eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
318 دنبال‌کننده
14هزار عکس
5.7هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
🔉حاج حسین یکتا: ای که در فضای سایبر و مجازی می جنگی، برای فشردن کلیدها و دکمه های کامپیوتر و موبایلت وضو بگیر! و با نیت مطلب بنویس. بدون که تو مصداق و ما رمیت اذ رمیت... هستی. شما در شبهای تاریک و اینترنت از میدان عبور می کنید. ⭕️ مراقب باشید به شهدا تمسک کنید بصیرتتون را بالا ببرید که نخورید. رابطه خودتون رو با خدا زیاد کنید... با اهل بیت یکی بشید و در این راه گوش به فرمان انها باشید... بچه ها! خط به خطی که تو فضای مجازی می نویسین رو همه می بینن!!! در این فضای مجازی که سربازانش شما هستید باید تا دیوار و پیش رفت. امروز وقتی شما در این فضا قرار می گیرید شهدا شما را نگاه می کنند، پس باید با باشید و ذکر « ما رمیت اذ رمیت» بخوانید. شما الان بالای بانی قرار گرفته اید و بخواهید یا نه، وسط میدان هستید؛ 🌹🕊
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 در اســلام ⇜زنـــدہ ⇜ســـــــازندہ ⇜و است 💥بہ شـــــرط آن که رزمـش لبـــاس عـــفــ🌺ـتش باشـــــد @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
#من و شهید 20 تیرماه سال 95🌼🍃 رسماً به عقد یکدیگر درآمدیم.😍 بعد از یک ماه قصد رفتن به سوریه را کرد
🌼🍃 یکی از این بود که چون مدافع حرم هستم دوست دارم باز هم به مدافع حرم باقی بمانم و ازدواج مانعی برای اعزام مجددم شود. در پاسخ گفتم دقیقاً من هم از آینده‌ام این انتظار را داشتم که حداقل یکبار هم شده برای از حرم بی‌بی زینب (س) گامی برداشته باشد. پس چه بهتر که شما خودتان مشتاق این امر هستید.🌼🍃 همسرم از من خیلی تعجب کرد. زیرا هر کجا که رفته بود و این شرط اعزام شدن مجدد خودش را به اعلام کرده بود طرف مقابل نپذیرفته بود. 🌼🍃 حتی خود# شهید به من گفت شما چرا قبول کردید؟ خیلی از نسل امروزی در این وادی‌ها نیستند. عجیب است که شما پذیرفتید.🌼🍃 بنده این شرط را کردم چون به این موضوع خیلی داشتم که مرگ در دست خداوند است حتی اگر در هر شرایطی قرار بگیرید تا زمانی که خود خدا نخواهد چیزی نمی‌تواند به شما آسیب وارد کند.🌼🍃 برگشتم به گفتم اگر قرار است برای شما اتفاقی بیفتد چه شما برای دفاع از بی‌بی (س) در سوریه باشید یا در خانه خود نشسته باشید حتماً اتفاق می‌افتد.🌼🍃 پس بهتر است که به شهادت ختم شود که در برابر خداوند ارزش معنوی داشته باشد. من به عنوان یک خانم نمی‌توانستم برای دفاع از حرم (س) حضور داشته باشم چرا به شریک زندگی‌ام که توانایی این کار را دارد ندهم برود.🌼🍃 شاید باورتان نشود از روزی که همسرم برای اعزام مجدد می‌خواست راهی شود خودم پا به پایش او را همراهی کردم.🌼🍃 حتی خود به علت اعتقادی که داشت به من می‌گفت چون تو سید هستی فرم مشخصات بنده را بنویس ارسال کن تا کارهایم زودتر انجام شود. از آنجا که در اعزام‌های قبلی توسط دشمن شناسایی شده بود برای اعزام مجدد با مشکل رو به رو بود🌼🍃 در هر حال من دوست نداشتم در رفتن همسرم به سوریه «نه» بیاورم که حتی آقا برگشت از من پرسید تو واقعاً از ته قلبت راضی هستی که من به سوریه اعزام شوم.🌼🍃 در جواب گفتم هرچه خدا صلاح می‌داند همان خواهد شد و نمی‌خواستم در روز محشر حضرت بی‌بی زینب (س) باشم.🌼🍃 🌼🍃 @mohebin_velayt_shohada🌸 آیدی کانال 🌸
زيباي يك رزمنده برای نسلهای بعد 💢ما می خواستیم محکوم تاریخ نشویم و نسل بعد ما را نداند و جنگ آمد ... میدانی چه میگویم؟؟ آری جنگ آمد. ما به دنبال جنگ نرفته بودیم🚫 او آمد 🔰تعدادی از ما تحت امر امام و ولی مان جنگیدیم👊 شدیم. عده ای رنگ رزمنده گرفتند. عده ای نیز رنگ رزمندگی به خود پاشیدند. و تعدادی نیز رنگ جبهه را ندیدند و جنگ شدند. عده ای . عده ای . اما یا ز برتن یا داغ بر دل و عده ای نیز داغ بر پیشانی زدند. ↫عده ای ↫عده ای مظلوم ↫عده ای مغموم ↫وعده ای نیز مذموم 💢تعدادی آمده بودند تا بروند. قرار را بر گذاشته بودند. عده ای نیز آمده بودند تا بمانند. چاره ای نبود. شهیدی گفته بود: "از یک طرف باید بمیریم تا آینده شهید🌷 نشود و از طرفی باید شویم تا آینده زنده بماند. 🔰عده ای آمده بودند تا از خود بکشند. عده ای تا حساب های خود را تسویه کنند. عده ای آمده بودند تا آدم حسابی شوند👌 عده ای نیز حساب باز کردند. عده ای نیز آمده بودند تا حسابی آدم شوند. عده ای آمدند تا بی پیکر شوند ... عده ای نیز تراش عده ای نیز پیکره ی یک "بت" عده ای ویلچری♿️ تعدادی ویلایی عده ای حاضر✌️ تعدادی ناظر قومی نیز 💥واما.. 💢دیوانگی ما با جنگ مصادف شد. در ما میل به زیستن زنده بود. حس عاشقی و معشوقی نیز جریان داشت. اما جنگ آمده بود.چه باید میکردیم؟ آیا جز جنگیدن چاره ای داشتیم⁉️ ما هم آینده را برای خود ترسیم کرده بودیم. اما نزدیکتر از دور بود. 🔰جنگ بود. باید این نزدیک را پاسخ میدادیم و نزدیکمان دور شد و دور و دور و دور به ساعات ۸ سال باید میرفتیم به دنبال این . مگر چاره ای جز جنگیدن داشتیم❓ 💢برای ما هم عزیز بود. از توپ وتفنگ و ترکش💥 میترسیدیم. باید جرأت می یافتیم. عشق و عاشقی و معشوقه را به امید از تمامی عاشقان ومعشوقانی مانند شما رها کردیم ...و رفتیم ...چه باید میکردیم؟ 🔰ما بدنبال شدن نرفتیم🚷 خواستیم محکوم تاریخ آینده نشویم. خواستیم فردا از نگاه تیز و شماتت بار شما فرار نکنیم. ما خونخواری نیاموخته بودیم. باور کن از رنگ خون میترسیدیم. اما به رفتیم. خونخواهی سرهای به ناحق بریده شده. مگر چه باید میکردیم؟؟؟ 💢از جنگ به بعد شکل عاشقی مانیز تغییر کرد. ما با دلتنگی و دلبستگی به محبوبه های شب♥️محبوبه های شب عملیات. محبوبه های جا مانده در ارتفاعات میمک، قلاویزان "ماووت" و جاماندگان در زیر خاک ریزهای و رفیقان رفته تا دهانه ی خلیج و نبرد های نابرابر جبهه ها 🔰باور کنید قطار قطار رفتیم👥 واگن واگن برگشتیم جوان رفتیم پیر پیر برگشتیم راست راست رفتیم شکسته شکسته🥀 بر گشتیم گروه گروه رفتیم.دسته دسته برگشتیم دسته دسته رفتیم، برگشتیم 💥اما 💢آری من و تو حق داریم همدیگر را نشناسیم. از دو نسل ، دوستان ما آنسوی دردها ورنج ها به ساحل و ما این سمت چشم دوخته به افق های نامعلوم😭 🔰راستی اگر نمیرفتیم چه میکردیم⁉️ باور کنید ما هم دل داشتیم😢 ↵با دل رفتیم، بیدل برگشتیم ↵با رفتیم، با بار بر گشتیم ↵با پا👣 رفتیم، بی پا برگشتیم ↵با عزم رفتیم، با زخم💔 برگشتیم ↵پر شور رفتیم، برگشتیم ⇜ما پریشانیم ...اما نه ⇜شکسته ایم ... اما نشسته نه❌ ⇜دلخسته ایم ...اما دست بسته نه 💢ما همان پیاده ایم. سواری نیاموخته ایم. سوای شما نیز نیستیم✘ ما همان دیروزی هستیم. تعداد ما میدانید در ۸سال چه تعداد بود؟ ۳ونیم درصد از جمعیت . اما مردم تنهایمان نگذاشتند. 🔰آری همه ی ما ۸ سال بودیم، با هم در کنار هم. هم بودی. آری همه بودند. نگاه محبت آمیز آن دوران به ما؛ هدایای مادران و پدران شما به جبهه♥️ گذشتن از شام شب و هدیه به جبهه. گذشتن از فرزند و اعزام فرزند دیگر. بمباران. تشییع رفیقان ما. دیدار وعیادت و دلجویی از جانبازان ما. 💢آری مردم بودند..ایستادند، مقاومت کردند👊 تلخی چشیدند اما به رخ ما نکشیدند. ما هنوز لقمه های سفره های شما هستیم که بیدریغ به سنگر های ماهدیه کردید. 🔰ما هنوز به آنسو و این سو بدهکاریم. طلبی نداریم❌ اما بدانید... قرار "دیروز" آنچنان بود. از امروز شرمنده ایم. ما غارت را آموزش ندیده بودیم. را تجربه کردیم. از امروز ایم @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای مرتضی حاج باقری 🔹صفحه ١١٣_١١٢ 🦋 ((عینک آفتابی )) در بین بچّه‌های جبهه، از افرادی بود که وضع مالی خانواده اش به نسبت خوب بود، در واقع می توان گفت او تمام آسایش پشت را رها کرده بود و به جنگ آمده بود.👌 در جبهه و در بین بچه ها خیلی ساده می گشت. یک دست پیراهن و شلوار کره ای داشت که همیشه همان لباس را به تن می کرد؛ امّا پشت جبهه به سر و وضع خودش می رسید. شاید به این خاطر که می خواست وقتی به عنوان یک به میان مردم می آید، ظاهر مرتّبی داشته باشد. زمانی که من در عملیّات چهار مجروح شدم، به آمدم؛ مدّتی مرخصی استعلاجی داشتم و در شهر ماندم. یک روز توی خیابانِ شهید مصطفی (شهاب)، سه راه ادیب می رفتم که دیدم یک نفر صدا می زند: «مرتضی! مرتضی!» برگشتم، دیدم جوانی با سر و وضع خیلی مرتّب و شیک از داخل یک پیکان سدری رنگ 🚖 به من اشاره می کند. نگاهش کردم، نشناختم. گفتم : «این بنده خدا با من چه کار دارد؟!» جلوتر رفتم که مثلاً بگویم: «آقا اشتباه گرفته ای!» دیدم ای بابا! محمد حسین است.😳یک شلوار سفید و یک پیراهن طوسی رنگ به تن داشت و یک عینک آفتابی😎به چشمانش زده بود. گفتم: «محمد حسین خودتی؟!» گفت : «پس توقع داشتی کی باشم؟» گفتم : «خیلی به خودت رسیدی!» 😄 گفت: «چه کار کنیم، مگر اشکالی دارد؟» گفتم: «نه! امّا آنجا توی جبهه آن قدر خاکی و اینجا توی شهر این طوری....!» خندید: «بنده خدا! آنجا هم من همین طوری هستم، ولی شماها متوجّه نیستید.» 💠اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقــی هـمه بـی حاصـلی و بـی خـبــری بــود @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی" 🔸به روایت "مادر شهید" 🔹صفحه ۱۷۷-۱۷۶ 🦋 ((شب عید)) شب عید بود و بچّه‌ها که همه مشتاق دیدار بودند،به خانه ما آمدند. همه‌ی خانواده دور هم جمع شدیم تا یک شب،از همنشینی با او لذّت ببریم. محمّد حسین شروع کرد به تعریف کردن از و نیازمندی‌های جبهه‌های و آخر صحبتش گفت: «حالا برادران و خواهران،سکّه هایی را که عیدی گرفتید برای کمک به جبهه‌ها به من تحویل بدهید.» هیچ‌کس مخالفت نکرد . بیشتر بچّه‌ها هم فرهنگی بودند و آن شب کمک خوبی برای ها جمع شد. محمّد حسین یک جمله گفت که اعضای خانواده را متحوّل کرد: «وقتی سکّه ها را به من میدهید،نگویید دادم به محمّد حسین!! بگویید برای رضای بخشیدم. بگذارید نیّت شما خالص باشد، زیرا با خدا معامله کرده‌اید.» و این صحبت ها را با لحنی جذّاب میگفت. آن شب خیلی خوش گذشت و من مثل همیشه به همسرم به خاطر تربیت فرزندانم افتخار کردم. محمّد حسین چند روزی بیشتر پیش ما نماند؛ سری به اقوام و خویشان زد و به جبهه برگشت.. @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ‏خبرنگار: خوشحالی اخوی؟! عملیات دیشب چطور بود؟ : خیلی خوب شد. خبرنگار:حالت چطوره؟ : خیلی خوبه، اول شب [دستم] قطع شده از مچ اما با این [دستم] جنگیدم... @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🌹#به‌وقت‌رمان🌹
🦋 💠شهید غلامرضا صانعی💠 افسوس به حال جامعه که آن چشمان نافذ در حال رفتن؛ به قرآئت قرآن بسته شد. آن شب ها را در سنگرمان یادم می آید. آن شب سخت که رفتی و دیگر از میدان مین برنگشتی. آن گاه که با تو شوخی می کردم. با تو گلاویز می شدم، با آرامش خود مرا آن چنان شرمگین می کردی که من عرق می کردم و بلافاصله می گفتی:«چرا اذیّت می کنی؟» می گفتم:«تو را دوست دارم.» تو در مقابل صادقانه جواب می دادی: «به خدا من تو را خیلی دوست دارم.» از آن یاران چند نفر رفتند؟ اول تو بودی. دوم رحیم آبادی... سوم امیری... چهارم یزدانی...... بله!...شماها رفتید. تنها مانده ام من با بار گناه. خداوند درجاتتان را متعالی گرداند. صحبت آن روز با آن کیفیت را پس از شهادت طالبی و اصالت یادت هست؟! درست یک روز پیش از شهادتت بود، ولی خوشحالم که از تو، همان موقع قوا شفاعت گرفتم....الحمداللّه! 💠💠💠💠💠💠 شهید غلامرضا صانعی پانزدهم ‌دی ۱۳۴۲، در شهرستان‌ چشم به جهان گشود. پدرش سهراب، ارتشی ‌بود و مادرش‌ سلطنت نام‌ داشت. تا سال چهارم متوسطه ‌تحصيل كرد، به ‌عنوان در حضور يافت. ایشان نوجوانی بود که به روایت دوستانش در نماز حالات عجیبی پیدا می کرد و رکوع و سجود طولانی داشت. ایشان از محل خود خبر داشتند ، و محل آن را به شهید یوسف الهی نشان داده بودند. ششم‌ فروردين ۱۳۶۲، در بر اثر اصابت ‌تركش در همان محل در حال تلاوت قرآن به درجه رفیع نائل گردید. پيكر وي در به خاک سپرده شد. ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
به مناسبت سالروز تولد شهید محرم تُرک💛🍃 #سلام_ودرود_برشهیدان #پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است ╭═════
🍃نامش هم مرا یاد می اندازد ، اما وقتی فهمیدم در دهه اول محرم چشم به این جهان گشوده است، مطمئن شدم خریدارش ، است.... . 🍃هرچه از زندگیش خواندم ، به اندازه تمام لحظه های زندگیم که در غفلت گذراندم شدم😞. . 🍃عشق به مادر ِ ارباب را، از اسم دخترش فهمیدم و وقتی دل نوشته فاطمه را خواندم که اقتدا به مشگل گشا کرده بود ، فهمیدم گاهی کوچکترها، دل بزرگی دارند...به اندازه درک ما رایت الا جمیلا ‌..‌ . 🍃 استاد ، در آخرین روز ماموریتش ، مدال شهادت نصیبش شد. آن هم با بسته انتحاری که آسمانی اش کرد... . 🍃 دلم سوخت؛ وقتی ، فهمیدم همچون حضرت مادر غریبانه سوخته است.گویی، ، سرنوشت فرزندان مادر است، چه باشند .چه . . 🍃بازهم به رسم مادر، شهادتش ، غریبانه ترین اتفاق آن ایام و بعدها، به عنوان ، تیتر اول رسانه های خبر شد. . 🍃رفیق ِشهید ِشاگردانش شد ، آنقدر شد تا عاقبت بخیر شد .شاید در حضور ، از کوثرش گذشت و به عشق حقیقی لبیک گفت. و به نیت شهادت ، کنار مزار شهید عکس یادگاری گرفت و گفت :"شهید ترک، کلید فتح شهدای ایران در سوریه است . " . 🍃شهید جان، تو را قسم به همان سوره واقعه ای که مونس روزهایت بود ؛مدت هاست در ظلمت نفسی ، راه گم کرده ایم ، چشم های پر از گناهمان ، نابینای راه شده است، فانوس این روزهای سرگردانی باش.... . ✍نویسنده : . به مناسبت سالروز تولد . 📅تاریخ تولد: ۱ دی ۱۳۵۷ . 📆تاریخ شهادت : ۳۰ دی ۱۳۹۰ . 📅تاریخ انتشار : ۱ دی ۱۳۹۹ . 🥀 مزار: زهرا تهران . ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
[•°🍃🕊°•] ‍ نامش هم مرا یاد می اندازد اما وقتی فهمیدم در دهه اول محرم چشم به این جهان گشوده است مطمئن شدم خریدارش است... هرچه از زندگیش خواندم به اندازه تمام لحظه های زندگیم که در غفلت گذراندم شدم... عشق به مادر ِ ارباب را از اسم دخترش فهمیدم و وقتی دل نوشته فاطمه را خواندم که اقتدا به مشگل گشا کرده بود فهمیدم گاهی کوچکترها دل بزرگی دارند به اندازه درک ما رایت الا جمیلا ‌..‌. استاد در آخرین روز ماموریتش مدال شهادت نصیبش شد آن هم با بسته انتحاری که آسمانی اش کرد... دلم سوخت ؛ وقتی فهمیدم همچون حضرت مادر غریبانه سوخته است گویی سرنوشت فرزندان مادر است چه باشند چه ... بازهم به رسم مادر شهادتش غریبانه ترین اتفاق آن ایام و بعدها به عنوان تیتر اول رسانه های خبر شد. رفیق ِشهید ِشاگردانش شد آنقدر شد تا عاقبت بخیر شد شاید در حضور از کوثرش گذشت و به عشق حقیقی لبیک گفت و به نیت شهادت کنار مزار شهید عکس یادگاری گرفت و گفت :"شهید ترک کلید فتح شهدای ایران در سوریه است . " شهید جان تو را قسم به همان سوره واقعه ای که مونس روزهایت بود ؛ مدت هاست در ظلمت نفسی راه گم کرده ایم چشم های پر از گناهمان نابینای راه شده است فانوس این روزهای سرگردانی باش...🍃✨ ✍🏻 🗓 سالروز شهادت 🕊 شهید محرم ترک ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
حال یک جامانده را جامانده می‌فهمد فقط ..! 🌷🌷🌷🌷🌷 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━