بیندازیم. اگر گنهکاریم، اگر متوقف و در راه مانده‌ایم تنها راه نجات ما این است که خودمان را به دامن معصوم بیندازیم. امام همه کار می‌تواند بکند. در داستان آن شخص شرابخواری که از حضور امام شرم کرد، امام شراب او را سرکه کرد... در جایی دیگر داریم که از شخصی پرسید چند درهم در جیبت داری؟ شخص گفت در جیبم درهم نیست و دینار است. فرمود دستی به جیبت بینداز، دید همه‌ی پولهایش درهم شده. امام عَرَض را جوهر می‌کند و جوهر را عرض. امام باقر علیه السلام می‌فرماید: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اَللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ اَلْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلاَمُهُمْ». اگر حضرت قیام کند، دست بر سر بندگان می‌گذارد و عقول ایشان کامل می‌شود. او بر افلاک و املاک و آفاق و انفس تأثیر دارد. او از هیچ چیزی متأثر نمی‌شود بلکه او علی الاطلاق در نظام هستی مؤثر است، . اثر هر چیزی از اوست چون ولایت صورت هر چیزی است و از هیچ چیزی به حیث ذاتش اثر نمی‌گیرد. او فقط رنگ خدا را دارد و خودش اثر حق متعال است؛ اینجا هم اثر را ظهور معنا کن چون ذات حق تبارک و تعالی منزه از این است که مؤثر و متأثر باشد فلذا تأثیر و تأثر در خلقت آن هم بواسطه امام مطرح است. البته چون موثر در وجود است همو هم به حیث مظاهرش متأثر است اما عرض کردم به حیث کنه اش از هیچ موجود محدودی متأثر نمی شود، این سخن را دریاب و تفکر کن و مغتنم بشمار!! این حقیقت نورانیت امام است که در تمام نظام هستی بر هر مخلوقی محیط است. او مقام امر و صاحب امر است. مقام امر بر مقام خلق استیلا و قهر و غلبه دارد لذا هیچ یک از موجودات عالم خلق نیستند الا اینکه حضرت روحی فداه بر او محیط است. ...