eitaa logo
موج نور
175 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
17 فایل
امواج نور را به شما هدیه می‌دهیم. @Mohammadsalari : آیدی آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت بیستم : جهش معنوی ✔️ راوی : جبار ستوده، حسين الله كرم 🔸در زندگی بسياری از بزرگان ترک گناهی بزرگ ديده می‌شود. اين كار باعث رشد سريع آنان می‌گردد. اين کنترل بيشتر در شهوات جنسی است. 🔸حتي در مورد داستان حضرت يوسف خداوند می‌فرماید: «هرکس پيشه کند و در مقابل شهوت و هوس صبر و مقاومت نمايد، خداوند پاداش نيکوکاران را ضايع نمی‌کند.» که نشان می‌دهد اين يک قانون عمومی بوده و اختصاص به حضرت يوسف ندارد. 🔸از پيروزی انقلاب يك ماه گذشت. چهره و قامت ابراهيم بسيار جذاب‌تر شده بود . هر روز در حالی که کت و شلوار زيبایی می‌پوشید به محل كار می‌آمد. محل کار او در شمال بود. يک روز متوجه شدم خيلی گرفته و ناراحت است! کمتر حرف می‌زد، تو حال خودش بود. 🔸به سراغش رفتم و با تعجب گفتم: داش ابرام چيزی شده؟! گفت: نه، چيز مهمی نيست. اما مشخص بود كه مشكلی پيش آمده. گفتم: اگه چيزی هست بگو، شايد بتونم کمکت کنم. کمی سکوت کرد. به آرامی گفت: «چند روزه كه دختری بی‌حجاب، توی اين محله به من گير داده! گفته تا تو رو به دست نيارم ولت نمی‌کنم!» 🔸رفتم تو فكر، بعد يک دفعه خنديدم! ابراهيم با تعجب سرش را بلند کرد و پرسيد: خنده داره؟! گفتم: داش ابرام ترسيدم، فكر كردم چي شده!؟ بعد نگاهی به قد و بالای ابراهيم انداختم و گفتم: با اين تيپ و قيافه که تو داری، اين اتفاق خيلی عجيب نيست! گفت: يعنی چی؟! يعنی به خاطر تيپ و قیافه‌ام اين حرف رو زده. لبخندی زدم و گفتم: شک نکن! 🔸روز بعد تا ابراهيم را ديدم خنده‌ام گرفت. با موهای تراشيده آمده بود محل كار، بدون کت و شلوار! فردای آن روز با پيراهن بلند به محل کار آمد! با چهره‌ای ژولیده تر، حتی با شلوار کردی و دمپایی آمده بود. اين کار را مدتی ادامه داد. بالاخره از آن شيطانی رها شد. 🔸ريزبينی و دقت عمل در مسائل مختلف از ویژگی‌های ابراهيم بود. اين مشخصه، او را از دوستانش متمايز می‌کرد. فروردين ۱۳۵۸ بود. به همراه ابراهيم و بچه‌های کميته به مأموريت رفتيم. خبر رسيد، فردی که قبل از انقلاب فعاليت داشته و مورد تعقيب می‌باشد در يکی از مجتمع‌های آپارتمانی ديده شده. آدرس را در اختيار داشتيم. با دو دستگاه خودرو به ساختمان اعلام شده رسيديم. وارد آپارتمان مورد نظر شديم. بدون درگيری شخص مظنون دستگير شد. 🔸 می‌خواستیم از ساختمان خارج شويم. جمعيت زيادی جمع شده بودند تا می‌خواستیم از ساختمان خارج شويم. جمعيت زيادی جمع شده بودند تا فرد مورد نظر را مشاهده کنند. خيلی از آنها ساکنان همان ساختمان بودند. ناگهان ابراهيم به داخل آپارتمان برگشت و گفت: صبر کنيد! 🔸با تعجب پرسيديم: چي شده!؟ چيزی نگفت. فقط چفیه‌ای که به کمرش بسته بود را باز کرد. آن را به چهره مرد بازداشت شده بست. پرسيدم: ابرام چيکار می‌کنی!؟ در حالی كه صورت او را می‌بست جواب داد: ما بر اساس يك تماس و خبر، اين آقا را کرديم، اگر آنچه گفتند درست نباشد آبرويش رفته و ديگر نمی‌تواند اينجا زندگی کند. همه مردم اينجا به چهره يک متهم به او نگاه می‌کنند. اما حالا، ديگر کسی او را نمی‌شناسد . اگر فردا هم آزاد شود مشکلی پيش نمی‌آید. 🔸وقتي از ساختمان خارج شديم کسی مظنون مورد نظر را نشناخت. به ابراهيم فکر می‌کردم. چقدر شخصيت و آبروی انسان‌ها در نظرش مهم بود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🕊🌹 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼