eitaa logo
مجردان انقلابی
13.1هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
2 🔹 دین چیه؟ اینکه صرفا شما آدم خوبی باشید؟ اصلا یعنی چی دقیقا؟🙄 ❇️ خداوند انسان رو برای اوج و هیجان و لذت و شادی است... اما باید دید که چطور میتونیم به اوج لذت برسیم؟ 👈🏼 در واقع چیزی نیست جز برنامه ای برای رساندن انسان به که یک انسان میتونه ببره. ⭕️ چرا معمولا سرد هست؟ چرا ما معمولا کم استغفار میکنیم ولی پیامبر اکرم و اولیای الهی زیاد استغفار میکردند؟🤔 💢 چون معمولا مردم از خودشون ندارند که به ترین شاخص زندگی یعنی نشاط برسند و متوجه نیستن که خودشون که به نشاط عالی نرسیدند... و نمیدونن اگه در خونه خدا برن خدا این اون ها رو براشون جبران میکنه... 🔶 یعنی اینکه بگیم: از زندگیم لذت نمیبرم و سرزنده و سرحال نیستم! تو شرایطش رو براش فراهم کرده بودی ولی من خودم کردم... منو ببخش و برام جبران کن....😭😓 سعی کنید و خصوصا بعد از با این نگاه استغفار کنید تا کم کم زندگیتون با و لذت بخش بشه.. ⭕️ چه کسی میره سراغ ؟ 💢 کسی که از زندگیش نمیبره و و با نشاط نیست... 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 . @mojradan
✨﷽✨ 🌼دیدار با آیت الله (ره) ✍وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت… بچه ها تک تک ورود میکردن و میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت… بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن… اما اصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن، در حالی که بقیه رو تحویل میگرفتن… یه لحظه تو دلم گفتم: "میگن این آقا از آدما هم میتونه خبر داشته باشه، تو با چه رویی داری تحویلت بگیره؟ تو که میدونی چقدر زدی…!” خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم…تصمیم گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دوباره میخوان برن ، چون تازه رفته بودم با هزار منت و قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن… دم در سرم رو پایین انداخته بودم، تو حال خودم بودم که دیدم بچه‌ها صدام میکنن: "حمید حمید! حاج آقا باشماست." دیدم آقای به من اشاره میکنن که بیا جلوتر… در گوشم گفتن:- یکماهه که رو کردی 📚 خبرآنلاین ✅‌‌ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @mojaradan
💥 مناسب 🔸 مهمترین نکته برای خواستگار مناسب این است که به آدمی تبدیل شوید که همیشه میخواسته‌اید باشید. همگی ما در تصویر از یک رابطه زناشویی داریم، همه در رویاهایمان رفتاری را که می‌خواهیم با همسرمان داشته باشیم و را که از همسرمان می‌پسندیم، تجسم کرده‌ایم. البته این در مشاهدات ما از روابط دیگران ریشه دارد، همگی دوست داریم، آن رفتارهایی را که برای آنها ارزش قائل هستیم و به آنها احترام میگذاریم، کنیم. 🔹 تمام خصوصیاتی را که از آینده‌تان انتظار دارید، مانند مهربانی، دست و ، ثروت، یا ، در نظر بگیرید. آیا شما هم این خصوصیات را دارید؟ 🔸 از قدیم گفته‌اند با کبوتر، باز با باز. خود را افزایش دهید تا به همان فردی تبدیل شوید که در سودای هستید. برای مثال اگر به دنبال خواستگاری خوش اندام و متناسب هستید، باید روی خودتان کار کنید. اگر درصدد جذب خواستگار پولدار هستید، خودتان هم باید باشید و دربیاورید. اگر خصوصیات مورد نظرتان در خودتان وجود نداشته باشد، چطور توقع دارید که خواستگاری را با این ویژگی‌ها کنید. 🔹تمام تمرکزتان را روی خصوصیات که می‌خواهید کنید، نگذارید. اگر مطلوبتان را پیدا کنید، شما چه ویژگی‌هایی دارید که او را به با شما ترغیب کند؟ 🔸نهایت سعیتان را بکنید تا به بهترین نسخه از خودتان تبدیل شوید. و توانایی‌هایتان را کشف کنید. ، تغییر و شدن را برای خودتان فراهم کنید. عمر باارزش خود را در تغییر کردن زندگی هدر ندهید، خودتان دست به کار شوید و زندگیتان را تغییر دهید. مسائل در زندگی وجود دارد که برای مدیریت آنها نیاز به کمک دیگران داشته باشید، هر فردی زندگی خودش است. 😊 @mojaradan
💞💞💍💍💞💞 🔰مهم ترین ویژگی مرد در مهم تر از توانمندی مالی، نگاه به آینده و برنامه ریزی و مدیریت منابع است. این که بدانید چقدر دارید، چقدر می توانید در 6ماه، یک سال و 5سال آینده درآمد داشته باشید (مسلما به طور نسبی) و می خواهید با این چه کارهایی بکنید، اگر تلاشتان را بیشتر کنید به چه ثباتی خواهید رسید و برای بیشتر کردن چه مسیرهایی پیش روی شماست، این ها نشان دهنده قدرت مدیریت و برنامه ریزی شما خواهد بود. 👌شما شاید در زندگی مشترک، هنوز درگیر درس باشید، کار ثابت یا پر درآمدی نداشته باشید و وضعیت مالی تان با ثبات نباشد، کسی از شما ندارد در روز اول زندگی مشترک همه چیز تمام باشید. اما قطعا این وضع نمی تواند دائمی باشد. مردی که نداند چه کاره است، قرار است یکی دو سال بعد از زندگی مشترک به کجا رسیده باشد و نداند از زندگی چه می خواهد، قابل اتکایی نیست. @mojaradan
*﷽* داستان ‼️ 🌷🌷 لطفا تا اخر بخوانید *⛳حاج اقای نقل میکند:* *روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه دارد ، برایتان تعریف کنم:* *روزی شخص یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود ، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و میگویدلطفا انگور را بیاور تا دور هم با بچه ها انگوربخوریم.* *همسرش باخنده میگوید:* *من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوش مزه و بود...* *🍀مرد با میگوید:* *تمامش را خوردید...‼️* *زن لبخند دیگری میزند و میگوید بله تمامش را...* *مرد شده میگوید:* *یک من(سه کیلو #)انگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید‼️الان هم داری میخندی است‼️خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود...* *ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود...* *🍀همسرش که از رفتارش شده بوداو را صدا میزند...ولی هیچ جوابی نمی شنود.* *مرد ناراحت ولی میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته...* *به او میگوید:یک قطعه میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند وآنرا نقدا خریداری میکند ، سپس نزد ساختمانی شهر رفته ، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند...و میگوید:بی زحمت همراه من بیایید...او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید: میخواهم برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم و را شروع کنید....* *🍀معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند...تمام وسایل و را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد میکند...،* *مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد.* *همسرش به او میگوید:* *کجا رفتی مرد...‼️* *چرا بی چرا بی خبر؟؟؟؟* *مرد در جواب همسرش میگوید..:* *هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است ، که حداقل یک حبه انگور دارم.* *🍀همسرش میگوید چطور...مگه چه شده؟اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق باشما بوده ما کردیم معذرت میخواهم....* *مرد با ناراحتی میگوید:* *شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این این دنیاست و تقصیر شما نیست...جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم،چگونه داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم دهید؟؟؟وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند....* *🍀امام تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده،* *۴۰۰سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و گرفت...* *ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد،* *محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند...* *⏳از الان بفکر فردایمان باشیم.* 💠 @mojaradan
🔹 دین چیه؟ اینکه صرفا شما آدم خوبی باشید؟ اصلا یعنی چی دقیقا؟🙄 ❇️ خداوند انسان رو برای اوج و هیجان و لذت و شادی است... اما باید دید که چطور میتونیم به اوج لذت برسیم؟ 👈🏼 در واقع چیزی نیست جز برنامه ای برای رساندن انسان به که یک انسان میتونه ببره. ⭕️ چرا معمولا سرد هست؟ چرا ما معمولا کم استغفار میکنیم ولی پیامبر اکرم و اولیای الهی زیاد استغفار میکردند؟🤔 💢 چون معمولا مردم از خودشون ندارند که به ترین شاخص زندگی یعنی نشاط برسند و متوجه نیستن که خودشون که به نشاط عالی نرسیدند... و نمیدونن اگه در خونه خدا برن خدا این اون ها رو براشون جبران میکنه... 🔶 یعنی اینکه بگیم: از زندگیم لذت نمیبرم و سرزنده و سرحال نیستم! تو شرایطش رو براش فراهم کرده بودی ولی من خودم کردم... منو ببخش و برام جبران کن....😭😓 سعی کنید و خصوصا بعد از با این نگاه استغفار کنید تا کم کم زندگیتون با و لذت بخش بشه.. ⭕️ چه کسی میره سراغ ؟ 💢 کسی که از زندگیش نمیبره و و با نشاط نیست... ❤️ @mojaradan
🔴 ❌ 🔥تویے کہ دست ناموس مردمو میگیری،چطور داری مردم دست ناموستو نگیرن… هر کہ باشد نظرش در پیِ کسی، پیِ ناموس وے افتد نظر بالهوسی❌ اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج💕 ══════◄••💎••►══════ @mojaradan
🔹 دین چیه؟ اینکه صرفا شما آدم خوبی باشید؟ اصلا یعنی چی دقیقا؟🙄 ❇️ خداوند انسان رو برای اوج و هیجان و لذت و شادی است... اما باید دید که چطور میتونیم به اوج لذت برسیم؟ 👈🏼 در واقع چیزی نیست جز برنامه ای برای رساندن انسان به که یک انسان میتونه ببره. ⭕️ چرا معمولا سرد هست؟ چرا ما معمولا کم استغفار میکنیم ولی پیامبر اکرم و اولیای الهی زیاد استغفار میکردند؟🤔 💢 چون معمولا مردم از خودشون ندارند که به ترین شاخص زندگی یعنی نشاط برسند و متوجه نیستن که خودشون که به نشاط عالی نرسیدند... و نمیدونن اگه در خونه خدا برن خدا این اون ها رو براشون جبران میکنه... 🔶 یعنی اینکه بگیم: از زندگیم لذت نمیبرم و سرزنده و سرحال نیستم! تو شرایطش رو براش فراهم کرده بودی ولی من خودم کردم... منو ببخش و برام جبران کن....😭😓 سعی کنید و خصوصا بعد از با این نگاه استغفار کنید تا کم کم زندگیتون با و لذت بخش بشه.. ⭕️ چه کسی میره سراغ ؟ 💢 کسی که از زندگیش نمیبره و و با نشاط نیست... ‼️ @mojaradan
4.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فراق خودش مرا ڪشتہ بہ روے ڪشتہ نبايد ڪہ ذوالفقار ڪشيد خدا ڪند ڪہ منم حرم باشم چقدر براے حرم بايد ڪشید 💔 🍂 @mojaradan
🔸انسانِ درختی و انسانِ بوته‌ای!🔸 یکی از مشکلات بشر بخصوص در آخرالزمان، و در دوران غیبت حجت خدا، این است که انسان‌ها کم‌ریشه و سطحی باشند ریشه‌دار شدن انسان خیلی مهم است. این‌که کسی به فضای مجازی می‌رود و کافر برمی‌گردد، به این دلیل است که بی‌ریشه بوده یا ریشه‌اش کم بوده و باد ریشه‌اش را کنده است. این آیه را نگاه کنید: {أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ}. اعتقاد محکم به خدا مثل درختی است که در برابر بادهای شدید مقاومت می‌کند. {وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ}. شجرۀ خبیثه از بالای زمین ریشه زده و قراری ندارد. لذا یک باد تند، این بوته را از زمین می‌کَند. این‌که بعضی‌ها به فضای مجازی می‌روند و ضایع می‌شوند، به خاطر قدرت فضای مجازی نیست؛ بلکه به خاطر این است که اعتقاداتِ بوته‌ ای و سطحی دارند، نه اعتقادات عمیق. چگونه اعتقادات انسان درختی و ریشه‌دار می‌شود؟ در موجودات عالَم فکر کن. وقتی خدا را در این موجودات دیدی، اعتقاداتت درختی می‌شود. چرا می‌گویند قرآن بخوانید؟ برای این‌که درخت بشوید. چرا می‌گویند برای امام حسین (ع) گریه کنید؟ برای اینکه گریه بر حضرت، به اعتقاداتتان آب می‌دهد و ریشۀ این درخت، قوی و پایدار می‌شود. قدیم‌ها هفته‌ای یک بار روضه‌خوان محله می‌آمد در خانه‌ها روضه می‌خواند و مردم گریه می‌کردند. این مثل درختی است که هفته‌ای یک بار به ریشۀ آن آب می‌دهی. 🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 با اعتقاد راسخ و خالصانه در امام زمان باشیم به خود مطمئن نباشیم که اول مسیر انحرافی است و در این وادی رهزن فراوان است @mojaradan
🧕 🍂گله غیر مستقیم 🌸🍃يه وقتى ممكنه بين شما و مثلا يه حرف و حديثى پيش بياد، زود نرين خونه به شوهرتون بگين: "خواهرت فلان چيزو گفت، فلان كارو كرد و..." اينجاست كه بايد برخورد كنين.... ➖مستقيم نشينين از بد بگين؛ اولا كه بهتره كه اگر ميشه خودتون مساله رو با خواهرش حل كنين و قضيه رو به رابطه خودتون و شوهرتون ولى اگر احيانا لازمه كه شوهرتون بدونه و در باشه توى يه موقعيت خوب كه حوصله داره بهش بگين: "خواهرت خيلى خانمه، خيلى دوسش دارم، ولى ديروز يه حرفى زد كه ازش نداشتم..." 🌸🍃در واقع گله و شكايتتون رو بگين و مستقيم هدف نگيرين. اينطورى بيشتر جواب ميده، ولى باز هم داره.... @mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 شکسته_هایم_بعد_تو 🇮🇷قسمت ۳۹ و ۴۰ حاج یوسفی: _دستت درد نکنه، فعلا خداحافظ؛ میام قنادی برات میگم چی شده. خداحافظ! تماس را قطع کرد و منتظر به مردم نگاه کرد. هیچکس حرف نمیزد اما نگاه‌ها هنوز هم پر از کینه و نفرت بود. دخترک آرام از حاج یوسفی تشکر کرد ، و به درون خانه رفت. زهرا هنوز گریه میکرد. محمدصادق بُغ کرده گوشه‌ای نشسته بود. صدای مادر را میشنید که ناله میکند. وقت داروهایش بود و حتما گرسنه‌اش هم شده بود. به آشپزخانه رفت و صبحانه را آماده کرد. سفره را پهن کرد و کنار بستر مادر نشست و آرام نان خشکی که در شیر گرم ریخته بود را به خوردش میداد. بعد از آسمانی شدن ، قلب مادر هم ایستاد! یکسال بعد هم آلزایمرش شروع شد. مادر از کار افتاده، گوشه‌ی خانه در بستر بود. و تمام حقوقی که از میگرفتند خرج داروهای قلب مادر میشد. از روزی که مشغول کار شده بود، کمی آب زیر پوست زهرا و محمدصادق رفته بود؛ طفلی‌ها از همه‌ی لذت‌های دنیا محروم شده بودند و شکایت نمیکردند؛ این هم بدبختی دیگری که بر سرشان آمده بود. _آبجی مریم! صدای زهرایش بود. خواهرکش! ِ+جان آبجی؟ زهرا: _امروز میریم حرم؟ مریم به فکر رفت. مادر را به که میسپرد؟ میشد چند ساعتی تنها باشد؟ داروهایش را که میخورد، چند ساعتی میخوابید: _مامان که خوابید میریم. زهرا با شوق کودکانه‌اش دوید و از کمد کوچک کنار اتاق، لباسهایش را آورد و مقابل مریم گذاشت. مقابل گنبد که قرار گرفت، زانو زد. زهرا با آن چادر سیاهی که بر سر داشت، کنارش نشست، محمد صادق پشت‌سرشان ایستاده بود. مرد بود دیگر! داشت روی ناموسش! مرد که باشی سن و سالت مهم نیست! در هر سنی که باشی، غیرتی می‌شوی روی خواهرهایت! مرد که باشی گرگ میشوی برای دریدن گرگ‌های دنیای خواهرت! مرد که باشی شش دانگ حواست پی ناموس میدود، مهم نیست چند سالت باشد! نگاه مریم به گنبد طلای امام رضا (ع) دوخته شد در دل زمزمه کرد : " السلام علیک یا غریب الغربا! سلام آقا!سلام پناه بی‌پناه‌ها! سلام انیس جان! اذن دخول میدی؟ اذنم بده که خسته آمده‌ام سوی مرقدت! اذنم بده که شکسته پر آمده‌ام سوی گنبدت! آقای شهر بی‌سروسامان روزگار! آقای خسته‌تر ز من و همرهان من! ای صحن تو شده سامان قلب من! آقا نگاه میکنی که چگونه ؟ آقا نگاه میکنی که مرا میزنند؟ در شهر تو روی دلم میکشند؟ آقای ضامن آهو مرا ببین! آقا فقط تو مرا ببین! آقای شهر بی‌سروسامان روزگار! بنگر که چادر مادرت به سر دارم! ببین کنار نامم تو را دارم! که مرا هجمه کرده‌اند! و رسوای عالم و آدم نموده‌اند! آقای خستگی من و اهل خانه‌ام! دردانه‌ی صدیقه کبری، دلم شکست! 😭من آمدم که بستانم به دست تو! 😭ضربی زنم به طبل انوشیروانی‌ات!" صدای نقاره‌ها بلند شد. مریم چشم‌های خیسش را گرداند. لبخند بر لبش آمد! یکی دیگر گرفت! این صدای نقاره‌ها ندای شفا یافتن بود؛ شاید هم صدای ضرب طبل انوشیروان بود! " آقا! چگونه با دلم بازی میکنی؟ این همزمانی و این هم‌آوایی‌ات! آقا به من خسته اشاره میکنی؟ حقم بگیر ای تو تمنای بی‌کسان! حقم بگیر ای که نوایت مرا نشان! آقای خسته‌تر ز من و روزگار من! از روسیاهی من رو سیه گذر!" مریم که اشک میریخت، زهرا به کبوترهای روی گنبد نگاه میکرد. محمدصادق اخم کرده و برای امام، از امروز مریم میگفت، از دردهای مادر میگفت، از اشک‌ها و هق‌هق‌های زهرا میگفت! " امروز جمعه بود... جمعه‌های دلگیر! امروز جمعه بود... جمعه‌ای که بوی میداد؛ جمعه‌ای که بود میداد، بوی درد بی‌کسی! بوی درد نبود تو... تویی که منجی بشریتی! تویی که اگر بیایی دیگر زخم زبان نمیزنند! تویی که بیایی دیگر نمیزنند! تویی که بیایی دیگر یتیمی معنا ندارد؛ مگر تو پدرِ همه‌یِ امتِ پدرت، نیستی؟ مگر تو درد کل جهان نیستی؟ مگر تو مصلح کل جهان نیستی؟ پس بیا...بیا که حرفهای زیادی با تو دارم اگر بیایی! " گریه‌هایش که تمام شد، به زیارت رفت. حرم مثل همیشه شلوغ بود. حرم مثل همیشه آرام بود؛ حرم مثل همیشه آرامش بود. حرم مثل همیشه پر از حاجتمند بود... حرم مثل همیشه بود. مثل همیشه‌هایی که با پدر می‌آمد. مثل همیشه‌هایی که ویلچر را با عشق هل میداد. همیشه‌هایی که میآمد و میرفت. دلش زیارتنامه میخواست. دلش دو رکعت نماز زیارت میخواست.دلش سر بر شانه‌ی ضریح گذاشتن میخواست. دلش دو رکعت نماز بالا سر میخواست. زیارتنامه امین‌الله میخواست. دلش فقط امامش را میخواست. اینجا کسی تهمتش نمیزد! اینجا کسی..... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´