eitaa logo
در جستجوی تربیت اسلامی
196 دنبال‌کننده
92 عکس
20 ویدیو
22 فایل
محل انتشار تقریرات، نتیجۀ مطالعات و مطالب مختلفی که در مسیر تحصیل فقه تربیت با آنها مواجه می شوم. (مجتبی کفیل؛ طلبه فقه تربیت در مجتمع عالی حوزوی ولی امر عجل الله تعالی فرجه) رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ درخدمتم؛ @mojtabakafil
مشاهده در ایتا
دانلود
(بخش دوم) با چنین بیانی، سوالی که مطرح می شود این است که: آیا تربیت همچون نماز است و حتما باید خودِ پدر انجام دهد؟ لازم است پدر مبادرت نسبت به این عمل داشته باشد یا انجام تربیت به صورت تسبیب هم کافی است؟ به عبارت دیگر این وجوب عینی، مباشری است یا اعم از مباشری و غیر مباشری؟ در پاسخ به این سوال این بحث اصولی مطرح می شود: اگر نسبت به دلیلی شک شود که این ادله چه افاده و دلالتی نسبت به مباشرت دارد اصل چیست؟ اگر دیگری آن عمل را انجام دهد، آیا واجب ساقط می شود یا خیر؟ این بحث در اصول هم به مقتضای اصلی لفظی بحث شده و هم به مقتضای اصل عملی مطرح شده است. اما نسبت به مقتضای اصل لفظی باید گفت: نسبت به مقتضای اصل لفظی و اطلاق امر اختلاف است؛ آیةالله خوئی: مقتضای قاعده عدم السقوط است. چرا که در مانحن فیه شک در سقوط یا عدم سقوط تکلیف به شک در وجوب آن به صورت مطلق یا وجوب آن به صورت مقید بر می گردد. چرا که یک طرف تکلیف در این شرایط فعل غیر است و فعل غیر خارج از قدرت مکلف است. از این رو اصلا اطلاق ماده شامل آن نمی شود و نهایتا باید بحث شود که اطلاق هیئت موجب اثبات وجوب می شود یا این که وجوب نیز مقید است. متقضای قاعده اطلاق هیئت و عدم سقوط تکلیف است. (محاضرات فی اصول الفقه؛ ج2، ص142) با توجه به این که لزوم یا عدم لزوم مباشرت یکی از معانی تعبدی و توصلی است، این بحث در ضمن بحث تعبدی و توصلی مطرح شده است. این تبیین از کلام آیةالله خوئی در بحوث مطرح شده است. [. و قد ذكر السيد الأستاذ في المقام ان مقتضى القاعدة عدم السقوط أي التعبدية بالمعنى الأول لأن هذا الشك يرجع إلى الشك في سعة دائرة الوجوب و ضيقه- إطلاق الهيئة- لا سعة دائرة الواجب و ضيقه- إطلاق المادة- لأن فعل الغير باعتباره خارجا عن اختيار المكلف و قدرته لا يكون مشمولا لإطلاق المادة فالشك في سقوط الواجب لا منشأ له إلّا احتمال تقييد الوجوب أي الهيئة بما إذا لم يفعله الغير فمع الشك يكون مقتضى إطلاق الهيئة عدم السقوط.] (بحوث فی علم الاصول (تقریرات هاشمی شاهرودی)؛ ج2، ص64-65) کلام آیةالله خوئی به عبارت دیگر: مقتضای قاعده عدم السقوط است. چون شک برگشت به سعه و ضیق وجوب است نه واجب. یعنی به اطلاق هیئت بر می گردد نه اطلاق ماده. چون فعل غیر لایکون مشمولا لاطلاق المادة. ماده یعنی واجب، آیا می شود ماده یعنی واجب مطلق باشد؟ یعنی تربیت بر تو واجب است که یا تو بچه را تربیت کنی یا زید تربیت کند! این حرف معقول نیست. واجب نمی تواند اطلاق داشته باشد. چون باید تحت قدرت مکلف باشد در حالی که فعل غیر تحت قدرت مکلف نیست. حال که ماده لایمکن که مطلق باشد، پس اطلاق روی وجوب می رود یعنی هیئت مطلق می شود. وجوب هیئت یعنی یجب علیک چه دیگری انجام بدهد و چه دیگری انجام ندهد و لازمۀ اطلاق هیئت لزوم مباشرت است. خلاصۀ مطلب این که: اگر ماده مطلق باشد اعم از مباشرت و تسبیب است و اگر هیئت مطلق باشد مباشرت ثابت می شود.
(بخش سوم) چند اشکال به بیان آیةالله خوئی شده است؛ اشکال اول: فعل غیر، مقدور مکلف است به واسطه، به تسبیب. می توان به دیگری پول داد تا انجام دهد. از این رو این ادعا که فعل غیر، غیر مقدور است تام نیست. به عبارت دیگر تحقق فعل غیر، مقدور مکلف هست مثلا به وسیلۀ اجیرکردنِ غیر. پس شارع می تواند این ماده را اعم از فعل مکلف و فعل غیر، بر او واجب کند. اشکال دوم: لو سلم که فعل غیر اختیاری است، جامع بین فعل اختیاری و فعل غیر اختیاری، اختیاری است. همین که یک طرف اختیاری باشد در تعیین واجب کفایت می کند. مثلا در اتاقی ده سنگ هست؛ یک سنگ یک تنی، یک سنگ هشتصد کیلویی، یک سنگ ششصد کیلویی، یک سنگ چهارصد کیلویی، یک سنگ صد کیلویی و یک سنگ صد گرمی. اگر مولا امر کند از این اتاق سنگی بیاور، این امر به غیر مقدور است؟ قطعا اینگونه نیست. چرا که مکلف می توان سنگ صد گرمی را بیاورد و اتیان به سنگ صد گرمی امتثال امر به حساب می آید. @mojtaba_kafil
بسم الله الرحمن الرحیم (بخش اول) سه شنبه؛ 12 / مرداد / 1400 مقدمۀ اول: دو دوره طلبگی؛ دورۀ رشد و شدن، دورۀ کارآمدی اجتماعی و بازدهی. همۀ اصناف اینچنینند. ما نباید ضرورت بازدهی را فراموش کنیم. باید نسبت به آن دقت و تامل داشته باشیم. مقدمۀ دوم: مرز بین این دو دوره مرز خطی نیست بلکه مرز طیفی است. مرز خطی مرزی است که در لحظه از آن عبور می کنیم، اما مرز طیفی مرزی است که به مرور شخص از آن عبور می کند. ما یکباره از یک دوره به دورۀ دیگری وارد نمی شویم بلکه آرام آرام این اتفاق صورت می گیرد. بعد از حدود 25 سال حضور در حوزه تقریبا هویت فردی طلبه به هویت اجتماعی تبدیل می شود. مقدمۀ سوم: در دوران تحصیل باید تجهیزات لازم برای دوران خدمت را کسب کنیم. با توجه به این که نیازهای جامعه بسیار متعدد است، طلبه بخشی از آن را دنبال می کند. طلبه خدمات نرم ارائه می دهد. تعلیم، تدریس، تحقیق، تربیت، دفاع نرم از دین خدماتی است که طلبه ارائه می دهد. همین خدمات هم بسیار لایه های متنوع و متعددی دارد. از این رو باید ما باز هم آن را جزئی تر کنیم و انتخاب دقیق تر داشته باشیم.
(بخش دوم) با توجه به این مقدمات باید گفت؛ اولا: دوستان جمع حاضر وارد دوران خدمت شده اند. در این دوران دو نوع کنشگری ممکن است. یکی این که شخص خدمات مختلف در عرصه های مختلف انجام دهد. دیگری این که شخص در یک عرصه محصولات مختلف ارائه کند. مثلا ممکن است انسان در ده موضوع ده کتاب بنویسد. ممکن است در یک موضوع ده کتاب بنویسد. مسیر درست راه دوم است. در این راه است که شخص مرزهای آن علم را تغییر می دهد، آقای آن فن می شود، یک خروجی منحصر به فرد ارائه می دهد. ثانیا: ارائۀ خروجی باید یک اصل محوری و اساسی باشد. برخی از متخصصین بحث آموزش می گویند: بهترین آموزش، آموزش های خروجی محور است. علاوه بر جنبۀ آموزشی ارائۀ خروجی برکات دیگری هم دارد. این نگاه (نگاه خروجی محور) باید در عرصه های مختلف حاکم بشود. مثلا کسی که صرف می خواند؛ خروجی اش درختوارۀ کتاب است. کسی که لمعه می خواند؛ استخراج اصطلاحات فقهی، استخراج استدلال های شهید. [و به همین تناسب در تحصیل کتب مختلف] در این بحث های تربیت هم خروجی ها باید بیشتر شود. وجود خروجی امید ایجاد می کند، دغدغه ها را افزایش می دهد، موجب استفادۀ بهتر از زمان می شود و به عبارت خلاصه برکات فراوانی به دنبال دارد. یکی از پیشنهادات بعضی از مجموعه های پژوهشی به فعالان خود این بود: نسبت به کتابی که چاپ شده خروجی های مختلف ارائه دهید. مثلا جلسۀ نقد برگزار کنید، جلسۀ رونمایی، مقالۀ علمی-پژوهشی از آن کتاب، کلیپ معرفی و مواردی از این دست. نسبت به وضعیت فعلی فقه تربیت مرکز جامع علوم اسلامی ولی امر علیه السلام چند خروجی اولیه می توان تصویر کرد؛ 1. نمایشگاه خروجی های فقه تربیت؛ ارائۀ خروجی ها به صورت چاپ شدۀ گالینگور در مرکز 2. ایجاد یک درگاه مجازی برای ارائۀ خروجی ها 3. ارائۀ جلسات و کلاس ها و نشست هایی که برگزار می شود. البته پر واضح است که ارائۀ خروجی کار راحتی نیست ولکن باید توجه داشت که حضرت امیر علیه السلام فرمودند: لَا يُدْرَكُ الْعِلْمُ بِرَاحَةِ الْجِسْمِ. (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم؛ ص44) @mojtaba_kafil
بسم الله الرحمن الرحیم : دوشنبه 17 / آبان / 1400 (بخش اول) [همانطور که در جلسۀ گذشته بیان شد، نظر آیةالله خوئی بر این است که در مانحن فیه مباشرت لازم است. ایشان در تبیین دیدگاه خود می فرمایند:] هیئت امر دالّ بر نسبت ارسالیة است یعنی باید نسبتی بین صدور فعل و مکلف باشد. بنابراین برای تحقق امتثال، اصل در مانحن فیه تعبدی بودن یعنی مباشرت در انجام فعل است. به عبارت دیگر فعل باید نسبتی با مکلف پیدا کند و این نسبت وقتی حاصل می شود که مکلف مباشرة عمل را انجام دهد. به بیان دیگر می توان گفت: در ایجاد نسبت صدور دو فرض متصور است؛ مباشرت، تسبیت. در صورت مباشرت قطعا صدور فعل به مکلف نسبت داده می شود اما در صورت تسبیب مثل این که دیگری را اجیر کند یا به دیگری امر کند، فعل به او نسبت داده نمی شود. بنابراین پدر خودش باید اقدام به تربیت فرزند کند، چون او مخاطب امر است و تکلیف باید با او نسبت پیدا کند. جواب شهید صدر: افعال بر دو دسته اند: دستۀ اول: افعالی که در نسبتِ آنها به مکلف، اصلِ تحقق آنها و نوعی ارتباط با مکلف کافی است. نسبت صدوریه در آنها کافی است. یعنی اصل تحقق فعل مراد است اما چگونگی تحقق آن بحث نشده است. مثلا در «إبنِ مَسجِداً» اصلِ ساخته شدن مسجد مراد است. این که مکلف خودش انجام دهد یا دیگری را اجیر کند، تاثیری در نسبت انجام این عمل به مکلف ندارد. یعنی اگر خودش بسازد این امر را امتثال کرده است، اگر دیگری را هم اجیر کند، امتثال به او نسبت داده می شود. در مواردی مثل «أزِلِ النِّجاسة» نیز همین سخن وجود دارد. دستۀ دوم: افعالی که علاوه بر نسبت صدوری یک نسبت حلولی هم پیدا می کنند. مثل وقتی شارع به مکلف می گوید: آب بنوش، نماز بخوان. این نماز تکبیر و تسلیم است، نوشین آب همین طور. در این افعال ذات فعل حالت حلولی دارد. اگر به مکلف گفته شود آب بخور، و او اجیر بگیرد و اجیر آب بخورد، آب خوردن مکلف محقق نشده است و امر امتثال نشده است. روزه بگیر، حج بجا آور و مسائل این دست همه اینگونه است، نوعی نسبت حلولی هم باید با مکلف برقرار کند.
(بخش دوم) جمع بندی: اصل این است که فعل باید نسبت به مکلف ارتباطی پیدا کند و صدق کند که مکلف کاری انجام داده است. انتساب به دوگونه است؛ مباشری و تسبیبی. حال اگر ذات فعل از جمله افعالی است که نسبت صدوری در انتساب آنها به مکلف کافی است، نسبت هم در تسبیب صدق می کند و هم در مباشرت. اما اگر ذات فعلی به گونه ایست که نسبت صدوری در انتساب آن به مکلف کافی نیست بلکه نسبت حلولی هم می خواهد مباشرت لازم است. سوال: اگر کسی تبرعی عمل را انجام داد، چه می شود؟ جواب: چون ملاک محقق شده است دیگر تکلیف منتفی است. روشن است که انتفاء تکلیف به این معنا نیست که تکلیف نبوده بلکه موضوع آن منتفی شده است. [با توجه به این که بحث پیرامون ملاک عمل مطرح شد، توجه به این نکته خالی از لطف نیست که] رابطۀ مصالح و مفاسد با واجبات و محرمات، کالعلة است. گفته شده کالعلة نه این که مصالح و مفاسد علت هستند. چرا که منشأ اصلی صدور حاکم است. بنابراین اگر کسی تبرعی فعل را انجام داد، ملاک را تامین کرده و به همین خاطر واجب ساقط می شود. سوال: در چنین حالتی پدر گناه کرده است یا خیر؟ جواب: اگر از اولین زمانی که تربیت ممکن بود دیگری انجام داد، گناه نکرده است. چون اصلا تکلیف بر عهدۀ او نیامده است و قبل از تحقق تکلیف ملاک حاصل شده است. ولی اگر در اولین زمانِ ممکن و لازم کسی اقدام نکرد بلکه تکلیف محقق شد و بعد از مدتی دیگری اقدام به تربیت نمود، پدر گناه کرده است. اشکال: با توجه به این که در ادله هم دلیل لفظی مطرح شده بود و هم دلیل عقلی، در صورت شک ادلۀ عقلی باید محور قرار گیرد نه ادلۀ لفظی. زیرا با وجود ادلۀ عقلی، ادلۀ لفظی ارشادی است تکلیفی نیست. در حالی که در سیر بحث ادلۀ لفظی محور قرار گرفت. جواب: همانطور که گذشت در بیان ادله چند دسته دلیل گفته شد؛ دلیل نقلی، دلیل عقلی، سیره و ... . تمسک به اطلاق تعبدیة در صورتی است که دلیل لفظی در کلام باشد. اما اگر فقط به دلیل عقل به تنهایی یا در کنار سیره تمسک شد، دلیل لبی خواهد بود و دیگر تمسک به اطلاق ممکن نیست و در فرض شک نوبت به اصل عملی می رسد. [به عبارت دیگر: اگر صرفا ادلۀ عقلی محل توجه باشد، اصلا نوبت به اطلاق نمی رسد بلکه در ظرف شک صرفا باید به قدر متیقن اکتفا کرده و نسبت به موارد دیگر به اصل عملی مراجعه کرد.]
(بخش سوم) اشکال: با وجود دلیل عقلی، دلیل نقل ارشادی است تکلیفی نیست. جواب: از قدیم این بحث بود که اگر در مسئله ای دلیل عقل وجود داشت و نقل هم آمد، نقل مولوی است یا ارشادی؟ قدیم می گفتند: با وجود عقل، نقل ها ارشاد به حکم عقل است. در تبیین این کلام به دو مطلب اشاره کرده اند؛ یکی این که با وجود دلیل عقل، بیان از سوی شارع لغو است و در مطلب دوم به استحاله اشاره کرده اند. اما بسیاری از متاخرین بر این باورند که: صرف وجود دلیل عقل دالّ بر عدم لزوم تکلیف از سوی مولا نیست و بیان مولا هم لغو نخواهد بود. چرا که در برخی افراد عقل به تنهایی باعث بعث مکلف نمی شود بلکه عقل به ضمیمۀ نقل است است که مکلف را منبعث می کند یا نقل به تنهایی. بعلاوه که اصل هم بر مولوی بودن امر مولاست. [أقول: نسبت به این مطلب دو سوال مطرح است؛ سوال اول این که آیا بر مولا لازم است عبد را منبعث کند یا همین که در مقابل عبد حجت داشته باشد کافی است؟ حجت داشتن مولا ملاک است یا منبعث شدن عبد؟ اگر حجت داشتن ملاک باشد مولا در مقام مواخذه می تواند به عبد بگوید: آیا حجت بر تو کامل نشده بود؟ مگر عقل تو حکم نکرد که فلان کار را انجام بدهی/ندهی؟ در چنین شرایطی عبد نمی تواند بگوید عقل حکم کرد ولی من منبعث نشدم! اما اگر انبعاث ملاک باشد این گفتگو متفاوت خواهد بود. سوال دوم: صدوری یا حلولی بودن افعال را از کجا باید تشخیص داد؟ وقتی مکلف در نگاه اولیه مثلا گمان می کند حج یک فعلِ حلولی است پس باید در همۀ اجزایش مباشرت داشته باشد اما با مراجعه به ادلۀ نقلی می فهمد در نظر شارع یک فعل صدوری است و در بعض افعال مباشرت لازم نیست و همچنین در برخی موارد دیگر، آیا باز هم می تواند در مواجهه با افعال به صرفِ حلولی یا صدوری بودن از نظر عقلی اکتفا کند یا باید تلاش کند حلولی یا صدروی بود در نظر شارع را درک کند؟] @mojtaba_kafil
بسم الله الرحمن الرحیم (بخش اول) سه شنبه؛ 30 / شهریور / 1400 مقدمۀ اول: کارها بر دو دسته است؛ برخی از کارها با ارادۀ شخصی قابل انجام است. یعنی انسان خودش با تصمیم فردی می تواند این دسته از کارها را انجام دهد. برخی دیگر از کارها به ارادۀ جمعی نیاز دارد. یعنی لازم است تعدادی از افراد با قاعده و قانون خاصی اراده بر انجام آن کار داشته باشند، کاری نیست که یک نفر توانِ انجام آن را داشته باشد. ماشینی را فرض کنید که تایر آن در جوب افتاده است. بیرون آوردن این ماشین از جوب کارِ یک نفر نیست، لازم است چند نفر جمع شوند و تلاش کنند تا ماشین بیرون آورده شود. به عبارت دیگر تک تک افراد نمی توانند این کار را انجام دهد اما یک قدرت پنهانی در جمعِ چند نفر وجود دارد که از پسِ انجام کار بر می آید. نسبت به کارهایی از قسم دوم تک تک افراد مسئول نیستند ولی جمع مکلف هست. و البته این که جمع مکلف به انجام چنین کارهایی است بدین معنا نیست که افراد خیالشان راحت باشد و کاری نکنند با این توجیه که بر یک نفر لازم نیست بلکه ممکن است خودِ تشکیلِ یک جمع که متکفل انجام چنین کاری شود، وظیفه باشد. مقدمۀ دوم: نظام زندگی انسان ها در دوره های مختلف در حال رشد و پیشرفت بوده است. در نظام ابتدایی زندگی افراد همۀ یا اکثر کارهای مربوط به مجموعۀ زندگیِ خودشان را شخصا متکفل می شدند. شخص در خانۀ خودش نان و لبنیات برای زندگیَش تامین می کرد، تعمیراتی که برای خانه لازم بود شخصا انجام می داد، برای ساخت خانۀ جدید خودش بخش قابل توجهی از کارها را عهده دار بود و ... . با رشد و پیشرفتی که در زندگی اجتماعی حاصل شد، انسان ها به مرور دریافتند که این عملکرد صحیح و دقیق نیست. از این رو نظام توزیع نقش ها مطرح و محقّق شد. بین افراد مختلف جامعه تقسیم کار شد و هرکس مسئولیت بخشی از نقش ها را به دوش گرفت. این تقسیم کار برکاتی داشت. باعث شد کارها هم از جهت کیفیت افزایش پیدا کند و هم از جهت کمیت.
(بخش دوم) با توجه به این دو مقدمه باید گفت: در نظام تولید علم نیز توجه به این دو نکته ضروری و اجتناب ناپذیر است. درست است که در دوره ای از ابن سینا نقل شده که من دیگر بر تمام علومِ زمان خود مسلط هستم و کسی حرف جدیدی برای من ندارد اما در شرایط کنونی با رشد ارتباطات جوامع و انفجار اطلاعاتی که وجود دارد، عمر یک نفر نه تنها برای بررسی همۀ علوم کافی نیست که حتی در بخش خاص هم تسلط تام و کامل به سختی ممکن است. از این رو همانگونه که در مشاغل تقسیم کار صورت گرفت، تقسیم کار در رشته های علمی نیز ضروری و اجتناب ناپذیر است. یکی از موضوعاتی که در ده ها اخیر در حوزۀ علمیه مطرح شده، بحث تجزی در اجتهاد است، مشابه این بحث در سخنان آیةالله شیخ صادق لاریجانی با عنوان اجتهاد متوسط مطرح شده است. با این بیان که مجتهد لازم نیست در همۀ مقدمات خودش اجتهاد کند بلکه در بعض مراحل به اجتهادات دیگران استناد می کند و آن را مفروض قرار می دهد و بر اساس آن نظریۀ خود را بنا می نهد. این یعنی اعتماد به تلاش های دیگران برای جمع بندی و پیشبردِ کارهایی که از توانِ یک نفر و از عمرِ یک نفر فراتر است. در کارهای بزرگ این اعتماد یک ضرورت اجتهاد ناپذیر است. در دورۀ کنونی اجتهاد در فقه بیش از یک عمر نیاز دارد، از این رو لازم است برای جمع بندی و نتیجه گیری و پیشبرد مسائل حرکت جمعی صورت گیرد، تجزیِ در اجتهاد جدی تر دنبال شود، در بین گروه های مختلف تقسیم کار صورت گیرد. البته در کیفیت تقسیم فروض مختلفی مطرح است؛ ممکن است بر اساس ابواب مختلف تقسیم کار صورت گیرد؛ عبادات و معاملات، ممکن است بر اساس کتب مختلف فقهی تقسیم کار شود کتاب الصلاة، کتاب الحج و ... تقسیم بندی صورت گیرد، ممکن است بر اساس مراحل کار مسئولیت ها تقسیم شود مثل همان نظریۀ اجتهاد متوسط. ادبیاتِ تجزی در اجتهاد در دوره های جدید تبدیل شده به فقه های مضاف. فقه های مضاف همان تجزی در اجتهاد است ولکن با یک لسان جدید و نو. عرصه های مورد نیاز جامعه بین گروه های مختلف تقسیم شده و هر گروه بخشی از کار را به دوش گرفته است. بنابراین فعالیت در این عرصه باید با این ذهنیت و احساس مسئولیت صورت گیرد.
(بخش سوم) نسبت به اقدامات خود در این عرصه نکاتی را باید مد نظر قرار دهیم؛ نکتۀ اول این که به هر میزان کار بزرگ تر شود، مدیریت آن هم سخت تر می شود، دقت کار هم باید افزایش پیدا کند، ظرافت و ریزبینی هر جزء نسبت به کار خود باید جدی تر شود. قطعات هواپیما در مجموعه های مختلف تولید می شود و در محلی روی هم سوار می شود. هر مجموعه ای باید کار خود را با دقت و ظرافت کامل انجام دهد تا هنگام سوارکردن قطعات مشکلی ایجاد نشود. بنابراین ما باید تلاش کنیم تا ادبیات کار تیمی را یاد بگیریم، به سمت انجام کار تشکلی حرکت کنیم و سرانجام کار و حرکت جبهه ای را رقم بزنیم. متاسفانه منطق کار تیمی در ما شکل نگرفته است. اعتماد به کارهای یکدیگر در بین ما کم است. به کلام لغوی اعتماد نمی کنیم، به نظر رجالی اعتماد نمی کنیم و هرکدام را می خواهیم خودمان پیگیری کنیم. این باعث می شود که کار پیش نرود. نکتۀ دوم این که جمع حاضر سهم خود از مجموعۀ فقه را انتخاب کرده است، عرصه ای که می خواهد محور فعالیت های خود قرار دهد، برگزیده است. مسیر خود را در راستای «» تعریف کرده است. بنابراین باید مسئولانه با این عرصه برخورد کند، خود را وقف این مسیر کند، تلاش کند که در این عرصه برای خود انباشت علم حاصل کند. تا ان شاءالله پس از آن علم پیش رود و حرفهایی فراتر از حرف های موجود تولید شود. نکتۀ سوم: در طی مسیر نباید به متوسط بودن قانع شد. انسان های متوسط زیادی در جامعه هستند. در موضوعات مختلف شخصیت های متوسط هستند و فعالیت می کنند. آن چیزی که الان کم داریم ستاره است. ستاره یعنی کسی که مرجعیت پیدا کند، محور قرار گیرد. و با توجه به این که سطح آگاهی ها افزایش یافته، دسترسی به اطلاعات زیاد شده و به عبارت خلاصه استانداردها افزایش یافته برای ستاره شدن در یک عرصه واقعا باید عمر صرف کرد.
(بخش چهارم) نکتۀ چهارم: عرضۀ خروجی یکی از ضرورت های کار است. در هر عرصه ای انسان وارد می شود باید تلاش کند که خروجی داشته باشد. تلاش برای خروجی دادن باعث می شود که شخص در راه تحصیل آن مطلب، درک آن، قدرت بر تبیین آن تلاش مضاعفی داشته باشد. تئوری خدمت در ضمن رشد، رشد در ضمن خدمت اشاره به همین مطلب دارد. یعنی در ضمن این که شخص در حال پیشرفت در یک موضوع است این تعهد را داشته باشد که از فعلیت های موجود خود به دیگران هم استفاده بدهد. در ضمن رشد، خدمت ارائه دهد و این باعث می شود که در ضمن این خدمت خودش هم رشد کند. البته در این مسیر هم باید بر اساس قاعده و قانون (فرمول) خاص خودش عمل کرد. میزان خدمت در دوران مختلف رشد متفاوت است. در ابتدای دوران رشد میزان خدمت حداقلی است و به مرور این مقدار افزایش پیدا می کند. در ابتدا محور اصلی و اساسی رشد و تحصیل است و محور حاشیه ای خدمت اما به مرور درصد این دو تغییر می کند تا جایی که محور و اساس فعالیت ها خدمت می شود و تحصیل و رشد بخشی کوچکی از فعالیت ها را به خود اختصاص می دهد. ممکن است بعضی نسبت به ارائۀ خروجی اندکی وسواس داشته باشند و برایشان سخت باشد اما توجه به این نکته ضروری است لازم نیست شما حرف آخر را در خروجی ای که ارائه می کنید زده باشید، همین مقدار که نکاتِ جدیدی را مورد توجه قرار داده باشید، بعضی از ابهامات مسئله را کاهش داده باشید نیز خود قابل توجه است و به دیگران کمک می کند. همین هم باعث می شود دیگران سرمایۀ خود را برای حل ادامۀ مسئله صرف کنند تا این که بخواهند از ریشه دوباره سرمایه گذاری کنند. در پایان ضروری است به این نکته نیز توجه داده شود که فعالیت های شما در مجموعه و برای پیشرفت کارهای جمعی نیز بخشی از خروجی شماست. نباید صرفا به کارهای شخصی خود اهتمام بورزید و فعالیت های جمعی را نادیده گرفته شود. @mojtaba_kafil
بسم الله الرحمن الرحیم جلسه با حجةالاسلام و المسلمین درودی، مسئول کارگروه تربیت اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی پنجشنبه 20 / آبان / 1400؛ مرکز جامع علوم اسلامی ولی امر عجل الله تعالی فرجه ایشان در ضمن ارائه گزارشی از فعالیت های خود و تبیین ساختار دفتر تبلیغات دو مأموریت اساسی را محور فعالیت های خود در کارگروه تربیت اسلامی بیان کردند. ماموریت اول این مجموعه را در ضمن تبیین جریان های موجود در تربیت اسلامی بیان کردند. در تربیت اسلامی سه جریان در کشور در حال فعالیت است؛ 1. روانشناسی و علوم تربیتی: این جریان کاملا وارداتی است، خاستگاه آن غرب است و از سوی نهاد دانشگاه ترویج داده می شود. با توجه به آثار فراوانی که تولید می شود و همچنین نیروی انسانی زیادی که در این عرصه فعال است، این جریان ادبیات حاکم در کشور را از آنِ خود کرده است. 2. فقه تربیتی: این جریان کاملا بومی-حوزوی است، در امتداد فقه سنتی است و دغدغه اش یافتنِ احکامِ مسائل تربیتی است. نگاه حکمی در این دیدگاه حاکم است. 3. تربیت اسلامی: این جریان با هر دو جریان فوق نقطۀ اختلاف دارد. وجه تفاوت آن با جریان اول این است که دغدغۀ این جریان تبیین رواشناسی از نظر اسلام است، و وجه تمایز آن با جریان دوم این است که دغدغه اش صرفا احکامِ مسائل تربیتی نیست بلکه تربیت را یک مسئله معرفتی می بیند. در این جریان سه رویکرد وجود دارد؛ 1) رویکرد اول نقطۀ اتکاء بحث را فلسفۀ تربیت قرار داده اند: خانم علم الهدی و آقای سعید بهشتی از جمله شخصیت هایی هستند که این عرصه را دنبال می کنند. 2) رویکرد دوم با اتکاء به عرفان شیعی پیش رفته اند. مباحث عرفان نظری را دنبال می کنند. 3) رویکرد سوم با اتکاء را وحی مسائل تربیتی را دنبال می کنند. در تاکید بر نگاه تفسیری شخصیت هایی همچون آیةالله حائری شیرازی و مرحوم صفائی حائری می توان نام برد. ما در کارگروه با جریان اول زاویه داریم و نوع نگاه آنها را قبول نداریم، به نظر می رسد نگاه فقه تربیتی هم نمی تواند بار تربیت را به دوش بکشد و مسائل جامعه را حل کند، از این رو جریان تربیت اسلامی را برگزیدیم. از بین رویکردهای موجود در این جریان نیز رویکرد وحیانی محور فعالیت ها قرار گرفته است. ولکن در این رویکرد متاسفانه روش منقّح نشده، منابع تبویب نشده و در یک کلام خلأهای فراوانی دارد. با این نگاه ماموریت اول کارگروه «تقویت رویکرد وحیانی» قرار داده شد. رویکرد فلسفی رویکرد قوی ای است. یک علتش شاید این باشد آنجایی که با غرب می توانستیم چالش داشته باشیم و سخن بگوییم فلسفۀ تعلیم و تربیت است. در عرصه های دیگر ما خیلی حرفی نداریم اما در فلسفۀ تعلیم و تربیت به عنوان یک دانش بالادستی، بر اساس ظرفیت هایی که در منابع ما هست، احساس شد که قابلیت چالش و مواجهه با غرب هست. از این رو در این عرصه فعالیت ها و کارهای زیادی شده است. در ادامه ایشان با آسیب شناسی نسبت به فعالیت های آموزشی تربیت اسلامی در برخی مراکز حوزوی و دانشگاهی خاطر نشان کردند؛ دو گانۀ نظر و عمل در تربیت [نیز] وجود دارد. نظر یعنی افرادی که در حال تحصیل مباحث تربیتی را به صورت آکادمیک/حوزوی هستند و عمل یعنی افرادی که در صحنۀ اجرا وارد شده و مشغول فعالیت های تربیتی هستند. از قدیم الایام بین این دو گروه یک شکاف جدی بوده است. همان اختلافی که بین صنعت و دانشگاه وجود دارد. فعالان در عرصۀ عملی خیلی از کارهایی که در عرصۀ نظری انجام می شود قبول ندارند. از این رو خودشان دوره های کوتاه مدتی را تدبیر کرده و بعضا نیروهایی که اصلا ربطی به مباحث تربیتی ندارند جذب نموده، آموزش می دهند و به کار می گیرند. این چالش باعث شد کارگروه تربیت اسلامی ماموریت دوم خود را تحت عنوان «فرآیند تربیت؛ تولید فکر، ترویج فکر، کاربست فکر» تعریف کند. با این توضیح که؛ اولا تلاش شود اندیشه های تولید شده [تکمیل شود]، ثانیا ترویج این ظرفیت در مراکز آموزشی، ثالثا بهره برداری از این اشخاص و نظریات در عملیات تربیت. در ادامه ایشان به تبیین برخی از پروژه هایی که مشغول کار هستند، پرداختند. بازسازی رشتۀ تربیت دینی کودک و نوجوان مربوط به سطح3 مرکز مدیریت خواهران، اجرای ایده های جدید برای اجرای دورۀ کارشناسی رشتۀ تربیت دینی کودک و نوجوان [از جمله پروژه های آموزشی در حال انجام است] و در اولویت های پژوهشی هم به دو بعد توجه شده است؛ پایان نامه های تربیتی به آیات و روایات گره بخورد، پایان نامه ها پیرامون مباحث کاربردی باشد. در انتهای سخن ایشان اشاره کردند؛ دوره های کوتاه مدتی هم تحت عنوان «کارگاه های مهارت پایه» و «کارگاه های دانش پایه» نیز در حال برنامه ریزی است. @mojtaba_kafil