eitaa logo
『 رُوضَةُ الحُسيݧ 』
1.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
•°❥|خیلے حسیݧ زحمتـ‌ ماراڪشیده استـ|•°❥ •✿•مدیـــــࢪ ↯ ‌➣ ﴾؏﴿ حضࢪتـــــ اربابـــــ •✿•خادم کانال💌↯ بھ یادشھیداݩ؛ #حاج‌قاسم‌سلیمانے #مصطفےصدرزادھ •|تیتر خواهد شد بہ زودے بر جراید مـطلبے شیعیان مشغول احداث ضریح حسن اند|•
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『  📡 』 🎥 بازے جدید غربگراهـا 🚨لطفاً تا میتونید این ڪلیپ رو پخش ڪنید تا مردم مطلع بشن و راہ پیشگیرے رو بدونن! 🔻جواب طب اسلامے بہ ڪرونا چیہ ؟ 🔷حتما ببینید و منتشر ڪنید!
『  ✌️ 』 ⛔️ مسئولین وزارت بهداشت را قرنطینه کنید 📍 حجم گسترده اطلاع رسانی در خصوص کرونا یک روز قبل از انتخابات به شدت مردم را نگران کرده است. یعنی در چین هم اینچنین مردم را نگران نکردند. حق داریم به این قضیه مشکوک باشیم. 📍 اگر بنا بر تعطیلی مدارس است چرا امروز که 5 شنبه است اعلام می کنید. فردا جمعه است و مدارس تعطیل. چرا فردا شب اعلام نمی کنید! 📍 به نظر میرسد حجم گسترده اخبار منفی یک روز مانده به انتخابات یک بازی رسانه ای برای کاهش مشارکت مردم باشد. بهتر است کسانی که در حال پمپاژ اخبار منفی به جامعه هستند را تا فردا شب قرنطینه کنند تا بی جهت مردم را نترسانند. 👌 انشاالله روز جمعه با خیال راحت و با توکل بر خدا در انتخابات شرکت می کنیم ✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『  • • 』 『  • • 』 『امیرالمومنین علے علیہ السلام 』 پیامبر(ص)پس ازصرف غذا سخنان خود راچنین آغازکرد: «هیـچکس از مردم براي کسـان خود چیزی بهتر از آنچه من براي شـما آورده ام، نیـاورده است. من خیر دنیـا وآخرت برای شما آورده ام.خدای من فرمان داده که شما را به توحیدو یگانگی وی و رسالت خویش، دعوت کنم.‌ چه کسی ازشما مرا در این راه کمک میکندتا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد؟» او این جمله راگفت و مقـداري مکث نمود تا ببینـدکـدام یک از آنان به ندای او پاسخ مثبت می دهد؟ در این موقع سـکوتی تلخی بر مجلسوحکومت میکرد و همگی سر به زیر افکنده و در فکرفرو رفته بودند. ناگهان علی(علیه السـلام)که سن او در آن روز ازچهارده سال تجاوزنمی‌ کرد‌،سکوت را درهم شکست و برخاست و رو به پیامبر کرد وگفت: «اي پیامبرخدا! من تو را در این راه یاري می کنم»،سـپس دست خود را به سوي پیامبر درازکرد تا دست او را به عنوان پیمان فـداکاري بفشـارد. دراین موقع پیـامبر دسـتور دادکه علی(علیه السـلام) بنشـیند. بار دیگر پیامبرگفتارخود را تکرار نمود، باز علی برخاست و آمادگی خود را اعلام کرد. این بار نیز پیامبر به وي دسـتور داد بنشـیند. در مرتبه سوم که ماننددفعات پیشـین،کسـی جز علی بر نخـاست و تنهـا او بودکه به پـاخـاست و پشتیبـانی خود را از هـدف مقـدس پیـامبر اعلام کرد، در این موقع پیامبر(ص) دست خود را بر دست علی زد وجمله تاریخی خود را در مجلس بزرگان بنی هاشم درباره علی بیان نمود فرمود: «هان اي خویشاوندان و بستگان من! علی برادر و وصی وخلیفه من‌در میان شما است».
『  📿 』 تمام صلوات هـایے را ڪہ امشب و فردا میفرستیم، هـدیہ میڪنیم بہ روح بلند شهـید مصطفی صدرزاده 🤲 💚
『  』 از غم و غصه‌ی دوری تو بنوشت گدا شب جمعه حرمت تمام رویای من است 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『  ✌️🇮🇷 』 🎥بار دیگر تاریخ در حال تکرار است اینجا کوفه است اینجا کربلاست به وقت ایران وقتی ویروس ابن زیاد در کوفه پیچید همه مردم به داخل خانه هایشان رفتند و قایم شدند و عزیز فاطمه علیه السلام یکه و تنها ماند.... اما اینک با ویروس دیگری به نام کرونا به جان ملت ایران و مرکز نشر اسلام یعنی شهر مقدس قم حمله ور شده اند لکن شیاطین باید بدانند که نه تنها به خانه نمیرویم بلکه امروز و فردا با صدای بلند خطاب به عزیز فاطمه رهبر معظم انقلاب اعلام میکنیم .. ✨ما ترکناک یابن الحسین علیه السلام✨ می آییم. آیت الله مشکینی : صحنه انتخابات صحنه کربلاست.
『  🙏 』 🍃💔قرائت زیارت عاشورا هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا و
Ziyarat-Ashura.mp3
15.25M
🥀 『  🙏 』 🎤 🍃💔قرائت زیارت عاشورا هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا و
YEKNET.IR - tak 1 - hafteghi - 98.11.29 - pouyanfar.mp3
11.15M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 🍃میگردم پی فرصت دوباره 🍃نگی که نمونده چاره 🎤 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از همون اول خانواده ی مذهبی داشتیم اما من مخالف اونا بودم _ اون زمان چادری نبودم و در عوض با مد پیش میرفتم از همون اول علاقه ی خاصی به نقاشی داشتم و استعدادمم خوب بود همیشه آخر هفته ها که میرفتیم بیرون بچه ها کاغذ و مداد میوردن تا من چهرشونو بکشم _ یه روز که با بچه ها رفته بودیم بیرون مینا(یکی از بچه ها مدرسه)اومد همراهش یه پسر جوون بود همه ما جا خوردیم اومد سمت من و گفت: سلام اسماء جان بعد اشاره کرد به اون پسر جوون و گفت ایشون برادرم هستن رامین رامین اومد سمت من دستشو آورد جلو و گفت خوشبختم با تعجب به دستش نگاه کردم و چند قدم رفتم عقب مینا دست رامین و عقب کشید و در گوشش چیزی گفت که باعث شد رامین ازم معذرت خواهی کنه گفتم خواهش میکنم و رفتم سمت بچه ها مینا اومد کنارمو گفت اسماء جون میشه چهره ی برادر منو هم بکشی _ خیلی مشتاقه لبخندی زدم و گفتم نه عزیرم اولا که من الان خستم دوما من تا حالا چهره ی یه پسرو نکشیدم... ببخشید رامین که پشت سرم داشت میومد وسط حرفم پرید و گفت ایرادی نداره یه زمان دیگه مزاحم میشیم بالاخره باید از یه جایی شروع کنی من باعث افتخارمه که اولین پسری باشم که شما چهرشو میکشید _ دست مینارو گرفت و گفت پس فعلا و ازم دور شدن اون شب خیلی ذهنم مشغول اتفاقاتی که افتاده بود.... _ اون هفته به سرعت گذشت آخر هفته با دوستام رفتیم بیرون مشغول حرف زدن بودیم که دوباره مینا و رامین اومدن ..... رامین پشتش چیزی قایم کرده بود... اومد طرف من و با لبخند سلام کرده یه دسته گل و گرفت سمت من _ با تعجب به بچه ها نگاه کردم زیر زیرکی نگاهمون میکردن و میخندیدن جواب سلامشو دادم وگفتم:بابت!!! چند قدم رفت عقب و گفت بابت امروز که قراره چهره ی منو بکشید اما... _ دیگه اما نداره اسماء خانم لطفا قبول کنید این گل ها رو هم بگیرید اگه قبول نکنید ناراحت میشم _ گل هارو ازش گرفتم دسته گل قرمز بزرگ.... گل و گذاشتم رو صندلی و کاغذ و تخته شاسی رو برداشتم رامین کلی ذوق کرد و پشت سرهم ازم تشکر میکرد _ خندم گرفته بود بچه ها ازمون دور شدن و هر کس به کاری مشغول بود فقط منو رامین موندیم به صندلی روبروم که ۶-۵متر با صندلی من فاصله داشت اشاره کردم وازش خواستم اونجا بشینه و در سکوت شروع کردم به کشیدن رامین شروع کرد به حرف زدن اسماء خانم میدونید گل رز قرمز نشانه ی علاقست _ با سر حرفشو تایید کردم وقتی به یه نفر میدی یعنی بهش علاقه داری به روی خودم نیوردم و خودمو زدم به اون راه من دانشجوی عکاسی هستم و ۲۳سالمه وقتی مینا گفت یکی از دوستاش استعداد فوق العاده ای تو طراحی داره مشتاق شدم که ببینمتون شما خیلی میتونید به من کمک کنید حرفشو قطع کردم و گفتم: ببخشید میشه حرف نزنید شما نباید تکون بخورید وگرنه من نمیتونم بکشم. بله بله چشم. معذرت میخوام نیم ساعت بعد کارم تموم شد رامین هم تو این مدت چیزی نگفت به نقاشی یه نگاهی کردم خیلی خوب شده بود از جاش بلند شد و اومد سمتم تخته شاسی و ازم گرفت و با اخم نگاهش کرد بعد تو چشام نگاه کرد و گفت: این منم الا _ با تعجب گفتم بله شبیهتون نشده خوب نشده خندید و گفت: یعنی قیافه ی من انقد خوبه وای عالیه کارت اسماء مینا الکی ازت تعریف نمیکرد تشکر کردم و گفتم محمدی هستم خندید و گفت نه همون اسما خوبه...
انقد سروصدا کرد که بچه ها دورمون جم شدن و کلی سر و صدا کردن و از نقاشی تعریف میکردن _ و در گوش هم یه چیزایی میگفتن کلی ذوق کردم و از همشون تشکر کردم هوا کم کم داشت تاریک میشد وسایلمو از روی صندلی برداشتم واز همه خداحافظی کردم _ مخصوصا گلها رو بر نداشتم تو اون شلوغی دیگه رامین رو ندیدم مینا هم نبود که ازش خداحافظی کنم منتظر تاکسی بودم که یه ماشین مدل بالا که اسمشم نمیدونستم جلوم نگه داشت توجهی نکردم ولی دستبردار نبود با صدای مینا که داخل ماشین بود به خودم اومد اسماء بیا بالا _ إ شمایید مینا جون ببخشید فکر کردم مزاحمه پیداتون نکردم خداحافظی کنم ازتون ایرادی نداره بیا بالا رامین میرسونتت ممنون با تاکسی میرم زحمت نمیدم به شما بیا بالا چرا تعارف میکنی مسیرامون یکیه اخه.... رامین حرفمو قطع کرد و با خنده گفت بیا بالا خانم محمدی _ سوار ماشین شدم وسطای راه مینا به بهانه ی خرید پیاده شد کلی تو دلم بهش بدو بیراه گفتم که من و تنها گذاشته - استرس گرفته بودم .یاد حرفهای امروز رامین هم که میوفتادم استرسم بیشتر میشد رامین برگشت سمتم و گفت بیا جلو بشین در برابرش مقاومت کردم و همون پشت نشستم نزدیک خونه بودیم ترجیح دادم سر خیابون پیاده شم که داداشم اردلان نبینتم ازش تشکر کردم داشتم پیاده میشدم که صدام کرد _ اسماء بله گل هارو جا گذاشتی برات آوردمشون ای وای آره خیلی ممنون لطف کردید چه لطفی این گل ها رو برای تو آورده بودم لطفا به حرفای امروزم فکر کن کدوم حرفا _ گل رز و عشق علاقه و این داستانا دیگه چیزی نگفتم گل و برداشتم و خدافظی کردم میخواستم گل ها رو بندازم سطل آشغال ولی سر خیابون وایساده بود تا برسم خونه از طرفی خونه هم نمیتونستم ببرمشون رفتم داخل خونه شانس آوردم هیچ کسی خونه نبود مامان برام یاداشت گذاشته بود _ ما رفتیم خونه مامان بزرگ گلدون و پر آب کردم و همراه گلها بردم اتاق گلدون و گذاشتم رو میز،داشتم شاخه هارو از هم جدا میکردم بزارم داخل گلدون که یه کارت پستال کوچیک آویزونش بود روش با خط خوشی نوشته بود - (دل دادم و دل بستم و دلدار نفهمید رسوای جهان گشتم و آن یار نفهمید) تقدیم به خانم هنرمند دوستدارت رامین ناخدا گاه لبخندی رو لبام نشست با سلیقه ی خاصی گلها رو چیدم تو گلدون و هر از چند گاهی بوشون میکردن احساس خاصی داشتم که نمیدونستم چیه _ و همش به اتفاقات امروز فکر میکردم از اون به بعد آخر هفته ها که میرفتیم بیرون اکثرا رامین هم بود طبق معمول من و میرسوند خونه _ یواش یواش رابطم با رامین صمیمی تر شد تا حدی که وقتی شمارشو داد قبول کردم و ازم خواست که اگه کاری چیزی داشتم حتما بهش زنگ بزنم. _ اونجا بود که رابطه من و رامین جدی شد و کم کم بهش علاقه پیدا کردم و رفت و آمدامون بیشتر شد،،من شده بودم سوژه ی عکاسی های رامین در مقابل ازم میخواست که چهرشو در حالت های مختلف بکشم اوایلش رابطمون در حد یک دوستی ساده بود اما بعد از چند ماه رامین از ازدواج و آینده حرف میزد اولش مخالفت کردم ولی وقتی اصرارهاشو دیدم باعث شد به این موضوع فکر کنم _ اون زمان چادری نبودم اما به یه سری چیزا معتقد بودم مثال نمازمو میخوندم و تو روابط بین محرم و نامحرم خیلی دقت میکردم _ رامین هم به تمام اعتقاداتم احترام میگذاشت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『  💔 』 آن شب جمعه روضه احیا شد/ تن فرمانده ارباً اربا شد... 🔹شعر «احمد بابایی» برای شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『  📿 』 📹 حاج حسین یکتا: اون عملیات‌هایی که خیلی سخت بود، رمز عملیات یازهرا(س) بود... 🔴 دوستان امشب شب قبل از عملیات است برای پیروزی جبهه حق و شکست جبهه‌ی لیبرال توسل یادتون نره!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱