#سیره_تربیتی_شهدا
📝 راوی: #همسر_شهید #موسوی_راد
🔶 اولش که قبول نمیکرد، با #اصرارهای من بالاخره راضی شد ازدواج کند.
🔹 #معیارهایی برای #انتخاب_همسر داشت، دلش میخواست همسرش با ایمان باشد، به مادرش میگفت «مادر جون! زنی میخوام که با خدا باشه، دوست دارم طوری باشه که به #حجابش افتخار کنم.»
♦️ روز اول به همسرش گفته بود «من به خاطر این #ازدواج کردم، که دینم کامل بشه؛ چون بنای #شهادت دارم، میخوام وقتی #شهید شدم، با دین کامل برم به #دیدارخدا.»
📚 #کتاب کاش با تو بودم
🌀 با ما همراه باشید.
#سبک_زندگی
#سیره_شهدا
#شهید_سید_احمد_موسوی_راد
🌐 #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔 @mojaradan
#سیره_تربیتی_شهدا
📝 راوی: #همسر_شهید #صفوی
🌸 #مهندس ساختمان بود. و توی یک شرکت کار میکرد. به خیالم خیلی سرش گرم دنیاست، برعکس من فعالیت سیاسی داشتم.
🔻 روی همین حساب دلم به این #ازدواج راضی نمی شد. باید #نصیحتش می کردم، میخواستم بسازمش.
⚜ آمد خانهمان. سر صحبت را باز کردم «چرا من را انتخاب کردی؟ من زن کسی میشم که مهریهم رو با #شهادت قرار بده.»
گفتم تیر خلاص را زدهام. الان راهش را می گیرد و می رود دنبال کارش.
❇️ اما #محکم جلویم ایستاد، و دوباره گفت «به جدم من شهید میشم.» داشت از تعجب خشکم زد.
🔸بعد عقد تازه فهمیدم #فعالیت_سیاسی دارد؛ آن هم چه فعالیتی.
از فکر هایی که درباره اش کرده بودم، خندهام گرفت. میخواستم بسازمش.
📚 #کتاب قصهای برای سجاد
🌀 با ما همراه باشید.
#سبک_زندگی
#سیره_شهدا
#شهید_سید_محسن_صفوی
🌐 #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
👌 @mojaradan
#سیره_تربیتی_شهدا
📝 راوی: #همسر_شهید #آوینی
🔶 آن زمان هم رسم و رسوم #ازدواج زیاد بود، ریخت و پاش بیداد میکرد؛ ولی ما از همان اول، ساده شروع کردیم.
🔹 خریدمان، یک بلوز و #دامن برای من بود، و یک #کت و #شلوار برای مرتضی.
♦️ چیز دیگری را لازم نمیدانستیم. به حرف و #حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم.
⚜️ خودمان برای #زندگی مان تصمیم میگرفتیم. همینها بود، که زیبا ترش می کرد.
📚 #کتاب مرتضی آیینه زندگیام بود
🌀 با ما همراه باشید.
#سبک_زندگی
#سیره_شهدا
#شهید_مرتضی_آوینی
🌐 #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔 @mojaradan
#سیره_تربیتی_شهدا
📝 راوی: #همسر_شهید #نیلچیان
🔶 #شب_عقد کلی سنت شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک #سجاده پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد #قرآن هم مقابلش.
🔹 #مهریه را هم بر خلاف آن زمان #سنگین نگرفتیم؛ اما مراسممان شلوغ بود. همه را #دعوت کرده بودیم؛
♦️ البته نه برای ریخت و پاش، برای اینکه سادگی ازدواجمان را ببینند؛ این که میشود ساده #ازدواج کرد، و خوشبخت بود.
⚜ عروسیمان هم از این ساده تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب #نیمه_شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دورهم #شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانهی بخت.
📚 #کتاب قرمز رنگ خون بابا
🌀 با ما همراه باشید.
#سبک_زندگی
#سیره_شهدا
#شهید_علی_نیلچیان
🌐 #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔 @mojaradan