eitaa logo
مجتمعنا
500 دنبال‌کننده
126 عکس
17 ویدیو
17 فایل
برخی یادداشت ها و درس گفتارهای محمدرضا قائمی نیک در اینجا، به عنوان شخص حقیقی می نویسم @MRghaeminik
مشاهده در ایتا
دانلود
ایام‌الله شهادت حاج قاسم و الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت ملتی که شهادت دارد، اسارت ندارد. امام خمینی (ره) منتشره در اسفند 1398 قسمت 1 از 4 1. در مقایسه‌ای که میان انقلاب‌های بشری صورت می‌گیرد، انقلاب اسلامی ایران، در کنار انقلاب‌های فرانسه (1789)، انقلاب اکتبر 1917 روسیه، انقلاب استقلال آمریکا و انقلاب چین یکی از پنج انقلاب بزرگ بشری محسوب می‌شود(کچویان،1390). با این حال علیرغم این مشابهت، انقلاب اسلامیِ ایران برخلاف دو یا چهار انقلاب دیگر، ماهیتی دینی به معنای حضور فراگیرِ علقۀ معنوی داشته است، در حالی‌که دو یا چهار انقلاب دیگر، علیرغم تفاوت‌هایی که داشته‌اند، همگی علقه‌هایی ناظر به زندگیِ این‌دنیایی را پرورانده‌اند. اما در میان انقلاب‌های فرانسه و روسیه، به جهت ادعای‌شان مبنی بر خلقِ یک جهان جدید و متفاوت از گذشته، ما شاهد تلاش برای بسط و صدور ایدۀ بنیادین آن انقلاب‌ها به دیگر ملل و جوامع نیز بوده‌ایم. برای درک ایدۀ بسط و توسعۀ انقلاب روسیه تنها کافی است به ماجرای جنگ سرد و تقابل بلوک شرق و غرب اشاره کنیم. از این منظر، بلوک شرق به دنبال بسط ایدۀ انقلاب‌های استقلال‌طلبانۀ کارگری در کشورهای دیگر و بلوک غرب به دنبال بسط الگویِ توسعۀ سرمایه‌داری در جهان سوم بود. لازم به ذکر نیست که منازعات دهۀ 1340 در ایران میان دربار پهلوی و حزب توده نیز متاثر از این فضا بوده است. اما مسئلۀ صدور و بسط ایدۀ بنیادین انقلاب فرانسه که عمدتاً با شعار برابری، برادری و آزادی بوده و بر محور دموکراسی و لیبرتی صورت می‌گرفت، پیچیدگی بیشتری داشت. همانطور که می‌دانیم فرانسه تا مدت زیادی بعد از انقلاب فرانسه، درگیر منازعات میان هوادارانِ بازگشت به سنت و هوادارانِ بسط تجدد و مبارزه با سنت بود. فارغ از منازعات میان صاحبان قدرت سیاسی هوادار سلطنت و هوادار تجدد و جمهوری‌خواهی که موید اوضاع آشفته و مبهم آیندۀ انقلاب فرانسه در این کشور بود، پیگیری این ایده در میان متفکرین این عصر نیز همین ابهام و آشفتگی را تایید می‌کند. تقابلی که میان دو بونال و دو میستر یا حتی روسو از یک‌سو و آگوست کنت از سوی دیگر وجود داشت، نشان می‌دهد که این منازعه مخصوصاً در سدۀ هجدهم وجود داشته است. همانطور که کالینیکوس (1373: 68) متذکر شده، سدۀ هجدهم یا روشنگری، عصر «ابهام بر سر پیشرفت» تجدد است. تجددی که در مراحل جنینیِ گسست از سنت قرار داشت، هنوز سردمدارانش دربارۀ حرکتِ رو به جلوی آن تردید داشتند. متجددین از خانۀ سنت جدا شده‌ بودند، اما هنوز نمی‌دانستند به کدامین کوی و برزن سفر کنند و رحل اقامت در کدامین مأمن بر زمین نهند؛ در این عصر هنوز وسوسه‌هایی برای بازگشت وجود داشت. در این میان، آنچه این تردید را برای متجددین از میان بُرد و گام این نوجوانان بریده از سنت را مستحکم‌تر ساخت، یا فتوحات ناپلئونی در عرصۀ نظامی و سیاسی در سرزمین‌های دیگر یا صورت‌بندی فلسفه‌های تاریخ تجددِ افرادی نظیر ولتر، هگل یا نظریه‌های کلاسیک جامعه‌شناسی مانند کنت و مارکس بود. همانطور که اریک وگلین (1999) متذکر شده، سدۀ هجده و نوزده، سدۀ «بحران شکل‌گیری و توسعۀ» تجدد است و ایده‌ای که این بحران را خاتمه داده یا حداقل تسکین می‌بخشد، ایدۀ «آخرالزمان انسان» (apocalypse of man) است که در نظریه‌های هگل و مارکس و کنت و امثال آنها، البته هرکدام با راه‌حلی متفاوت پرورده می‌شود. این تحولات، البته به قلمرو نظر منحصر نیست، بلکه در قلمرو عمل و سیاست، همزمان با اقدام فعالین عرصۀ سیاست و جامعه همراه است. شاید یکی از نقاطی که بهتر از همه این همراهی را نشان دهد، همزمانی پایان نوشتن پدیدارشناسی روح هگل با حملۀ ناپلئون، یعنی حامل روح انقلاب فرانسه به ینا و آلمان است. هگلی که نه تنها از حملۀ ناپلئون فرانسوی به پروس آزرده نمی‌شود، بلکه او را «روح جهان سوار بر اسب» می‌داند. البته موارد دیگری نظیر برعهده گرفتنِ نقش کاهنی و شبه‌پیامبری توسط آگوست کنت یا نقش شبه‌پیامبری توسط مارکس و مارکسیست‌ها نیز موید این همراهی است. در این تحولات نظری و عملی، همانطور که اریک وگلین (1999) با اشاره به ایدۀ آخرالزمان انسان اشاره می‌کند، صدور و بسط ایدۀ بنیادینِ انقلاب فرانسه، تقریباً همزمان با وحدت نسبی‌ای است که در میان نیروهایِ اصلی انقلاب شکل گرفته است. نیروهای انقلاب تا زمانی که نتوانسته بودند بر ایدۀ بنیادین انقلاب وحدت یابند یا دستکم وحدتی نسبی پیدا کنند، نمی‌توانستند آن ایدۀ بنیادین را صادر نمایند. صدور ایدۀ بنیادین انقلاب تنها زمانی ممکن می‌شود که تضادهای داخلی میان این نیروها دستکم تا حد زیادی مرتفع شود و نیرو برای بسط و گسترش عملی و نظریِ انقلاب فراهم آید. این وحدت، گاه توسط ایدۀ آخرالزمان انسان در کنت صورت می‌گیرد و گاه با ایدۀ دیالکتیک هگل.
قسمت 2 از 4 شاید به همین دلیل باشد که ناپلئون در حملۀ اولش به پروس و دیگر کشورهای اروپایی، مشکلی نداشت، زیرا همانطور که هگل در پدیدارشناسی روح متذکر می‌شود، تضادها پیوسته در سطحی بالاتر، رفع می‌شوند و وحدت حاصل می‌شود. همانطور که ناپلئون نیز در عرصۀ عمل، توانسته بود نوعی وحدت و هماهنگی میانِ نیروهای انقلاب فرانسه ایجاد کند و ایدۀ بازگشت به گذشته را به محاق ببرد. 2. شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و دیگر یاران‌شان، منتهی به برگزاری تشییع جنازه‌ای حیرت‌آور در سطح ایران، عراق و بسیاری از ملل دیگر شد. مراسم ایران و عراق نیز با شباهتی مثال‌زدنی از جمله طواف در حرم‌های مطهر کاظمین و کربلای و نجف و مشهد و قم یا شعارهای ضد استکباری متحدالشکل در مراسم و نظایر آنها برگزار گردید. شاید اولین نکته‌ای که از این مراسم به ذهن می‌رسد، وحدت قابل توجهی است که ایرانیان با عراقی‌ها و لبنانی‌ها در این مراسم نشان دادند. فارغ از شباهتهای ظاهریِ برگزاری مراسم و شعارهای مشابه، ما نوعی روح واحد را در میان ملت ایران و عراق مخصوصاً در مقابله با استکبار جهانی در این مراسم شاهد بودیم که نمود عینی‌اش، مصوبۀ مجلس عراق برای خروج آمریکایی ها از عراق بود. از سویی دیگر، شهادت حاج قاسم سلیمانی، حداقل به لحاظ زمانی، بعد از بیانیۀ گام دوم رهبری معظم انقلاب اسلامی، یعنی در «چهل سال دوم» صورت گرفته و ایشان، بزرگترین شهید بعد از این بیانیه یا به تعبیر دیگر شهید این عصر جدید است. اگر تعابیر رهبری معظم انقلاب را مبنا قرار دهیم، ما در این مراسم و حوادث، دو یوم الله داشته‌ایم. بعد از ایام‌الله‌ی که در دورۀ امام خمینی (ره) در دهۀ پنجاه مانند17 شهریور و 22 بهمن و 13 آبان مطرح شد، وقوع و طرح دو یوم‌الله در این حوادث، حائز اهمیت است. به علاوه مطابق بیان رهبری در بیانیۀ گام دوم، انقلاب در آغاز عصر ورود به «فرایند بزرگ جهانی» است. با این چند مقدمه می‌توان نتیجه گرفت که انقلاب اسلامی، در آغاز عصر ورود به «فرایند بزرگ جهانی»اش، شاهد دو یوم‌الله بوده که با وحدت مثال‌زدنیِ دو ملت ایران و عراق برگزار شده است. به تعبیر دیگر، دو ملت ایران و عراق، همراه با یکدیگر، در وقوع و طرح این ایام‌الله مشارکت داشته و حوادث خاصی را رقم زده‌اند. اگر این ایام‌‌الله اخیر را با ایام‌ الله دهۀ پنجاه و شصت مقایسه کنیم که برگزاری‌شان بیشتر با مشارکت ملت ایران رقم می‌خورد، خواهیم دید که اینک، اگر از لبنان و دیگر ملل هم چشم بپوشیم، حداقل یک ملت عظیم به نام ملت عراق، در این ایام‌الله شریک و سهیم شده‌اند. ما و ملت عراق، اکنون در متنِ این ایام‌الله هستیم و ایام‌الله، آن ایامی است که همانطور که به حضرت موسی (ع) گفته شد، قوم یا اقوامی را از ظلمات به نور می‌کشاند (ابراهیم،5). 3. علیرغم مشابهت انقلاب‌ها در صدورِ ایدۀ بنیادین‌شان، ماهیت و شیوۀ این صدور، متفاوت بوده و برخاسته از ماهیت و ایدۀ بنیادین هر انقلاب است. اگر ناپلئون را نماد سیاسی صدور انقلاب فرانسه بدانیم، استعمار مصر و بخش‌های دیگر جهان، نشان می‌دهد که ایدۀ بسط و توسعۀ انقلاب فرانسه، ایدۀ استعمار ملل دیگر آنهم با زور نظامی و در یک کلمه جنگ‌افروزی است. اگر هگل را نمودِ فلسفیِ صدور ایدۀ بنیادین انقلاب فرانسه بدانیم، بازهم اصل تضاد به‌عنوان ایدۀ اصلیِ نظام فلسفیِ جدید مطرح است. با این حال فارغ از مبدأ و بنیادِ ایده‌های انقلاب فرانسه، فلسفۀ تاریخ انقلاب فرانسه، ایده‌ای بورژوازی است و همانطور که ماکس هورکهایمر (1380) متذکر شده، تاریخ فلسفۀ بورژوازی بر دوش ماکیاولی، هابز و هگل سوار است (هورکهایمر،1380). فلسفۀ تاریخ بورژوازی، همانطور که هگل نیز تشریح می کند، پس از منازعاتی که در جامعۀ مدنی و بازار و تضادهای آن از سر می‌گذارند، در دولت مطلقه به استقرار می‌نشیند و سودای آن دارد که ملکوت خداوند (kingdom of God) را بر روی زمین مستقر سازد. ما در اینجا با فلسفۀ تاریخی مواجهیم که قصد دارد «آخرِ زمان» را در همین زمان این‌دنیایی محقق سازد. فلسفۀ تاریخ مدرن بر دوش انسانی سوار است که قصد دارد همانطور که طبیعت را در علوم طبیعی، مسخّرِ «ارادۀ» لاقید خویش ساخت، به بیان ارنست کاسیرر، «جهان تاریخ» را نیز تسخیر کند (کاسیرر،1395: 315). در این نحوۀ خاص تسخیر، چه در طبیعت و چه در تاریخ، آنکه تسخیرگر است، انسانی است که همانطور که کانت در مقالۀ روشنگری چیست؟ اشاره دارد، از نابالغی به تقصیر خویشتن رهیده و قید هدایت هر چیزی جز خردِ خودبنیاد خویش، از جمله دین و آموزه‌های وحیانی را نیز زده است. انسان مدرن همان زمان که تاریخ را می‌سازد و «خلق می‌کند»، آن‌را می‌شناسد. او سازندۀ زمان و فاعل شناسای مایشاء است.
قسمت 4 از 4 5. در میان همۀ دست نوشته‌ها، وصیت‌ها، خاطرات و گفته‌ها و ناگفته‌های پس از شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، جمله‌ای از ایشان منتشر شد مبنی بر اینکه ایشان، در سال‌های اخیر، به گفتۀ خودشان، «دنبال شهادت می گشته است». این جستجوگریِ نیل به مقام شهادت، از منظری جستجوی امری «فراتر از زمان حال» است و تلاش برای رفتن به فراتر از زمان حال، ایدۀ بنیادین پیشرفت و توسعه است. با این حال، این ایدۀ پیشرفت، برخلاف ایدۀ توسعۀ سرمایه‌داری، همراه با جستجوی شهادت است. این جستجوگری، تنها با اعتقاد خاصی به شهادت ممکن می‌شود. با این حال ایدۀ پیشرفت اسلامیِ مبتنی بر شهادت‌طلبی، از قضا به معنای حیات هم است. ما اساساَ شهادت را مقام حیات می‌دانیم و شهدا را «نه اموات، بلکه حی و زنده و عند ربهم یرزقون» می‌پنداریم. به همین جهت است که این جستجوگری برای شهادت، دو رویۀ متمایز دارد. اشداء علی الکفار است و رحماء بینهم. کافر هم کسی است که می‌خواهد ارادۀ لاقید و نفسانیات خودش را بر سر همۀ ابناء بشر حاکم سازد. لذا کافر، کودک می‌کوشد، تجاوز می‌کند و ویران می‌سازد تا آیندۀ نفسانی خودش را محقق «بسازد». اما جستجوگری حاج قاسم، همراه با مهربانی با کودکان و مستضعفین و آسیب دیدگاه سیل و زلزله و ... است و با کفار و آنانکه حقیقت را می‌پوشانند و اعتقادی به حیات پس از مرگ ندارند، شدید و کوبنده است. اساساً این جستجوگری، بدون رعایت چنین مسیری، به مقصود و هدف نمی‌رسد. اعتقاد به حیات دوباره‌ای که با شهادت کسب می‌شود، زایندۀ حیات برای آنهایی است که مورد ظلم ظالمین قرار گرفته‌اند و حیات‌شان در معرض تهدید است. چنین جستجوی شهادتی، زایندۀ حیات برای بشریت است. این جستجو، بیانگر و نشانگر اعتقاد به حضور نیرویی است که قرار است روزی از ایام، ظهور کند و بساط ظلم و جور را برچیند و ما آن‌را نزدیک می بینیم و آنها دور می‌بینند. البته تعیین زمان ظهورش دست ما نیست، اما «جستجو» برای فراهم آوردنِ ظهورش، در «اختیار» ماست. اینجا نه تنها «انتظار ظهور موعود (عج)» و «جستجوی شهادت» با هم گره می خورند، بلکه مروری بر سیرۀ حاج قاسم سلیمانی در چند سال اخیر که اکنون پیش روی ماست نشان می‌دهد، «شهادت» با «حیات» و احیاگری نیز همراه است. اگر ایدۀ توسعۀ سرمایه‌داری، متضمنِ سرکوب و سلطه و جنگ بر دیگر انسان‌ها از جمله کارگر و پرولتاریا و ملل شرقی یا تودۀ مردم بود، توسعۀ مبتنی بر شهادت‌طلبی، ایده‌ای از اساس حیات‌بخش و احیاگر است. در اینجا جستجوگریِ در آینده، با توسل و تضرع و رعایت حق‌الناس و رحمت نسبت به مستضعفان به دست می‌آید، هرچند علیرغم این جستجوگری شبانه‌روزی، لحظه و زمان و مکان وقوع آن، نه تابع نفسانیت‌مان، بلکه تابعی از ارادۀ برحق الهی است. تنها با چنین اعتقادی است که از یک سو پیوسته امید به آینده وجود دارد و گرفتار سلفی‌گری داعشی نمی‌شود و از سوی دیگر برای تحقق آینده و امید به آن، نفسانیات خویش را محورِ عالَم قرار نمی‌دهد و مظلومین را قتل عام نمی‌کند. در اینجا حتی قصاص ظالم هم متضمن حیات است. ملتی که شهادت را مبنای «الگوی پیشرفت»ش قرار می‌دهد، نه اسارت دارد و نه دیگران را اسیرِ خود می‌کند. منابع کاسیرر، ارنست (1395) فلسفۀ روشنگری، ترجمۀ یدالله موقن، تهران، نشر نیلوفر کچویان، حسین (1390) انقلاب اسلامی و انفتاح تاریخ، تهران، انتشارات سورۀ مهر هورکهایمر، ماکس (1380) سپیده دمان فلسفه تاریخ بورژوازی، ترجمۀ محمدجعفر پوینده، تهران، نشر نی Voegelin, Eric (1999) History of Political Ideas (Volume 8): Crisis and the Apocalypse of Man, University of Missouri Latour, Bruno (2017) Facing Gaya, London, Polity.
قسمت 3 از 4 هرآنچه در تاریخ، ورای ارادۀ محض و لاقید او باشد، مانع تحقق «ارادۀ آزاد» اوست و این مانع بایستی برداشته شود. تکنولوژیِ مدرن و تبعات مخربِ آن، محصول سلطۀ فائقه و بی‌حدومرز چنین انسانی بر طبیعت است و جنگ با هر آنچه مانع تحقق ارادۀ بی‌قید و شرط او برای سلطه بر دیگر انسان‌ها باشد، راهکار او برای تحقق اراده‌اش در تاریخ است. او زمان را مطابق میلش «می‌سازد» و انسان‌های دیگر را «اسیر» خودش می‌گرداند. انسان مدرن اعتقادی به راهنمایی و ارشاد نیروهای قدسی در رسیدن به سعادت ندارد. او حتی بسط این ارادۀ لاقید را تا جایی دنبال می‌کند که نقطۀ پایان تاریخ و «فراتر از زمانِ این‌دنیایی» را به درون تاریخ و زمان در حال سپری این جهان بکشاند. ایدۀ «توسعه سرمایه‌داری»، نه از قرن بیستم، بلکه از همین جا مشروعیت می‌یابد. انسان مدرن این خیال را در سر می‌پروراند که آینده می‌تواند توسط او «خلق شود». چنین انسانی در مسیر بسط توسعۀ سرمایه‌داری، هیچ حدومرزی نمی‌شناسد. او یک تاجر و سوداگر است و هر آنچه در مسیر سوداگری‌اش، مانع ایجاد کند، می‌خَرَد و می‌بلعد. برای چنین انسانی از جمله دونالد ترامپ، انباشت سرمایه از هر چیزی مهم‌تر است. سرمایه‌داری هویت اوست. او در پس انباشت سرمایه، تحقق نفسانیتِ خویش در همین دنیا را می‌جوید و نهایتی برای آن تصور نمی‌کند. او اهل سوداگری است و در این سوداگری، گاه هفت تریلیون دلار هزینه می‌کند و گاه 110 میلیارد دلار ابزارآلات آدم‌کُشی می‌فروشد. انسان مدرن می‌خواهد همۀ رویاهای باورنکردنی و آمال دور و درازش را در همین جهان و مطابق میل خویش محقق سازد. او می‌خواهد پایان زمان را به درونِ همین زمان در حال سپری شدن این دنیا بکشاند. او می‌خواهد بر بام این دنیا بایستد و با چکمه بر سر دیگر انسان‌ها بکوبد. 4. چهل سال دوم انقلاب اسلامی، علاوه بر صدور بیانیۀ گام دوم، وقوع ایام‌الله خاص، شهادتِ حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس و پیوند حیرت‌انگیزِ ملت ایران و عراق در مراسم اربعین و تشییع پیکر این شهدا، همزمان با درخواست رهبری انقلاب برای اصلاح الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت و به تبع، ابلاغ آن نیز بوده است. همانطور که اشاره شد، ایدۀ توسعۀ سرمایه‌داری، عمدتاً با ایدۀ آگوست کنت یا هگل و نظایر آنها و با تکیه بر طرح ایدۀ ترقی (the idea of progress) صورت‌بندی می‌شود. هر کتابی دربارۀ نظریه‌های توسعۀ سرمایه‌داری یا ایدۀ ترقی را بگشاییم، ردِ پایِ نظریه‌پردازان جامعه‌شناسی مانند کنت و وبر یا متفکرینی نظیر سن‌سیمون و ولتر و هگل دیده می‌شود. با این حال، در پسِ این نظریات، فلسفۀ تاریخ تجدد قرار دارد که بر مبنای آن، انسان مدرن، در نقطۀ اوج توسعه است و ملل و اقوام دیگر، یا «در حال توسعه‌»اند یا «توسعه‌نیافته». چنین انسانی به بیان برونو لاتور (2017)، مدتهاست در پایان تاریخ مستقر شده و گوشش دیگر شنوای این نیست که کرۀ زمین، در زیر تسخیرگریِ نامتناهیِ او توسط تکنولوژی و علوم طبیعی در حال نابودی است یا تاریخ جهانی، ممکن است در مسیر متفاوتی از تاریخ تجدد و توسعۀ تک‌خطی سرمایه‌داری رقم بخورد. او مدتهاست در ایدۀ «آخرالزمان بشری» سکنی گزیده و تصور می‌کند همچنان پیشتاز ملل دیگر و بنابراین قیمِ آنها است. برخلاف نظر متجددین، با وقوع انقلاب اسلامی ایران، تاریخ انفتاح دیگری یافته و مسیر دیگری در پیشِ روی انسان قرار گرفته است. تاریخی که قرار است بر اساس تاریخی دینی روایت شود و همانطور که بنیانگذار کبیرش متذکر شده، انقلاب اسلامی در مسیر حرکت انبیاء الهی است. حتی عالی‌ترین مقامش، معتقد است سرباز کسی نیست و هیچ کسی هم سرباز او نیست، بلکه همه سرباز خدایند. در این انقلاب، گویی همه چیز قرار است به نیروهای الهی ختم شود و نهضتش، تنها زمانی به پایان خرسنده‌ای می‌رسد که با انقلاب موعودی که انبیاء الهی وعده‌اش داده‌اند و صاحب زمان حقیقی است، پیوند بخورد. در این انقلاب، نقطۀ پایان، همیشه در حال جستجو و یافتن است. انسان چنین انقلابی، همیشه در حال جستجویِ پایان خیر جهان و بنابراین منتظِر است. هرچند انسان سوداگر سرمایه‌داری و بورژوازی نیز در جستجوی تحقق خویشتنش بود، اما جستجوگریِ او در نهایت، به تحقق بیشتر و بیشتر نفسانیتش و سلطه‌اش بر دیگر انسان‌ها منتهی می‌شد؛ در حالی که انسان انقلاب اسلامی، جستجوگری‌اش، با «گذر« از نفسانیتش محقق می‌شود. از همینجاست که این جستجوگری، به ایدۀ صدور و توسعۀ تفکر انقلابی پیوند می‌خورد. ایدۀ توسعۀ سرمایه‌داری از نوعی جستجوگری برای تحقق نفسانیت انسان مدرن یا به تعبیر وگلین، تحقق «آخر الزمان انسان مدرن» سربرآورد، اما ایدۀ پیشرفت اسلامی از نوعی جستجوگریِ انسان انقلاب اسلامی سر برخواهد آورد که با گذر از نفسانیت خویش و زمینه‌سازی برای ظهور انسانی از جنس غیر از انسان‌های عادی این دنیاست. این جستجوگریِ همراه با گذر از نفسانیت خویش، چیزی جز شهادت‌طلبی یا جستجوی شهادت نیست.
هدایت شده از فلسفه علوم اجتماعی
ملاصدرا و هگل در مواجهه با امرنامعقول اساسا انقلاب یعنی توجه به امر نامعقول برای ارتقاءش به سطح معقولیت. انقلاب وقتی رخ می دهد که اکنون انسان، امر خیر نیست و با امر خیر فاصله دارد. لکن آنچه که انقلاب اسلامی را از انقلاب فرانسه متمایز می کند، هم در مسیر این تحول است و هم در نقطه دست یابی یعنی هدف. چونکه در حمل دیالکتیکی و حمل حقیقت و رقیقت این ارتقاء رخ می دهد. لکن با دو مسیر و دو هدف متفاوت. در هر دو، سه معنا وجود دارد: امری رفع می‌شود و امری حفظ و نهایتا تعالی و عبور رخ می دهد. و این حرکت تا نهایت امر که معقولیت است رخ می دهد. لکن در نحوه ی رفع و حفظ و جهت عبور متفاوت اند. لذا دو نحوه ی متفاوت از نوع اخیر انسانی ممکن می‌شود. از این روست که همانگونه که بعد از هگل، دولت ممکن می‌شود، در صدرا نیز به شرح ایضا. چون در هر دو فیلسوف نظام دانش فلسفه کامل شد. هر دو فیلسوف، فیلسوف آشتی و عبور از انشقاق‌های مختلف تاریخی اند. لکن جهت تمایزشان در نحوه رفع و حفظ و عبور است. لذا در انقلاب اسلامی نحوه ای جمع‌یافتگی شکل می‌گیرد که متفاوت از جمع‌یافتگی در ذیل انقلاب فرانسه است. متاسفانه جریان روشنفکری توان تحلیل و دیدن این تفاوت جمع‌یافتگی را ندارد. امر نامعقول در سنت ایده آلیسم، توجه به شیء فی نفسه است. کتاب جناب استاد طالب زاده بدین خاطر در بحث گفتگو توفیق شایسته ای نتوانست به دست بیاورد، که نتوانست به مفهوم شیء فی نفسه توجه جدی داشته باشد. ای کاش ایشان درباب مفهوم شیء فی نفسه می ایستاد و گفتگو و معاصرت طرح می کرد. ریتر شروع این مفهوم را دکارت می داند(البته این قسمت کتاب هنوز به فارسی ترجمه نشده است) و اظهار می کند که کانت معنای دوگانه‌ی نوینی برای این مفهوم طرح کرد. فلاسفه بعد از کانت را می توان در نوع نسبتی که با شیء فی نفسه برقرار کردند، مورد تامل قرار داد. @philosophyofsocialscience
خواندن این کتاب هم با جمع محدودی از دوستان، بعد از سه ترم به پایان رسید، هرچند حدود یک پنجم کتاب را به دلیل آنکه متفکرین مورد نقد میلبنک در ایران شناخته شده نبودند، نخواندیم. افق هایی که میلبنک در این کتاب باز کرد، هرچند از حیث مبانی با نگاه اسلامیِ ما تفاوت دارد، اما از حیث نقد متفکرین غربی، قابل توجه است. آگوستین گرایی و تلاش او برای روایتی تبارشناختی (هرچند به شدت متمایز از تبارشناسی نیچه) از امکان احیاء الاهیات در دورۀ فعلی از ویژگی های خاص این کتاب است. صوت های ترم های اول و دوم را دوستان کانون اندیشه جوان و صوت های ترم سوم را دوست گرامی، آقای معین معروفی زحمت کشیدند و در جایی ضبط کردند. @mojtamaona
هدایت شده از خبرگزاری فارس
رهبر انقلاب: حواسمان باشد مغرور نشویم و بگوییم قضایای اخیر تمام شد 🔹ما هم خودمان حواسمان باشد؛ ما هم مغرور نشویم، ما هم غفلت نکنیم، غافل نشویم، بگوییم خب تمام شد قضایا. از میدان عقب نرویم، در میدان باشیم. ما هم بدانیم که آن چیزی که ملت را نگه می‌دارد امید است و وحدت؛ اتحاد میان آحاد مردم. بله،‌ سلایق مختلفی وجود دارد، اختلافات نظری در مسائل گوناگون وجود دارد اما درباره‌ی اسلام، درباره‌ی نظام، درباره‌ی انقلاب، وحدت نظر بین مردم هست، نگذاریم این وحدت نظر از بین برود. 🔹دشمن را دست‌کم نگیریم. دشمن هست. آن روزی که شما آن‌قدر قوی بشوید که دشمن مأیوس بشود آن روز می‌توانید یک آسودگی و آسایش خاطری پیدا کنید باید سعی کنیم قوی بشویم. این تأکید و تکرار و اصرار این حقیر برای اینکه کشور باید قوی بشود به خاطر این است. باید دشمن را مأیوس کرد. @Farsna
هدایت شده از پرفسور مسعود درخشان
بحرانِ‌ کمبود گاز که با روند فعلی حداکثر از دو یا سه سال بعد در کشور آغاز خواهد شد حاصل سوء مدیریت چندین ساله آقای زنگنه و بی توجهی دولت های سازندگی، اصلاحات و بهار به این میدان فوق عظیم گازی از یک سو و بی تدبیری دولت امید بسته به دولت ها و شرکت های نفتی غربی از جمله توتال از سوی دیگر است. زمانی که بحران کمبود گاز آغاز شود مردم‌ احتمالا خواهند‌ گفت که حداقل‌ در زمان‌ دولت روحانی‌ گاز و‌ برق‌ داشتیم! باطل‌السحر این‌ مساله‌ این‌ است‌ که‌ آقای‌ زنگنه‌ میزان‌ تولید گاز پارس‌جنوبی‌ را از سال۱۴۰۰ تا ۱۴۲۰ رسما اعلام‌ کند و به مردم توضیح دهد که چرا افت شدید تولید از این میدان را که از ده سال قبل قابل پیش بینی بود، از مردم پنهان کرده است؟ 💠 @profderakhshan
نشست چهارم سلسله نشست های اطلس مصلحان. 22 دی 1401.mp3
26.01M
🎙صوت نشست چهارم از سلسله نشست‌های "اطلس مصلحان" 🔰اصلاح چیست؟ مصلح کیست؟ با ارائه: 🔸 مهدی جمشیدی 🔸دکتر علیرضا بلیغ 🔸 دکتر محمدرضا قایمی نیک 📆 پنج‌شنبه 22 دی ۱۴۰۱ —---— 🇮🇷 کلام انقلابی | مرکز مطالعات و گفتمان سازی مکتب امام ره 🔗http://eitaa.com/joinchat/1921384452C9bef678243
مجتمعنا
🎙صوت نشست چهارم از سلسله نشست‌های "اطلس مصلحان" 🔰اصلاح چیست؟ مصلح کیست؟ با ارائه: 🔸 مهدی جمشیدی 🔸د
سید مصطفی مدرس مصلی از آن دست آدمهایی بود که هر ایده‌ای را در ذیل افق بلندش می‌توانست جای دهد؛ نمادی از جمع کثرت‌ها در ذیل وحدت‌ و ظرفیت وحدت‌بخشی او به قدری بود که می‌توانستی ساعت‌ها از گفتگوی با او محظوظ شوی بی‌آنکه احساس تکرار یا ملامت کُنی. این آخرین‌باری بود که سید بزرگوار، متواضعانه میزبان ما بود. شاید همین وسعت نظر او مهمترین ویژگی مصلح‌بودنش باشد. او نه تنها دل در گرو امام (ره) و انقلاب و رهبری و آینده این مسیر داشت، بلکه زبان و قلم و شب و روزش وقف آن بود. او در مسیر مشهد و در آستانه سالروز شهادت جدش، باب الحوائج، حضرت موسی کاظم (ع) از میان ما رفت؛ در حرم زیارت حضرت رضا (ع)، خبر رفتنش را شنیدم و رفتنش داغی جبران ناشدنی بر دل ما برجا گذاشت. خداوند غریق رحمتش گرداند و به اطرافیانش صبر عنایت کند.