eitaa logo
محتوای تبلیغی نورالزهرا
57 دنبال‌کننده
455 عکس
147 ویدیو
75 فایل
آیدی معاون آموزش گروه تبلیغی نورالزهرا سلام الله علیها علی سروش @alisorosh1421
مشاهده در ایتا
دانلود
۱حضرت زهرا آقا سلام، روضه مادر شروع شد باران اشک های مکرر شروع شد آقا اجازه هست بخوانم برایتان این اتفاق از دم یک در شروع شد تا ریشه های چادر خاکی مادرت آتش گرفت،روضه معجر شروع شد فریادهای مادر پهلو شکسته ات تا شد فشار در دو برابر شروع شد این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب بی اختیار گریه حیدر شروع شد وقتی رسید قصه به اینجای شعر من ایام خانه داری دختر شروع شد ... دختر رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر یک ماجرا به قافیه سر شروع شد
 ما بي‌خيال سيلي مادر نمي‌شويم فارغ ز غصه‌ي گل پرپر نمي‌شويم هرچند بر مصائب او گريه مي‌کنيم قادر به درک زخم کبوتر نمي‌شويم راه ورود بر ملکوت است خانه‌اش گريه‌کن دري به جز اين در نمي‌شويم فردا اميدمان به عطاياي فاطمه‌ست يک‌دم جدا ز معني کوثر نمي‌شويم در هم بخر تو جمله‌ي مارا، سوا مکن با شيعيان خوب ما که برابر نمي‌شويم آيا قبول مي‌کني‌ام گرچه عاصي‌ام يا لايق نگاه تو آخر نمي‌شويم
روضه سنگین 👆🏻👆🏻
غریب کشتنت معلومه از جسمت عجیب کشتنت غریب کشتنت دور هم چند تا نا نجیب کشتنت مادر رو صدا میزدی معلومه اینجا دست و پا میزدی پنجه به رمل کربلا میزدی مست هلهله کشتنت معلومه تو چند مرحله کشتنت رگهات میگن با فاصله کشتنت نیزه بی هوا میزدن پیش چشم خیر النساء میزدن معلومه خنجر از قفا میزدن
روضه خانگی - امام حسن(ع) - 1382.mp3
10.86M
🎙هرچه شد بین در و دیوار شد... 🔻روضه (س) 🔻روضه (ع) ⏱ | 11:42 👤استاد 💡 کانال روضه‌های کوتاهِ کاملِ خانگی @RozeKhanegee
برگزیده اشعار فاطمیه سلام الله علیها: چهل شعر بسیار زیبا
المراثي قال عقبة بن عميق السهمي: مررت على قبر الحسين بكربلاء ففاض عليه من دموعي غزيرها ... سلام على أهل القبور بكربلاء و قل لها مني سلام يزورها دعبل: أ فاطم‏ لو خلت‏ الحسين مجدلا و قد مات عطشانا بشط فرات‏ اذن للطمت الخد فاطم عنده‏ و أجريت دمع العين في الوجنات‏
چه می شد گر مرا مادر از آن کوچه نمی بردی من آن جا را نمی دیدم توهم سیلی نمی خوردی اگر آنروز همراهم تو را با خود نمی بردم مرا دیگر نمی دیدی میا ن کوچه می مردم 1389/2/17
گرچه فقط بی آبرویی کرده ام باز مولای من لطفی کن و دورم نینداز عمر مرا وقف اباصالح نوشتند در به درت بودم گل نرگس از آغاز @hosenih سائل رسیده، تشنه ی احسان و جود است دریای لطفت را نما ای یار ابراز ظرف دلم محبوس دنیا شد ولی باز با یک دعایت می شود قفل دلم باز خالی است دستانم، چه سازم در قیامت بی توشه ی اعمال صالح، بی پس انداز دارایی ام اشک است، شاید این عنایت سازد مرا در دیده ی زهرا سرافراز روضه بخوان از ماجرای داغ مادر از قتل محسن، پشت در، ای محرم راز @hosenih در وصف در، در وصف میخ در، چه گویم؟! در سنگدل، در بی حیا، مسمار لجباز آخر چه آمد بر سرِ زهرا که دیگر با بال زخمی بود تنها فکر پرواز شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روزگاریست که جان بر لبِ خونبار رسید آه ای مرگ بیا نوبتِ دیدار رسید زحمتِ خانه شدم بسکه زمین گیر شدم وقتِ شرمندگی از دخترکی زار رسید @hosenih باز هم پیرهن تازه‌ی من خونین شد باز با پیرهنِ تازه پرستار رسید ولی از بسکه نخوابید زِ بی خوابیِ من جانبِ بستر من دست به دیوار رسید گرچه دلتنگِ تماشای حسینم اما... چشمِ زخمیِ مرا نیمه شبی تار رسید @hosenih لابه لای نَفَسم لخته‌ی خون می بینم از همان روز که بر سینه‌ام آزار رسید از همان روز که آتش به سراغم آمد از همان روز که در بود و ستمکار رسید شعله‌ای حلقه زد و چادر من را سوزاند ناله‌ای تا که زدم خنده‌ی انظار رسید @hosenih خویش را در پَسِ در جمع نمودم شاید نرسد زخم به محسن ولی انگار رسید خویش را در پَسِ در جمع نمودم اما در به من خورد و به او ضربه‌ی مسمار رسید شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قصـد آن دارم اگـــر بــاز خــدا یار شود هستی ام پیشکش هستی دلدار شود نیمه جانی به تن و نیمه نگاهی در چشم تـــا مبــادا کـــه علی بــــاز گرفتار شود امـــر مولاست که من صبـــر نمایم ورنه وای اگــــر فاطمه خود حیـدر کـرّار شود کــَس ندیدست تسلی دل غمـــزده ای آتـش شعله ور و بوسه مسمـــار شود کــَس ندیدست کـه در داغ عـزیزی برپا مجلس فاتحه بیــن در و دیـــوار شود دستمالی که پدر داد به سر بستم تا ریشه های گره اش پوشش رخسار شود
بر مشامم می رسد بوی عزای فاطمه می شوم آماده ی گریه برای فاطمه هاتفی از آسمان ها می دهد امشب ندا فاطمیّه آمده، ماه عزای فاطمه فاطمیّه آمده ای فاطمیّون غیور خانه ی دل را کنید امشب سرای فاطمه در عزایش بر تنم دارم لباس نوکری این لباس مشکی ام باشد عطای فاطمه من کجا و گریه در بزم عزای او کجا ؟ اشک چشمانم بُوَد لطف خدای فاطمه بر جراحات عمیق فاطمه مرهم نهد هر کسی گرید میان روضه های فاطمه هر کسی بر بام خانه پرچم زهرا زند می شود ایمن ز غم تحت لوای فاطمه مهر زهرا را خدا با طینتم کرده عجین افتخارم این بُوَد هستم گدای فاطمه در قنوت هر نمازم بر لبم دارم دعا بارلاها جان من گردد فدای فاطمه یاری زهرا نمودن با زبان است و عمل ای که هستی در پی کسب رضای فاطمه می رسد آوای یا مهدی هنوز از پشت در ذکر تعجیل فرج باشد دعای فاطمه کی می آیی تا بگیری انتقام مادرت ؟ مهدی زهرا بیا، ای دلربای فاطمه
یقینا در محبت هیچکس مادر نخواهد شد و بی شک مادری ، صدیقه اطهر نخواهد شد @rafigham_hosein
تاریکی دل همه را غرق نور کن این آبروی ریخته را جمع و جور کن . شرمندگی من بود آهی که می کشم سنگین شده است بار گناهی که می کشم . امشب خدا کند ملکی بین همهمه پرونده مرا برساند به فاطمه . تا آن گدانواز گداپروری کند تنها نه من برای همه مادری کند . شاید به التماس دلم اعتنا کند امشب حرم که رفت مرا هم دعا کند . شب های جمعه فاطمه از حال می رود با پهلوی شکسته به گودال می رود . شب تا به صبح فاطمه فریاد می زند با دیدن گلوی حسین داد می زند : . ” ای کشته ی فتاده به هامون ، حسین من ! وی صید دست و پا زده در خون ، حسین من ! “ . . . علی اکبر لطیفیان
خانه ای که مادرش زخمی شده غم خانه است باغ اگر باشد شبیه کلبه ای ویرانه است مادر در بستر اُفتاده که حالش ناخوش است با نگاهش، دور طفلان مثل یک پروانه است بهر مرغِ بین آتش لطمه دیده زیرِ پا بهترین جا، گوشهء عُزلت میان لانه است فاطمه حالش وخیم است و طبیبی هم که نیست مونس روز و شب ش هم اشک دانه دانه است صورت ودست وسرش بدجورضربه خورده است این جنایت، کارِ یک طُغیانگر دیوانه است نامرتب مانده موی زینب و موی حسین موی بی شانه دلیلش درد دست و شانه است قُنفُذ از هر مالیاتی بعد کوچه شد مُعاف بعد زهرا این برایش بهترین کارآنه است خانه دارِ پا به ماهِ شیر خیبر را زدند ننگ بر تاریخ، این غم فوق ظالمانه است فاطمه در زیرِ در بود و ز رویش رَد شدند ماندن حوریه با این وصف یک افسانه است ...
یاس مان را تبر آزرده خدایا چه کنم؟ بین معبر شده پژمرده خدایا چه کنم؟ دست خود را روی ریحانه ی ما کرد بلند آن حرامی سیه چرده، خدایا چه کنم؟ تا به امروز کسی مادر ما را اصلا آه، کوچک شده نشمرده خدایا چه کنم؟ مادرم... ام ابیها، جلوی چشمانم وسط کوچه زمین خورده، خدایا چه کنم؟ نظرم بر رخش افتاد، دلم ریخت به هم با رخی که شده خون مرده خدایا چه کنم؟ حس بینایی چشمان خدابینش را دست سنگین کسی برده، خدایا چه کنم؟ علتش اشک من است این همه تکثیر شده؟ یا نه آیینه ترک خورده، خدایا چه کنم؟
🏴🍃 به یاد شهدای حرم شاهچراغ 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- اشک میریزد به همراهِ من و دور و برم این بلا هرگز نخواهد رفت از یادِ حرم یک حرامی آمد و یک عده را ناکام کرد آمد و انسانیت را سخت قتل عام کرد ساحتِ امنِ إلهی لحظه ای آشوب شد حال یک مادر کنارِ طفل نامطلوب شد جان سپردند و چه زیبا زنده میشد نامشان با شهادت شد بدونِ وقفه شیرین کامشان بار اول نیست اینگونه جسارت میشود با هجومی هر چه در راه است غارت میشود بار اول نیست ظالم می کُشد مظلوم را زن به چشم خویش می بیند هجومی شوم را شعله ور از آهم و میسوزم از دردِ فراق میرود سمتِ مدینه روضه از شاهِ چراغ یک نفر نامرد، اینجا قاتلِ بی درد بود پشت درب خانهٔ حیدر چهل نامرد بود داغ، حمله ور شد و آب و گِلم آتش گرفت چادری را غرق خون دیدم دلم آتش گرفت سوختم از روضهٔ مادر که حالش زار شد آه یا فضه خذیني گفت و چشمش تار شد حملهٔ مسمار با دردی عجینَش کرده بود ضربه های بیهوا بستر نشینَش کرده بود وای از بغض و مدارا و سکوتِ ذوالفقار وای از وقتِ مرورِ اتفاقی ناگوار درد دارد همسری از دستِ خود خسته شود آه از مردی که دست و بالِ او بسته شود از غضب پُر شد ولی از سینه فریادش نرفت ازدحام ِ پشتِ «در» یک لحظه از یادش نرفت پیش چشمش همسرش را بر زمین انداختند آیه های کوثرش را بر زمین انداختند آه از پهلوی زخمی! آه از روی کبود زنده میشد در مَشامش لحظه لحظه بوی دود حالِ خوبِ سابقش اینروزها تغییر کرد خاک و خونِ چادر زهرا(س) علی(ع) را پیر کرد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
یوسف خیمه نشینم ماه کنعانم کجاست آیه مستور در تفسیر قرآنم کجاست در پس این ابرها خورشید پنهانم کجاست آی مردم تک سواری که میخوانم کجاست من فدای آن کسی که در کنارم هست و نیست روز و شب دنبال من دنبال کارم هست و نیست سالهای سال را چشم انتظارم هست و نیست بیقرارم چون فقط او بیقرارم هست و نیست غمگسارم مهربانم جان جانانم کجاست از می آلوده دنیا شدم مست و ندید من گنه کردم ولی چشمان خود بست و ندید اینکه این بی حیا با دیگران هست و ندید توبه های من شکست او عهد نشکست و خرید آنکه او را پیر کرده عهد و پیمانم کجاست بار خود را با دعای فاطمه باید کشید هرکه با عشق علی ماوا گرفت شد رو سفید رفت شام تار و آمد بر درش صبح سفید چون علی وردی نوشتند او را شهید بار الها مرگ خونین بین میدانم کجاست نیمه شب ها فاطمه با اشک غوغا میکند گریه کن های حسینش را تماشا میکند بحر هر شیعه همیشه فکر عقبی میکند روز محشر گریه کن را زود پیدا میکند لطف زهرا اینچنین اشک چشمانم کجاست این مصیبت ها همه بعد پیمبر شد شروع از دم دیوار از پهلوی مادر شد شروع قصه غربت پس از دیوار و آن در شد شروع بستن دست امیر از دست حیدر شد شروع فاطمه آمد به هوش و گفت علی جانم کجاست خواست تا زهرا نبیند اشک و آهش را نشد خواست بر دوشش نگهدارد عبایش را نشد خواست زهرا نشنوند سوز صدایش نشد خواست در کوچه نبیند دستهایش را نشد تا غلافی خورد زهرا گفت قرآنم کجاست مادری افتاد و راسی رفت روی نیزه ها آتش افتاده بر در رفت سوی خیمه ها رد دست و پنجه اما رفت سوی بچه ها آه آه مادری میرفت سوی قتلگاه خواهر اما ناله میزد روح و ریحانم کجاست قطعه قطعه اربااربا بین صحرا محو شد تکه تکه ذره ذره روی نی ها پخش شد یا بنی از زبان خشک زهرا پخش شد جامه های بر تنش در بین اعداءپخش شد /
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها گِره اُفتاده بر کارم گرفتارم أَغیٖثیٖنی بدم یا خوب ذکرت را به‌لب دارم أَغیٖثیٖنی نگاهم کرده‌ای بی‌بی که پایِ بیرقت هستم نگاهت را بگیری زار و بیچاره‌َم أَغیٖثیٖنی شما اوجِ تولّایی عروجت اوجِ تنهایی وَ من روزی به یُمنِ روضه‌ات دارم أَغیٖثیٖنی سرافرازم به شرطِ سربه‌زیری پایِ این بیرق دلیلِ سربلندی‌ها کس و کارم أَغیٖثیٖنی سلاطینِ سَماواتند خیلِ خاکسارانت به یادت صورتم بر خاک بُگذارم أَغیٖثیٖنی مدینه فتنه و کینه تَرَک‌دار است آئینه عزادارِ فشارِ درب و دیوارم أَغیٖثیٖنی بیا فضّه که بارِ شیشه‌اش شد خُرد پشتِ در بخوان ندبه که اُفتاده علمدارم أَغیٖثیٖنی @poem_ahl
پروانه شدم شعله به پای تو نگیرد این حادثه بر هیچ کجای تو نگیرد بین نفس سینه‌ی من فاصله افتاد تا این که در این شهر صدای تو نگیرد تا این سپر تا شده ات فایده دارد ای کاش مرا از تو خدای تو نگیرد پهلو زدم آن قدر که مسمار بیفتد تا موقع رفتن به عبای تو نگیرد افتادن من وسط کوچه صدا کرد آری خبری نیست برای تو نگیرد من شیشه سپر می کنم امروز برایت تا سنگِ سر کوچه به پای تو نگیرد تو خواستی این بار فدایم شوی أمّا من خواستم این بار دعای تو نگیرد «علی اکبر لطیفیان» @Arshiv_Gholam
تمام باور زینب حسین بود حسین همیشه یاور زینب حسین بود حسین چنانکه چشم به چشمش گشود در آغاز کلام آخر زینب حسین بود حسین عجب نبود اگر بی برادرش غم داشت که نیم دیگر زینب حسین بود حسین در آن خزان که زمین غرق حُسن یوسف بود گل معطر زینب حسین بود حسین کشید شعله آهی ز دامن محمل که در برابر زینب حسین بود حسین دلیل آنکه در آن ظهر پیش چشم خدا شکسته شد سر زینب حسین بود حسین به گوش کوفه ی نامرد در کشاکش درد خطاب منبر زینب حسین بود حسین شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باورش سخت است باورش سخت است یک زن را چهل نامرد مرد بر در خانه به جرم با علی بودن زدند باورش سخت است اما عاشقان باور کنید ناجوانمردنه زهرا را در آن برزن زدند مرتضی می دید زهرا را به کوچه عده ای با غلاف و تازیانه تا دم مردن زدند برگ های صفحه تاریخ هم شرمنده اند که در اینجا تازیانه بر تن یک زن زدند باغ وحی از آتش نمرودیان آتش گرفت باغبان می دید که آتش بر آن خرمن زدن یاس باغ مصطفی تاب فشار در نداشت بر تنش اما نشان با میخی از آهن زدند فاطمه در پشت در امداد از فضه گرفت وای من بر پهلوی بانوی آبستن زدند مجید رجبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به سمت زهرا از حجره دویدم من عدو جلوتر بود دیر رسیدم من فاطمه افتاد و ناله کشیدم من لگد به پهلوش خورد دیر رسیدم من صدایی از بین شعله شنیدم من سینه ی زهرا سوخت دیر رسیدم من دود فراگیر بود خوب ندیدم من محسن من سقط شد دیر رسیدم من رو بدن زهرا عبا کشیدم من فاطمه از حال رفت دیر رسیدم من صدای سیلی از کوچه شنیدم من چشم پر از خون شد دیر رسیدم من
اَز اَشک های چَشمِ تو، زَمزَم دُرُست شُد اَز ناله های نیمه شَبَت، غَم دُرُست شُد با یاریِ مَلائِکه، دَر هِیئَتِ خُدا از چادُرِ سیاهِ تو پَرچَم دُرُست شُد اَوّل تو آفَریده شُدی، شَک نمی کُنَم زآن پیش تَر، که طَرحِ دوعالَم دُرُست شُد وَقتی به شِکلِ اِنسیه ی کامِلی شُدی اَز باقیِ گِلَت گِلِ ما هَم دُرُست شُد ما را، طَلایه دارِ غَمِ تو نِوِشته اَند اَز آن زَمان، که غُصّه و ماتَم دُرُست شُد اَز ما سُوال و، اَز تو جَوابی، گُلِ علی... ...تابوتِ لاغَرِ تو چِرا خَم دُرُست شُد؟! ما نوکَرِ حُسِینِ غَریبِ شُما شُدیم اَز فاطِمیّه ای که مُحَرَّم دُرُست شُد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e