هدایت شده از اشعار ناب آئینے
برای دسترسی به بیش از ۳ هزار قطعه شعر
سال های گذشته روی #هشتگ های زیر کلیک کنید ( بعد از کلیک بر روی هر هشتگ با بالا و پایین کردن فلش های پایین صفحه اشعار را مشاهده کنید )
👇👇
🏴 #استقبال_ازماه_محرم
🏴 اشعار #شب_اول_محرم
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
🏴 اشعار #شب_دوم_محرم
#ورود_به_کربلا
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
#طفلان_حضرت_زینب
#حر_بن_ریاحی
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
#عبدالله_بن_الحسن
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
#قاسم_بن_الحسن
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
✅ اشعار #شب_تاسوعا
#حضرت_عباس
🏴 اشعار #شب_عاشورا
#امام_حسین
اشعار جدید بزودی بارگزاری می شود
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
هدایت شده از حسینیه مقتل
✅ #حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنَا رُقَيَّةَ(س)، عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ》🔶🔸
🔻اسرای کربلا را بعد مجلس یزید، در #خرابه ای نزدیک کاخ #یزید ، سکنی دادند.
حضرت رقیه(س) همواره می پرسید :
▪️《عَمَّتِی! اَینَ اَبِی؟》
🔹عمه جان! پدرم کجاست؟
همراهان در جواب، به او می گفتند :
▪️《اِنَّ اَبَاکَ فِی سَفَرِِ!》
🔸پدرت به سفر رفته است.
چون هراس از این داشتند، که رقیه(س) از شهادت پدر مطلع شود.
تا اینکه در یکی از شبها، با خیال پدر، سر روی خاک غمناک خرابه نهاد، و خوابش برد.
و در عالم خواب پدر را دید و سپس با وحشت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه کردن شدید!
در حالی که با ناله می گفت :
▪️《اِئتُونِي بِأَبِي وَ نُورِ عَینِي!》
🔹پدرم و نور چشمم را نزد من بیاوردید.(۱)
و شروع کرد به فریاد زدن که؛
▪️《وَاأَبَتَاهُ! وَاقُرَّةَ عَينَاهُ! وَاحُسَينَاهُ!》
🔸ای پدر! ای نور دیده ام! ای حسینم!
و چنان صيحه كشيد كه خرابه نشينان هم پريشان شدند.
▪️《وَکُلَّمَا أَرَادَ أَهلُ البَیتِ إِسکَاتَهَا، اَزدَادَت حُزنَاً وَ بُکَاءً وَ لِبُکَائِهَا اَخَذَ أهلُ البَیتِ فِی البُکَاءِ الشَّدِیدِ》
🔹و هرگاه اهل بیت خواستند او را آرام كنند ممكن نشد و آن مظلومه، آرام نگرفت و گریه او زیادتر شد و به گریه رقیه(ع) اهل بیت نیز به گریه شدید افتادند.
در حالی که ؛
▪️《فَضَجُّوا بِالْبُكاءِ و جَدَّدُوا الْأَحْزانَ وَ حَثُّوا عَلي رُؤُسِهمُ التُّرابَ، وَ لَطمُوا الْخُدودَ وَ شَقُّوا الْجُيوبَ، وَ قَامَ الصِّياحُ》
🔸گریه کننان ضجّه می زدند و حزن و اندوه را از نو گرفتند و خاک بر سر و موهایشان می ریختند و به صورت های خود لطمه می زدند و گریبان چاک می کردند و صدای ناله و شیون بالا رفت.
▪️《فَسَمَعَ یَزِیدُ أَصوَاتَ بُکَائِهِم》
🔹یزید از گریه رقیه(س) و اسرای خرابه با خبر شد.
▪️《فَقَالَ : مَا الخَبَرُ؟》
🔸گفت : چه خبر شده است؟(۲)
▪️《فَفَحَصَوُا عَنِ الوَاقِعَةِ وَ قَصُوهَا عَلیَهِ!》
🔹پس تفحّص کردند و قضیه را به او گفتند(۳)
که؛
▪️《إِنَّ بِنتَ الحُسَینِ الصَغِیرَةَ المَوجُودَة مَعَ السَبَایَا فِی الخَرِبَةِ رَأت أَبَاهَا فِی نَومِهَا فَاستَیقَظَت وَ هِیَ تَطلُبُهُ وَ تَبکِی وَ تَصِیحُ!》
🔸این صدای دختر کوچک حسین(ع) است که به همراه اسراء در خرابه است.
و خواب پدرش را دیده و اکنون بیدار شده و گریه کنان بهانه ی پدر را می گیرد.
وقتی یزید این حرف را شنید، دستور داد :
▪️《اِرفَعُوا إِلَیهَا رَأسَ أَبِیهَا وَحَطَّوهُ بَينَ يَدَيهَا تَتَسَلَّى!》
🔹سر پدرش را براى او ببرید، تا با آن آرام بگیرد!(۴)
✳️در برخی نقل ها آمده است که آن لعین گفت :
▪️《وَاَطرَحُوا رَأسَ الحُسَينِ(ع) بِحِجرِهَا》
😭سر حسين(ع) را به دامنش بياندازيد.(۵)
پس؛
▪️《فَجَاؤُا بِالرَّأسِ الشَّرِیفِ وَ هُوَ مُغَطَّی بِمَندِیلِِ دَیبَقِیِِ فَوُضِعَ بَینَ یَدَیهَا وَ کَشَفَ الغِطَاءُ عَنهُ》
🔹سر مطهر را به خرابه آوردند، در حالی كه آن را روی طبقی گذاشته و سر پوشی هم به روى آن کشیده بودند و با این وضع، آن را در مقابل دیدگان رقیه(س) گذاشتند.(۶)
در این هنگام رقیه(س) پرسید :
▪️《مَا هَذَا؟ أَنَا لَم اَطلُب طَعَامَاً إِنِّی أُرِیدُ أَبِی!》
🔸این چیست؟ من طعام نخواستم، من پدرم را می خواهم.
به او گفتند :
▪️《هُنَا أَبُوکَ!》
🔹پدرت در این طبَق هست!
▪️《فَرَفَعَت المِندِیلَ فَرَاَت رَأسَاً فَفَزَعَت فَقَالَت :
😭هَذَا رَأسُ مَن؟!》
🔸پس در این هنگام رقیه(س) سرپوش از روی طبَق کشید و فریاد کنان گفت :
این سر کیست؟
آنان گفتند :
▪️《هَذَا رَأسُ أَبیِکَ!
فَرَفَعَت الرَّأسَ وَ ضَمَّتهُ إِِلَى صَدرِهَا》
🔹این سر پدرت است.
پس رقیه(س) سر را بلند کرد و به سینه چسباند.
▪️《فَتَقَبَّلُهُ و تَبْكِي وَ تَضرِبُ عَلَي رَأسِها وَ وَجْهِهَا حَتَّي امْتَلأَ فَمُهَا بِالدَّمِ》
😭پس مکرر صورت پدر را مي بوسيد و بر سر و صورت خود می زد، تا اينكه دهانش پر از خون شد.(۷)
✳️طریحی نقل می کند که رقیه(ع) در این هنگام گریه کنان خطاب به سر پدر می گفت :
▪️《يَا أبَتَاهُ! مَنْ ذَا الَّذِي خَضَبَكَ بِدِمَائِكَ؟
يَا أبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذي قَطَعَ وَرِيدَيْكَ؟
يَا أَبَتَاهُ! مَنْ ذَا الَّذي أَيتَمَنِي عَلَي صِغَرِ سِنِّي؟
يَا أبَتَاهُ! لَيتَنِي كُنتُ قَبلَ هَذَا اليَومِ عُميَاً!
يَا أبَتَاهُ! لَيتَنِي وَسَدتُ الثَّرَى وَلَا أَرَى شَيبَكَ مُخَضِّبَاً بِالدِّمَاءِ!》
🔸پدر جان! چه كسي تو را به خون آغشته كرد؟ چه كسي رگ هاي گردنت را بريد؟
پدر! چه كسي در خردسالي يتيمم كرد؟
پدر جان! اي كاش بيش از اين نابينا مي شدم و تو را اينگونه نمي ديدم.
پدر جان كاش پيش از اين در خاك خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمي ديدم.(۸)
ادامه مطلب👇🏻
هدایت شده از حسینیه مقتل
آن مظلومه آرام نمي گرفت و همچنان نوحه مي كرد، تا اینکه ؛
▪️《فَغُشيَ عَليهْا وَ انْقَطعَ نَفَسُهَا》
🔹غش كرد و نفس او قطع شد.
در این هنگام، ويرانه از ناله ی اسيران يك پارچه گريه شد و مخدّرات بر سر می زدند و به سينه می كوبيدند.
✳️در این هنگام #حضرت_سجاد (ع) خطاب به زینب کبری(س) فرمود :
▪️《عَمَّتِی! اِرفَعِی الیَتِیمَةَ مِن رَأسِ وَالِدِی فَإِنَّهَا فَارَقَت الحَیَاةَ》
🔹عمه جان! یتیم پدرم را از روی سر بریده ی پدرم بلند کن، که [هر لحظه ممکن است] روح از بدنش درآید.
▪️《فَرَفَعَتهَا السَیِّدةُ زَینَبُ(س) فَوَجَدَتهَا قَد فَارَقَتِ الحَیَاةَ فَغَسَّلَتهَا وَ کَفَّنَتهَا وَ دَفَنَت فِی دِمَشقَ》
🔸پس زینب کبری(س) رقیه را گرفت، در حالی او جان داده بود.
پس زینب او را غسل داد و کفن کرد، رقیه(س) در دمشق (خرابه شام) دفن شد.(۹)
🔻در نقلی دیگر آمده است که ؛
▪️《فَبَکَت بُکَاءً شَدِیدَاً، حَتَّى غُشِیَ عَلَیهَا، فَلَمَّا حَرَّکُوهَا فِإِذَا هِیَ قَد فَارَقَت رُوحُهُا الدُنیَا》
🔹رقیه(س) آنقدر گریست که بیهوش افتاد و او را حرکت دادند، ولی او از دنیا رفته بود.(۱۰)
🔻طبری در کامل بهایی نقل می کند :
▪️《فَفَزَعَت الصَبیَّةُ وَ صاحَت فَمَرَضَت و تُوَفَّیَت فِی أیامِها بِالشَامِ》
🔹آن دخترک دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار گشت و در همان روزها در خرابه شام در گذشت.(۱۱)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📚منابع :
۱)الايقاد شاه عبدالعظیمی، ص۱۷۹
۲)مع الركب الحسينى طبسی، ص۲۱۸
۳)کامل بهایی عمادالدین طبری، ج۲، ص۱۷۹
۴)مع الركب الحسينى طبسی، ص۲۱۹
۵)شعشعة الحسينيه یزدی، ج۲، ص۱۷۱
۶)نفس المهموم شیخ عباس قمی، ص۴۱۵
۷)ریاض القدس قزوینی، ص۳۲۴
۸)المنتخب طریحی، صص۱۳۶_۱۳۷
۹)تسلیه المجالس حائری، ج۲، ص۹۳
۱۰)ریاض القدس قزوینی، ص۳۲۴
۱۱)کامل بهایی عمادالدین طبری، ج۲، ص۱۷۹
#خرابه
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
✅ @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
✅ #گریز #حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔹🔷《أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ》🔷🔹
🔻در مقاتل آمده است که دو دختر از دختران امام حسین(ع) بعد از شهادت ایشان، هنگامی که پدرشان را مشاهده کردند، ابتدا نشناختند و از #حضرت_زینب کبری(س) خواستند تا او را معرفی کند!
1⃣حضرت #سکینه (سلام الله علیها) :
در روز عاشورا، هنگام شهادت امام حسین(ع)، زنان حرم شيون كنان از خیمه خارج شدند.
در این هنگام، سکینه(س) خود راهی قتلگاه پدر شد و وقتی نگاهش به بدن مطهر امام حسین(ع) افتاد، عرضه داشت :
▪️《عَمَّتِي! هَذَا نَعشُ مَن؟》
🔹عمه جان! این نعش کیست که به زمین افتاده است؟
زینب کبری(س) فرمود :
▪️《هَذَا نَعشُ أَبيِکَ اَلحُسَينِ(ع)》
🔸اين نعش پدر بزرگوارت حسين(ع) است.(۱)
2⃣حضرت رقیه(سلام الله علیها) :
در شام، از بچه های كوچك، شهادت پدرشان را مخفی می كردند و به آن ها می گفتند پدرتان به مسافرت رفته است.
بر همین وضع بود تا یزید آن ها را به منزلی در نزدیکی خود منتقل نمود.
امام حسین(ع) دختر کوچکی داشت که چهار سال بیشتر نداشت، شبی از خواب بیدار شد وگفت :
▪️《أَینَ أبِی الحُسَینِ(ع)؟》
🔸پدرم حسین(ع) کجاست؟
▪️《فَإنِّی رَأیَتُهُ السَّاعَةَ فِی المَنامِ مُضطَرِبَاً شَدِیدَاً》
🔹من اکنون او را در خواب دیدم!
وقتی زنان این سخن را شنیدند گریستند و کودکان دیگر هم، صدا به شیون بلند کردند.
هنگامی که یزید از این امر مطلع شد، دستور داد سر مبارک امام حسین(ع) نزد دخترش در خرابه ببرند.
سپس سر مطهّر را آوردند و در دامن دخترش نهادند و رقیه(س) تا نگاهش به سر افتاد، گفت :
▪️《عَمَّتِي! هَذَا رَاسُ مَن؟》
🔸این سر کیست؟!
آنان گفتند :
▪️《هَذَا رَأسُ أَبيِکَ اَلحُسَينِ(ع)!》
🔹این سر پدرت حسین(ع) است!(۲)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📚منابع :
۱)معالی السبطین حائری مازندرانی، ج۲، ص۵۰
۲)کامل بهائی عمادالدین طبری، ج۲، ص۱۷۹
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم_محرم
#حضرت_سکینه سلام الله علیها
#گریز
✅ @hosenih_maghtal
هدایت شده از حسینیه مقتل
✅ #گریز #حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔹🔷《اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنَا رُقَيَّةَ(س)، عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ》🔷🔹
🔻حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می فرماید :
▪️《غَسَلْتُ النَّبِیَّ(ص) فِی قَمِیصِهِ!
فَکَانَتْ فَاطِمَةُ(س) تَقُولُ : أَرِنِی الْقَمِیصَ!
فَإِذَا شَمَّتْهُ غُشِیَ عَلَیْهَا فَلَمَّا رَأَیْتُ ذَلِکَ غَیَّبْتُهُ》
🔹وقتی پیامبر اکرم(ص) را غسل می دادم، پیراهن مبارک را به عنوان تبرک نگه داشتم.
#حضرت_فاطمه (س) همواره از من می خواست که آن پیراهن را به نشان دهم.
و هنگامی که آن را می بویید، بیهوش می شد و من هم وقتی این جریان را دیدم، آن پیراهن را از فاطمه(س) پنهان کردم.(۱)
🔻اما یه طفل سه چهار ساله ای هم هست که وقتی تو خرابه ی شام، بهانه ی پدرش رو کرد، سر بریده پدر رو روی دامن او گذاشتند.
🏴عمادالدین طبری می نويسد که؛
در شام از بچه های كوچك، شهادت پدرشان را مخفی می كردند و به آن ها می گفتند پدرتان به مسافرت رفته است.
بر همین وضع بود تا یزید آن ها را به منزلی در نزدیکی خود منتقل نمود.
▪️《کانَ لِلحُسَینِ(ع) بِنتُ صَغیرَة لَها أربَعَ سِنینَ، قامَت لَیلةً مِن مَنامِها و قالَت :
أَینَ أبی الحُسَینِ(ع)؟》
🔸امام حسین(ع) دختر کوچکی داشت که چهار سال بیشتر نداشت، شبی از خواب بیدار شد وگفت :
پدرم حسین(ع) کجاست؟
▪️《فَإنِّی رأیَتُهُ الساعةَ فی المَنامِ مُضطَرِباً شَدیداً》
🔹من اکنون او را در خواب دیدم!
▪️《فَلَمَّا سَمِعنَ النِسوَةُ ذلکَ، بَکینَ و بَکَى مَعَهُنََّ سائرُ الَأطفالِ و ارتَفَعَ العَویلُ》
🔸چون زنان این سخن را شنیدند گریستند و کودکان دیگر هم، صدا به شیون بلند کردند.
▪️《فَانتَبَهَ یَزیدُ مِن نَومِه و قالَ : ما الخَبَرُ؟
فَفَحَصَوا عَنِ الواقعَة و قَصُوها عَلیَه!》
🔹یزید بیدار شد و پرسید : چه خبر است؟
تفحّص کردند و قضیه را به او گفتند.
▪️《فَأَمَرَ بأَن یَذهَبُوا بِرأسِ أبَیها إِلیها، فَأتُوا بِالرَأسِ الشَریفِ و جَعَلُوُه فی حِجرِها》
🔸 #یزید گفت : سر پدرش را نزد او ببرید.
پس سر مطهّر را آوردند و در دامن دخترش نهادند و تا نگاهش به سر افتاد.
▪️《فَقالَت : ما هذا راسُ؟》
🔹آن دختر گفت : این سر کیست؟!
▪️《قالُوا: رأسُ أبیک!》
🔸گفتند : سر پدرت!
▪️《فَفَزَعَت الصَبیَّةُ وَ صاحَت فَمَرَضَت و تُوَفَّیَت فِی أیامِها بِالشَامِ》
🔹آن دخترک دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار گشت و در همان روزها در خرابه شام در گذشت.(۲)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📚منابع:
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۷
۲)کامل بهائی عماد الدین طبری، ج۲، ص۱۷۹
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#گریز
✅ @hosenih_maghtal
هدایت شده از روضه های جانسوز
🔸فهرست روضه های جانسوز🔸
♦️معصومین علیهم السلام
#پیامبر_اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم
#امیرالمومنین سلام الله علیه
#حضرت_فاطمه سلام الله علیها
#امام_حسن_مجتبی سلام الله علیه
#امام_حسین سلام الله علیه
#امام_سجاد سلام الله علیه
#امام_باقر سلام الله علیه
#امام_صادق سلام الله علیه
#امام_کاظم سلام الله علیه
#امام_رضا سلام الله علیه
#امام_جواد سلام الله علیه
#امام_هادی سلام الله علیه
#امام_حسن_عسکری سلام الله علیه
#امام_زمان سلام الله علیه
─━━━━━━⊱🚩🏴⊰━━━━━━─
♦️امام زادگان واجب التعظیم
#حضرت_ابوالفضل سلام الله علیه
#حضرت_علی_اکبر سلام الله علیه
#حضرت_علی_اصغر سلام الله علیه
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن سلام الله علیه
#حضرت_قاسم_بن_الحسن سلام الله علیه
─━━━━━━⊱🚩🏴⊰━━━━━━─
♦️بانوان و مخدرات اهل بیت علیهم السلام
#حضرت_خدیجه سلام الله علیها
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#حضرت_معصومه سلام الله علیها
#حضرت_سکینه سلام الله علیها
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#حضرت_ام_البنین سلام الله علیها
─━━━━━━⊱🚩🏴⊰━━━━━━─
♦️اصحاب و یاران اهل بیت علیهم السلام
#حضرت_حمزه سلام الله علیه
#حضرت_مسلم سلام الله علیه
#طفلان_زینب سلام الله علیهم
#حضرت_حر سلام الله علیه
#حضرت_حبیب_بن_مظاهر سلام الله علیه
─━━━━━━⊱🚩🏴⊰━━━━━━─
♦️ماه محرم
#شب_اول_محرم
#شب_دوم_محرم
#شب_سوم_محرم
#شب_چهارم_محرم
#شب_پنجم_محرم
#شب_ششم_محرم
#شب_هفتم_محرم
#شب_هشتم_محرم
#تاسوعا (شب و روز تاسوعا )
#عاشورا (شب و روز عاشورا)
#شام_غریبان
#ورود_به_کوفه
#اربعین
#اسارت_اهل_بیت
لیست روضه های محرم
https://eitaa.com/rovzeha/1737َ
─━━━━━━⊱🚩🏴⊰━━━━━━─
♦️ماه مبارک رمضان
#شب_قدر
#قرآن_بسر
#ضربت_خوردن_مولا
─━━━━━━⊱🚩🏴⊰━━━━━━─
♦️ایام فاطمیه #فاطمیه
🏴روضه های #بستر_بیماری
🏴روضه های #مرثیه_در_و_دیوار
🏴روضه های #مصیبت_لحظات_احتضار
🏴روضه های #هجوم_به_خانه_حضرت_زهرا
🏴روضه های #خاکسپاری_حضرت_زهرا
🏴روضه های #تغسیل_حضرت_فاطمه
🏴روضه های #غربت_امیرالمومنین
🏴روضه های #مرثیه_کوچه
🏴روضه های #وداع_فاطمه
🏴 #مناجات_با_مادر
─━━━━━━⊱🚩🏴⊰━━━━━━
♦️فهرست روضه ها بر اساس اساتید
#استاد_عالی
#استاد_کافی
#استاد_رفیعی
#استاد_مومنی
#استاد_صدیقی
#استاد_انصاریان
#استاد_هاشمی_نژاد
#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
#استاد_بندانی_نیشابوری
#استاد_میرزا_محمدی
#رهبر_معظم_انقلاب
#استاد_فاطمی_نیا
#استاد_دارستانی
#استاد_میرباقری
#استاد_واضحی
#استاد_پناهیان
#استاد_مطیعی
─━━━━━━⊱🚩🏴⊰━━━━━━─
♦️برخی مناسبتها و کلید واژه ها
#وداع #عطش #اسارت #زندان_کوفه #رمضان #شب_جمعه #دعای_کمیل #عرفه #دعای_عرفه #ورودیه_کربلا #مناجات #احیای_نیمه_شعبان
─━━━━━━⊱🚩🏴⊰━━━━━━─
♦️نرم افزار تلفن همراه فیش جامع روضه
https://eitaa.com/rovzeha/5050
#فیش_جامع_روضه
https://eitaa.com/rovzeha/5050
📕متن مستند روضه ها و روش ذکر مصیبت 👇
https://eitaa.com/rovzeha/4459
♦️توجه:♦️
روی #هشتک ها کلیک کنید تا جستجو شود
با کلیک عبارت مورد نظر در قسمت جستجوی کانال قرار می گیرد و با کلیک برروی عبارات پایین(متن آبی رنگ)علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه بر آن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار خواهد گرفت
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
🚩 کانال روضه و مرثیه 👇
🌴🌴روضه های جانسوز اساتید 👇😭
╭┅──🔻─────🔻──┅╮
@rovzeha
eitaa.com/joinchat/3137929230C4909808008
╰┅──🔺─────🔺──┅╯
هدایت شده از اشعار ناب آئینے
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
@Shere_aeini
گفته بودم که تورا یک روز پیدا میکنم
باز میآیی و رویت را تماشا میکنم
میشود نازم کنی؟ یک ذره نازم را بکش
بعد در آغوش تو آرام لالا میکنم
من اگر خلخال پایم نیست آن را بردهاند
تو برایم هدیه خلخالی بخر پا میکنم
این همه اینها مرا هرروز دعوا میکنند
تو که هستی، شمر را امروز دعوا میکنم
دستهای زبرشان آنقدر خورده بر رخم
پلکهایم را به زحمت پیش تو وا میکنم
زجر گفته گریه کردی قید جانت را بزن
بیخیال زجر، من کار خودم را میکنم!
آنقدر با مشت میکوبم به لبهای خودم
تا خودم را آخرِ سر مثل بابا میکنم
گریهام را ریختم بر صورتت پاکش کنم
صورتت را باز مثل قبل زیبا میکنم
از یزید و دوستانش بگذر و حرفی نزن
درد میگیرد سرم تا یاد آنها میکنم
به عموجانم بگو حرف کنیزی شایعهست
هرچه مردم پشت من گفتند، حاشا میکنم
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
=============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
هدایت شده از اشعار ناب آئینے
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
@Shere_aeini
«اول ماه صَفر بد سَفری بود حسین
ساربانِ من عجب بدنظری بود حسین»
راهِ یکساعته یک روز به طول انجامید
کار این بی شرفان ، پرده دَری بود حسین
سنگ خوردم سرِ بازار عجب دردی داشت
دردِ سَر داشتَنَم ، دردسری بود حسین
ای جگردارترین مَحرَم زینب ، بر نِی
آنکه زن میزند از بی جگری بود حسین
بعدِ بازار همه صورت مان نیلی شد
بخدا از اَثرِ بی سپری بود حسین
ته بازار یکی نام محلّی را گفت
مردک مست عجب فتنه گری بود حسین
آن محل چشمِ خریدار به ما داشت فقط
کاش این شام بلا را سحری بود حسین
حرف بد زد به ربابه بخدا آب شدم
بی سبب بود فقط رهگذری بود حسین
سر تو بر روی نِی بند نمی شد دیگر
نیزه دارِ سر تو ، خیره سری بود حسین
چه شد آنشب که تو به خانه ی خولی رفتی
بعد از آن زلف سرت مختصری بود حسین
ما عزیزان تو بودیم ولی خوار شدیم
بعد تو قسمت ما دربه دری بود حسین
🔸شاعر:
#سید_حسین_میرعمادی
=============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
هدایت شده از حسینیه مقتل
✅ #شب_سوم_محرم ۱۴۰۲
🔻 #حضرت_رقیه سلام الله علیها
✳️زائران محترم حسینیه مقتل میتوانند با لمس عبارت های زیر به روضه های مربوط به شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها دسترسی پیدا کنند...
▪️ #خرابه
▪️ #شب_سوم
▪️ #شب_سوم_محرم
▪️ #وقایع_روز_سوم_محرم
▪️ #حضرت_رقیه سلام الله علیها
▪️ #رقیه_بنت_الحسین سلام الله علیها
▪️ #شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
▪️ #روضه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
✅ @hosenih_maghtal
هدایت شده از اشعار ناب آئینے
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
@Shere_aeini
«اول ماه صَفر بد سَفری بود حسین
ساربانِ من عجب بدنظری بود حسین»
راهِ یکساعته یک روز به طول انجامید
کار این بی شرفان ، پرده دَری بود حسین
سنگ خوردم سرِ بازار عجب دردی داشت
دردِ سَر داشتَنَم ، دردسری بود حسین
ای جگردارترین مَحرَم زینب ، بر نِی
آنکه زن میزند از بی جگری بود حسین
بعدِ بازار همه صورت مان نیلی شد
بخدا از اَثرِ بی سپری بود حسین
ته بازار یکی نام محلّی را گفت
مردک مست عجب فتنه گری بود حسین
آن محل چشمِ خریدار به ما داشت فقط
کاش این شام بلا را سحری بود حسین
حرف بد زد به ربابه بخدا آب شدم
بی سبب بود فقط رهگذری بود حسین
سر تو بر روی نِی بند نمی شد دیگر
نیزه دارِ سر تو ، خیره سری بود حسین
چه شد آنشب که تو به خانه ی خولی رفتی
بعد از آن زلف سرت مختصری بود حسین
ما عزیزان تو بودیم ولی خوار شدیم
بعد تو قسمت ما دربه دری بود حسین
🔸شاعر:
#سید_حسین_میرعمادی
=============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
هدایت شده از شعر هیأت
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#چارپاره
🔹طفل، بابا، آب🔹
دختری ماند مثل گل ز حسین
چهرهاش داغ باغ نسرین بود
جایش آغوش و دامن و بر و دوش
بسکه شور آفرین و شیرین بود
طفل بود و یتیم گشت و اسیر
جای دامان، مکان به ویران داشت
ماهِ رویش نبود بیپروین
ابرِ چشمش همیشه باران داشت...
پا پُر از زخم و دست، بیجان بود
جسم، شبگون و چهره، چون مهتاب
مینشست و به روی صفحۀ خاک
مشق میکرد، طفل، بابا، آب...
چشم خالی ز خواب، شد پُر اشک
گشت درگیر، بغض و حنجرهاش
دوخت بر راه دیده و کمکم
خود به خود بسته شد دو پنجرهاش
گر چه ویرانه در نداشت، به شب
بختِ آن طفل، حلقه بر در زد
دید، دختر ز پای افتادهست
با سر آمد پدر به او سر زد
من غذا از کسی نخواستهام
گر چه در پیکرم نمانده رمق
شوق و امید و عاطفه، گل کرد
دست، لرزید و رفت سوی طبق
بینِ ناباوری و باور، ماند
نکند باز خواب میبینم!
این همان غنچۀ لب باباست؟
یا سراب است و آب میبینم؟...
این ملاقات ماه و خورشید است
ابرها سوختند و آب شدند
بازدید پدر ز دختر بود
آب و آیینه بیحساب شدند
گفت نشکفته غنچهام، امّا
لاله در داغها سهیمم کرد
دو لبم یک سخن ندارد بیش
کی در این کودکی یتیمم کرد؟
چهرهام را چو عمه میبوسید
گریه میکرد و داشت زمزمهای
علّتش را نگاه من پرسید
گفت خیلی شبیه فاطمهای...
یاد داری مدینه موقع خواب
دستِ تو بود بالش سر من
روی دو پلکِ من دو انگشتت
که، بخواب ای عزیز، دختر من...
یاد داری که با همین لبها
بوسه دادی به روی من هر صبح
دست و انگشتهای پُر مهرت
شانه میکرد موی من، هر صبح
یاد داری که صبح و شب، هرگاه
میشدی بر نماز، آماده
دخترت میدوید و میدیدی
مُهر آورده است و سجّاده...
خاطراتیست خواندنی امّا
حیف، دفتر، سه برگ دارد و بس
سطر آخر خلاصه گشته، بخوان
دخترت شوقِ مرگ دارد و بس...
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/1687
✅ @ShereHeyat