#خاطره ۲۲
📌زخم یادگاری
روز جمعه بود و آخرین باری که مرخصی می آمد
هر شش برادر در اتاق پذیرایی منزل پدری دور هم جمع بودیم و تصمیم گرفتیم با محمدرضا کشتی بگیریم.
برادر اولم شروع کرد و هرچه تلاش کرد نتوانست پشت محمدرضا را به خاک آورد.
برادر دوممان همینطور.
نوبت به من رسید.
تمام تلاشم را کردم اما نتوانستم شکستش بدهم...
هر چه زور داشتم در دستانم جمع کردم و سعی داشتم روی زمین نگهش دارم اما نشد.
در حالی که داشت خودش را از زیر دستانم بیرون می کشید کنار پیشانی اش به فرش کشیده و زخم شد.
برادر چهارم و پنجم هم مثل من تلاششان بی ثمر بود.
همه ما را خسته کرد اما خودش پیروز زورآزمایی شد...
ورزیده و اهل ورزش بود.
یا شاید بتوان گفت در همه زمینه ها بهترینش...
یک هفته بعد، محمدرضا شهید شد و جای زخمی که روی پیشانی اش مانده بود را با خود به یادگار برد...
🔹 روایت برادر شهید محمدرضا گل پلیچی
#شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
#ورزش
#کشتی
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
#خاطره ۲۳
📌 شما زحمت نکشید!
کولر منزلمان نیاز به سرویس کردن داشت.
من باردار بودم و در هوای گرم اهواز نمی شد لحظه ای کار را عقب انداخت.
زیر برق آفتاب، حاجی با کمک برادرش آقا محمدرضا، مدت طولانی ای مشغول کار کولر بودند.
محمدرضا تمام این مدت با زبان روزه هر کمکی که از دستش برمی آمد انجام داد تا کولر درست شد.
کارشان که تمام شد من هم خشک کن را برداشتم تا حیاط را تمیز کنم اما محمد رضا نگذاشت.
خشک کن را از دستم گرفت و گفت زنداداش شما زحمت نکشید.
خودش با آن خستگی و ضعف، تمام حیاط را تمیز کرد.
همیشه به حال اطرافیانش توجه داشت و در خانواده منشأ خیر و کمک حال بود.
🔹روایت همسر برادر شهید محمدرضا گل پلیچی
#شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
#منشأ_خیر
#مسئولیت_پذیری
#همکاری_در_منزل
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
#خاطره ۲۴
📌به این شرط!
رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ [37، نور]
مردانى كه هيچ تجارت و داد و ستدى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و اداى زكات غافل نمىكند؛ آنها از روزى مىترسند كه در آن، دلها و چشمها دگرگون مىشود.
در تفسیر نور الثقلین آمده منظور, کسانی هستند که تا صدای اذان را شنیدند کارشان را رها میکنند و میروند.
شهید گلپلیچی گاهی کمک پدرش به مغازه میرفت. می گفتند تا اذان میشد-شبیه قصه هایی که تعریف میکنند؛ گوشت را روی ترازو [رها میکرد]- همه چیز را ول می کرد و می رفت.
اصلا به این شرط[به مغازه میرفت]، به پدرش گفته بود اگر میخواهید بیام و کمکتون کنم من اینجوری ام.
اذان که گفت می روم...
🔹روایت حجت الاسلام والمسلمین استاد پاکباز
#شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
#نماز_اول_وقت
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیعیان اینطور آزمایش می شوند...
#حجت_الاسلام_والمسلمین_راجی
کانال شهید محمدرضا گل پلیچی
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمی تر
زنی از نیّت پیدایش دنیا قدیمی تر
که قبل از قصه ی قالوا بلی این زن بلی گفته ست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته ست
چه بنویسم از آن بی ابتدا، بی انتها، زهرا
زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه می فهمم من از زهرا و ما أدراک ما الزهرا!
(سید حمیدرضا برقعی)
🌸🌸🌸🌸میلاد با سعادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر مبارک باد🌸🌸🌸🌸
#عکس_نوشته
اگر خدا نخواهد فردی بمیرد و یا شهید شود، اگر در بیشترین گرفتاریها و سختی های زندگیست او را از دنیا نخواهد برد...
#وصیت_نامه_شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
#شهادت_لیاقت_میخواهد
#اگر_شهید_نشوی_میمیری
#شهدای_حادثه_تروریستی_کرمان
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
#خاطره ۲۵
📌آتش تعلم
همسایه دیوار به دیوار بودیم.
رفته بودم پشت بام، تا لباس پهن کنم.
رضا را دیدم...
ساعت ۴ بعد از ظهر!
در اوج گرما و برق آفتاب اهواز...
پارچه ی خیسی روی سرش انداخته بود
و در پشت بامشان داشت زیر سایه قدم میزد و درس میخواند...
گفتم چرا اینجا؟
برو زیر کولر درس بخون!
گفت اینجا راحت ترم...
معلوم بود نمیتوانست در خانه تمرکز کند...
برای درس خواندن هر زحمتی را تقبل میکرد و نمی گذاشت به درسش لطمه ای بخورد...
آتش تعلم و علم آموزی در وجودش آنچنان شعله ور بود، که آتش خورشید، ناچیز به نظرش میرسید...
🔹 روایت همسر برادر شهید گل پلیچی
#شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
#درس
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
پنج شنبـه ها
بوی بهشـت میدهد🍃
عطر مزار شهـــدا . . .
#پنجشنبههای_دلتنگی
یاد شهدا با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد
🔹ارسالی از خواهر بزرگوار شهید
#شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
#خاطره ۲۶
📌نگران نباش! خودم پیداش میکنم...
نمازم هنوز تمام نشده بود که صدای در آمد...
دختر کوچکم که تازه می توانست دستش را به دستگیره در برساند در را باز کرده بود و رفته بود...
نفهمیدم نمازم را چطور تمام کردم
سراسیمه رفتم منزل پدرهمسرم که همسایه دیوار به دیوار مان بودند...
همه سر سفره نهار نشسته بودند.
مضطرب پرسیدم بچه اینجا نیامده؟
آنجا نبود!
انگار دنیا روی سرم خراب شد...
محمدرضا به قدر کفش پوشیدنی تأمل نکرد...
پابرهنه از خانه بیرون رفت
و همینطور که داشت بیرون میرفت می گفت: «زن داداش نگران نباشید! خودم پیداش میکنم...»
پیدایش کرد!
در خانه یکی از همسایه ها، چند خانه آنطرف تر...
🔹روایت همسر برادر شهید محمدرضا گل پلیچی
#شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
#مسئولیت_پذیری
#همکاری
#وفاداری
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اثر شگفت انگیز دوست داشتن افراد
دوست داشتن آدمهای بزرگ، انسان را بزرگ میکند و دوست داشتن آدمهای نورانی به انسان نورانیت میدهد. اثر وضعی محبوب، آنقدر زیاد است که آدم باید مراقب باشد مبادا به افراد بیارزش علاقه پیدا کند.
📍استاد علیرضا پناهیان
#شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
رغائب به معنای آرزو نیست!
⬅️ رغائب به معنای آرزو نیست بلکه شب رغبتها است،
یعنی از خدا بخواهید رغبتهای
یک سال شما را هدایت و اصلاح کند.
فَاستبقوا الخیرات شویم،
بالاترین خیرات زمینه سازی ظهور مولاست، که باید به سمتش سبقت بگیریم.
📚 آیت الله جوادی آملی
کانال شهید محمدرضا گل پلیچی
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
#خاطره ۲۷
📌خط عمْر
خیلی به رفت و آمد، مقید بود.
خواهر بزرگمان به تازگی ازدواج کرده بود و میخواست به او سر بزند، سوار بر دوچرخه شد و طبق معمول، من هم پشت سرش نشستم.
صحبت کردن درباره درس و چیزهایی که یادگرفته برایش جذاب بود.
درست یادم هست که داشت درباره ی کلاس آن روزش صحبت میکرد و به اینجا رسید:
کاشت، داشت، برداشت...
ناگهان کنترل دوچرخه از دستش خارج شد و هر دو با شدت به زمین خوردیم!
کف دستم سنگریزه ای فرو رفت و خیلی درد داشت.
سنگ ریزه درست روی یکی از خط های کف دستم بود! خطی که معروف است به خط عمر...
در عالم کودکی از دستش ناراحت شده بودم که عمر تو بلند میشود و عمر من را کوتاه کردی...
چندین بار عذرخواهی کرد، حلالیت خواست و آنقدر تلاش کرد تا بالاخره توانست سنگریزه را دربیاورد...
هنوز جای آن سنگ ریزه کف دستم پیداست...
الان، اما جور دیگری با رضا حرف میزنم...
نه به زبان شکایت و ناراحتی
که با زبان حسرت!
عمر دنیایی ات کوتاه بود...
اما به استناد آیه «احیاء عند ربهم یرزقون»،
خط عمرت تا بی کران امتداد یافت...
🔹 روایت خواهر شهید محمدرضا گل پلیچی
#شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
#صله_رحم
#مهربانی
#درس
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
امام جواد عليه السلام:
مومن به توفیق خدا و داشتن پندگویی درونی و خوی نصیحت پذیری از کسی که او را نصیحت می کند نیاز دارد
الْمُؤْمِنُ يَحْتَاجُ إِلَى تَوْفِيقٍ مِنَ اَللَّهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ
تحف العقول صفحه 457
🌸🌸🌸میلاد با سعادت نهمین نور امامت و ولایت، حضرت جواد الائمه علیه السلام بر همه مسلمین جهان مبارک باد... 🌸🌸🌸
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
* حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم:
من و علی علیهالسلام پدران این امت، هستیم. *
🌿میلاد امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام و روز پدر مبارکباد🌿
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
🌸🌸🌸🌸
آیت الله کوهستانی: خدا یک علی(ع) داشت الحمدلله آن هم امامِ ما شد.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ
أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلام
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
#خاطره ۲۸
📌روباه و خروس
اول سال بود و کتابهای درسی رو داده بودن
من مثل همه دخترهای دبستانی با ذوق و شوق کتاب ها رو ورق میزدم و بوی کاغذ و کتاب نو لذتم رو دو چندان میکرد...
کتابمو به عمو رضا نشان دادم و با هم صفحات رو ورق میزدیم
رسیدیم به درس روباه و خروس، با نقاشی ای که داشت، سه صفحه بود...
گفتم این درس چقدر زیاده! خسته میشم...
با لحن آرامی گفت: ببین تقسیمش میکنیم، از اول تا اینجا که چیزی نیست... از اونجا تا آخرشم چیزی نیست، عموجان!
خندیدیم و بقیه کتاب را ورق زدیم...
چند ماه گذشت و ما به درس روباه و خروس رسیدیم
حالا دیگه عمورضا شهید شده بود...
خیلی فشار روحی روی من بود
خیلی زیادـ..
من خیلی به عمورضا وابسته بودم..
دیگر نمیدانستم سختی نبودنش را چطور تقسیم کنم تا برایم راحت شود...
#شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
#مهربانی
#مهربانی_با_کودکان
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
#خاطره ۲۹
📌طواف اول
بعد از شهادت محمد رضا سفر حج قسمتمان شد.
حال و هوای عجیبی بود...
مُحْرِم شده بودیم و در حال طواف حول خانه خدا بودم.
هنوز اولین طواف کامل نشده بود که گویی محمدرضا را جلوی خودم میدیدم. آنقدر شبیه که نمیتوانستم تشخیص دهم خودش است یا شبیهش... حتی زخم روی پیشانی اش! همان زخمی که از کشتی با برادرانش روی پیشانی اش نشست و با او به یادگار دفن شد...
یک نفر بین ما بود و او جلوتر از ما در حال طواف...
میخواستم به همسرم نشانش دهم اما همسرم تأکید می کرد حواسم را به اعمال بدهم...
آخرین طوافش بود و تا آمدم به خودم بیایم، از جلوی چشمم دور شد...
اما از ذهنم خارج نمی شد...
چیزی نگفتم و مدتی گذشت.
مادر محمدرضا خوابش را دیده بود،
از پسرش گلایه کرد که از مکه برگشتم و تو برای زیارت قبولی به دیدنم نیامدی!...
محمدرضا گفته بود من که در تمام سفر، همراهتان بودم!
خواب را که برایم تعریف کرد به یاد اولین طوافم به دور خانه خدا افتادم...
🔹روایت همسر برادر شهید محمدرضا گل پلیچی
#شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
#مادران_شهدا
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
#عکس_نوشته
به فرموده رهبرمان لبیک گفتیم...
#شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
#وصیت_نامه_شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
#ولایتمداری
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_محمد_رضا_گل_پلیچی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#ارسالی_اعضا
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/mohamadrezagolpeleichi