eitaa logo
موکب و گروه جهادی شهدای مدافع حرم،مقاومت و جهان اسلام
240 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
21.4هزار ویدیو
293 فایل
چون واتساپ فیلتر شد کانال واتساپ رو به ایتا انتقال دادیم.تشکر از همکاری دوستان ارتباط با ادمین @yaarhamarrahmin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ اهمیت در آخرالزمان ⭕️حوادث پیچیده‌تری در راه است! ⭕️به لحظه‌های حساس‌تر و تعیین‌کننده‌ای نزدیک می‌شویم! ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📣 کانال جواهرانه، زیر نظر دانشگاه تخصصی عفاف، پاسخگوی دغدغه های به روز جوانان. 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1130102787C66c4502167
*⭕جزئیات تصادف و جان باختن چهار دانشجوی پزشکی* 🔹رئیس روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی بوشهر در رابطه با تصادف و فوت چهار نفر از دانشجویان این دانشگاه نوشت: پنج نفر دانشجوی پزشکی كه از بوشهر به فارس سفر می‌‌كردند، دچار سانحه شده و چهار نفر از آن‌ها جان باختند‌. 🔹یک دانشجو - دختر رشته پرستاری - در اين حادثه دچار مصدومیت شده و در بیمارستان کازرون بستری است. 🔹به گفته سیدمجید حسینی؛ اسامی چهار دانشجوی فوتی این حادثه که دو نفرشان هم بومی استان بوشهر هستند، چنین است: محمدرضا کشتکار ورودی سال ۹۶، محمد حقانی ورودی سال ۹۸، زهره محمدی ورودی سال ۹۶، فائزهوابراهیمی [سکینه] ورودی سال ۹۶. 🔹دانشگاه علوم پزشکی امروز در یک سانحه دیگر هم یک دانشجوی رشته پرستاری خود را از دست داد که در پیام تسلیت رئیس دانشگاه به آن اشاره شده است. *🔗کانال خبری افق جنوب در واتساپ 👇🏻*
51.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای خمینی ای مسیحای زمان ای تسلای دل و آرام جان یاد تو ما را چراغ روشن است عشق تو همواره در جان و تن است . . . 🏴سالروز (ره) تسلیت باد موکب و گروه جهادی شهدای مدافع حرم مقاومت و جهان اسلام استان بوشهر https://virasty.com/Mokeb_shohada_bu/1683291730598146260 https://eitaa.com/mokebshohada https://idpay.ir/mookebshohada •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾••
♦️ فردریش نیچه : وقتی نزد زن میروی شلاق را فراموش نکن ! 🔸برتراند راسل : زن ، دروازه جهنم و ام الفساد است ! 🔸ناپلئون بناپارت : زن ساخته شده که تسلیم مرد باشد ! 🔸زیگمون فروید : بدبختی زن زمانی تسکین میابد که بتواند دختری به دنیا بیاورد ! 🔸آرتور شوپنهاور : زن حیوانی است با گیسوان بلند و افکار کوتاه ! 🔹️ امام خمینی : زن نقش بزرگی در اجتماع دارد ؛زن مظهر تحقق آمال بشر است. •┈┈••✾❀🍃🇮🇷🍃❀✾••┈┈• 🔴 👇 https://eitaa.com/joinchat/3959554299C7b558c3f51
بشنویم از وندی شلیت آمریکایی: بدیهی است که وقتی اجازه دادیم هرکاری آزاد باشد، آزار جنسی، مزاحمت ها و تجاوز به عنف هم افزایش پیدا می‌کند. جامعه ای که علیه شرم و حیا اعلام جنگ کرده دشمن زنان است. اوج حیرت آن جاست که نویسنده ی فمنیسم اعتراف می کند جامعه ای که علیه شرم و حیا اعلام جنگ کند دشمن زن است ولی ما هنوز این گرگها رو دوست خود می دانیم. ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📣 کانال جواهرانه، زیر نظر دانشگاه تخصصی عفاف، پاسخگوی دغدغه های به روز جوانان. 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1130102787C66c4502167
اگر دنبال یک کتاب پر محتوا و در عین حال جذاب برای نوجوانان و جوانان هستید، این کتاب را از دست ندهید. کتاب تمام مصور و رنگی «از چیزی نمی ترسیدم» همان کتاب خاطرات خودنوشت سردار حاج قاسم سلیمانی است که در اقدامی مبتکرانه توسط بنیاد حفظ و نشر آثار شهید سپهبد قاسم سلیمانی به بازار عرضه شده است. در واقع محتوای این کتاب همان دست نوشته های حاج قاسم از زندگی اش تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی است که در این کتاب به صورت مصور و داستانی به تصویر کشیده شده است. قیمت این کتاب 98 هزار تومان و هزینه ارسال آن به سراسر کشور نیز 25 هزار تومان است. (در صورت سفارش بیش از یک عدد یا خرید به همراه کتابهای دیگر به ارزش بیش از 200 هزار تومان، هزینه ارسال رایگان خواهد بود) سفارش👇 @Ketab_hafezeh_tarikhi همچنین جهت خرید حضوری میتوانید به آدرس زیر مراجعه فرمایید: خ انقلاب اسلامی. بعد از چهارراه ولیعصر‌. نرسیده به فلسطین. خ برادران مظفر شمالی. نبش بن بست اول. فروشگاه کتابکده ۲۷
شهریه پیش دبستانی ۸ میلیون تومان میباشد خیابان عاشوری بهارستان ۴۶ /۱ نبش کوچه اتو گالری ارباب انتهای کوچه سمت راست موسسه و خانه قرآنی غدیر ۰۹۳۷۰۳۷۱۵۷۳ شماره تماس
اماده سازی گلزار برای جمعه ظهورمون به نیت شهید گورکی، امشب ساعت ۲۰
❤️ شهید عباس بابایی عباس بابایی، سرلشکر خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و معاون عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحملیلی عراق علیه ایران بود. وی در تاریخ چهارم آذر سال 1329 در شهر قزوین به دنیا آمد. دوره ابتدایی خود را در دبستان دهخدا و دوره متوسطه را در دبیرستان نظام وفای قزوین گذراند. پس از اخذ دیپلم، در رشته پزشکی دانشگاه قبول شد ولی به خاطر علاقه ایی که به خلبانی داشت، داوطلب تحصیل در رشته خلبانی نیروی هوایی شد. عباس بابایی پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی در سال 1349 و در سن 20 سالگی، برای تکمیل تحصیلات خود به آمریکا رفت و پس از پایان دوره آموزش خلبانی هواپیمایی شکاری به ایران بازگشت و در سال 1351 با درجه ستوان دوم در پایگاه هوایی دزفول مشغول به خدمت شد. در سال 1355، زمانی که هواپیماهای پیشرفته «اف 14» به نیروی هوایی ایران وارد شد، بابایی، برای پرواز با این هواپیماها انتخاب شد و به پایگاه هوایی اصفهان انتقال یافت. اما با شروع مبارات انقلابی مردم علیه شاه، وی فعالیت های انقلابی خود را در پایگاه شروع کرد وبا اوج گیری این مبارزات او نیز آشکارا به مبارزه پرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شهید عباس به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه هوایی اصفهان نقش موثری را در پاسداری از دستاوردهای انقلاب ایفا کرد. وی در سال 1361 از درجه سروانی به درجه سرهنگ دومی ارتقا یافت و به هنگام آزادسازی خرمشهر در سمت فرماندهی پایگاه هشتم اصفهان اصفهان به پشتیبانی و پوشش هوایی رزمندگان اسلام پرداخت. یک سال بعد یعنی در آذر سال 1362 ضمن ترفیع به درجه سرهنگ تمامی، به سمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی انتخاب شد و به ستاد فرماندهی در تهران اعزام شد. تا این که در اردیبهشت ماه سال 1366 به درجه سرتیپی مفتخر گردید. از مهم ترین اقدامات عباس بابایی در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، اعزام نیروهای مردمی داوطلب به پشت جبهه ها با استفاده از هواپیماهای ترابری 747 نیروی هوایی ارتش و پوشش هوایی رزمندگان به عنوان خلبان شکاری با هواپیمای «اف 14» بود. وی در بعضی پروازها، شبانه تا 2000 بسیجی و نیروی پیاده را به پشت جبهه اعزام می کرد. عباس بابایی در تاریخ 15 مرداد 1366، در سن 37 سالگی، پس از 60 ماموریت جنگی موفق، سرانجام پس از بازگشت از عملیات برون مرزی در منطقه عملیاتی سردشت هدف گلوله ضد هوایی قرار گرفته و به درجه رفیع شهادت نایل گشت.   ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️ مرتب می گفت: من نمی دونم، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی! گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذاهم درست پیدا نمی شه چه برسه به کله پاچه!؟ مرتب می گفت: من نمی دونم، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی! گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذاهم درست پیدا نمی شه چه برسه به کله پاچه!؟ بالاخره با کمک یکی از آشپزها کله پاچه فراهم شد. گذاشتم داخل یک قابلمه، بعد هم بردم مقرّ شاهرخ ونیروهاش. فکر کردم قصد خوشگذرانی وخوردن کله پاچه دارند. اما شاهرخ رفت سراغ چهار اسیری که صبح همان روز گرفته بودند. آنها را آورد و روی زمین نشاند. یکی از بچه های عرب را هم برای ترجمه آورد. بعد شروع به صحبت کرد: خبر دارید دیروز فرمانده یکی از گروهان های شما اسیر شد. اسرای عراقی با علامت سر تائید کردند. بعد ادامه داد: شما متجاوزید. شما به ایران حمله کردید. ما هر اسیری را بگیریم می کُشیم ومی خوریم!! مترجم هم خیلی تعجب کرده بود. اما سریع ترجمه می کرد. هر چهار اسیر عراقی ترسیده بودند و گریه می کردند. من و چند نفر دیگر از دور نگاه می کردیم و می خندیدیم. شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه کله پاچه رفت. بعد هم زبان کله را درآورد. جلوی اسرا آمد وگفت: فکر می کنید شوخی می کنم؟! این چیه!؟ جلوی صورت هر چهارنفرشان گرفت. ترس سربازان عراقی بیشتر شده بود. مرتب ناله می کردند. شاهرخ ادامه داد: این زبان فرمانده شماست!! زبان،می فهمید؛زبان!! زبان خودش را هم بیرون آورد و نشانشان داد. بعد بدون مقدمه گفت: شما باید بخوریدش! من و بچه های دیگه مرده بودیم ازخنده ،برای همین رفتیم پشت سنگر. شاهرخ می خواست به زور زبان را به خورد آنها بدهد. وقتی حسابی ترسیدند خودش آن را خورد! بعد رفته بود سراغ چشم کله وحسابی آنها را ترسانده بود. ساعتی بعد درکمال تعجب هر چهار اسیر عراقی را آزاد کرد. البته یکی از آنهاکه افسر بعثی بود را بیشتر اذیت کرد.بعد هم بقیه کله پاچه را داغ کردند و با رفقا تا آخرش را خوردند. آخر شب دیدم تنها درگوشه ای نشسته. رفتم وکنارش نشستم. بعد پرسیدم : آقا شاهرخ یک سوال دارم؛ این کله پاچه، ترسوندن عراقی ها،آزاد کردنشون!؟ برای چی این کارها رو کردی؟! شاهرخ خنده تلخی کرد. بعد از چند لحظه سکوت گفت: ببین یک ماه ونیم از جنگ گذشته، دشمن هم ازما نمی ترسه، می دونه ما قدرت نظامی نداریم. نیروی نفوذی دشمن هم خیلی زیاده. چند روز پیش اسرای عراقی را فرستادیم عقب، جالب این بود که نیروهای نفوذی دشمن اسرا رو ازما تحویل گرفتند. بعدهم اونها رو آزاد کردند. ما باید یه ترسی تو دل نیروهای دشمن می انداختیم. اونها نباید جرات حمله پیدا کنند. مطمئن باش قضیه کله پاچه خیلی سریع بین نیروهای دشمن پخش می شه! آخرین روزهای قبل از شهادت سه روز تا شروع عملیات مانده بود. شب جمعه برای دعای کمیل به مقر نیروها در هتل آمدیم. شاهرخ، همه نیروهایش را آورده بود. رفتار او خیلی عجیب شده. وقتی سید دعای کمیل را می خواند شاهرخ در گوشه ای نشسته بود.از شدت گریه شانه هایش می لرزید! با دیدن او ناخوداگاه گریه ام گرفت. سرش پائین و دستانش به سمت آسمان بود. مرتب می گفت: الهی العفو... سید خیلی سوزناک می خواند. آخر دعا گفت: عملیات نزدیکه، خدایا اگه ما لیاقت داریم ما رو پاک کن و شهادت رو نصیبمان کن. بعد گفت: دوستان شهادت نصیب کسی می شه که از بقیه پاکتر باشه. برگشم به سمت عقب شاهرخ سرش را به سجده گذاشته بود و بلند بلند گریه می کرد! صبح فردا، یکی از خبرنگاران تلویزیون به میان نیروها آمد و با همه بچه ها مصاحبه کرد. وقتی دوربین در مقابل شاهرخ قرارگرفت چند دقیقه ای صحبت کرد. در پایان وقتی خبرنگار از او پرسید: چه آرزوئی داری؟ بدون مکث گفت: پیروزی نهائی برای رزمندگان اسلام و شهادت برای خودم!! شهادت و گمنامی ساعت نه صبح بود. تانکهای دشمن مرتب شلیک می کردند و جلو می آمدند. از سنگر کناری ما یکی از بچه ها بلند شد و اولین گلوله آرپی جی را شلیک کرد. گلوله از کنار تانک رد شد. بلافاصله تانک دشمن شلیک کرد و سنگر را منهدم کرد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 واجب شدن غسل در حین سفر هوایی پرسش :اگر در مسافرت هوایی غسل واجب شود مثلا زنى در حین سفر هوایی از حیض پاک شود یا فردی جنب شود، ولی نتواند غسل کند چه وظیفه‌اى دارد؟ پاسخ : اگر یقین دارد تا قبل از گذشتن وقت، عذر او برطرف می شود و امکان غسل است بنابر احتیاط واجب صبر نماید و بعد از غسل نماز را بخواند و الا چنانچه بتواند تیمّم مى‌کند و نماز خود را با همان حال انجام مى‌دهد، اما اگر نتواند تیمّم کند و وقت تنگ است نماز را بنابر احتیاط واجب با همان حال مى‌خواند و بعد قضا مى‌کند. طهارت در دستشویی هواپیما پرسش :آیا استفاده از دستمال توالت در دستشویی هواپیما باعث طهارت می شود؟ پاسخ : نسبت به مدفوع هر گاه با سه قطعه دستمال جداگانه محل مدفوع را پاک کند پاک می شود ولی نسبت به محل خروج بول فقط با آب پاک می شود. نماز خواندن در هواپیما پرسش :آیا نماز خواندن در وسایلی که در حال حرکت هستند مانند هواپیما جایز می باشد؟ پاسخ : اگر مکان نمازگزار متحرّک باشد بطورى که نتواند کارهاى نماز را بطور عادى انجام دهد، نماز او باطل است بنابراین، نماز خواندن در هواپیما اگر بتواند کارهاى نماز را صحیح انجام دهد اشکال ندارد و اگر از جهت تنگى وقت یا ضرورت دیگرى ناچار باشد نماز را در هواپیما بخواند و قبله دائماً در حال تغییر باشد باید تا آنجا که مى تواند به طرف قبله برگردد و در حال برگشتن به سوى قبله چیزى نخواند. عدم لزوم اعاده نماز در هواپیما پرسش :در برخى موارد مسافران، وقت نماز در هواپیما هستند. با توجّه به این که نماز در هواپیما معمولاً مانع استقرار و طمأنینه نیست، در صورتى که سایر شرایط، مثل قیام، قبله، رکوع و سجود مراعات شود، آیا در صورت علم یا احتمال این که پیش از اتمام وقت نماز به مقصد مى‌رسند و مى‌توانند نماز را پس از پیاده شدن از هواپیما بخوانند، نماز در هواپیما کفایت مى‌کند یا باید تأخیر بیندازند و در صورتى که نماز را در آن حال خوانده و پیش از اتمام وقت نماز پیاده شدند، اعاده کنند؟ پاسخ : چنین نمازى صحیح است و اعاده ندارد. جهت قبله در هواپیما پرسش :اگر مسافرین بخواهند در سفر هوایی و در هواپیما نماز بخوانند رعایت قبله لازم است؟ پاسخ :  اگر قبله را نمی داند باید جستجو کند و اگر طریقی برای جستجو نیست اگر می تواند تأخیر بیندازد، اما در صورت ضرورت به هر طرف بنشیند اشکالی ندارد. اوقات نماز در مسافرت با هواپیما و گردش به دور زمین همراه با خورشید پرسش :اگر موقع اذان ظهر، سوار بر هواپیما بشوم و همراه خورشید ۲۴ ساعت دور زمین بگردم به طوری که با توجه به ظهر شرعی هر مکان همراه خورشید باشم و ظهر روز بعد دوباره به مکان اول خودم برسم و نماز ظهر را بخوانم، آیا نماز صبح و عشا را هم باید بخوانم یا نه ؟ اگر باید بخوانم، چه موقع بخوانم ؟ پاسخ : بر اساس اوقات جایی که از آن پرواز کرده است عمل کند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹👆 این سخنرانی شهید بهروز مردای برای ساعاتی قبل از شهادتش در شلمچه هست ... 👌ولی انگار نه انگار که چهل سال گذشته، انگار برای همین امروزه... @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان زیبای این مولوی بلوچ در مورد رهبری رو آنقدر دست به دست کنید تا همه ببینند؛ 🔹" قلب قرآن کریم سوره یاسین است و قلب ملت ایران آیت‌الله خامنه‌ای عزیز " ✍ سَیّدبلوچ ☫به جمع سربازان گمنام بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3617980416C11748e2114
34.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جدید❌ نسخه با کیفیت ویدیو در آپارات 👇👇👇👇👇 https://www.aparat.com/v/2LzFt به بهانه هتاکی به آمران به معروف و محجبه ها و ... ❌هرکس آرایش نکنه و برهنه نباشه ، زن نیست! ‌ ❌زن ها فقط ابزار ج.ن.س.ی هستن! حتما ببینید و منتشر کنید ، تا برسه به دست کسانی که گول این شیاطین رو میخورن ...🤦‍♂ 🧡‌ ای شو👇 https://eitaa.com/joinchat/1179058499C4ee0700aeb
هیچوقت کلیپ امید دانا رو توی کانال نذاشتم چون می شناختمش الان گذاشتم تا به اونایی که می گفتن چون حرفاش قشنگ کلیپاشو انتقال میدیم نشون بدم که ببینن که اولش جذب می کنن بعد خودشونو نشون میدن
🌱 مردى از برزخ ابو عتيبه مى گويد: در محضر امام باقر عليه السلام بودم جوانى وارد شد. عرض كرد: من اهل شام هستم دوستار شما بوده و از دشمنانتان بيزارم ولى پدرم دوستان بنى اميه بود و جز من اولادى نداشت . او مايل نبود اموالش به من برسد، بدين جهت همه را در جايى مخفى كرد. پس از فوت او هر چه جستجو كردم ، مالش را پيدا نكردم . حضرت فرمود: دوست دارى او را ببينى و محل پولها را از خودش بپرسى ؟ عرض كردم : بلى ! به خدا سوگند! شديدا فقير و نيازمندم . امام عليه السلام نامه اى را نوشت و مهر كرد آنگاه فرمود: امشب با اين نامه به قبرستان بقيع مى روى ، وسط قبرستان كه رسيدى صدا مى زنى يا ((درجان !)) يا ((درجان !)) شخصى نزد تو خواهد آمد، نامه را به ايشان بده و بگو من از طرف امام محمد باقر عليه السلام آمده ام . او پدرت را مى آورد سپس هر چه خواستى از پدرت بپرس ! آن مرد نامه را گرفت و شبانه به قبرستان بقيع رفت و دستورات حضرت را انجام داد. ابو عتيبه مى گويد: من اول صبح خدمت امام محمد باقر رسيدم تا ببينم آن مرد شب گذشته چه كرده است . ديدم او در خانه ايستاده و منتظر اجازه ورود است . اجازه دادند من هم با ايشان وارد شدم . به امام عليه السلام عرض كرد: ديشب رفتم هر چه فرموده بوديد انجام دادم ، درجان را صدا زدم وى آمد به من گفت : همين جا باش تا پدرت را بياورم . ناگاه مرد سياه چهره اى را آورد، آتش سوزنده و دود جهنم و عذاب و قهر الهى قيافه اش را دگرگون ساخته بود. درجان گفت : اين مرد پدر تو است . از او پرسيدم : تو پدر من هستى ؟ پاسخ داد: آرى ! گفتم : چرا قيافه ات اين چنين تغيير يافته ؟ جواب داد: فرزندم من دوستدار بنى اميه بودم و آنان را بهتر از اهل بيت مى دانستم به اين جهت خداوند مرا عذاب كرد و به چنين روزگار سياهى گرفتار شدم و چون تو از پيروان اهل بيت پيغمبر بودى ، از تو بدم مى آمد، لذا ثروتم را از تو پنهان كردم . اما امروز از اين عقيده پشيمانم . پسرم ! به باغى كه داشتم برو و زير درخت زيتون را بكن پولها را درآور كه مجموعا صدهزار درهم است . پنجاه هزار دهم آن را به امام محمد باقر تقديم كن و پنجاه هزار درهم ديگر آن را خودت خرج كن ! ________________________ امام باقر(ع ) نورى درخشان ابوبصير مى گويد: در محضر امام محمد باقر وارد مسجد شدم ، مردم در رفت و آمد بودند. حضرت به من فرمود: از مردم بپرس مرا مى بينند؟ من به هركس كه رسيدم پرسيدم : امام باقر را ديده اى ؟ مى گفت : نه ! با اينكه همانجا ايستاده بود. در اين وقت ابو هارون مكفوف (نابينا) وارد شد. امام عليه السلام فرمود: اكنون از ابو هارون بپرس كه مرا مى بيند يا نه ؟ من از او پرسيدم : امام باقر را ديده اى ؟ پاسخ داد: آرى ! آنگاه به حضرت اشاره كرد و گفت : مگر نمى بينى امام اينجا ايستاده است . پرسيدم : از كجا فهميدى ؟ (تو كه نابينا هستى .) پاسخ داد: چگونه ندانم با اينكه امام نورى درخشان است ؟ آرى حقيقت را با چشم ديگرى بايد ديد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
♦️ ‏شخصی از معتمدین نقل میکرد که در ایام جوانی، زمانی که تازه کرده بودم، که در حیاط منزلمان در کنار حوض آب نشسته‌ام ناگهان از میان چاه آب، مار بزرگی سر بیرون آورد و پاهایم را نیش زد. این مطلب گذشت و باز چند شب دیگر خواب دیدم که یک ، هر دو پای مرا ‏تا زانو بلعیده است و من در به شدت زجر می کشیدم. و بازفردای آن روزخوابی قریب به این مضمون دیدم،این های عجیب و معنی دار، من را به فکر انداخت که حتما مفهوم آن را پیدا کنم و به دنبال سرّ آن بگردم.نزدیکی های بود که در چهار باغ بالا، جناب را دیدم ‏‏که روی سکویی نشسته بودند و خوشه ای انگور را دانه دانه می کردند و یکی به اسبشان می دادند و یکی خودشان می خوردند. رفتم نزدیک ایشان و سلام کردم. ایشان هم جوابی گفتند و انگورها را دانه می کردند. من هم فرصت را غنیمت شمردم و داستان خواب هایم را برای ایشان نقل کردم. جناب صمصام هم ‏وقتی انگورخوردنشان تمام شد بدون این که حتی سرشان را بالابیاورند فرمودند: چرا با وبدون جوراب توی و قدم بزنه؟ اون ، نگاه محله است که پاهای تو را نیش می زنند. بنده که از این تعبیر عجیب جناب صمصام یکه خورده بودم و اشاره دقیق ایشان ‏مرا حیرت زده کرده بود، عرض کردم :آقا پس چرا مارها پاهای مرا نیش میزدند و میجویدند؟چرا پاهای زنم را در خواب ندیدم؟ ایشان باز فرمودند:به خاطر این است که تو به همسرت اجازه می دهی‼️ با پاهای لخت توی کوچه قدم بزند.‼️ اگر تو به او که بگیرد او حتما قبول می کند. پس مسئول ‏این گناه خود تو هستی! مارها هم پای تو را نیش می زنند. این سخن جناب صمصام آن قدر عجیب و با نفوذ بود که من همان لحظه سراسیمه به خانه رفتم و با همسرم ماوقع را در میان گذاشتم. ایشان هم سفارش جناب را اطاعت کردند پوشش خود را اصلاح کردند. 🔴 غبار روبی از چهره صمصام، صفحه ۱۲۹
(بسم رب امام زمان (عج)) ان شاءالله قرار هستش از امروز چله زیارت عاشورا به نیابت از شهدا به ویژه شهید احمدی جوان،هدیه به امام زمان ( عجل الله) و مادر گرامی شون حضرت نرجس خاتون شروع کنیم . می توانید زیارت عاشورا را به صورت صوتی روزانه در خانه پخش کنید تا اعضای خانواده هم استفاده کنند و یا اگر درگیر هستید نیز شرکت در چله به صورت صوتی پیشنهاد می شود. ان شاءالله از امروز چله شروع می شود و روز اول و یا دوم محرم به پایان می رسد . https://eitaa.com/joinchat/4139123119Cad71ead095
34.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌این کلیپ رزق ویژه امروز شماست🌿 از کنار این رزق راحت نگذرید... زندگی‌هاتون لبریز از برکات مادی و معنوی🦋💐 یادتون نره🌹 ┏━━━🍃🍂━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/1165885700C2712e4c8b0 ┗━━━🍂🍃━━━┛ .
🌱 ‼️روایتی غریب و سوزناک از وقایع بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری (۹ مرداد ۱۲۸۸)، کیفیت غسل و کفن و دفن ...😭😥‼️ در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند جمعیت کثیری ریخت توی حیاط محشری برپا شد مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا می رفتند همه می خواستند خود را به جنازه برسانند دور نعش را گرفتند و آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد . هر که هر چه در دست داشت میزد آنهایی هم که دستشون به نعش نمیرسید تف می انداختند به همه مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین مرد تنومند و چهارشانه بود وارد حیاط نظمیه شد غریبه بود جلو آمد بالای جنازه ایستاد جلوی همه دکمه های شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا شاشید! ▪️تحویل جنازه عده ای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن می ترسانند . یپرم راضی میشود و می گوید : بسیار خوب ... به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند. سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکر هایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشه‌ای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند. آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود لا اله الا الله جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند. ▪️جنازه را وارد حیاط خلوت خانه شیخ کردند. شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد. بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنج دری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم. سر مجاهد ها را گرم کردیم. بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم. یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم. متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کردو آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند. صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنج دری را تیغه کردیم و رویش را گچ‌کاری کردیم. ♦️دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنج دری را شکافتیم جنازه در آن هوای گرم همانطور تر و تازه مانده بود. جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم. ♠️ کم کم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است می آمدند پشت‌دیوار فاتحه می خواندند و می رفتند. از گوشه و کنار پیغام می‌دادند امامزاده درست کردید؟! ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود. بازاری ها بخیال می‌افتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند. پیراهن عثمان برای مقصد خودشان. 🕌حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ میگوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست. دیدم زار زار گریه میکند گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من گریه میکردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهدا آوردند ، سر من هم آوردند. اینها می خواهند نعش مرا در بیاورند زود آن را به قم بفرست. همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم. با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود فقط کفن کمی زرد شده بود به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آنرا با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه حرکت دادیم. شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبره‌ای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده می خواهیم در مقبره شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعا میت زن است و قضیه لو نرود. شب جنازه در مقبره ماند صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. این آیه ای است که روی قبر شهید حاج شیخ فضل الله نوری نوشته شده است . 📗کتاب سرّ دار به قلم تندرکیا نوه شیخ شهید، نشر صبح ۱۳۸۹/ چاپ سوم - ص ۵۲ - ۷۲