eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
318 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگفت‌قدرِدلآتونوبدونین :) هردلےواسہ‌اربآب ؛ نمیشکنہ ... !💔 +🌿•°` " - یاابآعبدللـہ🖤 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
میگفت‌قدرِدلآتونوبدونین :) هردلےواسہ‌اربآب ؛ نمیشکنہ ... !💔 +🌿•°` #قدربدونیم" - یاابآعبدللـہ🖤 ╭══
کشیده بارِ زمین را به دوشِ خود حَرمش کسی که جانِ جهان است کربلایِ غمش وَ باز هم شبِ‌جمعه ، وَ باز هم مادر وَ باز گوشه‌ی گودال و باز قَدِ خَمش ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
بسم رب الشهداءوالصدیقین🌷 آرزوی آخرتی شهیدزمانی نیا امضای سیدالکریم(ع) پای قراروحید هنگامی که برای مراسم تشییع پیکر مطهر شهید زمانی‌نیا به حرم عبدالعظیم حسنی رفتم تنها چیزی که در بین تمامی جمعیت نظرم را به خود جلب کرد خانواده شهید بود، برخلاف سایر خانواده شهدا که برای از دست دادن فرزندانشان بی تابی می‌کنند این خانواده آنقدر آرام و مظلوم در گوشه‌ای نشسته بود که انگار از یاد رفته‌اند! وقت نماز می‌شود و همگی قامت می‌بندند، بعد از نماز مادر شهید که انگار دل از دنیا بریده بر روی صندلی می‌نشیند و ذکر می‌گوید و به محل دفن ته تغاری‌اش نگاه می‌کند، کنار مادر شهید می‌نشینم و بعد از عرض تسلیت از او اجازه گفت‌وگو می‌گیرم، برخلاف ظاهر شکسته‌اش صدایی کامل مصمم و قوی دارد، می‌گوید: «چی می‌خواهی بشنوی؟ از چه چیز ته تغاری‌ام برائت بگویم؟» سوالی که از همسر شهید پرسیدم را از مادر این شهید بزرگوار هم می‌پرسم: «شما می‌دانستید چرا پسرتان وصیت کرده بود که در این محل دفن شود؟» سرش را چندباری به نشانه تأیید تکان می‌دهد و می‌گوید: «آقا وحید به من گفته بود که با همکاران قول و قرار گذاشته بودیم، یعنی وقتی حرف از شهادت می‌شد رفقای وحید به او گفته بود این امامزاده نزدیک به خانه شما هست، وحید وصیت کن تو را آنجا دفن کنند ولی خب پسرم همیشه به این فکر می‌کرد که پولی برای خرید قبر در این محل ندارد و همیشه هم می‌گفت دوست دارم در این صحن دفن شوم اما می‌دانم که پولی برای این کار ندارم» مادر شهید لبخندی می‌زند و می‌گوید: «به وحید می‌گفتم اگر قسمتت باشد تو را همان جایی که دوست داری دفن می‌کنند، ولی وحید با شیطنت می‌گفت که مادر اگر من را در اینجا دفن کنند نمی‌توانی روی قبرم را بشوری و آب و گلاب بیاری، باید برای لمس سنگ قبرم فرش‌ها را بالا بزنی، من هم به او می‌گفتم اشکال ندارد کنار دوست‌های شهیدت در گلزار شهدا چند جای خالی هست تو را آنجا دفن می‌کنم» به مادرش می‌گویم: «شما جوری در مورد محل دفن و حتی شهادت وحید صحبت می‌کنید انگار می‌دانستید که او حتماً شهید می‌شود!» مادر شهید سرش را به عقب خم می‌کند و می‌گوید: «نه دخترم، من چنین چیزی را نمی‌دانستم و حتی از اینکه به این موضوع فکر کنم که فرزندم زودتر از من می‌رود قلبم درد می‌گرفت اما خود وحید خیلی جدی و مصمم در این مورد صحبت می‌کرد و من هم به حرف‌هایش گوش می‌دادم.....💔💔 ══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🌺🍀💐🌴💐🍀🌺 امروز سالروز تولدتان مبارک 🌼 بسیجی یداله علامی 🌺 (رحیم) 🌺 بسیجی محمد کسمایی 🌼 (نعمت اله) 🌼 بسیجی حسنعلی هارونی 🌺 (فتحعلی) 🌺 جهادگر منصور عباسپور 🌼 (امیرقلی) 🌼 سرباز مجید رهبری 🌺 (لطفعلی) ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
باسلام خدمت تمامی سروران گرامی ❤️ از امروز با عاشقانه‌ای متفاوت در دل بحران و و با یادی از شهدای در خدمت شما خوبان هستیم 🌹هر روز یک پارت راس ساعت ۲۱ تقدیم شما سروران خواهد شد ان شاءالله این رمان مورد رضایت خداوند متعال و امام زمان زمان عجل الله و مورد پسند شما واقع شود ══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
👈 همراهان گرامی...، داستانی که در پیش رو دارید واقعی است و برگرفته از وقایع زمستان ۸۹ تا ۹۵ سوریه بوده است که به شیوه رمان به رشته تحریر در آمده است . 🔻ـــــــــــــــ💠ــــــــــــــــ🔻 ♻️.... 🔻🔻🔻 رمان دمشق شهر عشق بر اساس حوادث حقیقی زمستان ۸۹ تا پاییز ۹۵ درسوریه و با اشاره به گوشه ای از رشادت های مدافعان حرم به ویژه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حاج حسین همدانی در بستر داستانی عاشقانه روایت شد. هدیه به روح مطهر همه شهدا، سیدالشهدای مدافعان حرم حاج قاسم سلیمانی و همه مردم مقاوم سوریه🌺        ══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 📚 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 📚 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 📚 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 📚 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 📚 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 📚 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 📚 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️نویسنده: ══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 🌹 🌹 فرزند: محمدتقی : 🗓 1346/02/16 🗓 وضعیت تاهل : مجرد شغل : دانش آموز : 🗓 1359/08/08 🗓 محل : خرمشهر مزار : 🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹 #شهيد_والامقام #محمد_حسین_فهمیده فرزند: محمدتقی #طلوع : 🗓 1346/02/
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 در شانزدهم اردیبهشت ۱۳۴۶ در روستای سراجه زاده شد. در سال ۱۳۵۲ به دبستان «روحانی» قم (نام قبلی: کریمی) وارد شد و از مهرماه سال ۱۳۵۶ تحصیلاتش را در مدرسه راهنمایی حافظ در شهر ادامه داد. سپس همراه خانواده‌اش به مهاجرت کرد و از مهرماه ۱۳۵۸ در مدرسه خیابانی مشغول به تحصیل شد. پخش اعلامیه‌های در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در سن حدود ده تا یازده سالگی ، دیدار با در بازگشت به ایران ، شرکت در انقلاب اسلامی در زمستان ۱۳۵۷ و شرکت در درگیری‌های از جمله اقدامات اوست. وی در بیست ششم شهریور ماه ۱۳۵۹ یک هفته پیش از اعلام رسمی آغاز جنگ و همراه نیروی مقاومت بسیج به جبههٔ اعزام شد. از آنجا که در روزهای نخستین از شرکت او در جلوگیری می‌شد، با تلاش‌هایی از جمله یک نفوذ به خط نیروهای دشمن، برای حضور در خط مقدم اجازه گرفت. وی در سی و یکم شهریور ماه از نخستین روزهای اعلام نظامی ارتش عراق همراه با محمدرضا شمس در جبهه نبرد حضور رسمی یافت. این دو، یک بار در هفته اول مهرماه شده و به بیمارستان ماهشهر اعزام شدند. چند روزی پس از با ترخیص از بیمارستان و بازگشت به جبهه و پایان دادن مجدد به مخالفت فرماندهان با حضورشان ، به خط مقدم اعزام شدند. امّا بار دیگر در بیست و هفتم مهرماه طی مقاومت در برابر حمله‌های دشمن دوباره شد. 🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 #زندگی_نامه #شهید_والامقام #محمد_حسین_فهمیده #قسمت_اول #محمد_حسین_فهمیده در شانزدهم ارد
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 پس از بهبودی نسبی دوباره در جبهه ها حاضر می شود . ۸ آبان ماه ۱۳۵۹ و رفیق همرزمش محمد رضا شمس ، در سنگر بودند که توسط تانک های رژیم بعثی محاصره می شوند . محمد رضا شمس دوست و همسنگر در این میان زخمی می شود و با سختی و مشقت بسیار او را به پشت خط می رساند . وی به جایگاه قبلی خود برگشته و می بیند عراقی به طرف رزمندگان در حال حرکتند . در حالی که تعدادی به بسته بود به سمت حرکت می کند . به او می خورد و او از ناحیه پا مجروح می شود . وی با این حال خود را به می رساند و با استفاده از موفق می شود را کند . با این سایر دست به می زنند . بدنبال شدن ، صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه‌های خود اعلام می‌کند که با فداکاری زیر عراقی رفته ، آن را کرده و خود نیز شده ‌است . در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بیان ‌کردند ، چنین فرمودند : ما آن طفل است که با کوچک خود که ارزشش از صدها و بزرگ‌تر است ، با ، خود را زیر دشمن انداخت و آن را نمود و خود نیز شربت نوشید. ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف):برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که آن فرج و گشایش شماست دعای_فرج بسم الله الرحمن الرحیم إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند روز مانده به مراسم جشن شیطانی هالووین ترویج خشونت، اون هم برای استقبال از بچه‌های کوچکی که واسه گرفتن شکلات میان در خونه ! اگر چنین مراسمی توی ایران داشتیم، کلی تحریم و جنجال علیه‌مون شکل میگرفت. ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا غرب از اشکانیان کینه به دل دارد و عصر هخامنشیان را برجسته می‌کند؟ سخنرانی استاد حسن عباسی دوران قابل افتخار ما زمان اشکانیان بود یا هخامنشیان ؟ امپراطوری یهودی در زمان کوروش! پ.ن ریشه کلمه هخامنش ، خاخام منش بوده یعنی حکومتی با منش خاخام های یهود ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
❌فرانسوی‌ها در قرون ۱۹ و ۲۰، یک میلیون الجزایری را کشتند 🔻وقتی کشتار انسان‌ها برات مهم نباشه و دم از آزادی بیان بزنی، ولی اعتراض جلیقه زرد‌ها رو تو کشورت سرکوب کنی، معلومه بویی از انسانیت نبردی ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مردم عراق در واکنش به هتاکی فرانسوی‌ها به ساحت نورانی پیامبر اسلام(ص)، پرچم این کشور و تصویر امانوئل مکرون را به آتش کشیدند. ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
مؑڵڪؔٗہ: ❤️ ❤️ 💚 💚 💝 💝 به تـ❤️ـو دل بستم و    غير تو کسی نيست مرا       جز تـ❤️ـو ای جان جهان                   داد رسی نيست مرا عاشق روی تـ❤️ـوام     ای گل بی مثل و مثال             به خدا غير تـ❤️ـو                هرگز هوسی نيست مرا سلام‌ حضرت دلبـ❤️ـر .... تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 🌴🌴 🎙 مداح اهل بیت؛ 💥کربلایی حسین طاهری حسین جانم ... شب های جمعه میگیرم هوا تو ...‌ تمام وجودم ... میمیره برا تو ...😭 ‌ آه... بمیرم که سر نداری آه... بمیرم که مادر نداری التماس دعا 🤲 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🍂شب زیبای پاییزیتون 💫متبرک به 🍂گرمی نگاه خدا 💫الــهی 🍂دلخوشی‌هاتون افزون 💫دلاتون مملو از شادی 🍂و جمع خانواده‌تون 💫پراز دلگرمی و عشق و لبخند‌ شبتون بخیر🍂💫 🌸🍃 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
. 🌹بر من نظری کن، 🌹که منت عاشق زارم ❣دلدار و دلارام ❣به غیر از تو ندارم 🌹تا خار غم عشق تو 🌹 در پای دلم شد ❣بی‌روی تو گلهای ❣چمن خار شمارم ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀 🌓 ❤️ بکر و تازه است در ریزان و و پر است چون گرمای# تموز . وقتی گم می شوم در بن بست های چه کنم، رایحه ی می شوی که مرا تا در می رسانی و من پشت شیشه ی که هر از چند گاهی می زند، ایستاده ام و در انتظار تا بر برهوت و بشوید هر آن چیزی را که مرا از تو می کند . باز می پیچد در کوچه های که درد دیوانه اش کرده و چیزی در زمزمه می کند : ای آهسته ران کارام می‌ رود وان که با خود داشتم با می رود من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌙🌗🌙🌗🌙🌗 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯