هدایت شده از فهرست مقاتل
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸فهرستِ لینکدار مصائب و مطالب مرتبط با حضرت رقیه علیهاالسلام
➖ جملاتی که دل سنگ را آتش میزند... | درد و دلهای حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر بریده پدر در خرابه شام ...
➖ مصیبتِ جانسوزِ جاماندن سهساله آل الله از قافله و اذیتهای زجر ملعون...
➖ زِ خانه ها همه بوی طعام می آمد / ولی به جان تو بابا،گرسنه خوابیدم…
➖ نازدانهای که هر روز سجاده پدرش را پهن میکرد و ظهر عاشورا هم پهن نمود اما ...
➖ بی تابی شدید حضرت ام کلثوم علیهاالسلام بعد از شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام و علت آن...
➖ وقتی که سر مطهر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام از طشت طلا بلند شده و رو به خرابه میکند...
➖ حضرت رقیه سلاماللهعلیها هر چه خونها را از لب و دندان سر مطهر، برمیگرفت، بازهم خون تازه میجوشید...
➖ حکایت زنی از اهل شام که میخواست آب و نان برای حضرت رقیه سلاماللهعلیها ببرد...
➖ داغِ حضرت رقیه علیهاالسلام بود که کمرم زینب کبری سلاماللّهعلیها را شکست و موی آن حضرت را سفید کرد...
➖ مصیبت جانسوز زن غسّاله و بدن کبود حضرت رقیه سلاماللهعلیها...
➖ آنچه که حضرت رقیه سلاماللهعلیها در خرابه شام در خواب میبیند ...
➖ نازدانهای که شام غریبان، با یک کاسه آب،به سمت قتلگاه میدوید ...
➖ ای بابا! ببین که عمّهام را کتک میزنند و گوشواره و چادرم را به غارت بردهاند...
➖ بگو بدانم پدرم را سیراب کرده اند یا نه ؟! | گوشهای از احوالات حضرت رقیه سلاماللهعلیها در غروب عاشورا ...
➖ سخنگفتن رأس بریده سیدالشهداء صلواتاللهعلیه با نازدانه رقیه سلاماللهعلیها ...
➖ زینب کبری سلاماللّهعلیها با دیدن کبودیهای بدن حضرت رقیه سلاماللهعلیها یاد بدن کبود مادرش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها افتاد ...
➖ آنقدر بر لبهای خودش ضربه زد تا لبهای خودش هم مثل لبهای پدرش خونین شد ...
➖ کرامت حضرت رقیه سلاماللهعلیها به دختر یک یهودی ...
➖ به خدا سخت است بر من که ببینم از عطش بال بال میزنی ...
➖ دخترم رقیه «سلاماللهعلیها»، مرا به یاد مادرم فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» میاندازد ...
➖ ورقی از دفتر دلدادگی حضرت مولانا سیدالشهداء علیهالسلام به نازدانهٔ سهسالهاش رقیه خاتون سلاماللهعلیها ...
@Maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#اسارت #حضرت_زینب_علیهاالسلام
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸وقتیکه نازدانهٔ سیدالشهداء علیهالسلام از قافله جا میماند و صدیقه کبری سلاماللهعلیها، سر او را به دامن میگیرد...
در نقلها آمده است:
🥀 شبی از شبهایی که قافله در راه شام بود، حضرت سکینه سلاماللهعلیها (در برخی نقل، حضرت رقیه سلاماللهعلیها آمده) به یاد پدر و درد اسارت و غم های دلش، گریه زیادی کرد و صدای او به گریه بلند شد.
🥀 شتربان او وقتی که دید گریهاش تمامی ندارد، گفت:
📋 اُسكُتي يا جارِيَة! فقد أذَّيتِني بِبُكائِكِ
▪️ای کنیزک! ساکت شو! مرا با گریهات آزار میدهی!
🥀 اما آن نازدانه، گریهاش تمام نشد، بلکه چنان نالهای کشید که نزدیک بود روح از بدنش جدا شود. آن شتربان ملعون گفت: ای دختر خارجی! ساکت شو دیگر!
🥀 آن دختر مظلومه با شنیدن این جمله حالش دگرگون شد و با ناله گفت: ای وای من! آه ای پدرم! تو را از روی ظلم و جور کشتند و حالا تو را خارجی هم میخوانند!؟
📋 فَغَضَبَ اللَّعينُ مِن قَولِها، و أخَذَ بِيَدِها، و جَذَبَها و رَمَىٰ بِها عَلىٰ الْأرضِ فَلَمَّا سَقَطَتْ غُشِيَ عَلَيْها.
▪️آن شتربان دیگر به غضب آمد و دست آن مخدّره را گرفت و از روی شتر کشید و آن بانوی مظلومه را محکم به زمین زد و حضرت سکینه عليها السّلام بيهوش شد.
🥀 وقتی که به هوش آمد، همه رفته بودند و اثری از قافله نبود. با پای برهنه در تاریکی شب راه افتاد. گاهی مینشست و گاهی بلند میشد و گاهی پدر و گاهی عمهاش را صدا میزد. ساعتی از شب را همینگونه سپری کرد و باز اثری از قافله ندید و بيهوش روی زمین افتاد.
🥀 در همين ساعت بود که ديدند نیزهای که سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام بر آن بود، در زمین فرو رفت و هرچه حامل آن نیزه و لشکریان دیگر تلاش کردند تا آن رابیرون بیاورند، نتوانستند.
🥀 خبر به عمر سعد لعين رسيد و او گفت: از علي بن الحسین علیهماالسلام سؤال کنید؛ آنان سراغ امام سجاد علیه السلام رفتند و قضیه را بازگو کردند.
🥀 حضرت فرمودند: بروید به عمه جانم زينب کبری عليهاالسلام بگویید دنبال بچهها بگردد؛ شاید کودکی در دل شب گمشده باشد.
🥀 خبر به زینب کبری سلاماللّهعلیها دادند و آن بانو تک تک اطفال را صدا زد اما تا آن نازدانه را صدا زد، جوابی نشنید.
📋 فَرَمَتْ زينبُ بِنَفسِها مِن ظَهرِ النَّاقَةِ، و جَعَلَتْ تُنادِي: وا غُربَتاهُ! واضَيعَتاهُ... في أيِّ أرضٍ طَرَحوكِ، و في أيِّ وادٍ ضَيَعوكِ!
▪️پس از همان بالای نافه، خودش را بر زمین انداخت و ناله سر میداد: وا غربتاه!! … دخترم! در کدام وادی و بیابان تو را انداخته و رها کرده اند؟!
📋 فَرَجَعَتْ إلىٰ وَراءِ الْقافِلَةِ، و هِيَ تَعدو في الْبَراري حافِيَةً و الشَّوكُ تَدخُلُ في رِجلَيْها، و تَصرُخُ، و تُنادِي
▪️آن بانو با پای برهنه به عقب قافله رفت و خارهای بیابان در پای او میرفت و آن حضرت ناله سر میداد و سکینه خاتون را صدا میزد.
🥀 همین گونه در عقب قافله رفت تا اینکه یک سیاهی نمایان شد. زینب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و دیدند که یک بانویی روی ریگ و رمل بیابان نشسته و سر آن نازدانه را به دامن گرفته است و گریه میکند.
🥀 زينب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و فرمودند: شما کیستید که بر یتیمان ما ترحم میکنید؟ آن بانو ، رو به زينب کبری عليهاالسلام کردند و فرمودند:
📋 بُنيَّةَ زينبُ! أنا اُمُّكِ فاطمةُ الزَّهراءِ أظَنَنتِ إنِّي أغفُلُ عَن أيتامِ وَلَدِي!
▪️دخترم زينب! منم مادرت فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها»؛ تو گمان میکنی من از حال یتیمان پسرم غافل میشوم!؟
📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۳۶
✍ قافله رفته بود و من بیهوش
روی شن زارهای تفتیده
ماه با هر ستاره ای میگفت:
بی صدا باش ! تازه خوابیده
قافله رفته بود و در خوابم
عطر شهر مدینه پیچیده
خواب دیدم پدر ز باغ فدك
سیب سرخی برای من چیده
قافله رفته بود و من بی جان
پشت یك بوته خار خشكیده
بر وجودم سیاهی صحرا
بذر ترس و هراس پاشیده
قافله رفته بود و من تنها
مضطرب ، ناتوان ز فریادی
ماه گفت : ای رقیه چیزی نیست
خواب بودی ز ناقه افتادی
قافله رفته بود و دلتنگی
قلب من را دوباره رنجانده
باد در گوش ماه دیدم گفت :
طفلكی باز هم كه جامانده
قافله رفته بود و تاول ها
مانعی در دویدنم بودند
خستگی ، تشنگی ، تب بالا
سد راه رسیدنم بودند
قافله رفته بود و می دیدم
می رسد یك غریبه از آن دور
دیدمش –سایهای هلالی شكل–
چهره اش محو هاله ای از نور
از نفس های تند و بی وقفه
وحشت و اضطراب حاكی بود
دیدم او را زنی كه تنها بود
چادرش مثل عمه خاكی بود
بغض راه گلوی من را بست
گفتمش من یتیم و تنهایم
بغض زن زودتر شكست و گفت:
دخترم ، مادر تو زهرایم
@maghaatel
هدایت شده از معارف و مقاتل آلُ الله
#مصائب_کوفه
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸طَبق طَبق، غذاهای لذیذ ... در برابر دخترکانی که از گرسنگی بالْ بالْ میزدند!!!
در نقلی آمده است:
🥀 چون اسرای آل الله وارد مجلس ابنزیاد ملعون شدند، سر منوّر و مطهر سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه را در برابر آن کافر نهاده بودند و هر یک از آن اسیران از روی حسرت، نظری بر آن سر انور مینمود!
🥀 همزمان با ورود اسرای آل الله، طبقطبق غذاهای لذیذ را آورده و در برابر آن ملعون گذاشتند! در این هنگام بود که دخترکان خردسال اهلبیت بر آن طبقها نظر مینمودند! هر یک دست بیطاقتی به دامان یکی از زنان دراز کرده و فریاد «الجوع الجوع» برآوردند!
📚 تحفة الذاکرین،کرمانشاهی،ص۱۵۸ (نسخه خطی)
✍ در روایتی در بیان حکمت روزه، حضرت رضا عليهالسلام فرمودند:
📋 إِنَّمَا أُمِرُوا بِالصَّوْمِ لِکَیْ یَعْرِفُوا أَلَمَ الْجُوعِ وَ الْعَطَشِ
🔻به مردم دستور داده شده که روزه بگیرند تا کمی از درد گرسنگی و تشنگی را بکشند! (علل الشرائع,ص۲۷۰)
🔎 چه بسا فرمایش آن حضرت، تلویحاً اشاره به این دارد که اصلاً روزه بهانهای است تا که عالم و آدم کمی به یاد تشنگی و گرسنگی سیدالشهداء علیهالسلام و اهل و عیال و دخترکان آن حضرت افتاده و بدین سبب در مصیبت عظمای ایشان شریک شوند...
📝 زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها:
مقابل منِ لبتشنه آب میخوردند
گرسنه بودم و پیشم کباب میخوردند
زنان کوفه به عمه اشاره میکردند
لباسهای مرا پاره پاره میکردند
چنان گرسنگی شام کرده مدهوشم
که گشته تشنگی کربلا فراموشم
ز خانهها همه بوی طعام میآمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم
@Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
⚫️ فهرستِ لینکدار مصائب و مطالب مرتبط با حضرت رقیه علیهاالسلام
➖ جملاتی که دل سنگ را آتش میزند... | درد و دلهای حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر بریده پدر در خرابه شام ...
➖ مصیبتِ جانسوزِ جاماندن سهساله آل الله از قافله و اذیتهای زجر ملعون...
➖ زِ خانه ها همه بوی طعام می آمد / ولی به جان تو بابا،گرسنه خوابیدم…
➖ نازدانهای که هر روز سجاده پدرش را پهن میکرد و ظهر عاشورا هم پهن نمود اما ...
➖ بی تابی شدید حضرت ام کلثوم علیهاالسلام بعد از شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام و علت آن...
➖ وقتی که سر مطهر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام از طشت طلا بلند شده و رو به خرابه میکند...
➖ حضرت رقیه سلاماللهعلیها هر چه خونها را از لب و دندان سر مطهر، برمیگرفت، بازهم خون تازه میجوشید...
➖ حکایت زنی از اهل شام که میخواست آب و نان برای حضرت رقیه سلاماللهعلیها ببرد...
➖ داغِ حضرت رقیه علیهاالسلام بود که کمرم زینب کبری سلاماللّهعلیها را شکست و موی آن حضرت را سفید کرد...
➖ مصیبت جانسوز زن غسّاله و بدن کبود حضرت رقیه سلاماللهعلیها...
➖ آنچه که حضرت رقیه سلاماللهعلیها در خرابه شام در خواب میبیند ...
➖ نازدانهای که شام غریبان، با یک کاسه آب،به سمت قتلگاه میدوید ...
➖ ای بابا! ببین که عمّهام را کتک میزنند و گوشواره و چادرم را به غارت بردهاند...
➖ بگو بدانم پدرم را سیراب کرده اند یا نه ؟! | گوشهای از احوالات حضرت رقیه سلاماللهعلیها در غروب عاشورا ...
➖ سخنگفتن رأس بریده سیدالشهداء صلواتاللهعلیه با نازدانه رقیه سلاماللهعلیها ...
➖ زینب کبری سلاماللّهعلیها با دیدن کبودیهای بدن حضرت رقیه سلاماللهعلیها یاد بدن کبود مادرش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها افتاد ...
➖ آنقدر بر لبهای خودش ضربه زد تا لبهای خودش هم مثل لبهای پدرش خونین شد ...
➖ کرامت حضرت رقیه سلاماللهعلیها به دختر یک یهودی ...
➖ به خدا سخت است بر من که ببینم از عطش بال بال میزنی ...
➖ دخترم رقیه «سلاماللهعلیها»، مرا به یاد مادرم فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» میاندازد ...
➖ ورقی از دفتر دلدادگی حضرت مولانا سیدالشهداء علیهالسلام به نازدانهٔ سهسالهاش رقیه خاتون سلاماللهعلیها ...
@Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
⚫️ فهرستِ لینکدار مصائب و مطالب مرتبط با حضرت رقیه علیهاالسلام
➖ جملاتی که دل سنگ را آتش میزند... | درد و دلهای حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر بریده پدر در خرابه شام ...
➖ مصیبتِ جانسوزِ جاماندن سهساله آل الله از قافله و اذیتهای زجر ملعون...
➖ زِ خانه ها همه بوی طعام می آمد / ولی به جان تو بابا،گرسنه خوابیدم…
➖ نازدانهای که هر روز سجاده پدرش را پهن میکرد و ظهر عاشورا هم پهن نمود اما ...
➖ بی تابی شدید حضرت ام کلثوم علیهاالسلام بعد از شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام و علت آن...
➖ وقتی که سر مطهر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام از طشت طلا بلند شده و رو به خرابه میکند...
➖ حضرت رقیه سلاماللهعلیها هر چه خونها را از لب و دندان سر مطهر، برمیگرفت، بازهم خون تازه میجوشید...
➖ حکایت زنی از اهل شام که میخواست آب و نان برای حضرت رقیه سلاماللهعلیها ببرد...
➖ داغِ حضرت رقیه علیهاالسلام بود که کمرم زینب کبری سلاماللّهعلیها را شکست و موی آن حضرت را سفید کرد...
➖ مصیبت جانسوز زن غسّاله و بدن کبود حضرت رقیه سلاماللهعلیها...
➖ آنچه که حضرت رقیه سلاماللهعلیها در خرابه شام در خواب میبیند ...
➖ نازدانهای که شام غریبان، با یک کاسه آب،به سمت قتلگاه میدوید ...
➖ ای بابا! ببین که عمّهام را کتک میزنند و گوشواره و چادرم را به غارت بردهاند...
➖ بگو بدانم پدرم را سیراب کرده اند یا نه ؟! | گوشهای از احوالات حضرت رقیه سلاماللهعلیها در غروب عاشورا ...
➖ سخنگفتن رأس بریده سیدالشهداء صلواتاللهعلیه با نازدانه رقیه سلاماللهعلیها ...
➖ زینب کبری سلاماللّهعلیها با دیدن کبودیهای بدن حضرت رقیه سلاماللهعلیها یاد بدن کبود مادرش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها افتاد ...
➖ آنقدر بر لبهای خودش ضربه زد تا لبهای خودش هم مثل لبهای پدرش خونین شد ...
➖ کرامت حضرت رقیه سلاماللهعلیها به دختر یک یهودی ...
➖ به خدا سخت است بر من که ببینم از عطش بال بال میزنی ...
➖ دخترم رقیه «سلاماللهعلیها»، مرا به یاد مادرم فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» میاندازد ...
➖ ورقی از دفتر دلدادگی حضرت مولانا سیدالشهداء علیهالسلام به نازدانهٔ سهسالهاش رقیه خاتون سلاماللهعلیها ...
@Maghaatel