eitaa logo
محتوای تبلیغی نورالزهرا
57 دنبال‌کننده
455 عکس
147 ویدیو
75 فایل
آیدی معاون آموزش گروه تبلیغی نورالزهرا سلام الله علیها علی سروش @alisorosh1421
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🍃 به یاد شهدای حرم شاهچراغ 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- اشک میریزد به همراهِ من و دور و برم این بلا هرگز نخواهد رفت از یادِ حرم یک حرامی آمد و یک عده را ناکام کرد آمد و انسانیت را سخت قتل عام کرد ساحتِ امنِ إلهی لحظه ای آشوب شد حال یک مادر کنارِ طفل نامطلوب شد جان سپردند و چه زیبا زنده میشد نامشان با شهادت شد بدونِ وقفه شیرین کامشان بار اول نیست اینگونه جسارت میشود با هجومی هر چه در راه است غارت میشود بار اول نیست ظالم می کُشد مظلوم را زن به چشم خویش می بیند هجومی شوم را شعله ور از آهم و میسوزم از دردِ فراق میرود سمتِ مدینه روضه از شاهِ چراغ یک نفر نامرد، اینجا قاتلِ بی درد بود پشت درب خانهٔ حیدر چهل نامرد بود داغ، حمله ور شد و آب و گِلم آتش گرفت چادری را غرق خون دیدم دلم آتش گرفت سوختم از روضهٔ مادر که حالش زار شد آه یا فضه خذیني گفت و چشمش تار شد حملهٔ مسمار با دردی عجینَش کرده بود ضربه های بیهوا بستر نشینَش کرده بود وای از بغض و مدارا و سکوتِ ذوالفقار وای از وقتِ مرورِ اتفاقی ناگوار درد دارد همسری از دستِ خود خسته شود آه از مردی که دست و بالِ او بسته شود از غضب پُر شد ولی از سینه فریادش نرفت ازدحام ِ پشتِ «در» یک لحظه از یادش نرفت پیش چشمش همسرش را بر زمین انداختند آیه های کوثرش را بر زمین انداختند آه از پهلوی زخمی! آه از روی کبود زنده میشد در مَشامش لحظه لحظه بوی دود حالِ خوبِ سابقش اینروزها تغییر کرد خاک و خونِ چادر زهرا(س) علی(ع) را پیر کرد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
یوسف خیمه نشینم ماه کنعانم کجاست آیه مستور در تفسیر قرآنم کجاست در پس این ابرها خورشید پنهانم کجاست آی مردم تک سواری که میخوانم کجاست من فدای آن کسی که در کنارم هست و نیست روز و شب دنبال من دنبال کارم هست و نیست سالهای سال را چشم انتظارم هست و نیست بیقرارم چون فقط او بیقرارم هست و نیست غمگسارم مهربانم جان جانانم کجاست از می آلوده دنیا شدم مست و ندید من گنه کردم ولی چشمان خود بست و ندید اینکه این بی حیا با دیگران هست و ندید توبه های من شکست او عهد نشکست و خرید آنکه او را پیر کرده عهد و پیمانم کجاست بار خود را با دعای فاطمه باید کشید هرکه با عشق علی ماوا گرفت شد رو سفید رفت شام تار و آمد بر درش صبح سفید چون علی وردی نوشتند او را شهید بار الها مرگ خونین بین میدانم کجاست نیمه شب ها فاطمه با اشک غوغا میکند گریه کن های حسینش را تماشا میکند بحر هر شیعه همیشه فکر عقبی میکند روز محشر گریه کن را زود پیدا میکند لطف زهرا اینچنین اشک چشمانم کجاست این مصیبت ها همه بعد پیمبر شد شروع از دم دیوار از پهلوی مادر شد شروع قصه غربت پس از دیوار و آن در شد شروع بستن دست امیر از دست حیدر شد شروع فاطمه آمد به هوش و گفت علی جانم کجاست خواست تا زهرا نبیند اشک و آهش را نشد خواست بر دوشش نگهدارد عبایش را نشد خواست زهرا نشنوند سوز صدایش نشد خواست در کوچه نبیند دستهایش را نشد تا غلافی خورد زهرا گفت قرآنم کجاست مادری افتاد و راسی رفت روی نیزه ها آتش افتاده بر در رفت سوی خیمه ها رد دست و پنجه اما رفت سوی بچه ها آه آه مادری میرفت سوی قتلگاه خواهر اما ناله میزد روح و ریحانم کجاست قطعه قطعه اربااربا بین صحرا محو شد تکه تکه ذره ذره روی نی ها پخش شد یا بنی از زبان خشک زهرا پخش شد جامه های بر تنش در بین اعداءپخش شد /
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها گِره اُفتاده بر کارم گرفتارم أَغیٖثیٖنی بدم یا خوب ذکرت را به‌لب دارم أَغیٖثیٖنی نگاهم کرده‌ای بی‌بی که پایِ بیرقت هستم نگاهت را بگیری زار و بیچاره‌َم أَغیٖثیٖنی شما اوجِ تولّایی عروجت اوجِ تنهایی وَ من روزی به یُمنِ روضه‌ات دارم أَغیٖثیٖنی سرافرازم به شرطِ سربه‌زیری پایِ این بیرق دلیلِ سربلندی‌ها کس و کارم أَغیٖثیٖنی سلاطینِ سَماواتند خیلِ خاکسارانت به یادت صورتم بر خاک بُگذارم أَغیٖثیٖنی مدینه فتنه و کینه تَرَک‌دار است آئینه عزادارِ فشارِ درب و دیوارم أَغیٖثیٖنی بیا فضّه که بارِ شیشه‌اش شد خُرد پشتِ در بخوان ندبه که اُفتاده علمدارم أَغیٖثیٖنی @poem_ahl
پروانه شدم شعله به پای تو نگیرد این حادثه بر هیچ کجای تو نگیرد بین نفس سینه‌ی من فاصله افتاد تا این که در این شهر صدای تو نگیرد تا این سپر تا شده ات فایده دارد ای کاش مرا از تو خدای تو نگیرد پهلو زدم آن قدر که مسمار بیفتد تا موقع رفتن به عبای تو نگیرد افتادن من وسط کوچه صدا کرد آری خبری نیست برای تو نگیرد من شیشه سپر می کنم امروز برایت تا سنگِ سر کوچه به پای تو نگیرد تو خواستی این بار فدایم شوی أمّا من خواستم این بار دعای تو نگیرد «علی اکبر لطیفیان» @Arshiv_Gholam
تمام باور زینب حسین بود حسین همیشه یاور زینب حسین بود حسین چنانکه چشم به چشمش گشود در آغاز کلام آخر زینب حسین بود حسین عجب نبود اگر بی برادرش غم داشت که نیم دیگر زینب حسین بود حسین در آن خزان که زمین غرق حُسن یوسف بود گل معطر زینب حسین بود حسین کشید شعله آهی ز دامن محمل که در برابر زینب حسین بود حسین دلیل آنکه در آن ظهر پیش چشم خدا شکسته شد سر زینب حسین بود حسین به گوش کوفه ی نامرد در کشاکش درد خطاب منبر زینب حسین بود حسین شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باورش سخت است باورش سخت است یک زن را چهل نامرد مرد بر در خانه به جرم با علی بودن زدند باورش سخت است اما عاشقان باور کنید ناجوانمردنه زهرا را در آن برزن زدند مرتضی می دید زهرا را به کوچه عده ای با غلاف و تازیانه تا دم مردن زدند برگ های صفحه تاریخ هم شرمنده اند که در اینجا تازیانه بر تن یک زن زدند باغ وحی از آتش نمرودیان آتش گرفت باغبان می دید که آتش بر آن خرمن زدن یاس باغ مصطفی تاب فشار در نداشت بر تنش اما نشان با میخی از آهن زدند فاطمه در پشت در امداد از فضه گرفت وای من بر پهلوی بانوی آبستن زدند مجید رجبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به سمت زهرا از حجره دویدم من عدو جلوتر بود دیر رسیدم من فاطمه افتاد و ناله کشیدم من لگد به پهلوش خورد دیر رسیدم من صدایی از بین شعله شنیدم من سینه ی زهرا سوخت دیر رسیدم من دود فراگیر بود خوب ندیدم من محسن من سقط شد دیر رسیدم من رو بدن زهرا عبا کشیدم من فاطمه از حال رفت دیر رسیدم من صدای سیلی از کوچه شنیدم من چشم پر از خون شد دیر رسیدم من
اَز اَشک های چَشمِ تو، زَمزَم دُرُست شُد اَز ناله های نیمه شَبَت، غَم دُرُست شُد با یاریِ مَلائِکه، دَر هِیئَتِ خُدا از چادُرِ سیاهِ تو پَرچَم دُرُست شُد اَوّل تو آفَریده شُدی، شَک نمی کُنَم زآن پیش تَر، که طَرحِ دوعالَم دُرُست شُد وَقتی به شِکلِ اِنسیه ی کامِلی شُدی اَز باقیِ گِلَت گِلِ ما هَم دُرُست شُد ما را، طَلایه دارِ غَمِ تو نِوِشته اَند اَز آن زَمان، که غُصّه و ماتَم دُرُست شُد اَز ما سُوال و، اَز تو جَوابی، گُلِ علی... ...تابوتِ لاغَرِ تو چِرا خَم دُرُست شُد؟! ما نوکَرِ حُسِینِ غَریبِ شُما شُدیم اَز فاطِمیّه ای که مُحَرَّم دُرُست شُد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به بستر فاطمه افتاده و مولا پرستارش ببین حال پرستار و مپرس احوال بیمارش کسی از آشنایان هم به دیدارش نمی آید بُوَد چشمش به در، تا کی اجل آید به دیدارش؟ علی از چشم زهرا چشم خود را بر نمی دارد مجسم می کند عشق وفداکاری و ایثارش کند اشک علی را پاک، با دستی که بشکسته نخواهد اشک مظلومی فرو ریزدبه رخسارش علی گه دربغل زانو، گهی سر بر سر زانوست تو گویی از جدایی می کند زهرا خبردارش به زحمت واکند چشم و،به سختی می نهد برهم رمق رفته دگر ازدیده ی تا صبح بیدارش
أيّتها الغدرة الفجرة ... فاستعدّوا للمسألة جوابا، و لظلمكم لنا أهل البيت احتسابا، أو تضرب الزهراء نهرا، و يؤخذ منّا حقّنا قهرا و جبرا، فلا نصير و لا مجير و لا مسعد و لا منجد؟ فليت ابن أبي طالب مات قبل يومه، فلا يرى الكفرة الفجرة قد ازدحموا على ظلم‏ الطاهرة البرّة، فتبّا تبّا، و سحقا سحقا، ذلك أمر إلى اللّه مرجعه، و إلى رسول اللّه مدفعه، فقد عزّ على عليّ بن أبي طالب أن يسودّ متن فاطمة ضربا و قد عرف مقامه و شوهدت أيّامه ... (عوالم العلوم و المعارف والأحوال ج‏11 ، ص: 576)
صاحب عزای حضرت خیر النسا، بیا ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا درد فراق تو به خدا می کشد مرا رحمی نما به حال دل این گدا، بیا از بس به هجر روی تو عادت نموده ایم دل می رود به سمت گناه و خطا، بیا ما در میان بحر گنه غوطه می خوریم آقا نجاتمان بده از این بلا، بیا مشغول خویش و بندۀ دینار و درهمیم فکری به حال نوکر زهرا نما، بیا لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم ای سفره دار واسعۀ هل اتا، بیا ای آخرین نگار دل آرای فاطمه آقای من! برای رضای خدا، بیا آقا به حقّ چادر خاکی مادرت آقا به حقّ داغ دل مرتضی، بیا
آقا بیا دعای مرا مستجاب کن ما را برای نوکریت انتخاب کن قلبم شبیه سنگ شد از کثرت گنه امشب بیا و سنگ دلم را تو آب کن تأثیر جرم و معصیت اشک مرا گرفت دستی بکش به روی دلم فتح باب کن تا کی به لب دعای فرج، تا کی انتظار؟! آقا به حقّ فاطمه پا در رکاب کن ای منتقم بیا که دلم سخت زخمی است رحمی نما بر این دل زارم شتاب کن ای روضه خوان فاطمیه روضه ای بخوان امشب میان سینۀ ما انقلاب کن ما در پی تلافی سیلی کوچه ایم یعنی به روی غیرت ما هم حساب کن
یار ما هر نیمه شب که بر سر سجاده است آنقدر آقاست یاد قوم نوکر زاده است گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه نیست ما نمیخواهیم ورنه لطف او آماده است گریه هایم کم شده یعنی که بی برکت شدم بی حیایی من آخر کار دستم داده است به دل سنگی من این حرف ها سودی نکرد حل کار سنگ کی در طاقت سمباده است امر مولا روی چشم و نهی مولا روی چشم کار سختی نیست اصلا،عبد بودن ساده است در تمام سالها من فکر خود بودم ولی او دم خیمه به شوق دیدنم اِستاده است فاطمیه جمع را یک کربلا مهمان کنید قلب ما سینه زنان دربه بدر آن جاده است بوی دود از خانه مولا به عالم میرسد بوی دود از چادر آن بانوی آزاده است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باز هم امن یجیب ِ طفل مضطر شد بلند نافله خواندی نشسته آهِ حیدر شد بلند باز هم از خواب ، امشب مثل هر شب فاطمه مجتبی با وای مادر ، وای مادر شد بلند چشم بر هم زد علی و دید شد نقش ِ بر آب دلخوشی هایش همه ، آتش که از در شد بلند بر زمین افتادنت اصلا تماشایی نبود ای کسی که پیش پای تو پیمبر شد بلند از مسلمانی ِ اینها و غریبی ِ علی داد و بیداد یهودی های خیبر شد بلند آه ای هم صحبت روح الامین ، من را ببخش پیش چشمم بر سرت فریاد کافر شد بلند جان به لب گردید علی اما هزاران بار شکر باز هم از ماذنه الله اکبر شد بلند از گلویت آب خوش پایین نرفته باز هم های هایت یاد این مظلوم ِ بی سر شد بلند فاطمه می بینمت روز دهم وقتی حسین ناله ی هل من معینش زیر خنجر شد بلند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یارب! کمکش کن نَکِشد کار به دیوار ای کاش نگیرد پرِ دلدار به دیوار مسمار، اگر داغ شد ای کاش خدایا_ بر او، نه ... اصابت کند این بار به دیوار در خورد به دیوار ... امان از ستم و جور نفرین به شرر، لعنتِ بسیار به دیوار یک ضربه به او خورد، جهان از نفس افتاد یک‌بار به در خورد، دگر بار به دیوار از داغِ پرستو، کمرِ عرش دوتا شد بگذاشته سر، حیدرکرار به دیوار از بازوی خونینِ شقایق، چه بگویم؟ مانده‌ست هنوز آن‌همه آثار به دیوار ... لطفش به همه شامل و عمری‌ست که بوده او با همه، همسایه‌ی دیوار به دیوار شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای که پیش از خلقت خود امتحان پس‌داده‌ای از ازل -آری- برای سوختن آماده‌ای "بَضعَةٌ مِنّی" شدی یعنی خودِ پیغمبری شأن تو این نیست که تنها پیمبرزاده‌ای "بَضعَةٌ مِنّی" شدی یعنی تو هم روز اَلَست اولین فردی که فریاد "بَلَی" سرداده‌ای فوق عصمت، فوق باور، فوق درک انبیا فوق هر تعریفی و توصیف، فوق‌العاده‌ای ای که عرش از چادرت حاجت تمنا می‌کند از چه سرکردی جهان را با حصیر ساده‌ای؟ درد پهلو، زخم بازو داری اما همچنان با قنوت گریه‌هایت بر سر سجاده‌ای مادر سادات! تنها مادر سادات نه مادر دلسوز هر مرد و زن آزاده‌ای بغض تلخی در گلوی ماست تا روز ابد از همان روزی که تو در بسترت افتاده‌ای لیلةالقدر انتظار دیدنت را می‌کشد مطلع‌الفجر تماشایی! کجای جاده‌ای؟ شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قرص است قلب مرتضی اما به زهرا یعنی که تکیه می‌دهد مولا به زهرا حتی خدا محوِ تجلی خانه‌ی اوست هرشب که جلوه می‌کند زهرا به زهرا جایی که ختم الانبیا خَم می‌کند پشت باید که ما سجده کنیم آنجا به زهرا تا قُرب راهی نیست وقتی فاطمه هست باید توسل‌ها کند بابا به زهرا هرکس به راهی رفت اما ما نرفتیم مارا که بخشیدند در دنیا به زهرا باور نخواهم کرد حتی لحظه‌ای ، حق ما را به دوزخ می‌برد؟ حاشا به زهرا رویش گرفت و خانه تاریک است افسوس این خانه روشن بود با مهتابِ زهرا ** وقتی که هیزم ریخت فهمیدند طفلان رحمی ندارند این حرامی‌ها به زهرا وقتی که آتش سرخ شد فهمید نامرد از میخِ در راهی نمانده تا به زهرا آنقدر بر شال علی چسبید خانوم یا به علی زد تازیانه یا به زهرا گاهی علی را می‌کشند و گاه او را اوباش می‌خندند در آنجا به زهرا حس کرد مولا درد را در استخوانش وقتی که زد قنفذ غَلافش را به زهرا شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حدیث سوختن در حدیث سوختن دل را بگو پر را نگو شعله ی در را بگو احوال مادر را نگو بی ادب ها پشت در فریاد مستی میزنند.. حرفهای تندشان در پیش کوثر را نگو گرمی آتش اذیت میکند حوریه را این وسط آن شعله ی خورده به معجر را نگو پای نامحرم‌ اگر بر چادر ناموس خورد گریه کن بر حالش اما حال شوهر را نگو میخ نامرد آنقدر کج رفت پهلو پاره شد لال باش ای طبع شرح سقط گوهر را نگو آبرو داری اگر افتاد زیر دست و پا شرح لبخند اراذل بین معبر را نگو راز دست بسته مولا قلاف قنفذ است دست شوهر را بگو و دست همسر را نگو کوچه زهرا در آخر کربلای زینب است پیش مادر روضه ی جانسوز دختر را نگو روضه گودال و خنجر را بگو سر را بگو روضه اوضاع زینب بین لشگر را نگو سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جام بلا یکجا تمامِ جام بلا را که سر کشید وقتِ هجوم ، یکتنه جورِ سپر کشید تقصیرِ جابه جاییِ چند استخوان اوست هفتاد و پنج روز نفس، مختصر کشید یک گوشه از مصیبت زهراست محسنش خجلت ز روی شوهر خود بیشتر کشید یک جا کنار محسن و یک گوشه با حسن هر چه کشید مادر ما با پسر کشید یک جا ز گوش پاره ی خود گوشواره را جای دگر ز سینه ی خود میخ در کشید زینب کنار بستر او غصه میخورد از بس که درد، از سر شب تا سحر کشید هنگام استجابت (عجل وفاتی) است از جسم زخم خورده ی او روح، پر کشید علیرضا وفایی خیال لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مدد یا زهرا (س) سرم را اگر که به بالا گرفتم دمم را مدد را ز زهرا گرفتم در این سایهٔ چادرِ مادر خود به گردی ، مقامی ز بالا گرفتم کسا خواندم و گفتم اینی که هستم شرف را از این خاکِ پاها گرفتم شرابِ طهورست این عشق و یعنی که سبقت از امروز و فردا گرفتم به هر فاطمیه شدم معتقدتر از این غم تولی ، تبری گرفتم در آتش نبودم بسوزم ولیکن رسیدم از این خانه گرما گرفتم دلم گُر گرفت از درش تا به کوچه که این سوختن را ز مولا گرفتم نشستم به کوچه ببینم حسن را به دندانِ خود آستین را گرفتم هوایِ خوشم را در این گریه هایم به زهرا به زهرا به زهرا گرفتم حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
انگار باید غصه تا آخر بماند چشمان زینب تاهمیشه تر بماند یادت می آید که به من گفتی عزیزم اصلا نباید خانه بی مادر بماند؟ می‌میرم از این غصه بابایم چگونه تنها بدون تو در این سنگر بماند بس بود سیلی تا که تو از پا بیفتی دیگر غلاف و دود و میخ در بماند وقتی نمی مانی مگیر از ما رُخت را تا صورتت در خاطرم بهتر بماند تومی‌روی و بغض سنگینی که باید یک عمر دراین خانه بادختر بماند ** می‌ترسم از ظهری که میگویی قرار است جسم حسینت بین خون بی سر بماند دلواپسم، آه از غروبی که ببینم برخاک، بی انگشت و انگشتر بماند این شعر دیگر طاقت غم را ندارد اندوهِ دست آتش و معجر بماند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دخت مصطفی دنیا اگر صفا داشت از دخت مصطفی داشت این زندگیِ کوتاه بسیار ماجرا داشت از غربتم همین بس ، در بین بی وفایان تنها گذاشت من‌ را آنکه به من وفا داشت دستان بی حیا زد آئینه ی حیا را رو میگرفت از کور آنقدر که حیا داشت هم در شکست قلبش ، هم کوچه سینه اش سوخت از ضرب سر شنیدم ، دیوار ناله ها داشت وقتی که همسرم را با تازیانه میزد میمردم از خجالت با دستِ بسته، جا داشت نَقلِ شکستنش شد نُقل محافل شهر این ماجرای کوچه خیلی سروصدا داشت یادش به خیر روزی که جمع ، جمع ما بود من هستم آن کسی که در خانه اش کسا داشت آن یارِ دستِ تنها ، دستش شکست اما فهمید اهل دنیا یک دست هم صدا داشت زخم زبان مردم یک درد بی دوا شد اى کاش زخم سینه حداقل دوا داشت از زندگیش زهرا هرگز نگشت دلسیر مسمار همسرم را به این فراق واداشت هر طور بود آمد زهرا میان مسجد با پهلوى شکسته دلشوره ی مرا داشت گاهی پی عیادت ، همسایه ای می آمد زهرا که بود، خانه ، خیلی برو بیا داشت هی گریه پشت گریه هی ناله پشت ناله کافر نبیند ای کاش دردی که مجتبی داشت در کوچه احترام توحید را شکستند از بسکه در جمالش او جلوه ی خدا داشت در روز های آخر بی وقفه بود مضطر دلشوره ی حسین و صحرای کربلا داشت گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عقبی کلامت را قیامت می شمارد دنیا سکوتت را عبادت می شمارد بهر تکلم، بعد تعقیب نمازت جبریل فرصت را غنیمت می شمارد نزدیک هجده سال باران مدینه انگشت تر کرده، فضیلت می شمارد از اشتیاق درک نورت، ای شب قدر! ماه از اذان صبح، ساعت می شمارد خورشید یثرب صبح تا مغرب کنارت دارد برای نور، حالت می شمارد حاتم قلم در دست جایی کنج تاریخ پشت در این خانه رعیت می شمارد پشت در خانه به دق الباب، سائل حق حق کنان هر دم کرامت می شمارد پشت درِ خانه نبی ای روح تطهیر فضل تو را روزی سه نوبت می شمارد پشت در خانه فلک هم جای تسبیح خیل ملائک را به دقت می شمارد پشت درِ خانه تو را رد سلامی ست آن را رسول الله دعوت می شمارد پشت در خانه...دریغا شاعر تو این واژه را ذکر مصیبت می شمارد ای بغض استنصار! حالا چشمهایت تعداد یاران را به زحمت می شمارد نه دست نه پهلو...بگو قلب تو تنها رنج علی را جزء محنت می شمارد از دست "آن دو" میکشی آهی و جبریل این را از آیات برائت می شمارد مرگا به اسلامِ پس از تو کز پیمبر آن زن که میدانی روایت می شمارد! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم این صدای ناله زهراست می آید به گوش از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم خون محسن می‌چکد از آن درِ آتش زده خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم دید تا طشت پر ازخونِ حسن را خواهرش گفت با چشمان گوهر بار أَینَ المُنتَقِم نیزه داران آنقدَر بر پیکر اکبر زدند شد تنش مانند نیزه زار أَینَ المُنتَقِم با عمود آهنین افتاد آخر بر زمین با سر آن سر لشکر و سردار أَینَ المُنتَقِم خون اصغر را که می پاشید سمت آسمان گفت جدّت با دل خونبار أَینَ المُنتَقِم کرد با خون دلش مویِ سفیدش را خضاب بین مقتل سیدالاحرار أَینَ المُنتَقِم در میان قتلگه که دست و پا میزد حسین در حرم شد کار زینب زار أَینَ المُنتَقِم از حرم تا قتلگه میزد صدا (أَینَ الحسین) تا تنش را دید میزد زار أَینَ المُنتَقِم زجر ملعون دختر از قافله جا مانده را می‌کشد با زجر روی خار أَینَ المُنتقم زینبی که سایه اش را چشم نا محرم ندید شد تماشایی سرِ بازار أَینَ المُنتَقِم شاعر:
وقت غسلت به لبم آمده جانم، زهرا زخم های بدنت، برده امانم زهرا سرخ شد صورتِ آبی که چکید از بدنت چه سرت آمده بانوی جوانم، زهرا؟! تا سحر خیره به رویت شدم و آب شدم بد سرت خورده به دیوار، گمانم زهرا ذکر می گفتم و دستم به پرت خورد آرام بند آمد وسط ذکر، زبانم زهرا بازوی لاغرت اینقدر ورم کرده چرا؟! با که گویم من از این داغِ گرانم زهرا؟ آستین بین دهان کردم و فریاد زدم زخم مسمار، درآورد فغانم زهرا کاشف الکرب دلم، چوبه ی تابوتت را بر سر شانه گذارم؟ نتوانم زهرا پیش قبرت به روی خاک زمین می افتم می روی از بر من یار کمانم زهرا؟ پدرت آمده اما بدنت را آخر با چه رویی به پیمبر برسانم زهرا؟ خاک با دست خودم بر بدنت می ریزم حق بده که به لبم آمده جانم زهرا خوشی بعد تو را، فاتحه اش را خواندم تا ابد یاد غمت، فاتحه خوانم زهرا شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e