eitaa logo
محمد قریشی_شاعر
327 دنبال‌کننده
53 عکس
18 ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سُکر از سر چشمه‌ای ناسور می‌ریزد به دشت ارباً اربای تنی مسحور می‌ریزد به دشت پاره‌های مصحف افتاده‌ست در هر گوشه‌ای آیه آیه "فتح" و "نجم" و "طور" می‌ریزد به دشت در مسیر عشق بازی "...سابقون السابقون" از نگاه جمع رندان شور می‌ریزد به دشت سر زده از آستان عشق خورشیدی بلند از فراز نی زلال نور می‌ریزد به دشت مرگ را بین سلیل آیه‌ها خط می‌زند از خرابات لبش انگور می‌ریزد به دشت سرخ‌تر از هر زمان "ثم الیه ترجعون" می‌تراود از نفیر صور می‌ریزد به دشت می‌رود رو سوی غربت کاروان آفتاب می‌رسد شب از مسیری دور می‌ریزد به دشت آدرس کانال: https://eitaa.com/mohamadghorayshi/193
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن سال کرونا بود. ظهر‌ها تکیه‌ها و حسینیه‌ها تعطیل بودند. مشهدی میرزا‌ ممد ظهر عاشورا طاقت نیاورده بود توی خانه بماند. لباس مشکیش را می‌پوشد، پاشنه کفشش را می‌کشد و می‌رود سمت حسینیه. می‌بیند در بسته‌است. پشت در تنهایی نوحه می‌خواند و سینه می‌زد. چند سال از آن ماجرا می‌گذرد. حالا جلو همین حسینیه‌ی کوچک یکی از پرشورترین عزاداری‌های جنوب برگزار می‌شود، طوری که از محله‌ها و شهر‌های اطراف هم برای تماشای عزاداری هیئت ابوفاضل به اینجا می‌‌آیند این شکوه از همان ظهر شروع شد.
اين کيست که با اين همه غم می‌خندد زخمی شده باز دم به دم می‌خندد در مرگ چه رازی‌ست که اين کهنه‌درخت با هر تبری که می‌زنم می‌خندد
در اولین جلسه کلاس‌ داستان نویسی از هنرجوها خواستم تا اتفاقاتی که دیده‌اند و شنیده‌اند و قابلیت داستان شدن دارد را بنویسند. جلسه دوم چندتا از هنرجو‌ها روایت‌هایی از مهدی نوری شهردار فقید شهر خواندند. "دو نفر از پاکبان‌ها مریض شده بودند. شهرداری بودجه‌ای برای استخدام کارگر جدید نداشت و سطل‌های زباله در بعضی از نقاط شهر پر شده بود. نیمه‌ی شب آقای شهر‌دار صورتش را با پارچه‌ای می‌بندد و برای جمع‌آوری زباله‌ به خیابان‌های شهر می‌رود" آقای نوری را می‌شناختم؛ او چنین انسانی بود. جنوب سرزمین داستان‌های سر به مهر و قهرمانان روایت نشده است.
#دوره‌های_داستان‌نویسی_خلاق
هدایت شده از وطنز
آزاد قسمت دوم حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود از بین خرقه‌هایش این خرقه پاک‌تر بود ✍️ امین محسنی و حافظ 🔸اا🔹 فلک به مردم نادان دهد زمام مراد نصیب مردم فهمیده کار در تپسی‌ست ✍️محمد قریشی و سعدی 🔸اا🔹 دل خرابی می‌کند، دلدار را آگه کنید با جواز کسب خود فردا بیاید دادگاه ✍️ امین محسنی و *حافظ* 🔸اا🔹 بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد لیک صد حیف که گفتند گلش آفساید است ✍️ فرزانه صنیعی و حافظ 🔸اا🔹 مشکلِ عشق نه در حوصله‌ی دانشِ ماست حلِّ این مساله بی‌پول محال است، محال! ✍️ حیدر جهان‌کهن و حافظ 🔸اا🔹 عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست گفت ما خار نداریم، مرا نیز بورز! ✍️فرزانه صنیعی و سعدی 🔸اا🔹 شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد گر نه در من رمق دادن مهریه نبود ✍️محمد قریشی و حافظ 🔸اا🔹 زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست این کله است یا «دل و قلوه سرا» عزیز؟ ✍️آ‌منه آل‌اسحاق و حافظ 🔸اا🔹 شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد زشت و سیاه بود و ادایی و پولکی ✍️نجمه هاشمی و سعدی 💫💫💫 🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻 🆔 بله 🇮🇷 ایتا 🇮🇷 تلگرام 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پویانمایی نویسنده: محمد قریشی باشگاه ادبی بانوی فرهنگ آدرس کانال: https://eitaa.com/mohamadghorayshi/205
اگر فصل فراق از دفتر ایام گم می‌شد، چه کم می‌شد؟ چه می‌شد این ورق را پاره زین تقویم می‌کردند؟ این بیت نغز از حسین منزوی‌ست. در نگاه اول متوجه یک ایراد وزنی فاحش می‌شویم؛ شاعر در مصراع اول بیت، به اندازه یک رکن از وزن خارج شده است. در واقع وزن این بیت به این شکل است: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن حال اگر از مصرع اول، عبارت "فصل فراق" را برداریم، وزن شعر درست می‌شود. مضمون مصرع نیز به همین موضوع اشاره دارد. و این‌گونه شاعر زیرکانه فرم را با مضمون همراه ساخته است. پس درمی‌یابیم که حسین منزوی تعمدا دست به چنین شگردی زده. https://eitaa.com/mohamadghorayshi/206
آن غریبی خانه می‌جست از شتاب دوستی بردش سوی خانه‌ خراب گفت او این را اگر سقفی بدی پهلوی من مر ترا مسکن شدی هم عیال تو بیاسودی اگر در میانه داشتی حجره‌ی دگر گفت آری پهلوی یاران بهست لیک ای جان در "اگر" نتوان نشست https://eitaa.com/mohamadghorayshi/208
فقیر کوری با گیتی‌آفرین می‌گفت که ای ز وصف تو الکن زبان تحسینم به نعمتی که مرا داده‌ای هزاران شکر که من نه درخور لطف و عطای چندینم خسی گرفت گریبان کور و با وی گفت که تا جواب نگویی ز پای ننشینم من ار سپاس جهان‌آفرین کنم نه شگفت که تیزبین و قوی‌پنجه‌تر ز شاهینم ولی تو کوری و ناتندرست و حاجتمند نه چون منی که خداوند جاه و تمکینم چه نعمتی است ترا تا به شکر آن کوشی؟ به حیرت اندر از کار چون تو مسکینم بگفت کور کزین به چه نعمتی خواهی؟ که روی چون تو فرومایه‌ای نمی‌بینم https://eitaa.com/mohamadghorayshi/209
سراینده‌ای پیش داننده‌ای فغان کرد از جور خونخواره دزد که از نظم و نثرم دو گنجینه بود ربود از سرایم ستمکاره دزد بنالید مسکین: که بیچاره من بخندید دانا: که بیچاره دزد https://eitaa.com/mohamadghorayshi/211
دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت پاشنه‌ی کفش فرار و ور کشید آستین همت و بالا زد و رفت یه دفه بچه شد و تنگ غروب سنگ توی شیشه‌ی فردا زد و رفت
خموش باش گرت پند می‌هد عاقل جواب مردم دیوانه را نباید داد.
🟠دوره مجازی آموزش شعر کلاسیک 💠مدرس: محمدقریشی 🔸پنج جلسه 🔸به صورت مجازی 🟡سرفصل‌های آموزشی: ▪️_مقدمه‌ای بر زیباشناسی شعر ▪️_واژه گزینی ▪️_آرایه‌های ادبی ▪️_موسیقی در شعر ▪️_زیست شاعرانه 🔹لینک ثبت نام و کسب آگاهی بیشتر در واتس‌آپ: https://wa.me/989336341661 لینک ثبت نام در ایتا: @mohamadghorayshi
باور کنیم ملک خدا را که سرمد است باور کنیم سکه به نام محمد است
عمری از جور چرخ مینارنگ رنجه بودم، ز رنج بیماری یافت آیینه وجودم زنگ از جفای سپهر زنگاری تار شد دیدگان روشن‌بین زرد شد، چهرگان گلناری همچو موشی نحیف گشت و نزار تن فربه چو گاو پرواری آزمودم همه طبیبان را در شفاخانه‌های بهداری کار آن جمله و طبابتشان کار بوزینه بود و نجاری نه حکیمی، خبر ز حکمت داشت نه پرستاری، از پرستاری پیش بیطار رفتم آخر کار چاره‌ای خواستم ز ناچاری وآن شفابخش دام و دد، بگرفت دستم و رستم از گرفتاری بی‌تأمل علاج دردم کرد تن ز غم رست و من ز غمخواری طرفه بین، کز طبیبم آن نرسید که ز دانای فن بیطاری یا من از خیل چارپایانم یا طبیبان از هنر عاری https://eitaa.com/mohamadghorayshi/215
چند نقیضه بر چند بیت یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت" تا آن زمان که پول ما را به ما دهد پس * "دوش دیدم که ملائک در می‌خانه زدند" بر سر قیمت می تا به سحر چانه زدند * "دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس" بس که هر مرتبه در ظرف غذا مو دیدم * "دلدار که گفتا به تو‌ام دل نگران است" عمری‌ست که خود عامل هر دل نگرانی‌ست" * فغان کین لولیان شوخ شیرین‌کار شهرآشوب همه دنبال کیس تاجر و ملاک می‌گردند * "فلک به مردم نادان دهد زمام مراد" نصیب مردم فهمیده کار در تپسی‌ست * "ز کوی میکده دوشش به دوش می‌بردند" همان رفیق که می‌گفت جنبه‌ام بالاست * "از جان طمع بریدم آسان بود و لیکن" از تکه  های رانی مشکل توان بریدن * "شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد" گر نه در من  رمق  دادن مهریه نبود * ، حافظ و سایر شعرا
به لطف خدا، رتبه اول شعر طنز جشنواره اتقان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید| در حلقه رندانِ اتقانی‌ها 🔹 صد‌وهشتاد‌و پنجم، میزبان جمعی از شعرای طنزپرداز کشور بود که با موضوع « » و اتقان در کار ، به شعرخوانی پرداختند و استندآپ کمدین‌ هایی از استان‌های مختلف اجرا داشتند. 🆔 @hozehonari_ir