eitaa logo
مجردان انقلابی
15.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 : ✍ اينی که شما  بيندازی آخر بروی خانه، سرِشب با رفيقها و دوست و آشناها و اينها بگردی، آخر شب هم بروی خانه؛ آن بيچاره هم تنها نشسته، يا خورده يا نخورده، چرت میزند تا شما برويد، اين بی‌اعتنايی به اوست. مثل يک در اينجور رفتارها تدريجاً ذوب می‌شود.  @mojaradan
┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ 💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠 °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° آقای علی اکبر کوثری از روضه خوان های قدیم قم و از پیر مخلص اباعبدلله علیه‌السلام در عاشورای یک سالی به یکی از مساجد قم برای روضه‌خوانی تشریف می‌برند. آن محله به رسم کودکانهٔ خود بازی می‌کردند و به جهت تقلید از بزرگترها، با مشکی و مقنعه‌های مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه کودکانه و کوچکی در عالم کودکی، در گوشه‌ای از محله برای خودشان درست کرده بودند. مرحوم سید علی اکبر می‌گوید بعد از جلسه آمدم از درب مسجد بیرون بیایم یکی از بچه‌های محله آمد جلو و گفت آقای کوثری برای ما هم روضه می‌خوانی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا مجالس مختلفی وعده کرده‌ام و چون قول دادم باید عجله کنم ڪه تأخیری در حضورم نداشته باشم. هر چه کرد توجهی نکردم تا عبای مرا گرفت و با #:چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟ چه بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ می‌گوید پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و کردم و به دنبالش با عجله رفتم تا رسیدیم. کوچک و محقری بود ڪه به اندازه سه تا نفر بچه بیشتر داخلش جا نمی‌شدند. سر خم کردم و وارد حسینیه کوچک روی محله نشستم و بچه‌های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام عرضه کردم اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَباعَبدالله... دو جمله خواندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان... دعایی کردم و آمدم بلند بشوم با عجله بروم ڪه یکی از بچه‌ها گفت تا روضه را نخورید امکان ندارد بزاریم بروی رفت و در یکی از پلاستیکی بچه‌گانشون برایم چای ریخت، سرد ڪه رنگ خوبی هم نداشت با بی‌میلی و اکراه استکان را آوردم بالا و برای اینکه بچه‌ها ناراحت نشوند بی سر و صدا از سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم عاشورا، شب شام غریبان امام حسین خسته و کوفته آمدم منزل و از شدت فوراً به خواب رفتم. وجود حضرت زهرا صدیقه کبری در عالم رؤیا بالای سرم آمدند طوری ڪه متوجه حضور ایشان شدم به من فرمود: آسید علی اکبر مجالس روضه امروز نیست. گفتم چرا خانوم جان!!! فرمود: خالص برای ما نبود برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود ڪه از تو قبول شد و ما خودمان در آنجا داشتیم، و آن روضه‌ای بود ڪه برای آن تا بچه کوچک دور از ریا و خالص گوشهٔ محله خواندی.... آسید علی اکبر ما از تو و خورده‌ای داریم! گفتم جانم خانوم، بفرمائید چه از من سر زده؟ خانوم حضرت زهرا سلام الله علیها با اشاره فرمودند: آن را من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟ می‌گوید از خواب بیدار شدم و از آن روز فهمیدم ڪه و عنایت آنها به مجالس با اخلاص و بی‌ریاست و بعد از آن هر کوچک و بی‌بضاعتی بود قبول می‌کردم و اندک و پاکتی ڪه از آنها عاید و حاصلم می‌شد، برکتی فراوان داشت و برای همهٔ و مخارجم کافی بود. بنازم بہ بزم محبت ڪه در آن گدایی و شاهی برابر نشیند... ✍برگرفته از خاطرات آن مرحوم ‌‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 @mojaradan
✅مردی متوجه شد که همسرش شنوایی اش کم شده است.ولی نمی دانست این را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، ساده ای وجود دارد انجام بده و جوابش را به من بگو:در ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعددر ۲متری و به همین ترتیب تابالاخره جواب بدهد. آن همسر مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. ⁉️ را مطرح کرد جوابی نشنید ⁉️بعد بلند شد و متر به سمت آشپزخانه رفت ودوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. ⁉️بازهم رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. ⁉️ این بار جلوتر رفت و گفت: ” چی داریم؟” و این بار همسرش گفت: عزيزم برای چهارمین بار میگم؛ ” مرغ!“ 🖋 گاهی هم نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم شاید عیبهایی که تصور میکنیم در وجود دارد در وجود خودمان است. @mojaradan
📝 راوی: 🔶 کلی سنت شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد هم مقابلش. 🔹 را هم بر خلاف آن زمان نگرفتیم؛ اما مراسم‌مان شلوغ بود. همه را کرده بودیم؛ ♦️ البته نه برای ریخت و پاش، برای اینکه سادگی ازدواج‌مان را ببینند؛ این که می‌شود ساده کرد، و خوشبخت بود. ⚜ عروسی‌مان هم از این ساده تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب ، خانواده علی آمدند خانه ما، دورهم خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانه‌ی بخت. 📚 قرمز رنگ خون بابا 🌀 با ما همراه باشید. 🌐 🆔 @mojaradan
🤣 دوستم کرده ازش پرسیدم فرقی کرده زندگیت؟ گفت: آره قبلا خودم ، نهار و نیمرو درست میکردم الان درست میکنه😕😂  ✼═══┅💖💖┅═══✼ 💞 @mojaradan
‍ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ شـنـیـده ام که این روزها حال و هوای دلـــ❤ــت را زیـر و رو کـرده... از دلتـنـگـی هایت بر روی صـفـحـه ی کاغـ📝ـذ شنیده بودی... های ات را خـوانـده ام... ⚠امــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا⚠ انـلایـ H+ــن ک میـشوی ها را جدی بگیر..🚫 عکس پروفایلش را ک دیدی⏬ انگـشـتانـت را برای تـایــپ ب تـبـعیـد ببر... مبادا پروفایل را مجـوز ورود بدانی🚫 هر چند اگر عکسش↘️ باشدـ... بـرادر... آرزوی را با قسمت نکن.❌ آری ... درد ودل کردن تو را امیدوار میکند... اما یادت نرود این تو را از خاک و ...به سواحل آنتالیا میکشاند... رفته رفته آرزوی شهادتت ب تبدیل میشود...❌ اندک اندک جای عکس دوستان شهید، عکس جایگزین میشود🚫 طرز فکرت عوض میشود😔 تا جایی ک میگویی: " برای خودشان ما در داخل دفاع خواهیم کرد اگر دفاعی درکار باشد..." بــــــرادر هـــــــوشـــیـــــــار بـــــــاش ⚠️ دلـسـرد شدنت را احساس میکنی..؟ 🚫فـــــقــــــط یـــــادت بــــــاشـــــــد🚫 جلو جلو عواقب 📱کردنت را ب تو یاداوری کـردم... روز نگویی که ندانسته وارد پـرتــــگاه شدم مــن آنــروز بـه آگـــاهــیــت شهادت مــیــدهــم یادت باشد. شیرینی شهادت ک کــمــرنــگ شود غلظت بالا میرود🔥🔥🔥 راسـتـی اول مـاجـرا را بـیـاد داری. 👇👇👇👇👇👇 اولین پی ام ات "سـلام خـواهـر"بود... از بعدی ها دیگر نـمیـگـویـم🙊 🤔فــقــط یــک ســوال..⁉️ هـنـوز هــم را خـواهـر صـدا مـیزنی...😔 🤔 @mojaradan