#داستان_شب
#قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما #کاغذی📋 را در دهان سگ دید .کاغذ را گرفت.روی کاغذ نوشته بود" #لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین".۱۰ دلار همراه کاغذ بود.قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه راگرفت و رفت .
قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد .
سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل #خط کشی رسید. با حوصله ایستاد تا #چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد. قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به #ایستگاه اتوبوس 🚌رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد .قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند.
اتوبوس امد, سگ جلوی اتوبوس امد و شماره انرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت .صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد دوباره شماره انرا چک کرد. اتوبوس درست بود سوار شد.قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.
اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود وسگ #منظره بیرون را تماشا می کرد .پس از چند خیابان سگ روی پنجه باند شد و زنگ اتوبوس را زد .اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد.قصاب هم به دنبالش.
سگ در خیابان حرکت کرد تا #به خانه🏠 ای رسید .گوشت 🍖را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید .اینکار را بازم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد.
سگ به طرف #محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.
مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و #تنبیه سگ و کرد.قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد :چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه #نابغه است. این #باهوش ترین سگی هست که من تا بحال دیدم.
مرد نگاهی به قصاب کرد و گقت:تو به این میگی باهوش ؟این دومین بار تو این هفته است که این #احمق کلیدش🗝 را فراموش می کنه !!!
نتیجه اخلاقی :
مردم هرگز از چیزهایی که دارند #راضی نخواهند بود.
چیزی که شما آنرا #بی ارزش می پندارید بطور قطع برای کسانی دیگر #ارزشمند و غنیمت است .
بدانیم دنیا پر از این تناقضات است.
پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهمتر #اینکه قدردان داشته هایمان باشیم
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan🍃🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم 🌸
#حساب
#بانک_افراد_شاد
#روز_اول ❤️
به #نمازخیلی اهمیت بدید💠
خودتون را ترغیب کنیدبه نماز #اول_وقت بخوانید🌟
وسایل نماز مثل #مهر و #سجاده و تسبیح را در خانه، قابل استفاده و حرمت سازی کنید. 💙
یه جانماز مخصوص خود#داشته باشید.
امروز اگر توانستید به #نماز_جماعت برویداگر نشد، بنویسید و برنامه ریزی کنید تا آخر هفته انجام دهید.✅
❤️🕋 سعی کنید حواسمون توی نماز به خدا باشه و هروقت پرت شد سریع از همون موقع #حواسمون رو جمع کنید.
🌸⭐️🌸 هرکاری زینت بشه قشنگ تر هست. #عطر بزنید. #مسواک بزنید
دو تا مسئله از #احکام_نماز رو یاد بگیرید🌀
سعی کنید بیشتر کارهایتان را رو به #جهت_قبله انجام بدهید.
اینطوری یه ورزش هست تا بدن و روح هماهنگ بشن. طرف خدا باشی، یاد خدا هستی، با بندگان خدا، خدایی برخورد می کنی.
💖💖💖
هر روز به وقت اذان صبح، شعبه دل هایتان را باز کنید.
دفترچه حساب شما باز شد. ✅✅
مبارکتون باشه این پس انداز😍👏🌸
#خانم_محمدی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#پسا_محردان
🔴 #جملهسازی_عاشقانه
💠 زمانی که شریک زندگیتان #اشتباهی مرتکب میشود، نباید آن را تبدیل به دعوا و #مشاجره کنید.
💠 گاه کلماتی که در این شرایط به زبان میآورید، تاثیری #همیشگی دارند.
💠 به عنوان مثال بگویید:
🔺تو در هر شرایطی برایم عزیزی
🔻عصابتو خرد نکن
🔺بهت حق میدم
🔻نبینم غصه بخوری
💠 معنای واقعی این جملات این است:
«با وجود #اشتباهاتی که مرتکب شدهای، من هنوز هم #دوستت دارم»
💠 تفکّر برای ساختن این جملات زیبا و بهکارگیری آنها به شما کمک میکند تا در مقابل منفیبافی و کینهورزی #مبارزه کنید.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔
@mojaradan
#داستان_شب
💕ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮑﻢ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺧﻮﻧﺪشو ﺩﺍﺭﻩ...
#سال ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻮﺩﻡ...
ﺳﺎﻝ ١٣٤٠،
ﻭﺳﻄﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ
ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﯾﮏ #ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ.
ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﻟﻬﺠﻪ ﻏﻠﯿﻆ
#ﺗﺮﮐﯽ ﻗﺸﻘﺎﯾﯽ، ﺍﺯ ﺷﻬﺮﯼ ﻏﺮﯾﺐ...
ﻣﺎ #ﮐﺘﺎﺑﻤﺎﻥ📗 ﺩﺍﺭﺍ ﺍﻧﺎﺭ ﺑﻮﺩ،
ﻭﻟﯽ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺁﺏ ﺑﺎﺑﺎ...
ﻣﻌﻀﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ، #ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ!
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﭽﯿﻦ #ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻧﺒﻮﺩ
ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯽ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺩﺭﺳﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻡ.
ﺗﻮ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺷﺪﻡ ﺷﺎﮔﺮﺩ #ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ!
#ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ🙆 ﭘﯿﺮ ﻭ ﺑﯽ حوﺻﻠﻪﺍﯼ
ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﻦ!
ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﯼ ﺑﺸﯽ ﻓﻼﻧﯽ ﻭ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻣﻦِ ﺑﯿﻨﻮﺍ ﺑﻮﺩﻡ!
ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻼﺱ ﺩﻭﻡ!
ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ #ﺑﺨﺖ ﺑﺪ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ
ﺷﺪ ﻣﻌﻠﻤﻤﺎﻥ!!!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ #ﻫﻢ ﭼﻮﺑﯽ
ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻭﺩ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﻢ!
ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ #ﺑﺎﻭﺭﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ!
ﮐﻼﺱ ﺳﻮﻡ ﯾﮏ #ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺁﻣﺪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ!
#ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯽﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ ﻣﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ.
ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻧﺸﺴﺘﻢ.
ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ!
ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩ، #ﻣﺸﻖ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ.
ﺍٓﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ #ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻢ،
ﻭﻟﯽ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ ﭼﯿﺴﺖ!
ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ، ﯾﮏ #ﺧﻮﺩﻧﻮﯾﺲ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ
ﮐﺮﺩ ﺑﻪ #ﺍﻣﻀﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ...
ﻫﻤﮕﯽ ﺷﺎﺥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ!!
ﺁﺧﻪ #ﻣﺸﻘﺎﻣﻮﻥ ﺭو ﯾﺎ ﺧﻂ ﻣﯿﺰﺩﻥ ﯾﺎ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻥ!
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﺎ #ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ...
#ﺩﺳﺘﺎﻡ ﻣﯽﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﯽﺯﺩ...
ﺯﯾﺮ ﻫﺮ ﻣﺸﻘﯽ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯽنوﺷﺖ...
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻪ؟
ﺑﺎ ﺧﻄﯽ #ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﻋﺎﻟﯽ!
ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ# ﺗﺸﻮﯾﻖ
ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ...
ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﺩ ﺷﺪ.
ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﻡ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﻣﻦ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺳﻢ...
ﺑﻪ #ﺧﻮﺩﻡ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ...
ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﯿﺴﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻡ.
#ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻔﺮ ﺷﺸﻢ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ #ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ.
ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻪ #ﺁﻥ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ...
ﭼﺮﺍ #ﮐﻠﻤﺎﺕ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭﯾﻎ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ؟
ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﻣﺎ
ﭘﺪﺭﺍﻥ، ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ، ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ، ﺍﺳﺘﺎﺩﺍﻥ، ﻣﺮﺑﯿﺎﻥ، ﺭﺋﻴﺴﺎﻥ ﻭ ...
#ﺧﺎﻃﺮﻩای ﺍﺯﺍﻣﯿﺮﻣﺤﻤﺪ ﻧﺎﺩﺭﯼِ ﻗﺸﻘﺎﯾﯽ ﺍﺳﺘﺎﺩﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎسی ﻭﻋﻠﻮﻡ
ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻛﻨﺖ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🍃🍃🍃
از همین جا برای تیم محتوایی کانال مجردان انقلابی دعا میکنیم که از هدف شون دور نشن و توی زندگی شون عاقبت به خیر بشن 🌷خداقوت به همه همکارا
@mojaradan
✨﷽✨
#سبک_زندگے_شهدا
🔹#ابراهیم معلم عربے یکے از #مدارس محروم
تهران شده بود ...اما تدریس عربے ابراهیم زیاد طولانے نشد! از #اواسط همان سال دیگر به مدرسه نرفت!حتے نمے گفت که چرا به آن مدرسه نمےرود!
🔹یک روز #مدیر مدرسه پیش من آمد و گفت:
تو رو خدا !!!شما که برادر آقاے هادے هستید،
با ایشان #صحبت کنید که برگردد مدرسه !!!
🔹گفتم: مگه چے شده؟ کمے مکث کرد و گفت :
حقیقتش ، آقا ابراهیم از #جیب خودش پول مے داد به یکے از شاگردها تا هر روز زنگ اول براے کلاس #نان و پنیر🧀 بگیرد !!!
🔹آقاے هادے #نظرش این بود که این ها بچه هاے #منطقه محروم هستند ؛اکثرا سر کلاس #گرسنه هستند ؛بچه گرسنه هم درس نمے فهمد ...
🔹مدیر ادامه داد: من با آقاے هادے برخورد کردم !گفتم #نظم مدرسه ما را به هم ریختے!
در صورتے که هیچ #مشکلے براے نظم مدرسه
پیش نیامده بود !!!
🔹بعد هم #سر ایشان داد زدم و گفتم:
دیگه حق ندارے اینجا از این کارها بکنے !
آقای هادے از پیش ما رفت و بقیه ساعت هایش را در مدرسه دیگرے پر کرد ...
🔹حالا هم بچه ها و #اولیا از من خواستند
که ایشان را #برگردانم ؛همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف مےکنند ...ایشان در همین مدت کم، برای بسیارے از دانش آموزان #بے بضاعت و یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتے من هم خبر نداشتم !!!
#کتاب_سلام_بر_ابــراهیم 🌷
#کجایند_مردان_بے_ادعا
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#ارسالی_از_اعضای_کانال
سلام من به همه شهدا
سلام من به شهدای گمنام تازه به مین بازگشته
شهدای میهنم همگی ما دلتنگیم
همگی ما مشکل داریم
دردعاهایتان ماروهم دعا کنید که سخت محتاجیم.
شهدادلتنگیم
شهدا یه دعایی
شهدایه نگاهی 😔😔😔
به یادشان صلوات بفرستیم.
ریحانه مریم
#نگاه_شهدا_نصیبتون_بشه
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#پسا_مجردان
#حسادت_و_غیرت_یکدیگر_را_تحریک_نکنید!"
🔹 به #آقایون👨 توصیه میشه که در #معاشرت با نامحرم و حتی محارم کاری نکنید و #حرفی نزنید که #زنانِ 👩خود را وادار به حسادت کنید!
🔸 به #خانمها هم سفارش میشه که در برخورد با #مردهای بیگانه، کاری نکنید و حرفی نزنید که #حس حسادت و #غیرت شوهرتان را تحریک نمایید.
✅ این #حسادتها بدبینی میآورد و پایههای #محبّت را سُست میکند و از ریشه میسوزاند
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازاد_اندیشی
در حاشیه #بهشت_شهر
✅مصاحبه با زوج عاشقی که با هیچی شروع کردند🙍♂️ :
پدرها و مادرها! 👪
چرا به ارتباط بدون تعهد دخترها و پسرهاتون تن می دید ولی برای ازدواجشون اینقدر مانع می تراشید⁉️
#آزاداندیشی
#گلزار_شهدا
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
💕 #خیلی_قشنگه_حتما_بخونین
از #قدیم گفتن اگه کسی رو خواستی بشناسی باهاش #همسفر شو
با یکی از #دوستام👬 تازه آشنا شده بودم یه روز بهم گفت فردا میخوام برم شیراز.
گفتم: منم کار دارم باهات میام.
1- سر وعده اومد در خونه مون #سوئیچ🔑 ماشینشو دو دستی تعارف کرد گفت بفرما شما رانندگی کنید.
گفتم ممنون؛ حالا خسته شدی من میشینم. معرفت اول
2- رسیدیم سر فلکه خروجی شهر خواستیم از #دکه یه چیز خوردنی برا تو راه بگیریم . من رفتم از دکه اولی بخرم گفت بیا از اون یکی بخریم. گفتم: چه فرقی داره؟!!!
گفت: اون #مشتریهاش کمتره، تا کسب اونم بگرده...
3- ایستگاه خروجی شهر گفتم صبر کن دوتا مسافر سوار کنیم #هزینه بنزین در بیاد.
گفت: این مسافرکش ها منتظر مسافرن، گناه دارن، روزیشون کم میشه.
3-بین راه یه مسافر فقیری دست بلند کرد. اونو سوار کرد. مسیرش کوتاه بود؛ پول که ازش نگرفت، 5هزار تومن هم بهش داد.
گفتم #رفیق معتاد بود ها.
گفت: باشه اینها #قربانی دنیاطلبان روزگار هستن. مهم اینه که من به نیّت #خشنودی خدا این کار را کردم.
5-رسیدیم کنار قبرستان شهر، یه آدم حدود چهل ساله یه مشما قارچ کوهی دستش بود. بهش گفت: همش چند؟ گفت: 13هزار تومن. ازش خرید.
گفتم: رفیق اینقدر ارزش نداشتا. گفت میدونم #میخواستم روزیش تامین بشه..
6- رسیدیم شيراز، #پشت چراغ قرمز یه بچه 10ساله چندتا دستمال کاغذی داشبردی دستش بود. گفت 4تا 5هزارتومن.
4تا ازش خرید. گفتم رفیق اینقد ارزش نداشتا.
گفت: میدونم، میخواستم روزیش تامین بشه. گناه داره تو آفتاب وایساده.
یه جای دیگه هم از یه بچه یه کتاب دعا خرید 2 هزاروتومن!!!
7- از روی #یک پل هوایی رد میشدیم، یه #پیرمرد دستگاه وزنه (ترازو) جلوش بود. یه کم رد شدیم، یه دفعه برگشت گفت میای #خودمونو وزن کنیم؟
گفتم: من وزنمو میدونم چقدره. گفت باشه منم میدونم اگه همه مثل من و تو اینجوری باشن این پیرمرد #روزیش ازه کجا تامین بشه؟!!!
گفتم باشه #یه پولی بهش بده بریم. گفت نه، غرورش میشکنه، #میشه گدایی؛ اینجوری میگه کاسبی کردم.
8-یه #گدایی دست دراز کرد. یه پول خورد بهش داد. گفتم: رفیق اینها حقه بازنا.
گفت: ما هیچ حاجتمندی را رد نمیکنم. مبادا نیازمندی را رد کرده باشیم.
9-اگه میخواستم در مورد# یکی حرف بزنم بحث رو عوض میکرد
میگفت شاید اون شخص راضی نباشه در موردش حرف بزنیم و #غیبتش رو کنیم...
10-یکی #بهش زنگ زد گفت پول واریز نکردی؟!!!
گفتم: رفیق، بچه هات بودن؟
گفت: نه، یه #بچه فقیر از مهدیه رو حمایت مالی کردم. اون بود زنگ زد.
گفتم: چن بهش میدی؟!!!
گفت #سه مرحله در یک سال 900 هزار تومن. اولِ مهر، عید و تابستان سه تا سیصدتومن.
11-تو راه برگشت هم از #سه تا کودک آویشن کوهی خرید. گفت اگر فقط از #یکیشون بخرم اون یکی دلش میشکنه.💔
میدونین من تو این سفر چقد خرج کردم؟!!!
3هزار تومن!!!
یه بسنی برا رفیقم خریدم چون همینقدر بیشتر پول تو جیبم نبود. من کارت داشتم #رفیقم پول نقد تو جیبش گذاشته بود. به من اجازه نمیداد حساب کنم.
میدونین #شغل رفیق من چه بود؟!!! #برق کش، لوله کش، تعمیرکارِ یخچال و کولر و آبگرمکن بود و یه مغازه کوچک داشت.
میدونین چه ماشینی داشت؟!!! پرایدِ 85
میدونین چن سالش بود؟!!!
34 سال.
میدونین من چه کاره بودم؟!!!
#کارمند بودم، باغ هم داشتم.
میدونین چه ماشبنی داشتم؟
206 صندوق دار؛ کلک زدم گفتم خرابه که اون ماشینشو بیاره..
دوستم یه جمله گفت که به دلم نشست:
#دستهایی که کمک میکنن
مقدس تر از #لبهایی هستن که دعا میکنن. بنده مخلص خدا بودن به حرکت است نه ادعا
بعضیها بزرگوار به دنیا اومدن تا دیگران هم ازشون چیزایی یادبگیرن
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔
@mojaradan
🍃🍃🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
#حساب
#بانک_افراد_شاد
#روز_دوم❤️❤️
سرمایه گذاری #محبت❤️
امروز سعی کنید#حب الخیر" داشته باشید و در زنجیره رحم دنیا به همه مومنین❤️ "محبت"❤️ داشته باشید و خوبی آنها را بخواهید😍
از اطرافیان خود شروع کنید؛
پدر ، مادر، خواهر، برادر، همسر، فرزند، فامیل، دوست، همکار
💖
از محبت خارها گل میشود❤️
تداوم در محبت ، عامل موفقیت
سرمایه گذار محترم شما تا به حال یک امتیاز پس انداز کردید✅
نمازخوان،
#خانم_محمدی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
این هم همایش دختران مشهدی
💚💛همگی دعوتید💖
چادری ـ و غیر چادری...
دختران عزیز انقلابی؛ همگی باهم جشن خواهیم گرفت روز دختر را☺️
❣میلاد باسعادت حضرت معصومه خواهرامام رضا ودهه کرامت را
مهمانان ویژه:
#حامد_زمانی
#الهام_چرخنده
#فضه_ساداته_حسینی
#همسر_شهید_هستهای
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🍃جلوه گر شد در جنان اخت الرضا
🌷آمده کوهی پر از صبر و سخا
❤️می کند حـاجات ما جمله روا
🌹او که هست معصومه ی آل عبا
#سلام علیکم خدمت همه اعضای محترم
#کانال مجردان انقلابی در نظر دارد به مناسبت میلاد سراسر نور #حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به #قید قرعه هدیه ای به مناسبت این عید فرخنده و #روز دختر به چند نفر از دختر خانم های کانال #اهدا کند
#کسانی که قصد دارند به عنوان#بانی در این امر خدا پسندانه شریک شوند به #ربات کانال پیام دهند.
#اجرتان با حضرت معصومه سلام الله علیها
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
مراجعه کنید 👇
@javan_moemen_enghelabi
#داستان_شب
#هفت یا هشت سالم بودم، برای #خرید میوه 🍊و سبزی به مغازه محل باسفارش #مادرم رفتم.
اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا #دانشگاه هم همراهی کنن!
پنج تومن پول داخل یه# زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه #تکه کاغذ📄 از لیست سفارش ... میوه وسبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35زار.
دور از #چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه #کیک🥐 پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادادرای از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.
#خونه که #برگشتم🚶 مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟
راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود ... #مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم.
داشتم ازکاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود #احساس غرور میکردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می داد.
#پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره.
گفت پس #بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه ازجلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد گفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.
#دنیا رو سرم چرخ میخورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر #دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج صبوری!
مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم.
#حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من!
ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه!؟! بخدا هنوزم #بعد ۶۱ سال لبخندش و پندش یادم هست!
بارها باخودم می گم این آدما کجان و
چرا نیستن؟
چرا #تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه #كتاب های📚 روانشناسی خوندن
و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟
ولی #تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه ...!
👤 پرویز پرستویی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan