" وهب "
شاعر:سید رضا هاشمی سره
گوشواره نوحه:
حسینم تشنه لب بر خاک صحراست
مسیحای وهب امروز اینجاست ۲
****
تجلّی کرده عیسی در بیابان
نمی بینم به غیر از تو حسین جان
تو عیسای منی امروز، اینجا
مسیحای منی امروز، اینجا
حرامم کرده مادر شیر خود را
اگر تنها شوی فرزند زهرا
حسین جانم مسلمان توام من
غلامی از غلامان توام من
حسینم تشنه لب بر خاک صحراست
مسیحای وهب امروز اینجاست ۲
اگر مصلوب گردم، افتخارست
که هم درمان و دردم عشق یار است
به یاری تو دارم اشتیاقی
پرم از عطر نسرین و اقاقی
حسین جان این مسلمانان کیانند؟
که بر خون تو اینسان تشنه گانند؟
حسین جان ای مسیحای دلِ من
زبان بگشای و حل کن مشکل من
حسینم تشنه لب بر خاک صحراست
مسیحای وهب امروز اینجاست ۲
ز عشق نوعروس خود گذشتم
به عشقت در دل صحرا و دشتم
شدم مجنون تر از مجنونِ لیلی
جهان در دیده ام آمد طفیلی
چنین شاهِ غریبی را ندیدم!
چنین وصفی ز عیسی ناشنیدم
تو ای هر گوشه ی چشمت مسیحا
بنازم زندگی بخشِ وهب را
حسینم تشنه لب بر خاک صحراست
مسیحای وهب امروز اینجاست ۲
*برای کسانی که امشب منبر حبیب می خوانند*
مِنَ الْحُسَیْنِ بن علی بن ابی طالبٍ اِلی الرَّجُلِ الْفَقیهِ «حَبیبِ بنِ مَظاهِرٍ امّا بَعْد یا حبیبُ، فَاَنْتَ تَعْلَمُ قَرابَتَنا مِن رَسُولِ اللّه ِ وَ اَنْتَ اَعْرَفُ بِنا مِن غَیْرِکَ وَ اَنْتَ ذُو شَیْمَةٍ وَ غیرَةٍ فَلا تَبْخَلْ عَلَیْنا بِنَفْسِکَ، یُجازیکَ رَسُولُ اللّه یَوْمَ الْقَیامَةِ؛[1]
مقدمه
بحث ما در رابطه با نامه های حضرت امام حسین علیه السلام به افراد و اصحاب و یاران مختلف بود، یکی از نامه هایی که امام حسین نوشته است و در آثار متأخرین آمده، نامه ای است که به حبیب بن مظاهر مرقوم فرموده اند. می دانید که حبیب بن مظاهر از اصحاب پیغمبر گرامی اسلام است و این شخصیت، کسی است که پیغمبر و اهل بیت را خیلی دوست داشت و علاقه مند به اهل بیت بود. حبیب ابن مظاهر در کوفه بوده است. من امروز این نامه را مورد بحث قرار می دهم، البته نامه کوتاهی است.
متن نامه امام حسین به حبیب
در این نامه حضرت نوشته است: «من حسین ابن علی اِلی الرَجلِ الفقیه»؛ این نامه ایی از حسین بن علی است به یک انسان فهمیده. امام حسین حبیب را فقیه؛ یعنی فهمیده خطاب کرده است، البته کلمه فقیه در آن زمان به معنای امروزی اش نبود، به معنی دانا و فهمیم بود. این نامه از حسین است به یک انسان فهیم و دانا. جناب حبیب! این نامه را من به تو می نویسم: «لا تَبخل علینا بِنفسک»؛ حبیب از جانت بر ما دریغ نکن و ما را یاری کن، «یجازیک رسول الله یوم القیامة»؛ من حسین قول می دهم جدم، رسول خدا جواب این حرکت و جواب این یاریت را بدهد و جزایت را از پیغمبر بگیری. نامه همین است، گفت در خانه اگر کس است یک حرف بس است. همین نامه حبیب را آتش زد، همین نامه حبیب را هوایی کرد. همین نامه امام حسین را دریافت کرد - نوشته اند ظاهراً بعد از شهادت مسلم ابن عقیل هم بوده- که حضرت فقط نوشته: حبیب ما را یاری کن، جدم رسول الله جزایت را می دهد. مسلم بن عوسجه را از کوفه برداشت و آمدند به کربلا و خودشان را به امام حسین رساندند.
خوشحالی زینب از آمدن حبیب به کربلا
ظاهراً در همین ایام محرم، نزدیک عاشورا هم بوده است که زینب کبری سلام الله علیها می گوید من نگاه می کردم می دیدم لشگر دشمن دائم در حال زیاد شدن است، اما کسی نمی آید به برادر من بپیوندد. ما کم هم می شدیم، بعضی ها می رفتند، اما کسی نمی آمد. لشکر امام حسین در اقلیت بودند، متأسفانه گاهی وضعیت حق این گونه است، باطل چون زرق و برق دارد و دنیا را در پی دارد بیشتر به آن گرایش می یابند. زینب سلام الله علیها می گوید یک وقت دیدیم که از دور یک سیاهی دارد می آید، دو نفر در حال حرکت اند. از برادرم امام حسین پرسیدم که این ها که هستند؟
امام فرمود: این ها هم سپاهیان من هستند، این حبیب بن مظاهر است و این هم مسلم ابن عوسجه. زینب کبری از این که حبیب آمده خیلی خوشحال شد، عرضه داشت سلام مرا به حبیب برسان. امام حسین به استقبال این دو آمد. وقتی این ها وارد شدند امام به حبیب فرمود: خواهرم زینب به شما سلام رسانده. می گویند حبیب ابن مظاهر به حدی منقلب شد که خاک ها را برمی داشت و روی سر و صورت خودش می ریخت، گفت من که هستم که زینب به من سلام برساند، زینب به یاد من بوده. از این کلام اباعبدالله علیه السلام، خیلی خوشحال شد.
وصف حبیب در شب عاشورا
حبیب ابن مظاهر کسی است که نافع ابن هلال می گوید در شب عاشورا من و حبیب با عده ای از اصحاب جلوی خیمه حضرت زینب رفتیم، عرض کردیم: خانم، مطمئن باش ما حسین را تنها نمی گذاریم، تا ما هستیم نمی گذاریم ضربه ای و لطمه ای به فرزند زهرا وارد شود. عرض من این است که حبیب جواب نامه را با عملش داد.
پاسخ منافقین به دعوت امام حسین علیه السلام
امام حسین برای خیلی ها نامه نوشت که اصلاً گوش نکردند؛ وقتی نامه امام به احنف ابن قیس در بصره رسید، نامه را این چنین زیرنویس کرد: «فَاصْبِر إنّ وَعدَ اللهِ حَق»؛[2] حسین، صبر کن، ان شاء الله کارها درست مِنَ الْحُسَیْنِ بن علی بن ابی طالبٍ اِلی الرَّجُلِ الْفَقیهِ «حَبیبِ بنِ مَظاهِرٍ امّا بَعْد یا حبیبُ، فَاَنْتَ تَعْلَمُ قَرابَتَنا مِن رَسُولِ اللّه ِ وَ اَنْتَ اَعْرَفُ بِنا مِن غَیْرِکَ وَ اَنْتَ ذُو شَیْمَةٍ وَ غیرَةٍ فَلا تَبْخَلْ عَلَیْنا بِنَفْسِکَ، یُجازیکَ رَسُولُ اللّه یَوْمَ الْقَیامَةِ؛[1]
مقدمه
بحث ما در رابطه با نامه های حضرت امام حسین علیه السلام به افراد و اصحاب و یاران مختلف بود، یکی از نامه هایی که امام حسین نوشته است و در آثار متأخرین آمده، نامه ای است که به حبیب بن مظاهر مرقوم فرموده اند. می دانید که حبیب بن مظاهر از اصحاب پیغمبر گرامی اسلام است و این شخصیت، کسی است که پیغمبر و اهل بیت را خیلی دوست داشت و علاقه مند به اهل بیت بود. حبیب ابن مظاهر در کوفه بوده است. من امروز این نامه را مورد بحث قرار می دهم، البته نامه کوتاهی است.
متن نامه امام حسین
به حبیب
در این نامه حضرت نوشته است: «من حسین ابن علی اِلی الرَجلِ الفقیه»؛ این نامه ایی از حسین بن علی است به یک انسان فهمیده. امام حسین حبیب را فقیه؛ یعنی فهمیده خطاب کرده است، البته کلمه فقیه در آن زمان به معنای امروزی اش نبود، به معنی دانا و فهمیم بود. این نامه از حسین است به یک انسان فهیم و دانا. جناب حبیب! این نامه را من به تو می نویسم: «لا تَبخل علینا بِنفسک»؛ حبیب از جانت بر ما دریغ نکن و ما را یاری کن، «یجازیک رسول الله یوم القیامة»؛ من حسین قول می دهم جدم، رسول خدا جواب این حرکت و جواب این یاریت را بدهد و جزایت را از پیغمبر بگیری. نامه همین است، گفت در خانه اگر کس است یک حرف بس است. همین نامه حبیب را آتش زد، همین نامه حبیب را هوایی کرد. همین نامه امام حسین را دریافت کرد - نوشته اند ظاهراً بعد از شهادت مسلم ابن عقیل هم بوده- که حضرت فقط نوشته: حبیب ما را یاری کن، جدم رسول الله جزایت را می دهد. مسلم بن عوسجه را از کوفه برداشت و آمدند به کربلا و خودشان را به امام حسین رساندند.
خوشحالی زینب از آمدن حبیب به کربلا
ظاهراً در همین ایام محرم، نزدیک عاشورا هم بوده است که زینب کبری سلام الله علیها می گوید من نگاه می کردم می دیدم لشگر دشمن دائم در حال زیاد شدن است، اما کسی نمی آید به برادر من بپیوندد. ما کم هم می شدیم، بعضی ها می رفتند، اما کسی نمی آمد. لشکر امام حسین در اقلیت بودند، متأسفانه گاهی وضعیت حق این گونه است، باطل چون زرق و برق دارد و دنیا را در پی دارد بیشتر به آن گرایش می یابند. زینب سلام الله علیها می گوید یک وقت دیدیم که از دور یک سیاهی دارد می آید، دو نفر در حال حرکت اند. از برادرم امام حسین پرسیدم که این ها که هستند؟
امام فرمود: این ها هم سپاهیان من هستند، این حبیب بن مظاهر است و این هم مسلم ابن عوسجه. زینب کبری از این که حبیب آمده خیلی خوشحال شد، عرضه داشت سلام مرا به حبیب برسان. امام حسین به استقبال این دو آمد. وقتی این ها وارد شدند امام به حبیب فرمود: خواهرم زینب به شما سلام رسانده. می گویند حبیب ابن مظاهر به حدی منقلب شد که خاک ها را برمی داشت و روی سر و صورت خودش می ریخت، گفت من که هستم که زینب به من سلام برساند، زینب به یاد من بوده. از این کلام اباعبدالله علیه السلام، خیلی خوشحال شد.
وصف حبیب در شب عاشورا
حبیب ابن مظاهر کسی است که نافع ابن هلال می گوید در شب عاشورا من و حبیب با عده ای از اصحاب جلوی خیمه حضرت زینب رفتیم، عرض کردیم: خانم، مطمئن باش ما حسین را تنها نمی گذاریم، تا ما هستیم نمی گذاریم ضربه ای و لطمه ای به فرزند زهرا وارد شود. عرض من این است که حبیب جواب نامه را با عملش داد.
پاسخ منافقین به دعوت امام حسین علیه السلام
امام حسین برای خیلی ها نامه نوشت که اصلاً گوش نکردند؛ وقتی نامه امام به احنف ابن قیس در بصره رسید، نامه را این چنین زیرنویس کرد: «فَاصْبِر إنّ وَعدَ اللهِ حَق»؛[2] حسین، صبر کن، ان شاء الله کارها درست می شود، و خودش نیامد. وقتی امام حسین شخصاً پیش عبیدالله حرّ جوفی رفت او نیامد. توفیق شامل هر کسی هم نمی شود. به یکی از افراد معروف گفتند: آقا، تو چرا در کربلا نبودی؟ - خیلی ها از اصحاب پیغمبر، از افراد مَعنون و با نام و نشان در قضیه کربلا حضور نداشتند- گفت: این ها انسان های ویژه ای بودند که اسامی آنها از قبل مشخص بود؛ یعنی توفیق خاصی داشتند.
افراد کاروان امام حسین علیه السلام
اما در این کاروان حسینی کسانی هستند که تازه از راه رسیدند؛ مثل حر و زهیر. کسانی هم هستند که از میان لشکر عمرسعد آمدند و پیوستند؛ مثل ابوالحُطوف و سعد. این دو تا ظهر عاشورا هم در لشکر ابن زیاد بودند و در آن لحظه آخر که امام حسین همه یارانش را از دست داد و فریاد «هل من ناصر» را زد، این دو برادر از لشکر ابن زیاد جدا شدند و به امام حسین پیوستند سابقه خیلی خوبی هم ندارند، اما بالاخره عوض شدند.
توفیق
امام در این نامه به حبیب نوشته است: حبیب تو جانت را از ما دریغ نکن، جدم، رسول خدا پاسخ تو را خواهد داد و جزای این کارت را خواهد داد. به همین مناسبت امروز من بحثی را تحت عنوان توفیق مطرح کنم.
ببینید که توفیق لطف و عنایت خداست. این که انسان توفیق پیدا کند به زیارت برود، نماز اول وقت بخواند، مؤدب باشد لطف خداست. خیلی ها هستند وضع مالی شان خوب است، اما توفیق کمک به مردم را ندارند، توفیق زیارت ندارند. یا شخصی خیلی پول خرج می کند، خیلی کار می کند، اما آن قدر از عمرش استفاده نمی کند. یکی را هم می بینی عمرش کوتاه ولی پربرکت است، کار و درآمدش هم زیاد نیست، اما پنج بار به مکه رفته، ده بار به مشهد و زیارت های متعدد رفته است. یعنی یک عوامل و زمینه هایی لازم است. این که حضرت یوسف در اوج گناه گفت اگر خدا به من توفیق ندهد و خدا کمکم نکند من هم سقوط می کنم، من هم ممکن است بلغزم؛ « لَوْلا أَن رَّأَی بُرْهَانَ رَبِّهِ»؛[3] اگ
رد که سلیمانی بود، قارونی بود، هارونی بود، موسی ای بود و همه رفتند این در انسان تحول ایجاد می کند. ببینید تاریخ چقدر تغییر کرده! سلیمان کجاست؟ قارون کجاست؟ کجا هستند آنهایی که دائم روی هم گذاشتند و جمع کردند؟
دست خالی بودن انسان هنگام مرگ
یک زمانی به غسالخانه بهشت زهرا رفته بودم، در آنجا گاهی روزی دویست، سیصد جنازه می شویند. جالب است که انسان بایستد و تماشا کند، وقتی جناره را می شویند از پشت شیشه هم معلوم است. پنج تا این طرف، پنج تا آن طرف، گاهی ده جنازه را همزمان می شویند، بعد ده تای بعدی، و همین طور ده تای بعدی. غالباً سیصد تا سهمیه شستشوی یک روز بهشت زهراست، با مقداری پایین تر یا بالاتر. وقتی انسان برای چند دقیقه می ایستد و با خود می اندیشد که این جوان چه شده، می گویند مثلاً او کارمند بوده، سکته کرده. این یکی کاسب بوده، تصادف کرده. این دختر خانم فلان بیماری را داشته، و همین طور... جنازه هایی که پشت سر هم بیرون می آیند، یکی پس از دیگری نماز خوانده می شوند و کفن می شوند و هر کدام با یک ویژگی. اما وقتی نگاه می کنید می بینید در همه آنها یک وجه مشترک هست و آن این است که همه دست خالی وارد قبر می شوند. هیچ کس از مال چیزی با خود نمی برد، فقط کفن است که با خود می برد. آن وقت انسان به تأمل واداشته می شود.
راه زدودن زنگار از قلب
پیغمبر اکرم می فرماید: مردم «إنّ القُلُوبَ تَصدأ کَمَا یصدأُ الحَدیدَ قیلَ یا رسول الله وَ ما جَلاؤهَا قَالَ قِراءةُ القُرآنِ وَذِکْرُ المَوتِ»؛[10] این قلب های شما مثل آهن زنگ می زند – البته اگر پوک نشود خیلی خطر ندارد. گاهی آهن این قدر از بین می رود که وقتی می خواهی چکش بزنی له می شود و می پیچد. آهنی که دیگر از بین رفته و سوراخ شده وقتی به هر جای آن چکش می زنی دیگر فرو می ریزد، این مشکل است.
لذا نگذارید قلب این گونه بشود. قرآن می گوید بعضی از قلب ها «طَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ»؛[11] و «خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهمْ»؛[12] مثل آن آهنی است که خورده شده، آن قدر قساوت گرفته که مثل سنگ شده است. اما قرآن درباره بعضی از قلب ها می گوید: «کلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم»؛[13] زنگ زده، اگر آهن محکم باشد، زنگی که روی آن نشسته خیلی خطر ندارد، می شود با سمباده و با یک ضد زنگ آن را از بین برد. اگر قلب خیلی خراب نشده باشد، اگر گناه در روح خیلی رسوخ نکرده باشد، راحت می شود آن را زدود، می شود سمباده یا ضد زنگ زد- پیغمبر فرمود: گاهی قلب ها رنگ می زند، جلوی زنگ زدنش را بگیرید. پرسیدند: یا رسول الله، چگونه؟ فرمود: ذکر معاد، و یاد قیامت، قلب را زنده می کند. همین موعظه و نصیحت، همین جلسات قلب را زنده می کند.
اهمیت تلاوت قرآن
همه حرف ها را هم ممکن است همه یاد داشته باشند، اما چرا در قرآن بیش از سی مرتبه در یک سوره می گوید: «فَبِأَی آلَاء رَبِّکمَا تُکذِّبَان»؛[14] این آیه چقدر در سوره الرحمن تکرار شده؟ بیش از سی مرتبه «فَبِأَی آلَاء رَبِّکمَا تُکذِّبَان»؛ در سوره شعرا هشت مرتبه در جاهای مختلف آمده: «إِنَّ فِی ذَلِک لَآیةً وَمَا کانَ أَکثَرُهُم مُّؤْمِنِین»؛[15] مردم! در این قصه ها برای شما علامت و نشانه است، به این ها توجه کنید. پیغمبر فرمود اگر می خواهی قلب زنگ نزند، ذکر مرگ، و قرائت قرآن برای آن مفید است. اگر انسان روزی یک بار به آیات قرآن نگاه کند، هر چند دو آیه بخواند، قلبش نورانی می شود.
اگر یاد ندارد سوره قل هو الله را بخواند. اگر سواد ندارد، به قرآن نگاه کند. نظر به قرآن عبادت است؛ «النَّظرُ الی القرآن بغیرِ قرائهٍ عباده». به آیات نگاه کن، همین که آیات را ببینی ثواب دارد. سوره قل هو الله را از روی قرآن بخوان، سوره حمد را از روی قرآن بخوان. قرآن را باز کن، بگذار این قلب از کانال های مختلف نور بگیرد. وقتی از حفظ می خوانی زیان فقط کانال است، اما وقتی از رو می خوانی، و وقتی بلند هم می خوانی گوشت می شنود، چشمت می بیند، و زبانت هم می گوید؛ سه کانال به قلبت نور می رساند. بگذار از سه، چهار شبکه نورانیت بگیری.
پیامبر فرمود: «مَن قَرَأ عَشرَ آیاتٍ فِی لیلَةٍ لَمْ یُکتَب مِنَ الغافِلِین»؛[16] کسی که در روز ده آیه از قرآن بخواند دیگر غافل نیست. این اثر دارد، اگر سراغ تفسیر و ترجمه اش هم رفتی که دیگر نور علی نور است، «أَفَلَا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»؛[17] عقل و فهمت هم می شود چهارمین کانال؛ هم می فهمی، هم می بینی، هم می شنوی و هم می خوانی، در این حالت دیگر تأثیر زیادی دارد. عزیزان! حبیب توفیق داشت که آمد کنار امام حسین، زهیر توفیق داشت. اگر توفیق می خواهید، راه دارد و یک راهش تفکر است.
2- نماز اول وقت
یک راه کسب توفیق هم نماز اول وقت است. این نماز اول وقت مخصوصاً به صورت جماعت و مخصوصاً در صف اول باعث کسب توفیق است. ما گاهی ثواب را مجانی از دست می دهیم. در حالی که مسجد کنار خانه ماست، در خانه نماز می خوانیم. به مسجد
ر خدا یک گوشه چشم و یک عنایتی کند و دست لطفی بر سر انسان بکشد، انسان سقوط نمی کند. انسان خیلی جاها حفظ می شود. با بعضی ها دوست نمی شود. با بعضی ها ارتباط برقرار نمی کند. بعضی زمینه ها اصلاً برایش فراهم نمی شود. عزیزان، بیایید سعی کنید این توفیق را از خدا بگیریم و در زندگی مان آن را کسی کنیم.
راه های به دست آوردن توفیق
من راه های آن را برای شما عرض می کنم، که چگونه می شود به توفیق رسید. امام صادق فرمود: «مَا کُلُّ مَنْ نَوَی شَیاً قَدَرَ عَلَیْه»؛ این گونه نیست که هر کس نیت کاری را کرد بتواند آن را انجام بدهد؛ «وَلا کُلّ من قَدَرَ عَلَی شَیءٍ وُفّقَ لَه»؛[4] این گونه نیست که هر کس قدرت کاری را داشت بتواند انجام بدهد. یک وقت شخصی سالم است، پول هم دارد، همه امکانات را هم دارد، اما می بینید نمی تواند یک حج برود. خودش هم متوجه نیست، می گوید سر و ته زندگی ام کلاف سر در گم است. اما یک نفر دیگر را هم می بینید با یک درآمد ساده، زندگی آرامی دارد. این که می بینید برکت و عنایت در زندگی و عمر و کسب و کار بعضی افراد نیست و دائم با موانع مواجه هستند، یک عاملش این است که توفیق نداشته و به خود واگذار شده اند.
دلیل دعای پیامبر جهت واگذار نشدن به حال خود
چرا پیغمبر سر به سجده می گذاشت و گریه می کرد و می فرمود: «اللهمَّ لا تَکِلنِی إلی نَفسی طَرْفَة عَیْنٍ أبَداً»؛[5] خدایا مرا به خودم وامگذار. چون اگر خدا انسان را به خودش واگذار کند و دست توفیقش را از سرش بردارد مثل ماشین ترمز بریده در سرازیری می شود که کسی نمی تواند آن را نگه دارد. ما این قدر قدرت نداریم که بگوییم با عقلمان و با وجدانمان خود را حفظ می کنیم، در اوج گناه و معصیت نه عقل کار می کند، نه وجدان.
بیهودگی بیداری برخی از وجدانها
وجدان غالباً بعد از گناه بیدار می شود. آن آقا وقتی بمب را در هیروشیما و ناکازاکی انداخت، وقتی سرگرد کِلوت انسان ها را کشت و سوزاند، وقتی دویست هزار انسان را در ژاپن با یک بمب و با فشار یک دکمه از بین برد بعد پشیمان شد، حالا دیگر نمی شود این ها را زنده کرد، پشیمانی فایده ندارد، بعد وجدانش آمد و او را مذمت کرد. وقتی زلیخا یوسف را به زندان انداخت و آب ها از آسیاب افتاد و به یوسف تهمت زده شد و زندانی شد، قرآن می گوید که بعد رفت سراغ وجدانش، گفت: «الآن حَصحَصَ الحَقّ»؛[6] حالا حق را فهمیدم، یوسف بی گناه بود، تقصیر من بود. جبران بعضی از ضررها سخت است.
هزینه بعضی از ضررها سنگین است. عمر سعد بعد از کربلا پشیمان شد، خولی پشیمان شد، عبیدالله حر جوفی پشیمان شد، اما حالا کیست که بیاید خون امام حسین را برگرداند. گاهی در مورد بعضی از اتفاقات و تصادفات انسان می گوید اگر فلان کار را کرده بودم ماشینم تصادف نمی کرد که پنج نفر را از دست بدهم. بله اگر کرده بودی! ولی حالا دیگر پشیمانی سودی ندارد. هزینه و جبران بعضی از پشیمانی ها سنگین است. لذا توفیق می خواهد که حبیب این توفیق را داشت، مسلم بن عوسجه توفیق داشت، حرّ ابن یزید ریاحی توفیق داشت. زمینه برای زهیر هم فراهم شد، زهیر عثمانی مذهب است و نقل کرده اند که از ابتدا در خط امام حسین نبوده است.
توفیق والای ادب
اتفاقاً در روز عاشورا کسی همین موضوع را مطرح کرد، گفت: زهیر، تو با امام حسین نبودی، این جا چه کار می کنی؟ او گفت: من نبودم، اما شجاعتش را هم دارم که بگویم من او را دعوت نکردم. در جنگ بدر نیز گاهی پدر در سپاه دشمن بود و پسر در سپاه اسلام.
از خدا خواهیم توفیق ادب
بی ادب محروم شد از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش بر همه آفاق زد
اگر کسی توفیق مؤدب بودن مقابل پدر و مادر را نداشت، بالاخره پدر و مادر، ممکن است صبر و تحمل کنند، اما این فرزند بی ادب عاقبت به خیر نمی شود، و اولادش با او همین گونه برخورد می کنند، در زندگی و کسب و کارش برکت پیدا نمی شود، در زندگی اش گره ایجاد می شود. این که انسان به پدر و مادر خدمت کند، احترام بزرگ تر را حفظ کند و در مجلس امام حسین شرکت کند، این ها همه توفیق می خواهد قرآن می گوید: «وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکا مِنکم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا»؛[7] اگر فضل و لطف و عنایت خدا نباشد، شما موفق نمی شوید. سئوال: ما از کجا توفیق پیدا کنیم؟ این توفیقی که امیرمؤمنان درباره آن می فرماید: «التّوفیق رأسُ السّعادة، التوفیق اوّلُ النّعمة»؛[8] اولین نعمت در زندگی انسان توفیق است، اولین سعادت، نیز توفیق است. این توفیق را از کجا می توان پیدا کرد؟ من چند راه آن را برای شما بیان می کنم.
1- تفکر و اندیشه
گفته اند یکی از راه های کسب توفیق، تفکر است. امیرمؤمنان می فرماید: «من تَفَکَرَ فی آلاء اللهِ سبحانه وُفّقَ»؛[9] اگر انسان در نعمت های خدا، در تاریخ و حوادث گذشته فکر کند، برای او توفیق حاصل می شود. اندیشه، توفیق می آورد. می دانید چرا؟ پاسخ این است: اگر انسان نشست و اندیشه ک
برو، خود مسجد ثوابش را چند صد برابر می کند، ولو این که نماز تمام شده باشد. اگر به نماز جماعت رسیدی که چند هزار برابرش می کند.
اگر در صف اول ایستادی که مثل جهاد در راه خداست؛ امام کاظم فرمود: «إنّ الصّلَاة فِی الصّفّ الأوّل کَالجَهادِ فِی سَبیل الله عَزّوجلّ»؛[18] مثل یک جهاد است و ثواب نماز یک هزار برابر و یک صد برابر می شود. این خیلی است. ممکن است بگویی ما این قدر به ثواب نیاز نداریم. چه کسی می گوید نیاز نداریم؟! قرار است در آن جا (آخرت) جاودانه بمانی. امیرمؤمنان می فرماید: «ان تَعبد الله بقدرِ حاجتک الیه»؛[19] مگر چقدر به خدا نیاز داری؟ شما آن جا خیلی به نور نیاز داری، چرا کم کاری می کنی؟ تا نور هزار است، چرا سراغ نور پنجاه و صد می روی؟!
یکی از دلایل اهمیت نماز جماعت
می گویند بوعلی سینا به ابوسعید ابوالخیر نوشت که چرا نماز جماعت این قدر ثواب دارد؟! اباسعید در پاسخ بوعلی نوشت که: جناب بوعلی، گاهی خانه انسان تاریک است، یک شمع یا یک چراغ روشن می کند. حال اگر باد بوزد این چراغ خاموش می شود و دیگر نور نیست. یا اگر دزد بیاید این چراغ را بردارد و ببرد، خانه تاریک می شود. اما اگر در جایی که هزار یا دویست و یا صد تا چراغ و شمع روشن کنند، وقتی باد بوزد همه را خاموش نمی کند، یکی دو تا، پنج تا، در بین آنها روشن می ماند.
تاریکی محض نمی شود، و ا نسان راهش را پیدا می کند. گفت شما وقتی به مسجد می روی صد تا چراغ روشن است، اگر من آدم بدی هستم شاید کنار دستی من آدم خوبی باشد. یا شاید امام جماعت انسان متدینی است، اهل نماز است، اهل تدین است. شاید این آقایی که اینجا ایستاده عارف است. در روایات داریم خداوند بعضی از اقوام را عذاب نمی کند و به آنها نظر لطف می کند؛ چون در بین آنها متدینین وجود دارند.
گاهی در یک محله دو نفر متدین هستند، آن محله مورد توجه قرار می گیرد. وقتی در یک قبرستان یک متدین دفن می شود سایر اموات در آن شب بهره مند می شوند، این تأثیر عمل انسان است. در روایات داریم که خداوند عذاب را از بعضی ها به خاطر افراد خوبی که در بین آنها هستند دفع می کند. پس اگر توفیق می خواهید؛ 1- تفکر و اندیشه کنید، 2- نماز اول وقت و نماز جماعت بخوانید.
3- احترام به والدین
احترام به پدر و مادر، عجیب توفیق انسان را زیاد می کند! و عجیب برکت می دهد!
4- صله رحم
صله رحم و ارتباط با فامیل توفیق می آورد. شما به اول سوره نساء نگاه کنید، آیه اول سوره نساء عجیب است. خدا می گوید از شما در قیامت از دو چیز سؤال می کنند: 1- از خودم، 2- از ارحام. خدا ارحام را کنار نام خودش آورده است. در آیه اول سوره نساء می گوید: «اتّقوا الله الّذی»؛ بپرهیزید، تقوا کنید و خوف داشته باشید، ادامه آیه این گونه است: «تَسائَلون بِهِ و الأرحامَ» از شما سئوال می شود در مورد بندگی خدا و در مورد ارحامتان. می گویند روزی امیرالمؤمنین در سخنانش فرمود: مردم از گناهانی که مرگ را جلو می اندازد بپرهیزید. شخصی گفت: آقا، مگر گناهی هم داریم که مرگ را جلو بیاندازد؟ آقا فرمود: «نَعَمْ؛ قَطیعَة الرَّحِمِ»؛[20] قطع ارتباط با فامیل و با برادر عمر را کوتاه می کند.
حقوق برادر از نگاه امام سجاد علیه السلام
امام سجاد در «تحف العقول» آن رساله حقوق که خیلی معروف است، فرمود: حق برادرت این است که بدانی برادرت به منزله چهار چیز است برای تو: «أما حقّ أخیکَ فَتَعْلَمُ أنّهُ یَدُکَ الّتی تَبسُطُها»؛ برادر، دست توست، «وَظَهَرک الذَی تلجأ إلیه»؛ پشتوانه توست، و «وعِزّکَ الّذی تَعْتَمِدُ عَلَیْه»؛ عزت است برای تو، «وَقُوّتُکَ الّتی تَصولط بِها»؛[21] و نیروی توست. دیده می شود برادر با برادر یک سال است که با هم قهرند. در روایات است اگر قهرشان سه روز طول بکشد هر دو از مسلمانی خارج هستند؛ «کَانَا خارجین من الإسلام»؛[22] مگر می شود انسان در طول سال و ماه برادرش را نبیند؟! به او سر نزند و یا تلفن نزند! و یا پدر و مادرش را نبیند، و احوال فامیلش را نپرسد. این ها روابط و ارزش هایی است که متأسفانه در بین ما با این دنیای ماشینی و با این شبکه های متعدد، به دلیل بسیاری از گرفتاری ها کمرنگ شده که نباید این گونه باشد.
خدا می گوید اسم من «رحمان» است و صله رحم و ارحام را از نام خودم مشتق کردم. لذا اگر کسی به ارحام خود رسیدگی کند گویا با خدای رحمان ارتباط برقرار کرده است. این روایات ماست. این آداب اجتماعی ماست. اگر کسی توفیق می خواهد این راه هایی را که بیان کردم؛ نماز اول وقت، صله رحم، احترام به والدین، و اندیشه و فکر در نعمت های خدا را مورد نظر قرار دهد، این ها باعث جلب توفیق می شود. امیرمؤمنان فرمود: «التوفیق من جذبات الرّب»؛[23] توفیق آن کشش رحمانی است. خدا می کشد، ولو یک ذره، اگر یک ذره جاذبه الهی شامل حال انسان بشود بس است، تمام است. خدایا به عظمت اهل بیت عصمت و طهارت، به همه ما توفیق عمل به دستورات نورانی اسلام و توفیق ارتباط
با اهل بیت را عنایت فرما.
پی نوشت ها:
[1] معالی السبطین، ج 1، ص 228.
[2] تهذیب الأحکام، ج 3، ص 35؛ بحارالانوار، ج 44، ص 339؛ مثیر الاحزان، ص 27.
[3] یوسف، 24.
[4] بحارالانوار، ج 5، ص 210؛ کشف الغمه، ج 2، ص 178؛ کنزالفوائد، ج 2، ص 33.
[5] الکافی، ج 2، ص 524.
[6] یوسف، 51.
[7] نور: 21.
[8] غررالحکم، ح 3992 و 3990.
[9] غررالحکم، ح 535.
[10] مستدرک، ج 2، ص 104؛ شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 23، عوالی الیالی، ج 1، ص 279.
[11] نحل: 108.
[12] بقره: 7.
[13] مطففین: 14.
[14] رحمن: 13.
[15] شعراء: 8.
[16] من قرأ عشر آیات فی لیلة لم یکتب من الغافلین و من قرأ خمسین آیة کتب من الذاکرین و من قرأ مائة آیة کتب من القانتین و من قرأ مائتی آیة کتب من الخاشعین و من قرأ ثلاث مائة آیة کتب من الفائزین و من قرأ خمسمائة آیة کتب من المجتهدین و من قرأ ألف آیة کتب له قنطار من تبر القنطار خمسة عشر ألف مثقال من ذهب و المثقال أربعة و عشرون قیراطا أصغرها مثل جبل احد و أکبرها ما بین السماء إلی الأرض. (الکافی، ج 2، ص 612؛ وسائل الشیعه، ج 6، ص 201؛ بحارالانوار، ج 89، ص 196).
[17] محمد، 24.
[18] من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 385؛ وسائل الشیعه، ج 8، ص 308.
[19] سئل امیرالمؤمنین علیه السلام عن العلم فقال علیه السلام: أربع کلمات أن تعبد الله بقدر حاجتک إلیه و أن تعصیه بقدر صبرک علی النار و أن تعمل لدنیاک بقدر عمرک فیها و أن تعمل لآخرتک بقدر بقائک فیها. (مجموعه ورام، ج 2، ص 37).
[20] قال أمیرالمؤمنین علیه السلام فی خُطبة أعوذُ باللهِ مَن الذّنوب التّی تُعجّلُ الفَناء فَقَام إلیه عَبد الله بن الکَوّاء الیَشکریُّ فقال یا أمیرالمؤمنین أو تَکونُ ذُنُوبٌ تُعجِّلُ الفَناء فقال نعم وَیلَکَ قطیعَة الرّحِمِ إنّ أهلَ البیتِ لَیَجتَمِعونَ و یَتَواسَونَ وَ هُمْ فَجَرَة فَیَرزُقُهم الله وإن أهل البیت لیتفرّقون و یقطع بعضهم بعضاً فَیَرحِمُهُم الله وَ هم أتقیاء.
و قال النبی صلی الله علیه و آله: خَمس إن أدْرَکتموها فَتَعوّذوا بالله منهن لم تظهَر الفاحشَة فی قومٍ قَطّ حتّی یُعلِنوها إلا ظَهَرَ فِیهِم الطّعونُ و الأوْجاعُ التّی لَمْ تَکُن فِی أسلافِهِم الذین مَضَوا وَلَمْ ینقُضُوا المِکیالَ و المیزان إلا أخذوا بالسنین و شدّةِ المئونةِ و جَوْر السّلطانِ و لم یمنعوا الزّکاة إلا منعوا القَطَر من السّماء ولولا البهائِمُ لَم یُمطروا ولم یَنقُضوا عهد الله و عهد رسوله إلا سلّط الله علیهم عدوّهم فأخذوا بعض ما فی أیدیهم ولم یحکمُوا بِغَیر ما أنزَلَ الله إلا جَعَلَ بأسهم بینَهُم (بحارالانوار، ج 70، ص 376؛ الدعوات، ص 61).
[21] مستدرک، ج 11، ص 160؛ بحارالانوار، ج 71، ص 15؛ تحف العقول، ص 263.
[22] أیّما مسلمین تهاجرا فَمَکَثا ثَلَاثاً لا یَصطَلِحان إلا کَانا خارجین من الاسلامِ وَلَم یَکن بینهما ولایة فأیهما سبق إلی کلامِ أخیه کانَ السّابق إلی الجنّة یومَ الحِسابِ. (الکافی، ج 2، ص 345، وسائل الشیعه، ج 12، ص 262؛ منیه المرید، ص 325).
مرحوم میرزا حسن شیرازی در عالم مکاشفه حبیب بن مظاهر را می بیند که به او می گوید اگر به دنیا بازگردم چند کار انجام می دهد اول صلوات بر محمد و آل محمد، آب دادن به آدم تشنه، شرکت در مجالس عزاداری و گریه بر امام حسین (ع).
حضرت وهب
یا واهب العطایا! آمد وهب به سویت
تا آبرو بگیرم از فیض آبرویت
یا دافع البلایا! افتاده در بلایم
یا مُطلق الاُساری! گشتم اسیر مویت
افتادهام به پایت بر خاک کربلایت
تا بر سرم نشیند گردى ز خاک کویت
با مادر و عروسم، مسکین و خاکبوسم
او را بخوان کنیزت، من را غلام کویت
بادا جوانى من، قربان اکبر تو!
آن لالهی بهارت، آن مهر ماهرویت
در راه دین داور، مولا! به اذن مادر
جان میدهم به عشقت چون زندهام به بویت
مادر سفارشم کرد دل از تو برنگیرم
تا شربت شهادت نوشم من از سبویت
آنسان که آرزو داشت بیند شهادتم را
برگو کنون رسیدى مادر به آرزویت
مسلم بن عقیل ۴۰۱_۲۰۲۲_۰۷_۳۰_۰۰_۴۸_۲۱_۰۷۳.m4a
5.92M
مناجات با امام حسین علیه السلام در شب اول محرم
و
روضه #مسلم_بن_عقیل
محرم ۱۴٠۱
@mohtavayerozeh
طفلان مسلم_۲۰۲۲_۰۷_۳۱_۰۰_۳۹_۴۰_۶۶۷.m4a
4.24M
روضه طفلان مسلم
آدرس کانال ایتا 🔻🔻🔻
@mohtavayerozeh
ورود به کربلا_۲۰۲۲_۰۸_۰۱_۰۰_۴۱_۴۰_۷۳۷.m4a
4.72M
روضه ورود به کربلا
آدرس کانال ایتا 🔻🔻🔻
@mohtavayerozeh
روضه حر_۲۰۲۲_۰۸_۰۲_۰۰_۱۶_۴۳_۱۵۲.m4a
6.15M
روضه «حر» رحمه الله
محرم ۴۰۱
آدرس کانال ایتا 🔻🔻🔻
@mohtavayerozeh
روضه وهب ۴۰۱_۲۰۲۲_۰۸_۰۳_۰۰_۴۳_۰۳_۰۵۷.m4a
5.08M
روضه #وهب بن وهب
جوان مسیحی که به دست امام حسین علیه السلام مسلمان شد و در کربلا به شهادت رسید
طبق نقلی که در بحارالانوار ذکر شده
آدرس کانال ایتا 🔻🔻🔻
@mohtavayerozeh
منبر شب ششم
این بانوی مکرمه، خصوصیات بارز اخلاقی فراوانی دارد اما آنچه در مصیبت ها و روضه ها از او شنیده ایم مصائبی بوده که بر او گذشته است.
حضرت زینب سلام الله علیها خصوصیات بارز اخلاقی فراوانی دارد اما آنچه در مصیبت ها و روضه ها از او شنیده ایم مصائبی بوده که بر او گذشته است.
این بانوی ارزشمند اسلام با توجه به وقت جلسه پنج خصوصیت ویژه اخلاقی دارد،
خصوصیت اول ایشان عبادت و بندگی است.
: زنان و مردان با هم فرق دارند؛ برخی از خصوصیت ها مختص زنان است؛ یک زن ثواب دوران بارداری را می برد و بسیار عجیب است کودک هنگامی که متولد می شود از مادر متولد می شود نه از پدر چون پدر نمی تواند این قابلیت را داشته باشد و ثواب هم نمی برد؛ یک زن وقتی مادر است بهشت زیر پای اوست اما خصوصیاتی هم در مردها وجود دارد که زن ها ندارند مانند جهاد.
تفاوت هایی بین زن و مرد وجود دارد
با این وجود از لحاظ عبادت وبندگی و صفات ارزشی هیچ تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد، این آیه قرآن است«من عمل صالحا من ذکر او اونثا» مرد باشد یا زن کسی که عبادت می کند زندگی پاکی دارد« فلنحی ان حیاتا طیبا.» بنابراین من هنگامی که به دانشگاه ها می روم به زنان می گویم خدا در سوره مریم یک زن را به عنوان الگو معرفی کرده است برای دنیا نه برای زنان؛ تازه آن زن، زن پیغمبر نیست خودش هم معصوم نیست؛ زن ویژه هم نیست زن فرعون است.
خدا در سوره تحریم می فرماید:«ضرب الله مثلا للذین آمنوا امراه فرعون.» در عبادت زن و مرد معنایی ندارد؛ در عبادت زهرای مرضیه سلام الله علیها می تواند به کمال برسد و علی ابن ابیطالب هم می تواند.
عبودیت، یکی از ویژگی های حضرت زینب کبری سلام الله علیها است
عبودیت تا این حد مهم است که امام حسین (ع) صبح عاشورا که با حضرت زینب کبری سلام الله علیها خداحافظی کرد فرمود «خواهرم در نماز شبت مرا فراموش نکن» و چقدر مهم است که یک امام سفارش می کند.
امام سجاد(ع) می گوید«عمه جانم زینب در تمام این مسیر در شب ها نماز شب می خواند»؛ یک زن با این همه گرفتاری که دارد، بدن ها روی زمین، خیمه های نیمه سوخته اما در شب یازدهم امام سجاد علیه السلام می گوید عمه جانم زینب در این شب ها نماز شبش ترک نشد؛ باید از این موضوع درس بگیرید و به نمازتان اهمیت دهید؛ زینب مظهر نماز و عبودیت است.
، عفاف و حجاب ویژگی دیگر حضرت زینب سلام الله علیها است
این خاندان چهل منزل رفتند و20 روز در راه بودند؛ تازیانه بوده حمام نبوده و او همچنان حجاب خود را حفظ کرده است؛ وقتی حضرت زینب سلام الله علیها به کربلا رسیده است گفتند مندرس ترین لباس ها را داشته؛ اگر ما یک روز تا قم برویم و حمام نرویم مگر می شود؛ مگر داریم! تحمل 20 روز گرد و خاک و بیابان بر چادرها معلوم هست چه می ماند؛ 80 زن و کودک با این وضعیت زیبای عفاف و حجاب وارد شام شدند؛ حالا چرا ما به سمت غرب می رویم مدها و لباس هایمان را بر اساس چیدمان غرب درست می کنیم؛ چه بر ما رفته است!
تسلیم و رضای خدا بودن، ویژگی سوم حضرت زینب است
ویژگی چهارم صبر است
حضرت زینب(س) در شب عاشورا یک لحظه از خود بیخود شد؛ یک لحظه گفت کاش امشب می مردم امام حسین علیه السلام گفت صبور باش «اصبری.» و اینگونه که نقل کرده اند در روز عاشورا همه جا حضرت زینب سلام الله علیها را می بینند و یک جا او را نمی بینند؛ کجا؟ کنار بدن دو فرزندش؛ می خواهد برادر شرمنده نشود؛ خدا از آدم های ناشکر بدش می آید اما خدا برای انسان های صبور پاداش در نظر می گیرد.
ویژگی پنجم حضرت زینب سلام الله علیها را شجاعت بر می شمرد و در بخشی دیگر از سخنانش با بیان اینکه ارزش ها مرز نمی شناسد، ابراز کرد: شهید شهید است به هر ملیتی که باشد؛ پیروان زینبی در حرم مطهر حضرت زینب بنت موسی بن جعفر علیها سلام گرد هم آمدند تا در روز شهادت بیمار کربلا حضرت امام زین العابدین میثاقی دوباره با آرمان های حضرت زینب سلام الله علیها ببندند.
همان طور که عرض شد
حضرت زینب سلام الله علیها شخصیتی است که امام معصوم سفارش او را کرده است و می گوید در نماز شبت مرا فراموش نکن؛ امام سجاد علیه السلام به او می گوید عالم، دانشمند؛ خدا رحمت کند مرحوم آیت الله فیض الاسلام که نهچ البلاغه را ترجمه کرده است؛ او سخت بیمار شد و در بستر بیماری افتاد و نذر کرد اگر شفا پیدا کند کتابی راجع به حضرت زینب سلام الله علیها بنویسد و اتفاقا خوب شد و کتابی نوشته است به نام «خاتون دو سرا» که کتاب خوبی است؛ حضرت زینب سلام الله علیها را معرفی کرده است.
یکی دیگر از علمای قم به نام سید مهدی قزوینی از علمای بزرگ قم است که بسیار کتاب دارد؛ یکی از کتاب های او به نام «فاطمه از گهواره تا گور» است؛ کتاب دیگر به نام «علی بن ابیطالب(ع) از ولادت تا شهادت» اتفاقا او در زمان صدام از دنیا رفت و وصیت کرد وقتی او را دفن می کنند این کتاب فاطمه زهرا سلام الله علیها را بگذارند بر روی سینه
ظه گفت کاش امشب می مردم امام حسین علیه السلام گفت صبور باش «اصبری.» و اینگونه که نقل کرده اند در روز عاشورا همه جا حضرت زینب سلام الله علیها را می بینند و یک جا او را نمی بینند؛ کجا؟ کنار بدن دو فرزندش؛ می خواهد برادر شرمنده نشود؛ خدا از آدم های ناشکر بدش می آید اما خدا برای انسان های صبور پاداش در نظر می گیرد.
حجت الاسلام رفیعی، ویژگی پنجم حضرت زینب سلام الله علیها را شجاعت بر می شمرد و در بخشی دیگر از سخنانش با بیان اینکه ارزش ها مرز نمی شناسد، ابراز کرد: شهید شهید است به هر ملیتی که باشد؛ پیروان زینبی در حرم مطهر حضرت زینب بنت موسی بن جعفر علیها سلام گرد هم آمدند تا در روز شهادت بیمار کربلا حضرت امام زین العابدین میثاقی دوباره با آرمان های حضرت زینب سلام الله علیها ببندند.
وی با بیان اینکه اینکه امروز دوازده محرم است و بنابر نقلی سالروز شهادت چهارمین امام همام امام سجاد علیه السلام است، بیان کرد: امروز روز تاریخی قرائت خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه است و روز ورود اهل بیت علیها السلام به شهر کوفه و آن سخنرانی قراء دختر علی علیه السلام در جمع زنان و مردان کوفه همو که افتخار بشریت است و همان زینبی که در واقع اگر نبود حرکت های عاشورایی امروز و این روزها صورت نمی گرفت و بنی امیه کربلا را اینگونه تحریف می کردند؛ تلاش او و امام سجاد(ع) کربلا را به دنیا معرفی کرد.
این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: اینجا در کنار حرم همنام حضرت زینب سلام الله علیها خواهر فاطمه معصومه ما در قم حضرت زینب بنت موسی بن جعفر سلام الله علیها هستیم و یاد و خاطره همه شهدا و به خصوص شهدای مدافع حرم چه شهدای اهل ایران و چه سایر کشورها از تیپ فاطمیون، زینبیون عزیزان ما از ایران اسلامی به ویژه شهید شاخص مدافع حرم شهید محسن حججی را گرامی می داریم.
وی اضافه کرد: جمع بسیار فاخری است و خواهران زیادی در این جمع هستند به خصوص خواهران جوان؛ درباره حضرت زینب سلام الله علیها هر چه شنیدیم مصیبت بوده است و گریه کردیم و روضه خواندیم، اما حضرت زینب سلام الله علیها را آنگونه که شایسته است نشناختیم.
حجت الاسلام رفیعی تاکید کرد: حضرت زینب سلام الله علیها شخصیتی است که امام معصوم سفارش او را کرده است و می گوید در نماز شبت مرا فراموش نکن؛ امام سجاد علیه السلام به او می گوید عالم، دانشمند؛ خدا رحمت کند مرحوم آیت الله فیض الاسلام که نهچ البلاغه را ترجمه کرده است؛ او سخت بیمار شد و در بستر بیماری افتاد و نذر کرد اگر شفا پیدا کند کتابی راجع به حضرت زینب سلام الله علیها بنویسد و اتفاقا خوب شد و کتابی نوشته است به نام «خاتون دو سرا» که کتاب خوبی است؛ حضرت زینب سلام الله علیها را معرفی کرده است.
وی ادامه داد: یکی دیگر از علمای قم به نام سید مهدی قزوینی از علمای بزرگ قم است که بسیار کتاب دارد؛ یکی از کتاب های او به نام «فاطمه از گهواره تا گور» است؛ کتاب دیگر به نام «علی بن ابیطالب(ع) از ولادت تا شهادت» اتفاقا او در زمان صدام از دنیا رفت و وصیت کرد وقتی او را دفن می کنند این کتاب فاطمه زهرا سلام الله علیها را بگذارند بر روی سینه اش و گفته بود هرگاه عراق آزاد شد جنازه را درآوردید و به کربلا ببرید چون ایشان اهل کربلا بود و زمان صدام از دنیا رفت و در قم به خاک سپردند او را و کتابش را روی سینه اش گذاشتند؛ فیلم او هم در فضای مجازی وجود دارد.
وی ادامه داد: 10 سال طول کشید و جنازه بود تا بعد بالاخره قرار شد او را به کربلا ببرند؛ هنگامی که قبر را شکافتند بدن او تکان نخورده بود حتی موهایش؛ همه بدن او سالم بود و حتی کتاب هم سالم بود؛ کتاب را بیرون آوردند و جنازه را از خاک درآوردند و آیت الله سید مهدی قزوینی را به کربلا بردند و او را دفن کرد؛ او کتابی دارد به نام «زینب از تولد تا وفات» که کتاب بسیار زیبایی است.
این استاد حوزه و دانشگاه خاطر نشان کرد: زینب کبری سلام الله علیها یکی دو سال از امام حسین علیه السلام کوچکتر است و تنها فردی است که شهادت پنج تن را دیده است؛ خیلی شبیه به حضرت خدیجه سلام الله علیها مادربزرگش بوده است؛ کودک که بود آمد نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و گفت یا رسول الله(ص) من خواب عجیبی دیدم؛ حضرت فرمود چه خوابی دیدی؟ گفت خواب دیدم من در بیابانی بودم و طوفان شد؛ دیدم درختی در آنجاست و من به درخت پناه بردم اما طوفان این درخت را از جا کند؛ چهار شاخه داشت؛ شاخه اول را گرفتم شکست؛ شاخه دوم را گرفتم شکست؛ شاخه سوم و چهارم همه شاخه ها شکست؛ پیغمبر فرمود دخترم آن درخت من و پنج تن هستیم؛ شجره طیبه هستیم؛ آن تنه درخت که کنده شد من هستم اول من را از دست می دهید؛ شاخه اول مادرت حضرت زهراسلام الله علیهاست و شاخه دوم پدرت حضرت علی(ع)، شاخه سوم امام حسن(ع) و شاخه چهارم امام حسین(ع)؛ تو داغ همه این ها را می بینی و در شب عاشورا او خیلی اشک می ریخت و به امام حسین می گفت تو
اش و گفته بود هرگاه عراق آزاد شد جنازه را درآوردید و به کربلا ببرید چون ایشان اهل کربلا بود و زمان صدام از دنیا رفت و در قم به خاک سپردند او را و کتابش را روی سینه اش گذاشتند؛ فیلم او هم در فضای مجازی وجود دارد.
10 سال طول کشید و جنازه بود تا بعد بالاخره قرار شد او را به کربلا ببرند؛ هنگامی که قبر را شکافتند بدن او تکان نخورده بود حتی موهایش؛ همه بدن او سالم بود و حتی کتاب هم سالم بود؛ کتاب را بیرون آوردند و جنازه را از خاک درآوردند و آیت الله سید مهدی قزوینی را به کربلا بردند و او را دفن کرد؛ او کتابی دارد به نام «زینب از تولد تا وفات» که کتاب بسیار زیبایی است
شب ششم
*ارتباط با اهل بیت و همگام بودن با اهل بیت*
یکی از راه های رشد و ترقی در جامعه، که در روایات و زیارتنامه های ما آمده است ارتباط با اهل بیت و همگام بودن با اهل بیت است. چون مردم نسبت به اهل بیت سه دسته هستند:
1- عده ای از اهل بیت جدا می شوند. در زیارتنامه ها و روایات به اینها می گویند مارق که توضیح می دهم.
2- عده ای همراه اهل بیت هستند و هرچه آنها گفتند گوش می کنند. نه جلو می افتد نه عقب می افتند. به اینها می گویند لاحق. که همان اهل رشد هستند.
3- عده ای هم کوتاهی می کنند به اینها می گویند زاهق. این همان است که در زیارت جامعه می گوییم فالراغب عنکم مارق هر کس از شما روی گرداند منحط است. مارق به تیری که از کمان در می رود می گویند مرق به خاطر همین هم به خوارج نهروان می گویند مارقین چون اینها اصلا امیرالمؤمنین را کافر می دانستند. نه اینکه قبول نداشتند بلکه میگفتند کافر است. حتی حاضر بودند قبرش را بشکافند و جنازه اش را بیرون بیاورند و خودشان می گفتند آتش بزنیم. به همین جهت هم قبر حضرت امیر یک قرن مخفی بود. فالراغب عنکم. راغب درست است رغبت معنای مثبت دارد ولی وقتی با عنکم متعدی می شود معنایش منفی می شود. فالراغب عنکم مارق هر کس از شما دوری کرد این مارق است مثل تیری که از کمان در رفته این ساقط و منحط است. و اللازم لکم لاحق. هر کس گفت فمعکم معکم ما با شماییم. بگویید حلاله حلال، بگویید حرامه حرام، بگویید صلح بگویید جنگ ما کاملا مطیع هستیم. من اطاعکم فقد اطاع الله. اینها را می گویند لاحق یعنی رشد، یعنی اهل الحاق. و المقصر فی حقکم زاهق اگر کسی از شما انکار نکرد مثل اولی ها، همراه شما هم نبود مقصر بود، در مورد شما کوتاهی کرد، منکر نبود مثل دسته اول و مرید هم نبود مثل دسته دوم، کوتاهی کرد این می شود زاهق، نابود است. ان الباطل کان زهوقا یعنی نابود می شود. این سه تا را ما امشب کمی توضیح بدهیم.
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
1- دسته ی اول کسانی که مارق هستند. فالراغب عنک مارق کسانی که از شما اعراض می کنند، دوری می کنند. اینها چند دسته هستند:
بعضی ها اصلا امام را قبول ندارند. یا کار پیغمبر را قبول ندارند. خب پیغمبر معصوم است معصوم که خطا نمی کند. مثلا در جنگ حنین داشت غنیمت تقسیم می کرد. یک نفر از همینها که بعدا در جنگ نهروان به دست امیرالمؤمنین کشته شد، آمد جلو گفت یا رسول الله! اعدِل درست تقسیم کن، عدالت را رعایت کن! حلال و حرام نکن!! به کی داری میگی؟! پیغمبر است مثل این است که شما به پزشک بگی درست طبابت کن! خب تو چه کاره ای؟ تو طبیبی؟ تو درس خوانده ای؟ تو مریضی. پیغمبر یک نگاهی به او کرد فرمود ویحک ان لم اعدل فمن یعدل چی می گویی اگر من عادل نباشم چه کسی روی این کره ی زمین عادل است. من اصلا برای عدالت آمده ام. یکی بلند شد گفت آقا اجازه بده من این را بزنمش، این خیلی پررو است. آقا فرمود کاریش نداشته باش. این آخرش به تعبیر من با همین حرفها سر خودش را به باد می دهد که همینطور هم شد و در جنگ نهروان کشته شد. این می شود فالراغب عنکم. ما بحثمان این شبها همین است دیگر، رشد، رکود و انحطاط. حالا فعلا داریم انحطاطی ها را می گوییم. کسانی که الراغب عنکم. امام را نمی شناسد، جایگاه امام را نمی داند. بعد از غدیر که 18 ذی حجه بوده خب اخبار یواش یواش رسید به شهرها که حضرت علی علیه السلام جانشین پیغمبر شده است. یکی از همین مسلمانها به نام نعمان بن حارث وقتی شنید بلند شد با عصبانیت آمد خدمت پیغمبر. گفت یا رسول الله! امرتنا بالصلوة فصلّینا گفتی نماز بخوان، خواندیم. گفتی روزه بگیر گرفتیم، گفتی جهاد، گفتی حج. تا حالا من نه نگفتم. ولی این یکی را قبول ندارم که شما پسر عم خودت را جانشین خودت بگذاری. یا خودت انتخاب کردی، یا خدا. دو حالت دارد. اگر خودت انتخاب کردی من قبول ندارم. البته این حرف هم اشتباه است چون خدا در قرآن گفته هرچه پیغمبر گفت خدا گفته وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ. اگر هم خدا انتخاب کرده طاقت ندارد که مرحوم علامه ی امینی می گوید خودش می گوید یک سنگی بیاید و من بمیرم ولی ولایت علی را نبینم!! اینقدر آدم لجوج می شود. سوره ی معارج اینجا نازل شد که قرآن می فرماید سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ. یک نفر خودش تقاضای عذاب کرد و اتفاقا از بین هم رفت و به درک واصل شد. اینها می شوند فالراغب عنکم. البته اینها درجه هایشان با هم فرق می کند مثلا خوارج نهروان که بعدا به آنها می گفتند حروریه چون در یک منطقه ای به نام حروراء بودند. یکی از اصحاب امیرالمؤمنین عبدالله بن خباب بن ارت است. خباب که پدرش هست، از کسانی است که عاشق پیغمبر بود. به خاطر اسلام چقدر شکنجه شد، چقدر آهن داغ روی شکمش گذاشتند. پدرش آدم بسیار متدین، مؤمن که چقدر به خاطر اسلام شکنجه شد. بچه هایش هم مثل پدرشان. یک پسر مؤمن متدین دارد عاشق ا
میرالمؤمنین به نام عبدالله بن خباب بن ارت. خانمش می رود در کوچه های کوفه که باردار هم بود. خوارج محاصره اش کردند، آدم های احمق، آدم های متحجر که شما شبیهش را در داعشی ها می بینید. آدم هایی که خشکه مقدس نادان، این را بستند آوردند. گفتند رابطه تان با علی چگونه است؟ گفتند ما عاشق علی هستیم. این را گرفتند و به درختی بستند. خرمایی از درخت افتاد یکی از اینها برداشت بخورد، آن یکی زد روی دستش گفت حرام است مال مردم است!! عبدالله بن خباب بن ارت خنده اش گرفت. گفت شما ما را دستگیر کردید، می زنید اینها حرام نیست ولی یک خرما حرام است. می خواهم بگویم گاهی چطور بعضی ها حساسیت روی یک چیز کوچک دارند ولی … جلوی خانمش سر از بدنش جدا کردند. بعد هم شکم خانمش را دریدند و بچه را بیرون انداختند و بعد هم زنش را شهید کردند. سه تا قتل نفس، سه تا مسلمان به جرم محبت امیرالمؤمنین. چهار زن دیگر را همان روز شهید کردند. آمدند خدمت آقا گفتند چرا نشستید؟! امروز شش نفر شهید شدند این هم عبدالله بن خباب یار صدیق شما، زنش، بچه ی بی گناهش!! آقا یک نفر را فرستاد برای مذاکره، فرمود به آنها بگو دست از این کارها بردارید. رفت، او را هم کشتند.
امیرالمؤمنین لشکر کشید و چهار هزار نفر را از بین برد. که خودش فرمود ده نفرشان باقی ماندند. فرمود کسی غیر از من نمی توانست این فتنه را بخواباند. خیلی هاشون حافظ قرآن بودند، آثار سجده به پیشانی داشتند. فرمود کسی غیر از من نمی توانست جلوی فتنه ی خوارج را بگیرد. عرض کردم چیزی شبیه جریان های داعش که شما می بینید در جنگ نهروان کمیل می گوید من یک شب در کوفه با امیرالمؤمنین قدم می زدم صدای قرآن می آمد اینقدر این قاری قشنگ قرآن می خواند که من را میخکوب کرد. آقا فرمود چیه ایستادی؟ گفتم گوش بدهید خیلی قشنگ قرآن می خواند. فرمود این قرآن در دهانش هست، هیچ در دلش نیست. بیا برویم. میگوید آمدیم. در جنگ نهروان رسیدیم به یک کشته ای. امیرالمؤمنین آمد بالای سر این کشته فرمود این را می شناسی؟ گفتم نه. فرمود همان است که نصف شب ایستادی گفتی بگذار قرآنش را گوش بدهم، این همان قاری نصف شب است!! خب اینها می شود فالراغب عنکم. اگر کسی راغب یعنی اعراض از اهل بیت کرد نتیجه اش این می شود که مواردش هم کم نیست. حتی گاهی جلوی پیغمبر هم می ایستادند. یعنی شما نگاه کنید مثلا ماه رمضان رسول خدا برای فتح مکه از مدینه آمده بیرون، خب ماه رمضان است و اینها مسافر، روزه را باز کردند. عده ای از همین ها گفتند ما روزه مان را باز نمی کنیم. حضرت فرمود جایز نیست!! اینها گفتند باشه، حیف است!! بابا! پیغمبر دارد می گوید!! فسماهم رسول الله عصاة فرمود شما عصات هستید یعنی نافرمان. خیلی از این نمونه ها هست. خون جگرهایی که ائمه ی ما از این آدمهای احمق نادان خوردند در طول تاریخ که چه اتفاقاتی افتاده است که یکی از اینها صبح عاشورا آمد خدمت امام حسین به نام محمد بن اشعث که آدم بسیار خبیثی است، همین است که مسلم را دستگیر کرد، دروغگو، خائن پدرش هم مثل خودش بود. خیلی امیرالمؤمنین را اذیت کرد. این همان است که به مسلم امان داد و بعد خیانت کرد. صبح عاشورا آمد اباعبدالله ایستاده بود گفت یا حسین! فکر نکن تو نزد خدا حرمتی داری چون پسر پیغمبری!! آقا این آیه را خواندند که انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت این آیه در مورد ما است. گفت نه، شما مصداق این آیه نیستید چون بر امیر شورش کردید و شروع کرد این اراجیف را گفتن. امام حسین نفرینش کرد. فرمود خدایا حرمت ما را به این نشان بده. رفت یک جایی برای دستشویی کردن، عقرب او را نیش زد و عاقبت به همین درد به درک واصل شد. در کربلا نتوانست بجنگد. به خاطر همین عقرب زدگی شدید که امام نفرینش کرد. یکی از همین هایی که صبح عاشورا آمده بود نزد امام حسین من زبانم نمی چرخد بگوید واقعا!! خبیث عبدالله بن حوضه. اباعبدالله قسمتی از خیمه هایش را گودال کنده بود و آتش داخل آن ریخته بود که دشمن نتواند از پشت حمله کند. سی هزار آدم هستند و اینها هشتاد نود نفر بیشتر نیستند. باید مدیریت کرد. به قول یک آقایی که کتابی نوشته مدیریت امام حسین در کربلا. می گوید بهترین مدیریت را امام حسین داشته. هفت هشت ساعت با این هفتاد هشتاد نفر مقابل سی هزار نفر ایستاد. بله اگر اینها را محاصره می کردند اینها را دستگیر می کردند و یکی یکی گردن می زدند. اینطور هم می شد اما برنامه ریزی ای کرد که به بهترین شکل دشمن تحقیر بشود. آمد گفت حسین! برای خودش آتش درست کردی؟ صبر کن ما شما را می کشیم به جهنم ملحق می کنیم!! یک چنین توهینی به امام حسین کرد. آقا نفرینش کرد فرمود اللهم خذه بالنار همین آتش دنیا بگیرش. همه دیدند پایش غلطید اسبش انداختش در آتش و صبح عاشورا به درک واصل شد. عبدالله بن حوضه. چون به امام جسارت کرد قلب امام را شکست. فالراغب عنکم. هر کسی از شما اهل بیت رغبت کرد. حالا ببینید تفاوت هم نمی کند