eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
319 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت سردار سر افراز سپاه "شهید حاج قاسم سلیمانی" 🔹صفحه ۶۱_۶۴ 🦋 ((رودخانه کنگاکش)) شناسایی دیگری که مابابچه های اطلاعات رفتیم، رودخانه🌊 کنگاکش بود. دراین منطقه ما خط پیوسته ای نداشتیم ،یعنی نیروهاروی تپه های پراکنده اطراف رودخانه مستقربودند. هم گشتی های عراقی برای شناسایی می آمدندوهم بچه های ما می رفتند.آن شب قراربود منطقه رابه ما و تعداد زیادی از فرماندهان دیگر نشان بدهد. به سمت رودخانه کنگاکش🌊 حرکت کردیم .نزدیک رودخانه در زمین پستی به راهمان ادامه می دادیم که یک دفعه متوجه شدیم یک گروه ده ،پانزده نفری ازسمت شمال به ما نزدیک می شوند. تعدادمان تقریبابرابربود؛ اما آن ها به خاطرموقعیتشان برمامسلط بودند.نمی دانستیم که خودی هستن یاعراقی ،ولی بخاطر شرایط حساس منطقه حضور فعال گشتی های عراقی احتمال می رفت که از نیروهای دشمن باشند. بچه هاسریع متوقف شدند،آن ها هم با دیدن ماایستادند. درواقع هردوطرف بهم شک کرده بودیم .احتیاط می کردیم؛ نمی شد بی گدار به آب زدنشستیم تابامشورت یکدیگر راهی پیدا کنیم... محمدحسین گفت: «من و اکبر قیصر باسیدمحمدتهامی ویکی ،دو نفر دیگر از بچّه ها به سمتشان می رویم، شماهم بکشید روی تپه پشت سر.اگر آن ها عراقی بودند که ما درگیر می شویم وشمادراین فاصله دوکار میتوانید بکنید؛ یاازهمان بالای تپه درگیرمی شوید و به کمک هم ازبین میبریم شان یا اینکه سعی می کنید لااقل خودتان را نجات دهید ادامه دارد ✍ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت سردار سر افراز سپاه "شهید حاج قاسم سلیمانی" 🔹صفحه ۶۶_۶۸ 🦋 ((جزیره مجنون جنوبی)) یک نمونه دیگر از سختی هایی که بچه های اطلاعات متحمل می شدند،مربوط به شناسایی هایی بود که در جنوبی انجام می دادند. خب! من به خاطر اهمیت کار ، سعی می کردم تا همیشه با بچه های این واحد ارتباط داشته باشم و معمولا محل استقرارم را نزدیک آن ها تعیین میکردم تا پیگیر کارشان باشم و حتی بعضی مواقع همراهشان بدم و منطقه را ببینم. جزیره جنوبی، منطقه ای باتلاقی بود و پوشیده از‌ چولان و این حرکت بچه ها را خیلی مشکل میکرد. محمد حسین آمد پیش من و گفت: 《ما در این محور مشکل آبراه داریم، یعنی مسیری که قایق⛵بلم بتواند در آن حرکت کند، وجود ندارد.》 قرار شد یک روز به اتفاق هم برویم و منطقه را از نزدیک ببینیم. من،محمد_حسین، و یک نفر دیگر از بچه ها به وسیله بلم برای شناسایی رفتیم.آن جا بود که من دیدم این بچه ها چه شرایط سختی را می گذرانند،اما به روی خود نمی آوردند. باتلاق روان بود و آب تا سینه آدم می رسید. چولان ها به قدری کوتاه بودند که اگر به حالت عادی درقایق می نشستی در دید قرار می گرفتی؛بنابراین مجبوربودند خم شوند و حرکت کنند،ازطرفی منطقه پر از جانوران مختلف بود.همان روز که من همراهشان بودم ،وقتی جلو می رفتیم، چشمم به یک افعی افتاد که روی یک تکه یونولیت چمبره زده بود!😥 نزدیکش که شدیم،متوجه ما شد و سرش را‌ بلند کرد. وقتی به من نگاه کرد،دیدم که چشمان بزرگ وحشتناکی دارد که حتی از چشم های جغدهم بزرگ تر است. هنگامی که از کنارش ردشدیم،گردنش را کشید و به طرف ما حمله کرد در همین موقع محمدحسین، خیلی عادی آن را با یک تیر خلاص کرد. وقتی از برگشتیم ومن پایم را روی خشکی گذاشتم، احساس عجیبی داشتم! تمام بدنم می سوخت و علتش هم وضعیت آن باتلاق بود.محمدحسین و بچه ها، شب ها در این باتلاق که پر از وحشت و بود، راه می رفتند و فعالیت می کردند. یکی از کارهای بسیارمهم و در عین حال عجیبی که آن ها انجام دادند،درست کردن آبراه بود؛کاری که درطول جنگ بی سابقه بود!!👌 آن شب ها تا صبح می رفتند و با داس چولان ها را زیرآب می بریدند تا بتوانند مسیرحرکت قایق ها را باز کنند؛آن هم نه یک متر و ده متر،بلکه چیزی حدود چهارکیلومتر. آن چنان با عشق و علاقه کارمی کردند که اگر کسی از نزدیک شاهدفعالیت هایشان نبود،فکر می کردآن ها در بهترین شرایط به سرمی برند. آنچه برای آن ها مهم بود،موفقیت درانجام ماموریت بودوقتی به نتیجه می رسید،شادی در چهره آن ها موج می زد؛شادی که مارا هم خوشحال می کرد. ادامه دارد ✍ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت سردار سر افراز سپاه "شهید حاج قاسم سلیمانی" 🔹صفحه ۶۸_۷۰ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🦋 ((من مست وتودیوانه)) یک بار《برادرمحتاج》مسئول قرارگاه را برای شناسایی منطقه به هور بردم. مسئول شناسایی بود و می بایست برای توجیه همراه ما بیاید. سه تایی سوار قایق⛵شدیم. او سکان را به دست گرفت و راه افتادیم. داخل همین طور که می رفتیم، زیرلب اشعاری را زمزمه می‌کرد. کم کم صدایش بلندتر شد و به طور واضح خطاب به محتاج شروع به خواندن کرد: 💠《من مست وتودیوانه،ما را که برد خانه صد بار تو را گفتم،کم خور،دو،سه پیمانه در شهر یکی کس را هوشیار نمی بینم هریک بتر از دیگر شوریده و دیوانه جانا به خرابت آ،تا لذت جان بینی جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه هر گوشه یکی مستی،دستی زده بر دستی و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه تو وقف خراباتی،دخلت می و خرجت می زین وقف به هوشیاران مسپار یکی دانه ای لولی بربط زن،تو مست تری یا من؟ ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه.... چون کشتی بی لنگر کژمی شد و مژمی شد وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه گفتم ز کجایی تو،تسخر زد وگفت ای جان نیمیم ز ترکستان،نیمیم ز فرغانه نیمیم ز آب وگل ،نیمیم زجان و دل نیمیم لب دریا،نیمی همی دردانه گفتم که رفیقی کن بامن که منم خویشت گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه من بی سر و دستارم،در خانه‌ی خمّارم یک سینه سخن دارم،همین!شرح دهم یانه..》 حالات عجیبی داشت،انگار توی این عالم نبود. بنده خدا،محتاج که با این حالات آشنایی نداشت،خیلی تعجب کرده بود. نگاهی به او میکرد و نگاهی به من. رو کرد به من :《این حالش خوب است؟! گفتم :《نگران نباش،این حال و احوالش همین طور است.》 با اشعار سر و سری داشت و با توجه به محتوای اشعار،حالات معنوی خاصی به او دست می داد. گاهی سر شوق می‌آمد و می‌خندید و گاهی هم می‌سوخت و می‌گریست. ((دفتر امام جمعه)) یک بار با در دفتر بودیم، چند نفر از مسئولین شهر و استان نیز حضور داشتند. ، کنار من نشسته بود، او علی‌رغم جثه لاغرش بنیه‌ای قوی داشت. رئیس شهربانی هم طرف دیگر من نشسته بود. جلوی همه نوشابه گذاشتند، ، سر انگشتش را گذاشت زیر نوشابه و با قاشق در آن را باز کرد. صدای بازشدن در نوشابه توجه همه را جلب کرد. رئیس که کنار من بود با دیدن این صحنه خیلی تعجب کرد😳. همین طور که نگاه می‌کرد،دیدم او نیز دستش را به تقلید از زیر نوشابه گذاشت و قاشق رافشار داد و می‌خواست درآن را باز کند،اما نمی‌توانست. درهمین موقع خندید:《نه جانم! هرکسی نمی تواند این کار را بکند،باید حتما وارد باشید.》 ادامه دارد ✍ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
از همان روزی که پا در عرصه ی جهاد نهاد و به کردستان یا به جبهه ی دارخوئین آمد روی یک موضوع تاکید داشت؛ «کار فرهنگی»🌹  هیچ کس نمی دانست که جنگ چه مدت طول می کشد. اما او راه شناخته بود. فعالیت او مثل سخنرانی و قرآن و دعا و... یک محور اساسی داشت و آن «نماز جماعت» بود. نماز معراج مومن می دانست. کلید حل مشکلات را اهمیت به معرفی می کرد. مصطفی آن زمان که فرماندهی بزرگ بود خود را طلبه ای کوچک می شمرد! او قبل از اینکه بر جسم نیروها فرماندهی کند بر های آن ها  فرماندهی می کرد. @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
زیاࢪٺ مجازے بریمــــ?!😍😉🤩😎 زیاࢪٺ سامࢪا⇩💔 http://dl.generatrix3d.com/samera/ زیاࢪٺ حࢪم امام ࢪضا(؏)⇩😍 https://tv.razavi.ir/panorma_pilgrimage/fa زیاࢪٺ حࢪم امام حسین(؏)⇩😔 http://app.imamhussain.org/tour/ زیاࢪٺ مسجد مقدس جمڪࢪان⇩🌸 http://www.jamkaran.ir/vtour/ نجف(زیاࢪٺ حࢪم امام علے(؏)⇩🍂 http://www.imamali.net/vtour زیاࢪٺ حࢪم حضࢪٺ معصومہ(س)⇩🌺 http://qompanotour.com/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D9%87%20%D9%87%D8%A7/%D8%AA%D9%88%D8%B1%20%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C/Hazrateh%20Ma'soomeh%20Holy%20Shrine/Harameh%20Hazrateh%20Ma_soomeh.html @mohebin_velayt_shohada🌸 آیدی کانال 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗📗 کتاب « پدر عشق و پسر» نوشته سید مهدی شجاعی دربردارنده فرازهایی از زندگی حضرت علی اکبر (ع) است. نکته جالب در رابطه با این کتاب راوی آن است، «پدر، عشق، پسر» از دید «عقاب» اسب حضرت علی اکبر (ع) روایت می شود که با زبانی عاطفی و دلنشین، صحنه‌ هایی از زندگی حضرت علی‌اکبر(ع) و شهادتش را روایت می‌کند ، مخاطب راوی در داستان، لیلی بنت ابی‌مرّه مادر گرامی حضرت علی‌اکبر (ع) است. سید مهدی شجاعی در زمینه نثر و داستان آئینی از پیشتازان این عرصه محسوب می شود و کتاب های زیادی در این زمینه منتشر کرده است که از این میان می توان به کتاب های : «کشتی پهلو گرفته» ،«آفتاب در حجاب»، «سقای آب و ادب» و « پدر عشق و پسر» اشاره کرد. @mohebin_velayt_shohada🌸 آیدی کانال 🌸
👇👇👇👇👇
pedar_eshgh_pesar7.mp3
8.5M
قسمت هفتم _ پایان @mohebin_velayt_shohada🌸 آیدی کانال 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از M
🌺 باسلام و عرض ادب😊 کانال عکس و دستنوشته مذهبـے 💐 لطــفا دعوتـــ ما را بپذیــرید 👇 https://eitaa.com/joinchat/822673432C244ae54694
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد تو زندگی ما به خدا ریخت به هم همه ی راحت و آرامش ما ریخت به هم از سر وروی جهان میشود اینگونه نوشت عَلَمی خورد زمین و همه جا ریخت بهم رفیقان می روند نوبت به نوبت خوش آن روزی که نوبت بر من آید 💔😭😭😭😭😭 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
┈┈••✾❀🕊💚🕊❀✾••┈┈ 💔یاصاحب الزمان العجل یك شب بيا ستاره بريزم به پای تو💫 ای آفتاب من همه چيزم فدای تو🔆 يك شب بيا به ما برسد ای اذان صبح✨💫 🕌 از پشت بام مسجد كوفه صدای تو اللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج🤲 💚 ❣️ 🤲 @mohebin_velayt_shohada🌸 آیدی کانال 🌸
↺پست های امࢪوز تقدیم بھ↶ شبتون فاطمے°• عشقتون حیـــ♥️ـــدࢪۍ مھࢪتون حسنے🌱•° آࢪزوتون هم حࢪم اࢪباب ان شاءالله💫°` یا زینب مدد... نمازشب ، وضو و نماز اول وقت یادتون نࢪه🤞🏻•• ♡➣ @mohebin_velayt_shohada🌸 آیدی کانال 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎉🎉چقققد خوب🌸چه عاااالی🎉🎉 📢مژده🎁مژده📢 ✅خانومای خونه دار👨👩👧 ✅خانومای شاغل🙋 اگه دنبال محصولات غذایی🍲 سااالم و بدون رنگ🎨 می گردید براتون ارمغانی 🛍از محصولات خونگی خوشمزه😋😋همراه با رعایت اصول بهداشتی👌و اسلامی داریم😍 محصولات رو از دست ندید 🌺 برنج درجه یک طارم هاشمی و آب نارنج ، سبزی مرغ شکم پر 🔴 ارسال از قم ( ۲۰ متری امام حسین ) ایتا http://eitaa.com/joinchat/2491088907Cdf43b4d3fa تلگرام https://t.me/joinchat/JChyl0lSFqxaj9tpaqT4Aw آیدی سفارشات 👇👇 @sefareshatt