eitaa logo
مجردان انقلابی
15.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
💭 روزی سلیمان (ع) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به ای افتاد که گندمی را با خود به طرف دریا حمل می کرد، سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او آب رسید. 💭 در همان لحظه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و را گشود، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت، سلیمان مدتی در این مورد به فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد. ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود آن مورچه آز دهان او آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت سلیمان (ع) آن مورچه را طلبید. 💭 و داستان او را پرسید مورچه گفت : ای پیامبر خدا در این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و در درون آن زندگی می کند خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا شود و من روزی او را حمل می کنم خداوند این قورباغه را 'مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد این قورباغه مرا به سوراخی که در آن سنگ است می برد. 💭 و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم و به دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند و من از دهان او خارج میشوم. 🔵 سلیمان به مورچه گفت : وقتی که دانه گندم را برای آن کرم می بری آیا از اول شنیده ای ؟ مورچه گفت آری او می گوید : «ای خدایی که و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی را نسبت به با ایمانت فراموش نکن» @mojaradan