🔹🔹 برخی درس ها و نکات مثبت از سه قسمت اول سریال #پایتخت۶
«قسمت دوم»
۲۱. شادمان و بی شیله پیله معرفی کردن مردم خونگرم و بزرگ مازندران و فراموش کردن دعواها در کمتر از ده ثانیه.
۲۲. اشاره درست و به جا به فساد اخلاقی در بعضی اشخاص درجه چندم ورزشی و عدم تعادل اجتماعی و بلوغ احساسی آنان.
۲۳. مهربانی و حامی بودن خواهر شوهر برای زن داداش در زمان سختی ها و شراکت او در دعا برای موفقیت زن داداش.
۲۴. اشاره به جاری بودن زندگی و فکر ازدواج و رابطه صحیح و شرعی دائم حتی برای زنی که شوهرش از دست داده و قرار نیست تا آخر عمر، همه احساس و نیاز و حفظ ایمانش را به باد فراموشی سپارد و خودش را پاسوز فرزندان چاق و درازش نماید.
۲۵.اشاره به اینکه دروغگو بالاخره رسوا میشود و اگر ارسطو را راه ندادند و دروغ گفتند، رسوا شدند و ارسطو فهمید که همه در خانه بودند.
۲۶. وقتی کسی در جریان چیزی نیست و خیلی هم ادعایش میشود باید به او گفت: شما دوغت را بنوش!
۲۷. اشاره به از بین رفتن بی آلایشی فهیمه با آمدن زرق و برق به زندگیش و سپری کردن وقت و استعدادش در آرایشگری و مدلینگ
۲۸. جمع آوری کمک برای معتاد از دنیا رفته با اینکه بدهکارشان بود و از او گلایه و طلب داشتند.
۲۹. تقبیح ریاکاری و مبارزه با این اپیدمی سیاسی در بین مسئولین و حتی اطرافیان و رانندگان آنان
۳۰. اشاره درست و عالی به رسالت و مبارزه روحانیت معظم در تقابل با بدعت ها و بوسیدن نمادهای آموزشی که هیچ قداست و احترامی ندارد. (بوسیدن حجرالاسود آموزشی)
۳۱. هما را در خانه رها نکردند و دنبال خوشی و جشن نرفتند و او را در سخت ترین لحظات تنها نگذاشتند.
۳۲. بهتاش به رحمت گفت: بین چهار تا زن تو در خانه چه میخواهی؟
و باعث شد رحمت به بهانه فهیمه در خانه نماند.
۳۳. اشاره به برخی سوالات و احکامی که به این راحتی برای کسی اتفاق نمی افتد و همه آگاهان مسئولیت دارند ذهن مردم را از سوالات غیر ضروری و مهم، آزاد و راحت کنند.
۳۴. وقتی کسی از زندان آزاد میشود باید به فکر شغل و گذران زندگیش بود وگرنه به سابقه و رفقای اشتباه و منحرفش برمیگردد.
۳۵. تعهد نقی به هما حتی زمانی که هما نیست و خبر ندارد، به کسی اجازه سخن گفتن درباره دختر محمود نقاش که قبلاً از او خواستگاری کرده و هما روی او حساس است نمیدهد و ارسطو و رحمت را از سخن گفتن درباره او نهی میکند.
۳۶. اشاره به سرایت بزهکاری در زندان و لزوم برخورد مسئولان امر جهت برطرف کردن آن بزهکاری ها از محیط زندان : ارسطو تا قبل از زندان، خالکوبی نداشت!
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
ایشان را نمیشناسم اما عقلا اگر کار ایشان مجرمانه بوده، بنظرم باید مسئولین بیمارستانی که ایشان را دعوت کرده و یا راه دادند هم مورد پیگرد قرار بگیرند.
فقط کار یک نفر تنها نبوده.
پس در صورت صحت و اثبات جرم ایشان، باید کلیه عوامل بازخواست بشوند.
اما ...
همانطور که قبلاً گفتم؛ ما خانوادگی از داروی منتسب به امام کاظم علیه السلام استفاده میکنیم و الحمدلله خیلی هم راضی هستیم. ولی توصیه نمیکنیم چون در جایگاه توصیه این علم نیستم. وگرنه خودمون استفاده میکنیم.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
دلنوشته های یک طلبه
ایشان را نمیشناسم اما عقلا اگر کار ایشان مجرمانه بوده، بنظرم باید مسئولین بیمارستانی که ایشان را دعو
👈 ما به هیچ وجه از عمل ایشان حمایت و یا تایید نمیکنیم.
اما باید عنوان اتهام ایشان را به سمع و نظر همه برسانند. وگرنه از حالا به بعد، رعب و وحشت به همه کسانی که حقیقتا دارن در این زمینه زحمت میکشند، منتقل شده و جوّ عمومی به همه طبیبان این شاخه، به چشم مجرم نگاه میکند.
پس برای جلوگیری از این مسئله و حمایت از این صنف و حتی حفظ حرمت نامبرده، ذکر عنوان دقیق جرم لازم است.
👈 پس لطفاً خبرگزاری ها به رسالت اطلاع رسانی صحیح عمل کنند و نه صرفا کار کردن یک خبر !
⛔️تسلیت⛔️
سرور گرامی حضرت حجت الاسلام والمسلمین سید میثم حسینی خامنه ای
ضایعه از دست دادن مادر همسر مکرمه را به شما و بیت گرامی تسلیت عرض کرده و از خدای منان برای ایشان غفران بی کران و برای شما صبر و اجر خواستارم.
امیدوارم خداوند سبحان، سایه بلند رهبر فرزانه انقلاب و فرزندان برومند و پرهیزکارشان و اهل بیت گرامیشان را مستدام بدارد.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی پیرامون کرونا
#دلنوشته_های_یک_طلبه
⛔️خاطرات کاملا #کرونایی
قسمت پانزدهم
از اون لحظه که بنیامن رو دیدم و باهاش هم کلوم شدم دیگه آدم قبلی نشدم. یه ژولیدگی خاص و جنون جذابی در رفتار و کردارش بود. وقتی با دیدن رفتارش اون جوری شدم ... شما دیگه در نظر بگیرید که با اون جمله اش چه حال و روزی شدم که گفت: «از وقتی بابامون ما رو به جای خدا، به طاووس خان سپرد بدبخت شدیم.»
نمیدونم کی بود و چی بود و چطوری یهو سر راه و زندگی من سبز شد؟ فقط اینو میدونم که اتفاقی نبود. انگا اون شب منتظرم بود و خودش به من شجاعت و ریسکِ رفتن به اتاقش داد.
نمیدونم چی دارم میگم!
خلاصه صبح شد و من همچنان بیدار...
بخش شلوغ پلوغ شد و قرار بود که تیم ما بیمارستان رو ترک کنه و جای خودمونو به بچه های طلبه دیگه بدیم.
وقتی همه داشتن رفت و آمد میکردن و فکر میکردم کسی به کسی نیست، آروم آروم رفتم به طرف اتاقش. بازم یه نگا به این ور و اون ور کردم. دیدم کسی نیست. دست انداختم که درو باز کنم ... اما متاسفانه در باز نشد!
یه کم در رو فشار دادم. فکر کردم گیر کرده و باید زورش کنم. اما دیدم نه! قفلش کردند. از پنجره بالای در یه نگا به اتاق انداختم. دیدم هستش. سر جاشه. تکون نمیخورد. اما در رو روش قفل کرده بودن! نمیدونم کارشون درست بود یا نه؟ اما اون لحظه از بس عصبی و خراب بودم، با خودم گفتم: «چرا درو بستن؟ انگار میترسن فرار کنه بنده خدا!»
چند لحظه تو اتاقو نگا کردم. دوس داشتم براش یه کاری کنم اما نمیدونستم چیکار کنم؟ فقط بی اختیار، زبونم چرخید و براش یه آیت الکرسی خوندم : بسم الله الرحمن الرحیم الله لا اله الا هو الحی القیوم ...
صدام زدن و باید میرفتم. یکی از رفقا گفت: میخوایم از مریض ها و پرسنل حلالیت بطلبیم و بریم. هر کدوممون دو دقیقه وقت داریم ...
گفتم: تا من یه کم خودمو جمع و جور میکنم، شماها حرفاتونو بزنین. آخر سر منم یه دو کلمه میگم.
بر عکس همیشه، حوصله نداشتم و سر حال نبودم. دوس نداشتم برم. با خودم میگفتم: «خدافظی و رفتن دیگه چه صیغه ایه؟ خب تا آدم سرپاست، میمونه و خدمت میکنه و وقتی هم افتاد زمین و دیگه نتونست رو پاش بایسته، میبرنش تا یکی دیگه بیاد.»
دو سه نفر طلبه ای که قبل از من حرف زدند خیلی قشنگ و اصولی و چارچوب دار حرف زدند. از رحمت الهی و ناامید نشدن از درگاه خدا و اینکه خداوند شافی و کافی همه بنده ها هست و اینکه همه روزهای خوب و بد بالاخره سپری میشه و شما هم خدا کریمه و ان شاءالله مرخص میشین و ...
من اصلا تمرکز نداشتم. حالمم یه جوری بود. میدونستم اگه حرف بزنم خراب میکنم و خرابتر میشم.
معمولا اینجور موقع ها فورا حرفای بقیه تموم میشه و میگن: استفاده میکنیم از بیانات عزیز دلمون ...
حالا هر وقت میرفتن منبر، مگه میشد آوردشون پایین؟
اما اون لحظه، همه شده بودن «رعایت کننده به سر وقت تموم کردن و نوبت من شدن!»
خلاصه پا شدم و رو به جمعیت ایستادم. همممه زل زده بودن به من و یه نیم لبخند هم رو لباشون و فکر میکردن الان میبندمشون به توپ و تانک شوخی مسخره بازی!
اما ...
بسم الله الرحمن الرحیم
معمولا آدم یه وقتایی یه چیزایی توسط یه کسایی و یه جاهای عجیبی سراغش میاد که حتی تو خواب هم نمیدید.
مثلا اگه برم به زن و بچم بگم و یا توی کانالم و پیجم بنویسم که سه چهار روز رفته بودم بیمارستان و کاش مرخص نمیشدم و نمیومدم خونه، یا میگن باز فاز فانتزی برداشت!
یا میگن جوّ اخلاص و جهادی و این چیزا زده بالا و الان تو حسه!
یا میگن لابد چقدر تو خونه و روی مبل و کنار زن و بچش بهش بد میگذشته که ترجیح میده برگرده پیش بیماران واگیردار!
اما نمیدونن شماها چه گنجی هستید.
پیرمرد و پیرزنا که چقدر لب و دهن دعاگو دارن و حتی اگه از کنارشون رد بشیم وسلامشون کنیم، وقتی میخوان جوابت بدن، یه دعا هم در حقت میکنن! حالا چه برسه که یه کاری هم براشون بکنی.
جوون تر ها هم که ماشالله دیگه لازم نیست بگم. از بس گرم و پر مهر و محبت و تشنه توجه و دو کلوم هم حرف شدن.
آقا من چیزی برای گفتن ندارم. الان هم چون گفتن یه کلمه خدافظی کن و از کادر درمان و بقیه تشکر کن دارم حرف میزنم و الانه که وقتم تموم بشه.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
ولی لطفا وقتی از اینجا به سلامتی رفتین، بگین چقدر خانم دکتر مهرپور حواسش به همه چی بود و نمیذاشت آب تو دل کسی تکون بخوره.
بگین که خانم رادمهر پرستار بخش بود و دو هفته بود که بچه سه سالش ندیده بود و فقط دو سه بار تونسته بود توسط تماس تصویری با بچش حرف بزنه و یه گوشه بشینه و اینقدر گریه بکنه که گریش تموم بشه و برگرده سر کارش.
بگین که آقای سامانی وقتی شما میخوابیدید روی تخت، خودش میومد برای شما تشکیل پرونده میداد و بدون هیچ منتی، مثل یه همراه بیمار، همه کارهای قانونی و بیمه و حتی نامه نگاری ها را انجام میداد و کسی هم خبر نمیشد.
یادتون نره که پرستارهایی داریم توی این بخش که هنوز دوره دانشجوییشون تموم نشده و جهادی اومدن دارن خدمت میکنن و حتی بعضیاشون خانواده هاشونم اطلاع ندارن که اینجان.
دکترهایی داریم که فقط از بالای عینکشون به من و شما نگاه نمیکنن و همه نوع کاری انجام میدن و نمیگن به من ربطی نداره و به خدمه بگین!
راستی از خدمه گفتم. لطفا بگین که حتی خدمه هم قرنطینه هستند و حساب یه قرون دو زار شرکتی و دولتی یادشون رفته و وقف 24 ساعته این بیمارستان شدند.
شما از حالا به بعد، بهترین راویان این روایت فتحی هستید که توی این خط مقدم رقم خورد و از فردا باید بشین آوینی! باید بشین مبلّغ و راوی مدافعان سلامت کشور.
همه جا ضعف مدیریت و سیستم و کمبود امکانات و این چیزا هست. اتفاقا وقتی از بیمارستان مرخص بشین، شک نکنید که امکان داره ضد انقلاب و منافقین و رادیوهای بیگانه شماره تماس شما را پیدا کنن و باهاتون مصاحبه کنن و دنبال این باشن که از زیر زبون شما کم گذاشتن نظام و بی توجهی مسئولین و آمارهای گنده و بی حساب کتاب دادن از تلفات و شرایط بد بیمارستان و حضور نظامی ها و آخوند ها برای کنترل شما و فرار نکردنتون و (تا اسم فرار کردن آوردم، همه زدن زیر خنده)
ادامه دادم:
والا ... خلاصه دنبال یه چیزی میگردن که بگن جهوری اسلامی بد! نظام آدمکش! دولت خائن! مردم ناراضی! و ...
عزیزدلم! حواست باشه ها. به این بچه ها نگا کنین. اینا هم دختر و پسرای خودتون. ببینین چقدر بعضیاشون ضعیف شدن و حتی نای حرف زدن ندارن.
حالا اگه یه کسی یه کلمه ای هم تند و بلند و ناخوش و بی حوصله حرف زد با شما، بذارین پای خستگی!
اصلا بذارین پای من!
بذارین پای اینکه نگرانتونن.
نه اینکه فلانی بد اخلاقه و فلانی فلانه و ...
الهی همتون صحیح و سالم از تخت بلند شین. برگردین پیش خانوادتون و دو کیلو تخمه چینی بخرین و لم بدین رو مبل و سریال های نوروزی را با هم ببینین.
اگه منم شوخی کردم و یا حرفی زدم حلالم کنین...
اصلا حلال چیه؟
دلتونم بخواد که آخوند☺️ ... قد بلند😊 ... عینیکی🤓 ... سبزه تو دل برو😌 ... خوش اخلاق 😄... کوه صبر و علم و اخلاق 😎... براتون جوک بگه و حتی حاضر باشه از شست مبارکش براتون مایه بذاره!
(همه زدن زیر خنده)😂
یکی از بیماران پرسید: حاج آقا این کتابها که خوندی برامون، همش واقعیت داشت؟
با لحنی شیطنت آمیز گفتنم: ده ها هزار نفر تو کف همین یه سواله! اون وقت شما دو شب رفیق شدیم میخوای اسرار نظام را برات فاش کنم؟
(بازم همه خندیدند)😂
گفتم: «حداقل پنج محور و ستون اساسی اونا واقیعه:
اولیش کنده و اساس خود پرونده است.
دومیش شهدایی که درباره شون حرف زده میشه.
سومیش مسائل و انحرافات جنسی و اخلاقی که متاسفانه وجود داشته و داره و نقطه مشترک اغلب فرقه ها و گروهک هاست و جامعه ما از این منظر بسیار آسیب پذیرتر از سایر جنبه هاست.
چهارمیش هم روش هایی که برای رصد و مدیریت و روند امنیتی قصه هاست.
و پنجمیش هم روابط مامور پرونده با خانوادش هست.»
بازم سوال داشتن. از زندگی طلبه ها و حقوقشون و چرا اومدن بیمارستان و آیا حوزه مجبورشون کرده یا نه و آخرش «ب ز» اعدام میشه یا نه؟ چرا خاوری برنگردوند به ایران و مگه سخت تر از روح الله زم هست و ...🤪
تا اینکه ... همون سیبیلی و لاتی بود که چند قسمت قبل گفتم حرصم درآورده بود ... همون یهو گفت: «آقا ما که خیلی ازتون استفاده کردیم ... دستتون هم درد نکنه ... فقط جسارتا کی از مملکت میرین؟ کِی تموم میشین به امید خدا؟»😐
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
سلام و نیم روز شما بخیر🌷☺️
یکی از توفیقات اجباری این روزها خوندن نماز سه وعده با خانواده است. اینقدر که این نماز سه وعده را به جماعت خوندن و بعدش بچه ها تعقیبات بخونن و بعدش بچرخی و رو به پشت سرت دو تا کلمه حرف بزنی و موضوع اصلی هم این باشه که: «بسم الله الرحمن الرحیم. قبول باشه ان شاءالله. موضوع مهم و استراتژیکی که الان میخواستم با شما عزیزان مطرح کنم و انتظار دارم واحد خواهران به نیکی با این چالش روبرو بشن و همش نندازن گردن ما مردها اینه که بنظرتون چه بخوریم الان؟ ناهار چه بخوریم؟ شام چه بخوریم؟ صبحونه چه باشه؟»😂 لذت داره، هیچ لذتی اینقدر باارزش نیست.
تقریبا هر روز این سوالو میپرسم☺️
لحظاتتون در کنار خانواده آرام 🌺
و پر لبخند ☺️
🌸گل باغا🌸
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
دلنوشته های یک طلبه
سلام و نیم روز شما بخیر🌷☺️ یکی از توفیقات اجباری این روزها خوندن نماز سه وعده با خانواده است. اینقد
آفرین به چنین خانوادهای👏
زندگی همینه
حتی میشه با یه نماز جماعت و حاشیه های اطرافش، کلی ذوق کرد و خوش و خرم بود.
مگه حتما باید پایتخت نگاه کنیم و بخندیم؟😉😂🙈
صلوات😐
دلنوشته های یک طلبه
#چالش لطفا دستور یکی از غذاهایی که خیلی خاص و با عشق میپزین و میخورین، به صورت کوتاه و #با_مزه تعر
✅ به نام خدا
اول از همه یه ماهیتابه برمیداری با عشق
بعدش بزرگترین تخم مرغ رو از یخچال برمیداری
بعد روغنو ول میدی کف ماهیتابه
سپس زیرشو کم میکنی تخم مرغ رو میشکنی توش
در ماهیتابه رو میزاری
صبر میکنی تا پخته بشه و شروع میکنی به خوردن یه تخم مرغ عسلی
مشتی
✅منعدسپلومخاصههمیشهعالیدرستشمیکنمسویارویکمخوردمیکننخیسمیدمابشومیکشمبرنجکبختهشدکنار..عدسپختهباروغندنبهوسیاهدونهنیمکوبوشویدخشکوزعفرانوپیازخلالداغباسویاسرخمیکنملایبرنجعالیمیشه
✅چون گفتین منتظرم
مجبور شدم براتون بنویسم.
این غذا رو مادرم با عشق میپزه
و غذای مخصوص سرآشپز در آخر هفته هست.
دستورش راحته
۶روز هفته هرچی رو که زیاد آوردیم رو سرهم میکنه یه سوپ من در آوردی ازش در میاد.
هر هفته هم یه طعم بخصوصی داره😀
✅سلام خسته نباشید
من معمولا قیمه هامو خیلی با عشق میپزم چون همسرم عاشق قیمه های منه و همه جاهم تعریف میکنه
بخاطر همین مجبورم با عشق بپزم که خوشمزه بشه که آبروم نره 😐
ولی در کل زیاد وقت نمیکنم چیزی رو باعشق بپزم چون هم دیر از خواب بیدار میشم هم بچه کوچیک دارم همیشه فقط سریع میرم سراغ آشپزی یه چیزی درست کنم که از گرسنگی نمیریم 😌
هرچند که میدونم نمیزارین داخل کانالتون
✅اولی نون تومشی ونون شل شلی
که به لطف کرونا داریم تو خونه درست میکنیم
نون محلی استان هرمزگان
تو بیست سال زندگی زناشویی هر چی آقا اصرار میکرد خانم نون درست کن
زیر بار نمیرفتم
میگفتم سختمه
الان هر یک لقمه میخوره و میگه درود بر کرونا😂
اولی
آرد رو خمیر میکنی
نه خیلی شل باشه نه سفت
بعد با دست خمیر رو اندازه یه چونه برمیداری
میذاری رو تابه و به حالت دورانی
خمیر رو با دست میچرخونی رو تابه
بعد با یه نوع ادویه که با یه نوع ماهی خشک شده به اسم متیتا طعم دارش میکنی
خیلی خوشمزه است
بعضی بهش تخم مرغ هم میزنن
اون قرمزا هم دوباره یه نوع ادویه محلیه
که دوباره با ماهی وخاک سرخ هرمز ونارنج درست میشه
ادویه اولی که قهوه ایه اسمش مهیاوه است که خیلی هم طرفدار داره
دومی که سوراغ اسمشه
✅سلام من فقط نیمرووتخم مرغ اب پزبلدم دستورشوبلدین یابفرستم
✅*سیب زمینی و تخم مرغ*
مواد لازم:
۱)سیب زمینین (۴عدد🖖)
۲) تخم مرغ ( ۲ عدد✌)
۳) نمک ( یه کم👇)
۴) روغن غیرتراریخته فرد اعلا( یه زیاد👆)
(همین طوری... چون اعداد ۴ و ۲ قشنگن🤷♂)
طرز تهیه:
ابتدا از ظهر تا عصر میگیرین میخوابین😌. بعد از بیدار شدن، احساس میکنین گشنه هستین......😋
خبببب،... حالا وقتشه👩🍳👨🍳
که...
سیب زمینی ها را پوست گرفته و یکیش رو به شکل خلالی، دومی رو به صورت مربع های کوچک، سومی رو دایره ای و چهارمی رو به اشکال نامنظم هندسی ، برش داده و میشوریم و میشوریم و میشویم و آبکشی میکنیم🥵( خسته نباشید)
الان چون طبق معمول، ماهیتابه نشسته و کثیف است و ما وقتمون محدوده ، یه ظرف پیدا کرده و روی اجاق گاز قرار میدهیم و گاز را روشن می کنیم و توی ظرف روغن غیرتراریخته فرد اعلا میریزیم و سیب زمینی ها رو در روغن ها می گذاریم و هم میزنیم
حالا🦹♀🦹
میدوییم🏃♂ طرف یخچال تا قبل از سوختن سیب زمینی ها، تخم مرغ بیاوریم.
اما ..... با کمال تعجب میبینیم که تخم مرغ در یخچال موجود نیست 🥺😭
چه میشه کرد،... قرنطینه هم هستیم نباید بریم بیرون.
پس کمی نمک به سیب زمینی ها میزنیم و....
غذای خوشمززززه ما آماده است...😋
نوووش جاان😇🤪
✅سلام حاج آقا،والا این کرونا خیلیا رو بیکار کرد ولی کار خانومای خونه چند برابر شده
من سه تا پسر بچه دارم که دوتاشون نوجوونن،به باباشون میگم اومدی خونه دیدی من نیستم بدون اینا منو خوردن.
همچی هر چیز خوردنی ای رو می خورن کأنه از اول وجود نداشته،حتی به خوردنیای یخ زده ی فریزرم رحم نمی کنن😐
هر روز کارم شده پختن کلوچه و شیرینی و اینا
همین که آماده میشن اول میبرم به همسرم میدم،اگه خواب باشه بیدارش می کنم،بهش میگم بخور که دیگه گمون نکنم رنگشو ببینی
همه شیرینی می پزن یه ماه عیدو باهاش سر می کنن،خونه ی ما اگه از ۱۲ساعت بیشتر چیزی تو یخچال بمونه یخچالمون از تعجب صداهای عجیب غریب از خودش در میاره،عادت نداره خب
✅با سلام .من غذایی که درست میکنم و بچه هام عاشقشن قارچ سرخ میکنم داخل کره .بعد جعفری خرد شده و ۱ ق خامه و ۱ لیوان شیر و نمک و فلفل و ماکارونی آبکش شده همه مخلوط بشن و دمکشیدن هم نمیخواد همون موقع سرو میشه .
✅سلام
نیمرو
فقط هم همینو بلدم
روغنو میریزیم تو ماهیتابه
داغ که شد
تخم مرغی رو که مرغ بدبخت یه عالمه واسش زحمت کشیده میشکونیم توی ماهیتابه
بعد که پخت نوش جونتون😋
دلنوشته های یک طلبه
✅ به نام خدا اول از همه یه ماهیتابه برمیداری با عشق بعدش بزرگترین تخم مرغ رو از یخچال برمیداری بعد ر
✅به به 😋😋اول سیب زمینی ها رو نگینی سرخ میکنم بعد گوجه نگینی رو خوب تفت میدم و با دلمه به سیب زمینی ها اضافه میکنم، حالا تخم مرغ رو تو ظرف جدا به هم میزنم، یه نون توی تابه برشته میکنم اول تخم مرغ بعد مواد رو روی نون میریزم و در تاب رو میذارم... اینم پیتزای تخم مرغ 😂😂😂
اوه یادم رفت نمک و فلفل و آویشن بریزم... 😍
✅املت مقوی
پیاز داغ کرده مقداری قارچ و فلفل دلمه ریز کرده در پیاز داغ تف میدیم سپس ۵ عدد گوجه رنده شده رو به مواد اضافه میکنم میگذاریم آبش کشیده بشه با مواد تف میدیم زردچوبه و نمک و فلفل سیاه رو اضافه کرده سپس به تعداد افراد خانواده هر نفر ۲ عدد تخم مرغ اضافه میکنیم و درب ماهیتابه را گذاشته و گاز رو کم میکنیم . (تخم مرغ را هم نزنید)نوش جان
✅بادمجون با پوست میذارین رو شعله تا بسوزه
بعد پوستشو بکنین
گوجه هم چاقو کاری کنین بندازین تو تابه...بادمجونا رو هم ساطوری بریزین تو گوجه ها
سیر،فلفل،نمک،آویشن،زردچوبه.خوب مخلوط کنین..دوتا تخم مرغم بچکونین توش...اسمشم میرزا قاسمی نیس😐
✅دو تا غذای فوری وخاص ما
کوکوی فوری وآسون👇👇
چند تا تخم مرغ رو هم میزنیم ویه کم زردچوبه ویه ذره نمک،چند دقیقه هم میزنیم و میریزیم توی ماهیتابه ای که قبلا" روغن توش داغ شده وسریع درست که شد سریع برمیگردونیم.
یک غذای فوری دیگه
بادمجان رو پوست میکنیم وگرد گرد میبریم
چند تا تخم مرغ رو توی ظرفی هم میزنیم چند دقیقه،بادمجان ها که دو طرف سرخ شد،تخم مرغ های هم زده رو میریزیم روش وچند دقیقه دیگه ترخینه آماده است
✅#چالش
پیتزا تخم مرغی (به قول دخترم)
سیب زمینی نگینی رو سرخ میکنیم.
پیاز سرخ شده.
اگر باشه قارچ تیکه شده و فلفل دلمه و گوشت چرخ شده هم سرخ میکنیم.
همه رو قاطی کرده و بهش کمی رب و ادویه جات میزنیم و همه رو تویه تابه صاف میکنیم.سبزی جات معطر خشک هم اگر بود اندکی اضافه میکنیم.
بعد تخم مرغ ها رو تویه ظرفی جدا شکسته و هم میزنیم و می ریزیم داخل تابه روی مواد.درب ظرف رو میبندیم شعله رو کم میکنیم میزاریم تا تخم مرغ بپزه.بعد مثل پیتزا از ظرف خارج میکنیم و تیکه میکنیم.
بچه های من عاشقشن😋
✅سلام وقت بخیر
یه کوکویی هست که برا هر کی درست کردم خوشش اومده☺️
⛅️مواد لازم:
🔸دوتا سیب زمینی متوسط 🥔
🔸دوتا هویج🥕
🔸یه فلفل دلمه
🔸یه پیاز متوسط و دو حبه سیر
🔸به اندازه 2 ق گوشت چرخ کرده🥩
1⃣همه رو جدا جدا نگینی خرد کنید و و با روغن تفت بدید 2⃣گوشت فلفل دلمه و پیاز و با هم تفت بدید3⃣ همه اینها رو تو یه ظرف جدا گانه بریزید 4⃣یه کم که از داغی افتاد 3 یا 4 تا تخم مرغ🥚🥚 بهش اضافه کنید 5⃣بقیش مثل کوکو یه طرفش که سرخ شد طرف دیگشو سرخ کنید حتما تابه نچسب باشه🍳🤹♂
نمک و فلفل و زردچوبه فراموش نشه🌯
مواد و میتونید به سلیقه خودتون کم و زیاد کنید
نوش جون
✅دوتا یا سه تا چونه خمیر از نونوایی بگیرت، یه لیوان شیر بریزد توش، بعد تو یه ماهیتابه روغن بریزد بذارد رو گاز، توش زردچوبه و برگ پیاز و سیاه دونه و ... بریزد بعد روغن ها را بریزد تو خمیر و شیر که قاطی کدت، خمیر خیلی شلی باید بشه طوریکه با دست نخواد ورز بدت همطورکی چپه کنت تو کیک پز یا قابلمه بذارد بپزه
اگه تو قابلمه پختت زیرش شعله پخش کن بذارت بعد بذارت خوب مغز پخت بشه
نوش جان
✅نون مهوه😋
مهوه ای که مادربزرگ با زور و زحمت درست کرده رو را از یخچال خارج میکنیم و با آب و آبلیو رو در کاسه ریخته ، در حالی که آب از دهان اعضای خانواده جاریه ، نون آغشته شده به معجون رو داخل روغن در حال جیلیز و ویلیز پهن میکنیم. تا آخرین مرحله هم اجازه نمیدیم احدالناسی به محصول نزدیک بشه.
سپس خانوادگی به بشقاب نان مهوه حمله نموده و در کسری از ثانیه تمومش میکنیم . (آخرش هم واجبه انگشتها لیس زده بشه)
فقط یه جهرمی حس این جملات رو میفهمه😍
✅سلام
من یک مدته ویار "تخموشملی" گرفتم😀 نمی دونم غیر از جهرم جاهای دیگه هم درست میکنن یا نه
سه چهار تا پیاز بزرگ برمیداریم و خرد ریز میکنیم. بعد در روغن فراوان سرخ میکنیم. بعد کمی ادویه و یک قاشق غذاخوری پر شمبلیله اضافه می کنیم و ی دور هم میزنیم. اگر شمبلیله زیاد تفت بخوره تلخ میشه! بعد سه چهار تا تخم مرغ که در ظرف جدا شکستیم و به هم زدیم و به اون نمک اضافه کردیم را به به پیاز و شمبلیله اضافه می کنیم و هم می زنیم. سپس سر ماهیتابه رو میذاریم و اجازه میدیم با شعله کم بپزه. بعد از چند دقیقه هم برش می گردونیم تا اون طرفش هم برشته بشه. خوشمزگی این غذا به اینه که پیازش زیاد باشه😊
✅سلام.من هر روز با عشق غذا درست میکنم چون هروز ایام هفته رو به اسم ائمه (ع) نذری درست میکنم _مثلا امروز که سه شنبه هست و متعلق به ائمه بقیع ( امام سجاد.امام باقر.امام صادق)_ ولی مرغ شکم پر و خورشت بادمجون که همسرم دوست داره رو با عشق بيشتر تری درست میکنم.
دلنوشته های یک طلبه
✅به به 😋😋اول سیب زمینی ها رو نگینی سرخ میکنم بعد گوجه نگینی رو خوب تفت میدم و با دلمه به سیب زمینی ه
✅سلام
یه مدل پیتزای خونگی🍕 هست که درست کردنش خیلی راحته و خوشمزه و سالمه
فقط سختیش لباس پوشیدن و بیرون رفتنه😐
این شکلیه:
لباسهای بیرون خود را پوشیده،دستکش و ماسک زده و به نونوایی بربری🥖(لطفا با لهجه شیرین ترکی خوانده شود) رفته و میگوییم:
شاطر جون بی زحمت یه چونه خمیر بربری بده داداش😌
میگیریم و سریییعا به خانه برمیگردیم
بعدش دستهامون رو با آب و صابون🚿 حسسسسابی شسته، میریم اون خمیر رو کف ماهیتابه 🥘(یا سینی فر) چرب شده پهن میکنیم و مواد ماکارونی🥩 یا مرغ پخته🍗 و قارچ یا هررر چیزی که دلتون خواست و داشتید توی یخچال، روش میریزید و فلفل دلمه ای🌶 و ذرت🌽 و قارچ و پنیر پیتزا🧀
و بعد میره واسه پختن...
بعدشم دوباره قبل از خوردنش دستمون رو حسسسابی میشوریم و به همراه یه لیوان نوشابه خنک🍷 یا دلستر🍺 (فکرای بد نکنیداااا. توی ایتا فقط عکس نوشیدنی های حلال رو میذارن) نوش جان میکنیم😋
اگر تو خونه ای بچه کوچک باشه به نظرم یکی از بهترین سرگرمی ها براشون آشپزیه👦🏻👧🏻 اونا رو هم میاریم توی بازی و مشغولشون میکنیم.🍱🍽
شبم موقع خوابیدن یه کرمی، وازلینی، روغن زیتونی چیزی میمالیم به این دستای بدبختمون🤚🏻✋🏻 که پوستمون نشه شبیه پوست کروکودیل😕
✅یادم نمیاد کی با عشق غذا درست کردم
دستپختم واقعا خوبه ولی از آشپزی متنفرم
باآدمایی بزرگ شدم ک اگه یکم غذا بی نمک یابدمزه بوده ظرف غذا تو سرمادرخونه خالی میشد یاوسط سفره....از خانواده متنفرم
✅سلام
هرچند پیامای منو میخونید و جواب نمیدید😔
ولی ما خانوادگی یه غذای باحال ویژه داریم که به مناسبت های خاص فقط درستش میکنیم(وقتایی که آقای همسر نباشه چون غر میزنه)🙈
بادمجون رو سرخ میکنیم و با گوجه ورقه شده میذاریم تو یه ماهیتابه و یه ذره آبغوره بهش اضافه میکنیم درشو میبندیم نیم ساعت میذاریم جا بیفته
با نون تازه خیلی میچسبه
امتحان کنید حتما
✅سلام
ما یه غذایی داریم که در همه وعده ای میتونیم بخوریمو طرفدارای خاص خودشو داره.
اسمش «کیلی بالااومده »ایه.
این نوع نون از هفته ها و ماهها قبل درست میشن. گِرد، به اندازه یه دست.
بعد فریز میکنیم. و هر موقع ک احساس گشنگی کردین، یا هرموقع مهمون ناخونده اومد، فووووری تو روغن سرخخخش میکنیم ومیزنیم بر بدن😋😋😋😁
خدا به همه مادرا ومادربزگا عمر طولانی بده😅😊
✅سلام حاج آقا
ما یه غذا داریم به نام تَلَپ تیلیپ
آقای خونه این غذا رو به طرز ماهرانه ای درست میکنه
آقا وقتایی که میدونه یه کاری کرده که روی عذر خواهی کردن نداره
خانم هم هیچ عکس العملی با ورود ایشون به خونه نشون نمیده 😐
مستقیم راهشو کج میکنه طرف آشپزخونه
دوسه تا گوجه میگیره همونطور با پوست ورق ورق میکنه
میندازه توی ماهیتابه جوری میندازه که تا سر کوچه روغن میپاشه
سرخ که شد
چند تا تخم مرغ از راه دور پرت میکنه روش
دستشو با هر چیزی جز دستمال آشپزخونه تمیز میکنه 😤😤
اماده که شد به دخترا دستور پهن کردن سفره رو میده
اونموقع که کار تموم شد خانم میخنده 😂😂
میگما
کلا آشپزی، حال خوب کن ترین کار خونه است. مخصوصا اگه همه خواب باشن و بخوای سورپرایزشون کنی😊
بعد از آشپزی، مرتب کردن میز کار خیلی حال میده. وقتی میز کار را مرتب میکنی، ناخودآگاه نظام ذهنی آدم هم مرتب تر و آروم تر میشه.
استادی داشتیم که رحمت خدا رفت و جنازه اش هم برنگشت. یادش بخیر. همیشه میگفت: «از چینش کلمات کسی در کنار همدیگه و بوی حرف زدنش میشه فهمید که چقدر در زندگیش منظم و نامنظم، بسته یا توسعه یافته، عاشق یا بی احساس، صادق یا دروغگوست... و یکی از جاهای مهم که میشه پی به روحیات کسی برد، میز کار و میزان حضورش در آشپزخونه خونه اش هست!»
خیلی پیام اومد و دستور پخت های جذابی دادید☺️ حتی هنوز فرصت نکردم بعضی پیام ها را ببینم که پوزش میطلبم.💞
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
ان شاءالله سحر ادامه خاطرات #کورونایی تقدیم میکنم.
اما این به معنی خاموش بودن چراغ کانال تا سحر نیست☺️ و امکان داره هر لحظه ... آره
لذا عزیزانی که نگران قضا شدن نماز صبحشون هستند بفرمایند استراحت کنند❤️
گل باغا😌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا درسته کرونا خطرناکه، اما به خدا راضی به این همه مبارزه گسترده و همه جانبه و قاطع و سرسختانه نیستا🙄
بنده خدا را نمیشناسم اما هر کس هست، خدا پشت و پناهش باشه🌷
یاد اون بنده خدا افتادم که کتکش زده بودن و فرار کرده بود و رفته بود بالا پشت بوم خونشون و چون دستشون بهش نمیرسید، داشت فرایند خلقت اول و آخر فامیلای اونایی که کتکش زده بودند را بهشون با ذکر جزییات دقیق یادآوری میکرد🙈😂
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
ان شاءالله سحر ادامه خاطرات #کورونایی تقدیم میکنم. اما این به معنی خاموش بودن چراغ کانال تا سحر نیس
رفقا
سحر ، اقلا از ساعت ۴ به بعد شروع میشه
گفتم در جریان باشین
👈 توقف بیجا مانع کسب است😂
⛔️خاطرات کاملا #کرونایی
قسمت شانزدهم
با همه خدافظی کردیم. تیم بعدی داشت آماده میشد که جای ما شروع به فعالیت تبلیغی کنند. ما تمام نکات مهمی که لازم بود به عنوان تجربه تبلیغی به اونا بگیم گفتیم و یادآور شدیم.
قرار شد که به خرج خودمون از ما تست بگیرن و اصلا چند روز یه جایی باشیم و وقتی از سلامتیمون مطمئن شدند بریم سر خونه و زندگیمون. هرچند ما مطمئن بودیم که سالمیم و به خاطر استفاده به جا و به اندازه از داروی امام موسی کاظم علیه السلام اتفاقی برامون نمیفته.
الحمدلله تست اول و دوم مشکلی نبود و حتی گفتن سالمین و از نظر ما مشکل خاصی نیست ولی اگه بخواید میتونین صبر کنین تا جواب تست سوم هم بیاد.
ماشین اومد دنبالمون و رفتیم به اون محلی که گفتم. رفقای دیگه که در اون مرکز فعال بودند از ما استقبال گرمی کردند و پس از یه عملیات ضد عفونی کامل، دوباره لباس عوض کردیم و برامون سفره انداختن و جاتون خالی یه نون پنیر و چایی شیرین زدیم و سر حال تر شدیم.
میدیدم که بچه های اونجا چقدر خالصانه کار میکردند. بعضیاشون راوی و خادم الشهدا هم بودند و در مناطق و با کاروان های راهیان نور دیده بودمشون. بچه هایی که اصطلاحا بین خودمون بهشون میگیم بچه های اجرایی و جهادی. نه اینکه اهل تحصیل و علم و این چیزا نباشنا. اتفاقا بعضیاشون خیلی هم اهل فضل و دانش هستند و کارشون درسته. خدا همشون حفظ کنه.
رفتم یه گوشه دراز کشیدم و گوشیم روشن کردم و برای خانم بچه ها تماس گرفتم. خانمم گفت: «یه پیام توی کانالت بذار که در این چند روزی که پیام نذاشتی و ازت بی خبر هستند، مردم نگران شدند و بعضیا خانمشون دارن برای من زنگ میزنن. حالا کی میایی خونه؟»
گفتم: «معلوم نیست اما بذار دو سه روز اینجا باشم و وقتی گفتن بیام.»
گفت: «راستی برای مادرت هم حتما زنگ بزن.»
یه تماس هم برای مادرم گرفتم. مادرم گفت: «اگه نمیرفتی بیمارستان تعجب میکردم. خدا پدرِ زنت بیامرزه که با شرایطی که داره و توی شهر غریب، اجازه داد بری!»
بعدش نتم روشن کردم و رفتم سراغ پنجاه شصت تا شبکه و سایت و کانالی داخلی و خارجی که هر روز و هر شب رصدشون میکنم. دیدم دشمن با اینکه خودش مثل خر تو گِل گیر کرده اما داره مسئله کرونا را به یک چالش مدیریتی برای جمهوری اسلامی تعریف و مخابره میکنه!
خب این وسط، بچه های جبهه انقلاب هم مثل همیشه شبانه روز داشتن خط مقدم کار میکردن و روشنگری میکردند اما تقریبا 70 درصد حجم پیام ها مربوط به ارائه و بازپخش اخبار مربوط به کرونا بود و حداکثر 30 درصد به مخاطبینشون تحلیل و چشم انداز واقعی با رویکرد حفظ امید و اقتدار ارائه میدادند.
دور از انتظار نبود که مثل همیشه، یه عده قابل توجهی هم پیدا بشن و این مسئله را دستمایه طنز و جوک و شوخی قرار بدن اما جالبه که اون سایت ها و افراد و ادمین ها تقریبا با تاخیر دو سه هفته ای از این مسئله دست به کار شده بودند! این ینی نوع خاص و جالبی از شوک و استرس در بین خودشون حاکم شده بود و فکر نمیکردن اینقدر جدی بشه. به خاطر همین بیشتر از اینکه با خود کرونا شوخی کنند، با مردم و کرونایی ها و فضای پیش آمده شوخی کرده بودند و بندگان خدا اطلاعات جذابی از کرونا برای تولید محتوای طنز نداشتند و این خیلی طبیعی بود.
تو همین اوضاع و احوال، متاسفانه دو نفر از بهترین ادمین های اپوزیسیونِ زرتشتی که خیلی در جذب اقشار خاکستری و خارج نشین ها به انقلاب و حضرت آقا موفق عمل کردند از طرف منافقین مورد حمله تروریستی قرار گرفته بودند و جالبه که هر دو در دو کشور متفاوت اما در یک روز مورد حمله قرار گرفته بودند! با دوتاشون حرف زدم و الحمدلله حالشون خوب بود اما گفتن فعلا تا یک هفته باید صبر کنیم و بعدش برنامه تولید کنیم. اطلاعات جذابی درباره کرونا و دستپاچگی دولتمردان و وحشت عمومی که اروپایی ها را فراگرفته داریم و تدریجا منتشر میکنیم.
اون لحظه اینا و چیزای دیگه برام جالبتر بود و نظرمو جلب کرد. تا اینکه سه چهار نفر از بچه ها اومدند پیشم و شروع به صحبت کردیم. گفتم: «رفقا این کرونا نیومده که به همین راحتی بره. حتی ظاهرا از قِبَل همین ویروس، چند تا ویروس دیگه هم تا ماه های آینده ممکنه از طرف همون چشم بادامی ها به دنیا سرایت بکنه که میگن چون اکثرا ابتدائا از طریق حیوانات منتقل میشن، قابلیت جهش و تغییر فرم و عملکردشون بیشتره.»
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
یکی از بچه ها گفت: «ینی بیولوژیک نبوده؟»
گفتم: «چرا ... کاندیدای وزارت بهداشت صهیونیستی هم گفت که بیولوژیک بوده و تشت رسواییش به زمین کوبید. اما ظاهرا متاسفانه ما در ایران فقط درگیر کرونا نیستیم و ...»
که یهو یکی دیگه از بچه ها که بهش میگیم صادق صلواتی (از بس وقتی چایی میاره از ملت صلوات میگیره) یه سینی چایی آورد و بحثمون ناقص گذاشت و وقتی سه چهار تا صلوات گرفت، راحت نشست و گفت: «آمارها چی میگن؟ ینی اینقدر کشته میده؟»
گفتم: «گردن نمیگرم ولی هستند جاهایی که آمار فوتی های دیگه هم دارن به اسم کرونا رد میکنن! اما خب ... متاسفانه آمار فوتی ها بر اثر کرونا مخصوصا اونایی که از قبل مشکلات سیستم ایمنی بدن داشتن کم نیست. خب به اندازه وبا شاید قدرت و کشته نداشته باشه اما چون جهانی هست و فراگیر شده و انتقالش هم خیلی راحته، ترس و دلهره عمومیش بیشتره.»
خلاصه همینجوری حرف میزدیم و هر کسی هر اطلاعاتی داشت مطرح میکرد و تحقیق میکردیم. ولی اون شب، چیزی که توجه منِ بی خبر از دنیا و فضای مجازی(بعد از چند روز) را به خودش جلب کرده بود، حمله ور شدن حس و نگاه بدبینی و ترس از شهر مقدس قم بود.
فورا با بچه ها هماهنگ کردیم و چندین ساعت تماس با این و اون گرفتیم و آدمای زیادی را متقاعد و بسیج کردیم که ظرف مدت یک هفته، اسم قم را از فضای مجازی حذف کنیم. خب این کار من و گنده تر از من هم نبود. به هماهنگی بیشتر با سطوح بالاتر و عالی نیاز بود. اما چون بعضی رفقا راهش را بلد بودند و هماهنگی هم میکردند، الحمدلله موفق شدند و ظرف مدت یک هفته، هم جوک و شوخی ها با اهالی قم و خود قم و روحانیت و جامعه المصطفی و سه چهار تا کلید واژه دیگه بسیار کمرنگ تر شد و هم اخبار و تحلیل ها و حساسیت ها از روی قم کاهش چشمگیر پیدا کرد. تاکید میکنم که بعدا یه عده سوءبرداشت نکنند؛ کار من و این و اون نبود. یه بسیج در سایه و کاملا هماهنگ شکل گرفت و این عملیات به سرانجام مطلوبی که براش تعریف کرده بودند رسید.
ماشالله تیم های علمی و مبلغان مجازی حوزه های قم و مشهد و ... در تبیین و پاسخ به شبهات فعال بودند و گل کاشتند. من تعبیرم از اونا به سربازان و قلم به دستان گمنام سنگرهای مجازی در جبهه امام زمان یاد میکنم. آماری که یکی از رفقا داد این بود که گفت در ظرف مدت بیست روز، به بیش از 50 شبهه غیر تکراری سیاسی و 100 شبهه دینی و بالغ بر ده هزار کامنت داخلی و خارجی به صورت تکست و پست جواب دادند! ماشالله به این همت و صبر و انگیزه و دانش!
ولی ...
دو تا مسئله پیش اومد که بچه ها مجبور شدن به خاطر یکیش فراخوان بدن و دوباره از طلبه های پای کار و جهادی اعلام نیاز کنن!
دو مسئله ای که دغدغه حضرت آقا شده بود و صراحتا از سهل انگاری درباره اون دو مسئله گلایه کرده بودند!
اولیش مربوط به ورود نیروهای مسلح بود که در اینجا کاری باهاش نداریم.
اما دومیش غسل و کفن و نماز خوندن بر بدن اونایی بود که مرحوم شده بودند اما ظاهرا گزارش شده بود که در برخی جاها بدون غسل و کفن و نماز دفن میکنن! و حتی متاسفانه در موارد معدودی، خانواده های اونا هم بعدا متوجه دفن شده بودن و بهشون فقط آدرس قبر عزیزشون داده بودند!
اتفاقا این مسئله مورد تمسخر منافقین هم شده بود و استوری کرده بودند که: «نگا کنین! دیدین اگه به جای ساختن حوزه و مسجد، بیمارستان و درمانگاه ساخته بودید چقدر بهتر بود! دیدین حتی بدون غسل و کفن هم میشه دفن کرد و هیچ نیازی به آخوندها ندارین؟ آخوندا کجان؟ چرا جا زدن؟»
نمیدونم درست باشه درباره خاطرات دفن و این چیزا هم بنویسم یا نه؟ اما چون میخوام ارزش کار بچه ها را به اندازه قطره ای از دریا بیان کنم و بمونه در این اوراق، اجازه بدید یه چیزایی تقدیم کنم:
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه