#سبک_زندگی_علوی
🌸 روایتی از ماجرای ازدواج حضرت آیتالله خامنهای
🚞 مدتی از #بازگشت سیدعلی خامنهای از قم به مشهد نمیگذشت. #بانو خدیجه که در اندیشه #ازدواج پسر دومش بود، دست به کار شد و #دختری را که در خانوادهای سنتی و با #علائق مذهبی پرورش یافته بود، به او پیشنهاد کرد.
💐 هم او #پا پیش گذاشت و مقدمات خواستگاری را فراهم نمود. #همان راهی را که چهار پنج سال پیش برای #سیدمحمد رفته بود، این بار برای سیدعلی پیمود.
🎉 #حاج محمداسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از #کاسبان دیندار و باسواد مشهد بود. او #پذیرفت که دخترش به #عقد طلبه تازه از قم برگشتهای درآید که تصمیم دارد در مشهد #ساکن شود،#آیتالله میلانی و دیگر #بزرگان اهل علم مشهد او را میشناسند و تأیید میکنند و به او #علاقه دارند.
🎁#هزینه ازدواج، آن بخشی که طبق توافق به#عهده داماد بود، توسط آیتالله #حاجسیدجواد خامنهای تأمین شد که مبلغ#قابل توجهی نبود.#مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس که حتماً قابل توجه بود. «آنها مرفه بودند، #میتوانستند و کردند.»
🌼🌸🌺 اوایل #پاییز ۱۳۴۳ سیدعلی خامنهای و #دوشیزه خجسته پیوند زناشویی بستند. #خطبه عقد توسط آیتالله میلانی خوانده شد. از این زمان، #همدم، همسر و همراهی تازه، که #شانزده بهار بیش نداشت، پا به#دنیای آقای خامنهای گذاشت که در همه #فرودهای سرد و سخت زندگی سیاسی و شاید #تکفرازهای آن در آن روزگار، #یاری غمخوار و دوستی مهربان بود.
💌#کارت دعوت را سفارش دادند و روز جشن را که در #خانه پدر عروس در پایین خیابان برگزار میشد
.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔
@mojaradan
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠
#داستان_شب
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
#عاقبت مردی که به زیارت
امام حسین علیهالسلام نمیرفت!!!
شخصی از #بزرگان هند به قصد مجاورت کربلای معلّی به این شهر آمد و مدت #شش ماه در آنجا ساکن شد.
#هیچگاه در این مدت داخل حرم مطهر نشده بود و هر وقت# قصد زیارت داشت، بر بام منزل خود رفته به آن حضرت سلام میکرد و او را زیارت مینمود.
تا اینکه #سرگذشت او را به «سید مرتضی» که از #بزرگان آن عصر و مرسوم به «نقیب الاشراف» بود رساندند.
#سید مرتضی به منزل او رفت و در این خصوص او را #سرزنش نمود و گفت:
«از آداب زیارت در مذهب اهلبیت علیهالسلام این است که #داخل حرم شوی و عقبه و ضریح را ببوسی
این روشی را که تو داری، برای کسانی است که در #شهرهای دور میباشند و دستشان به حرم مطهر نمیرسد!
آن مرد چون این سخن را شنید گفت:
ای «#نقیب الاشرف» از مال دنیا هر چه بخواهی از من #بگیر و مرا از رفتن معذور دار
هنگامی که سید مرتضی سخن او را شنید
#بسیار ناراحت شد و گفت:
من که برای #مال دنیا این سخن را نگفتم، بلکه این روش را بدعت و زشت میدانم و #نهی از منکر واجب است
وقتی آن مرد این سخن را شنید
#آه سردی از جگر پر دردش کشید.
سپس از #جا برخاست و غسل زیارت کرد و بهترین لباسش را پوشید و پابرهنه و باوقار از خانه خارج شد و با #خشوع و خضوع تمام، نالان و گریان متوجه حرم حسینی گردید
تا اینکه به در #صحن مطهر رسید
نخست #سجده شکر کرد و عتبه صحن شریف را بوسید، سپس برخاست و لرزان، مانند #جوجه گنجشکی که آن را در هوای سرد در آب انداخته باشند، بر خود میلرزید
و با رنگ و روی زرد، همانند کسی که یک #سوم روحش خارج گشته باشد، حرکت میکرد تا اینکه وارد کفش کن شد
#دوباره سجده شکر بجا آورد و زمین را بوسید و برخاست و مانند کسی که در #حال احتضار باشد داخل ایوان مقدس گردید و با سختی تمام خود را به در رواق رسانید
چون #چشمش به قبر مطهر افتاد، نفسی اندوهناک برآورد و مانند زن بچه مرده، ناله جانسوزی کشید
سپس به #آوازی دلگداز گفت:
«اَهَذا مَصرَعِِ سیدُالشهداء؟
اَهَذا مَقتَلُ سیدُالشهداء؟
آیا اینجا جای #افتادن امام حسین علیهالسلام است؟ آیا اینجا جای کشته شدن حضرت سیدالشهداء است...؟
پس از شدت غم و اندوه فریاد کشید و نقش زمین شد و #جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهیدان راه حق پیوست...»
مَن مات مِن العشق فقد ماتَ شهید🥀
🍃بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی یا اَباعَبدالله الحُسین...
◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️
✍ منبع:
📗داستانهای علوی، جلد۴، صفحه۲۱۰
📓دارالسلام عراقی، صفحه۳۰۱
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰