eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
319 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
✅پاداش عزاداران اهلبیت علیهم السلام 💠مالک جهنی می‌گوید امام باقر علیه السلام درباره روز عاشورا فرمود: ◼️در روز عاشورا برای امام حسین علیه السلام زاری کرده و بگریید و اهل خانه را هم امر به گریستن به حضرت کنید، در خانه خود برای حضرت مجلس عزا برپا کرده و داغ خویش را ابراز کنید و ضمن دیدار و ملاقات همدیگر بر آن حضرت گریه کنید و یکدیگر را در داغ امام حسین علیه السلام تعزیت دهید و هر کس این عمل را انجام دهد پس من برای آنها در نزد خدا ثواب دوهزار حج و عمره و جهاد در رکاب رسول خدا و امامان راشدین را ضمانت می کنم.» 📚کامل الزیارات ص 174 باب 71 ثواب من زار الحسین علیه السلام -ماسک-میزنم @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
‍ ‍ هرکجا نوش کنی آب روان 😭 به لب خشک حسین(ع) شاه شهیدان صلوات💔😭 (🕌)اللّهُمَّ ✨(🕌)صَلِّ ✨✨(🕌)عَلَی ✨✨✨(🕌)مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨(🕌)وَ آلِ ✨✨✨✨✨(🕌) مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨(🕌)وَ عَجِّلْ ✨✨✨(🕌)فَرَجَهُمْ ✨✨(🕌)وَ اَهْلِکْ ✨(🕌)اَعْدَائَهُمْ (🕌)اَجْمَعِین @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❀•••❈♡❈•••❀ ...🌱 . همیشه میگفت: زیباترین شهادت را میخواهم... یکبار پرسیدم: شهادت خودش زیباست زیباترین شهادت چگونه است... درجواب گفت: زیباترین شهادت این است که جنازه ای هم از انسان باقی نماند...🍀🌿 . 💚 🏴 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
34.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 ظهر عاشورا ست.... یا ....♥️ سلام اے ڪعبہ‌ے دل بی‌قرار ما...😭 السلام علیک یا اباعبدالله....😭 😭 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
ای خدای عاشورا! داغ فرزندان حسین علیه السلام و مصیبت شیعه را به ظهور حضرت مُنتَقِم تسلّی ببخش...🤲😭
‏اللَّهُمَّ يَا رَبِّ الْحُسَيْنِ بِحَقِّ الْحُسَيْنِ اشْفِ صَدْرَ الْحُسَيْنِ بِظُهُورِ الْحُجَّةِ ...😭😭😭🤲🖤🖤🖤
[WWW.FOTROS.IR]ResayeMandegar[212].mp3
42.37M
روضه (از سوز سینه می‌کشم آه) در رثای (علیه‌السّلام) از مجموعه صوتی با مداحى حاج محمود كريمى -ماسک-میزنم @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
1_27196441.mp3
1.77M
🔊 شام غریبان امام حسین علیه السلام 🏴🏴🏴 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭😭😭 پشت و رویش نکن اینقدر حیا کن ، نامرد موی سالارِ مرا زود رها کن ، نامرد
😭😭 بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭😭😭 بی برادر بودی و مظلوم ، گیر آوردنت گفتم ای قصاب ها آخر مگر خواهر نداشت
😭😭😭 ز بلندی تل از دور خودم می دیدم نانجیبان به سر رأس تو دعوا کردند
😭😭 تشنه بودی ! بر گلویت رویِ خاکِ کربلا تا به جای آب ، خنجر داد... آمد مادرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای"محمّد علی کار آموزیان" 🔹صفحه :١٣٢_١٣١ 🦋 کار را انجام دادیم و خسته و کوفته 😞 به طرف خطّ خودی بر گشتیم. در این فاصله به خاطر طولانی شدن کار، پست های نگهبانی عوض شده بود و پست بعدی در جریان ما قرار نگرفته بود.. ما هم بی خبر از همه جا با خیال راحت به خطّ مقدّم نزدیک می شدیم. در همین موقع یک مرتبه نگهبان های ارتشی به خیال اینکه ما هستیم به طرفمان تیراندازی کردند. بچّه ها که انتظار چنین استقبالی را نداشتند؛ سریع روی زمین دراز کشیدند. و خود را پشت تپّهٔ کوچکی 🗻 که آنجا بود، رساندند. کاری نمی توانستیم بکنیم. اگر سرمان را بالا می آوردیم به دست نیروهای خودی تلف می شدیم. بچّه‌ها بلاتکلیف پشت تپّه گرفته بودند. محمّد حسین که با این مسائل به خوبی آشنا بود و چندین بار در موقعیّت هایی بدتر از این قرار گرفته بود، بی خیال و راحت نشسته بود 👌 و بچّه ها را آرام می کرد. چاره ای نبود، باید منتظر می ماندیم تا ببینیم بالاخره چه اتّفاقی می افتد. ارتشی ها پس از اینکه حسابی به طرف بچّه ها تیراندازی کردند، یک گروه برای اسیر کردن ما جلو فرستادند. این بهترین موقعیّت بود، 👌 زیرا با نزدیک شدن آن ها می توانستیم سر و صدا کنیم. و خودمان را به آن ها بشناسانیم. همین طور هم شد، وقتی نزدیک شدند فوراً بچّه ها را شناختند. عذر خواهی کردند و گفتند:"این مسئله بخاطر تعویض نگهبان ها اتّفاق افتاد" خلاصه آن روز بزرگی از بیخ گوشمان گذشت. کار بود که هیچ کس آسیبی ندید. 💠یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم؟ دولت صحبت آن مونس جان ما را بس ((یاد خدا)) زندگی سراسر معنوی بود. به 🤲 اهمیّت فراوانی می داد وهیچ چیز مانع ارتباطش با نمی شد. به تمام نیروهایش عشق می ورزید😍 و مانند یک پدر برایشان دلسوزی می کرد. هر وقت بچّه‌ها برای می رفتند آن ها را تا ابتدای محور همراهی می کرد. و همان جا منتظرشان می نشست تا برگردند. یک شب در ؛ من، محمّد حسین و یکی دیگر از بچّه ها به نام برای شناسایی رفته بودیم. سیّد محمود جلو رفت و من و محمّد حسین بالای رودخانهٔ گاوی منتظرش ماندیم. سیّد حدود دو ساعت دیر کرد. در این فاصله محمّد حسین به گوشه ای رفت و مشغول و شد. این حالت او خیلی برایم عجیب بود که هیچ وقت، حتّی در منطقه خطر نیز از عبادت 📿و راز ونیاز 🤲با خدا غافل نمی شد. رفتار و کردار او به گونه ای بود که لحظه به لحظه زندگیش و جزء به جزء حرکاتش، انسان را به یاد خدا می انداخت. 💠 بی تو در کلبهٔ گدایی خویش رنج هایی کشیده ام که مپرس @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای حمید شفیعی 🔹صفحه ۱۳۵_۱۳۳ 🦋 ((معجزه)) یک روز با برای انجام کاری رفته بودیم. معمولاً به خاطر شتابی که در کارها بود از استفاده می کردیم. آن روز محمّدحسین پشت فرمان بود. با سرعتی حدود صد و سی یا صد و چهل توی جاده می رفت. یک دفعه وانت آبی رنگی از سمت راست وارد جاده شد و درست مقابل ما توقّف کرد😨. جاده باریک بود و به هیچ شکل نمی شد آن را رد نمود. حسین فوراً ترمز کرد، ولی چون سرعت ماشین زیاد بود، بلافاصله موفّق نشدیم و ماشین هر لحظه به وانت آبی نزدیک تر می شد😰. فکر کردم دیگر کار تمام است و الان به شدّت تصادف می کنیم. به همین دلیل سرم را میان دو دست گرفتم و در حالی که فریاد می زدم: «یا ابوالفضل!...» روی پاهایم خم شدم. چشمانم را بستم و منتظر حادثه شدم😓؛ امّا اتّفاقی نیفتاد😳. ماشین بدون اینکه به چیزی برخورد کند، متوقّف شد. من چند لحظه در همان حالت کردم. امّا دیدم نه!...خبری نیست. آهسته سرم را بلند کردم و نگاهی به مقابل انداختم. در کمال تعجّب دیدم کسی وسط جاده نیست. با خودم فکر کردم حتماً راننده با ماشین فرار کرده است🤔. اطرافم را نگاه کردم، امّا خبری از او نبود. منطقه کفی و صاف بود و اگر کسی به نزدیک یا از ما دور می شد، به راحتی تا چند دقیقه دیده می شد. از محمّدحسین پرسیدم:« پس این راننده و ماشین چه شدند؟!😳» در حالی که نفس عمیقی می کشید، گفت:«او باید می رفت.» متوجه حرفش نشدم. خواستم دوباره سؤال کنم که دیدم از ماشین پیاده شد، کنار جاده دو به جا آورد.✨ وقتی دوباره سوار ماشین شد،گفتم: «باید بگویی که او کجا رفت؟!» گفت:«خب رفت دیگر😊» گفتم:«آخر کجا رفت که ما ندیدیم؟!🤔توی جاده و دشت به این صافی حداقل نیم ساعت طول می کشد تا یک نفر از دید خارج شود. آن وقت چطور او در عرض چند ثانیه غیبش زد؟!😯» کمی اخم هایش را درهم کشید و گفت: «یک جمله می گویم و دیگر سؤال نکن😠.» گفتم: «باشد، قبول✋» گفت: «ببین!... توی شامل حال همه می شود، این هم یکی از همین معجزات بود که این بار شامل حال ما شد.» خواستم دوباره سؤال کنم که وسط حرفم پرید:«قرار شد دیگر چیزی نپرسی🤫.» نمی توانستم سؤال کنم، یعنی او دیگر حرفی نمی زد؛ امّا مسئله همچنان برای من لاینحل ماند و اصلاً نفهمیدم آن اتّفاق چه بود و آن ماشین چطور آمد و چطور رفت؟!🤷‍♂ 💠فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 هرکاری‌میتونی‌بکن‌کہ‌گناه‌نکنی! وقتایی‌کہ‌موقعیتِ‌گناه‌پیش‌میاد دقیقا‌قافلہ‌ڪ🥀ربلاۍحُسین‌زمان ، روبروتو‌ئه... و یه دره‌عمیق‌ و خطرناڪ پشتِ‌سرت ! 🕳 اگہ‌بہ‌گناه‌بلہ‌بگی... بہ‌هَل‌مَن‌معین‌ِمهدۍفاطمہ‌‌ نه گفتی ... 🥀 _من‌سرم‌گرمِ‌گناه‌است‌سرم‌داد‌‌بزن سینہ‌ات‌سخت‌تنگ شده ‌است‌فریاد‌بزن 🥀🖤 کاش یه کم حواسمون به دل حسین زمانمون باشه... 💔 🥀 🥀 💔 🥀✨ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹