39.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️مرز را پرواز تیری می دهد سامان
🔹داستان تعیین مرز ایران و توران
#آرش_کمانگیر
#ایران
#هویت
@moj_tarikh
✳️ نصب مجسمهٔ ١۵ متری #آرش_کمانگیر در میدان ونک تهران
🔹داستان آرش کمانگیر 👇
سالها از پیروزی فریدون بر ضحاک ماردوش گذشته بود و حالا منوچهر نوادهٔ فریدون، بر تخت پادشاهی ایران تکیه زده بود.
در این زمان، پشنگ پادشاه تورانزمین که مدتها بود چشم طمع به خاک حاصلخیز ایران داشت، موقعیت را برای لشگرکشی به ایران مناسب دید. او پسرش افراسیاب که بزرگترین پهلوان توران بود را با لشگری مجهز، به جنگ ایرانیان فرستاد.
جنگی بزرگ درگرفت. ایرانیان غافلگیر شدند. بخت، یار ایرانیان نبود و لشگر افراسیاب، به پیشروی در ایران ادامه داد و سرانجام منوچهر و سپاهیانش به شهر طبرستان عقبنشینی کرده و دروازههای شهر را بستند.
افراسیاب، شهر را محاصره کرد. منوچهر که شکست خود را قطعی میدید، به افراسیاب درخواست مذاکرات صلح را داد. افراسیاب با غرور، برای تحقیر ایرانیان، اعلام کرد که حاضر به پذیرش صلح است؛ اما با شرایطی خاص. شرط او این بود که یکنفر از ایرانیان، از بالای کوه دماوند، تیری به سمت مشرق پرتاب کند. هرکجا تیر به زمین افتاد، آنجا مرز ایران و توران خواهد بود.
غمی سنگین ایرانیان را دربرگرفت. هرکس از خود میپرسید که مگر یک تیر چقدر میتواند در هوا بماند؟ در این میان یک سرباز کماندار ایرانی به نام آرش، به پیش آمد و از منوچهر خواست تا مسئولیت پرتاب تیر را به عهده بگیرد. او جامهٔ خود را درآورد و به همگان گفت: «خوب نگاه کنید! من در تندرستی کامل قرار دارم و قصد دارم پیکر خود را فدای خاک ایران کنم.»
شب قبل از روز تیراندازی، اهورامزدا دختر خود ایزدبانو اسفند (که وظیفهٔ نگهبانی و نگهداری از زمین را برعهده داشت) را با پیامی به بالین منوچهر فرستاد. ایزدبانو اسفند، به منوچهر نشانی منطقهای را داد و به شاه ایران گفت که از درختی مقدس در آنجا، شاخهای چیده و تیری بسازد و به آرش دهد تا او در روز کارزار، این تیر مقدس را پرتاب کند. چنین کردند و روز بعد، آرش کمانگیر با همان تیر مقدس در دست، به بالای کوه دماوند رفت.
مرد و زن با اضطراب او را نگاه کرده و در دل برای او آرزوی موفقیت میکردند.
آرش به بالای کوه رفت، نام اهورامزدا را بر زبان آورد، تیر و کمان را در دست گرفت، تمام توان و جان خود را به کار انداخت و تیر را به سمت مشرق پرتاب کرد. او چنان بودونبود خویش را در تیر گذاشت که بلافاصله پس از پرتاب، پیکرش پارهپاره شد و در راه میهن، جان سپرد.
تیری که آرش پرتاب کرد، در آسمان به پرواز درآمد. اهورامزدا، ایزد وایو (ایزد نگهدار و نگهبان بادها) را مامور محافظت از تیر کرد. ایزد وایو، تیر را با خود حمل کرد و سه روز و سه شب، تیر در هوا پرّان بود. در بامداد روز سوم، تیر در کنار رود جیحون که از قدیم مرز ایران و توران بود، بر تنهٔ درخت گردویی بر زمین بنشست. بدینترتیب با فداکاری آرش، افراسیاب و تورانیان موفق نشدند ذرهای از خاک ایران را از وطن، جدا کنند.
@moj_tarikh